امابعد ...
ادامه ی داستان :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ إِذَا جَاءَکَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ یعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ یشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ(المنافقون/1)... .
شب بخیر ، داستان ما به کجا رسید ؟
درداستانی که دادستانسرایی آن با مشاهده ی مثلا دو عالم و دانشمند شروع شود ، آیا الخوارزمی یا الگوریتمش در پایان داستان اعلم و داناتر است ؟ یا حذف یکی از آندو ؟ به چی منتهی می شود ؟
پایان داستان :
السلام علیک ...
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ ... (المجادلة/1)الَّذِینَ یظَاهِرُونَ مِنْکُمْ مِنْ نِسَائِهِمْ مَا هُنَّ أُمَّهَاتِهِمْ إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِی وَلَدْنَهُمْ... .
داستان ما که با خدا حافظ خانواده ، زن و بچه که نه ، بلکه با خدا حافظ خانه آغاز شد نیز وقتی منتهی شد به مشاهده ! چراکه وقتی علما و دانشمندان قلم بدست ، از خروج مهاجر هرمنوتیک دان داستان ما که نه ، از آمدن ایشان به دیارشان با خبر شدن ، و مثلا در نیشابور برای مشاهده ایشان جمع شده بودن ، ضمن زیارتشان خواستند که حرفی حدیثی برایشان بفرمایند ، تا با قلم حفظ و نگهداریش کنند .
مسئله چه بود ؟ مسئله ی روز ؟ همان که شاعر در معرفی مولایش به خلیفه وقت سردوده بود ، او آنست که فقط در لا اله الا الله نه می گوید .
و با دارالترجمه ی خلیفه ی وقت دو بخش گردد و بخش اولشم لا اله ... ، حالا شرط و شروطش بمونه ، که جلوی چشم علما و دانشمندان سوارش کردن که نه حتی ببرن !
ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا فَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا یفْقَهُونَ(المنافقون/3)
و خانه شد دو رقمی ، خانه ی مطالعه را عرض می کنیم ، و کار شد پنهان کاری ! مطالعه ی پنهان دین ! ووو
منجمله علم و دانش ! مثل خانه ! فقط مشاهده می شود !