دور همی مطبوع شورای شهر من ب :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ ، وَ ... ، حِکْمَةٌ بَالِغَةٌ فَمَا تُغْنِ النُّذُرُ ، فَ ... .
سلام علیکم .
درساعات مانده به تحویل سال گفتم که خبری بدم و ناگفته امسال رو پشت سر نذاشته باشین !
دیشب که داشتیم ماهی پلوی پسرا رو که مادرشون براشون پخته بود می بردیم بدیم ، و بزرگه ، یعنی داداش مهدیمون ، بیرون بودن ، رفتیم اونجا که بودن تا بهشون بدیم ، دیدم که یه کامیون داشت میوه توزیع میکرد ، همین ، البته ناگفته نمونه که در فاز دوی شهرمون و فلکه ی جانبازان ، که حسابی شلوغ بود و ترافیک ماشینا ، البته نه برا فقط خرید میوه توزیعی .
بعد راهی خونه ی کوچیکه ، داداش محسن ، تو فاز سه ، شدیم و جاتون خالی شامو ، ماهی پلوی مادرو ، با جفتشون زدیم .
خب ! برگردم به توزیع ، مثل توزیع میوه که بعنوان مثال گفتم ، که گویا دلّالاش ، که میوه رو می خریدن و به فروشنده هاش می فروختن و هنوزمشغول به این کارن و مشتریم دارن ، اونم حتی با تفاوت چندانی که قیمت مثلا آزاد با توزیعی داره ، عوض شده بود ، اینم بگم که مثلا قیمت توزیعی چونه مونه هم نداره ، رقابتم نداره ! که خریدار از دیگری بخره ! سوا موا هم همینطور و درهمه ! ووو که بمونه !
حرفم تقسیم کاره ، و نقش واسطه کاری ، که گفتم عوض شده ! و مسئله اینه که آیا محض رضای خدا !؟ یعنی هیچ هزینه ای نداره و محاسبه هم نشده در قیمت توزیعی !؟ هزینه ی مشتری رو نمیگما ! خصوصا پذیرش کار! حالا گشتن ، مطلع شدن ، انتظارووو بمونه ! خصوصا وقت و زمان هزینه شده !؟ تازه منّتشم بمونه و ادعای خدمتم ! خصوصا تبلیغات و بیلان و نموداد کارم و رسانه ای کردنشم ! خودشم رسانه ی توزیع کننده ! خودشم از تولید تا مصرف ! در حالیکه کشاورز و مصرف کننده شم دست اندارکارن که به تعبیر معروف : نانی بکف آوری و به غفلت نخوری !
البته اگه بیاد بیاد و فراموش نشه ! مثل هرچی که بیاد میاد و گفتم یه شقّش دلآرامیه و شقّ دیگرش منجر به فکر کردن یا بقول خودمون اندیشیدن میشه ! مثل همین توزیع میوه که بهش فکر شده بود ! ولی ...
خب داریم به ساعت تحویل نزدیک میشیم ، با آرزوی دلی آروم و ... براتون ، تا سالی دیگه خدا نگهدار.