فرهنگنامه :
سلام علیکم
صبح آخرین جمعه فروردین 1393 ی شما بخیر و مبارکی
خواستم اسم این نوشته رو بذارم "آشنایی با کتاب مادر2" ، شایدم "فرهنگ کاریا عمل" ، ولی دیدم فرهنگنامه بهتره .
خب تا نون تازه برسه و ... ، فرصت دارم کمی توضیح بدم ، چراکه درستکه جمعه روز تعطیله ، ولی نون خوردن که تعطیلی نداره ، ما از وقتی که بدنیا اومدیم یکی از کارامون همین خوردنه .
فرهنگ کار :
آشنایی با کتاب مادر 2 :
حالا دیگه چیکاره ایم تو این دنیا ؟ و اگه دنبال کار گشتنم مثل دنبال یه حرف باشه ؟ خب لابد به یه چیزی مثل فرهنگ لغت نیازه دیگه .
مثلا در نوشته ی دیشب یه حرفی داشتیم که عبارت بود از " أُمُّ الْکِتَابِ " ، وقتی جستجو یا سرچ کردم تو نرم افزار همون سایت المبین ، این آیه هم اومد :
یمْحُو اللَّهُ مَا یشَاءُ وَیثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْکِتَابِ(الرعد/39)
خداوند هر چه را بخواهد محو، و هر چه را بخواهد اثبات میکند؛ و «ام الکتاب» [= لوح محفوظ] نزد اوست!
قبلی رو که یادتونه ؟ همینطور برگردونش ؟
خب صداتون دراومد ، آقا آقا تون ، شنیدم الان میام سر سفره و مشغول کار می شم .
خب :بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، ... (الممتحنة/1) ...
... : ... ؟ ادامه ی کار ، مثل حرف زدن :
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا ... (الممتحنة/1) ... ، یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا ... (الممتحنة/13) بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ یا أَیهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی ...
خب چیکاره ایم ؟ در حال نامگذاری این نوشته و سرچ و بومی شده ی آن در داخل جستجوش که نامش فرهنگنامه شد ، خب ؟
هیچی دیگه ! آهان نگفتم جستجومو و سرچ درخارجشو :
... کِتَابٌ ، یمْحُو اللَّهُ مَا یشَاءُ وَیثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْکِتَابِ ، وَ...
جستجوی نام مادر کتابو ؟ در کتاب ؟
پایانه ، مثل پایان کار ؟ و ... :
همونطور امروز و این جمعه اش داره غروب می کنه و به پایانش نزدیک می شویم ، آنچه در مانند این در دنیاست پایان و پایانه ای داره ، منتها همونطور که نون تازهرو وقتی می خوردیم یه راه دانایی در پیش گرفت و رفت که گوشت و استخون بشه ، همونوقتم مزه ی اونو زیر دندون و با زبونم راه دیگه ای رو پیش گرفت ، پایانه ایندو با هم فرق داره ، بدن داره میره به سمت آرامگاهش ، و مزه ی نون میره به فرهنگنامه ، مثل کارکرد چشم و گوش و دوتا دیگه از اعضای حسی ، منتها ادامه اش فرق داره !
خب به اذان مغرب داریم نزدیک میشیم ...
خب چی داشتم می گفتم ؟ می گفتم که تا حالا مثلا عضو چشایی داشت بار خودشو از دنیا می بست ، و بارش فرهنگ چشیدنیا بود ، و حتی عضو شنواییم که برا خودش بروبیایی داشت و شون به شونه ی بینایی می سایید ، چراکه اگر اون نوشته ی حرفو بارگیری می کرد ، اینم شفاهی اون بار می زد از دنیا ، ولی حالا فرهنگنامه دارن حواس ، مکتوب و نوشتنی و خوندنیه ، شنیدنی ، بو کردنی ، چشیدنی و لمس کردنی نیست ، حالا نوشته و کتابه و کار کاری مثل کار چشم بیناییه که فرهنگنامه و خواندنیها رو بار بزنه برای پایانه ی بعدی !
خب فرهنگ خوندنم که داره ، وقتی داشت کتبی شنیدنی های گوشو ، با چشمش می خوند ، شنیدنیهایی مثل آسمون و زمین ، روز و شب ووو که در دنیا نوشته شده بود ! بعنوان مثال مانند نوشته ی خورشید که در آسمون خونده می شد با چشم ، همینطور ماه و ستاره ، و رو زمیننم کوه و دشت وجنگل و دریا ووو ، و تو مثلا صفحه ی دریا شم ماهی و ...
پس تا اینجا یه فرهنگنامه داریم و کاربلدشم حس بیناییست ، همونطور که خودش از دنیا بارشو می بست ، با فرهنگنامه ای که به اون خوندن میگیم ، مثل همینکه در صفحه خوانده میشه ، که قبلش شنیدنی با گوش بود براتون و الان دیدنیس با چشم ابراهیمی .
قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ ...