سلام علیکم
بسم الله الرحمن الرحیم ، سبح اسم ربک الاعلی ، الذی ... : قرآن عظیم
امیدوارم امروز جمعه را به مبارکی پشت سر گذاشته باشید و هفته ی بهتری را پیشرو داشته باشید ، بعبارت دیگر هفته ای دینی را ، برای عزیزانی که از اینجا بحث را دنبال می کنند عرض می کنم تا در جریان بحث باشند که گفته شد مثلا بقول مرحوم علامه فرموده بودند نخستین بار که بعنوان مثال چشم ما در چیزی به چیزی افتاد ، بار دیگر هم به چیز دیگری در همان چیز می افتد که این آن نیست که بار اول در آن چیز افتاد ، در نتیجه کمثل است یک نیست هم پیدا شد .
وعرض شد که این بعنوان مثال بود و طرف بحث ما ایشان نیست و انگیزه ی بحث ما هم مثلا فرمایش ایشان نیست ، بلکه هرچند بنده فکر نمی کنم تفاوت چندانی بین فرمایش ایشان با دیگری چه حوزوی و چه دانشگاهی ما باشد ، باز آماده ام که حرفی غیر از این هم اگر بچشم خورده باشد مطرح شود تا ببینیم قضیه چیست ؟ یعنی آیا همین ایجاب و سلب قدیم است ؟ یا جدیدش صفرو یک ؟ یا قضیه این نیست که در حوزه و دانشگاه ما هم نه تنها مبنای اندیشه هم بلکه اندیشه ی دینی هم قرار داده شده ؟
چراکه عرض شد از جمله فراگیری ما اندیشه ماست ، یعنی همانطور که بعنوان مثال با چشم فرامی گیریم ، همینطور حس ، دل ، حافظه و یادآوری ، با اندیشه و خرد خود نیز فرامی گیریم و ایندو نیز مثل هریک از هفت نعمت خدادای بفرمان خدا فراگیرند که در آغاز کتابش فرمود : اقرا باسم ربک الذی خلق ، ... .
یعنی اندیشمند دینی چنین می اندیشد که اندیشه اش هم بفرمان خدا فرامی گیرد ، حالا چه را ؟ بماند ، چراکه تجربه ی عضوی از اعضاء و بعنوان مثال چشم را هم دانش یا علم گفته اند ، در حالیکه کشف عضو حتی با هدایت حس مکشوف به جامع حواس یا قلب و بقول خودمان دل هم فرق دارد ، و حتی حفظ آن و یادآوریش هم علم یا دانش نیست که دامن آموزش و پرورش ما را هم گرفته ، بلکه بعد ذکر است که اندیشه وارث مکشوف است تا معلومش کند ، بعبارت دیگر وقتی می خواهیم بدانیم می اندیشیم ، یا وقتی می اندیشیم برای اینست که بدانیم ، پس وقتی مثلا بما گفته می شود " بدان " فرق دارد با اینکه مثلا گفته شود " بخوان " ، هرچند که اندیشه ی ما هم مثل عضوی از اعضای ما و حسی از حواس ووو می خواند ، ولی می خواند که بداند .
نا گفته نماند که عرض شد همانطور که بعضی عقلشان در مثلا چشمشان است ، فکر یا اندیشه هم همینطورست ، و همین جا بود که این پرسش مطرح شد که وقتی مثلا مرحوم علامه می فرمایند " نخستین بار که چشم ما بر اندام جهان خارج افتاد " آیا چشم چشم حس بینایی بود که افتاد ؟ و آیا همانطور ملای رومی گفته " ما رمیت اذ رمیت گفت حق ، کار حق بر کار ها دار سبق " آیا سبقت ندارد کار حس بر کار چشم ؟ همینطور کار دل ، حافظه ، یادآوری ، فکر ، عقل و روح خدایی ما ، همان خدایی که فرمود : " مارمیت اذ رمیت ... " .
در نتیجه نه تنها نخستین بار روح ، عقل ووو افتاده به چیزی مثل مثلا همان جهان خارج و بعنوان مثال یک سیاهی بقول مرحوم علامه ، و مکشوف عضوی مثل چشم هم همین مسیر را در بازگشت دارد ، بلکه در همین مسیر است که می اندیشیم و می دانیم .
و حالا بحث ما اندیشه ی دینیست ، هم بعنوان مدرک ( به ضم میم و کسر راء ) و هم بعنوان مدرک ( به فتح میم و راء ) که بعرض رسید ، که انشاءالله فرصت پرداختن به آن را داشته باشیم ، که عرض شد علاوه بر تجربه ی مثلا چشم ، حسش وووی آنست .
تا فرصتی دیگر یا علی و انشاءالله آقایمان بیایند و دستی به سرمان بکشند تا عقلمان هم کامل یا دینی شود .