بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ، الرحمن الرحیم ، ... .
سلام علیکم .
وبعد ، بعد ذکر یا یادآوری :
عرض شد که یک روزی بنده زاده از خانه زده بود بیرون با پرسشی که بنده مانع این یکی نشدم ، پرسیدن را عرض می کنم .
آنروزی هم که نظر بنده را خواست ، همانطور که یاس گرامی یادآور حافظه شده اند ، بنده هم همین را عرض کردم که در اولین نوشته ام در این چیه وبلاگ ازمسجدچی باقیمانده ؟ آمده .
در آنجا با هم می نوشتیم تا این که این چیه وبلاگ همبستگی و مشارکت را برایم راه انداخت و بعد هم نقل مکان کردم به اینجا که در خدمت شما عزیزان هستم .
یک روزی هم مثل همین ، بعد شهادت استاد شهید مرتضی مطهری را عرض می کنم ، حضرت امام ( ره ) آثار خوب استاد شهید را توصیه فرمودند به ما ، یعنی به جوانان و طالب علم یا جوینده ی دانش .
خلاصه این بود که چشم بنده هم افتاد به این فرمایش مرحوم علامه که فرموده اند :
در نخستین بار که چشم ما بر اندام جهان خارج افتاد و البته این سخن بعنوان مثال گفته مىشود و گر نه پیش از این مرحله مراحل زیادى از حس و بویژه از راه لمس پیمودهایم و تا اندازهاى خواص مختلف اجسام را یافتیم فرض کنیم یک سیاهى و یک سفیدى دیدیم سیاهى و سفیدى براى مثال اخذ شده و غرض دو خاصه حقیقى از خواص محسوسه اجسام است مثلا اول سیاهى را که با حرکت ابصار بوى رسیده بودیم و پس از وى سفیدى را ادراک کنیم و البته هنگامى که سیاهى را ادراک کردیم معناى وى را با تجرید از حس ادراک نموده یعنى پیش خود بایگانى و ضبط کرده و پس از آن بادراک سفیدى پرداختیم و هنگامى که با حرکت دومى به سفیدى رسیدیم هنگامى است که سیاهى را داریم همینکه به سفیدى رسیدیم سیاهى را در آنجا نخواهیم یافت و معلوم دویمى را چون بجائى که اولى را برده بودیم ببریم ...
یعنی بقول استاد شهید در پاورقی :
(یکى از اعمال مخصوص ذهنى عمل مقایسه سنجش است از لحاظ ترتیب قدر مسلم اینست که این عمل پس از عمل تخیل تبدیل کردن علم حضورى به علم حصولى و پس از سپردن حد اقل دو صورت به قوه حافظه انجام مىگیرد هر چند در عمل مقایسه وجود دو صورت شرط نیست زیرا ممکن استیک چیز خودش را با خودش سنجید و مقایسه کرد ولى قدرت ذهن بر این عمل وقتى پیدا مىشود که حد اقل دو صورت پیش خود حاضر داشته باشد . ذهن در اثر قوه سنجش قدرت دارد که هر دو چیز را با یکدیگر مثال سفیدى و سیاهى متن و یا یک چیز خودش را با خودش مثال سیاهى و سیاهى متن بسنجد و تطبیق کند و چون در این مرحله مقایسه بین دو مفهوم است و نظر بخارج نیستباصطلاح حمل اولى است نه حمل شایع و دو مفهوم بسیط را با یکدیگر مقایسه مىکنیم ذهن بلا واسطه حکم ایجابى یا سلبى مىنماید یعنى در تصدیق خود احتیاج به حد اوسط ندارد و از اینجا معلوم مىشود که اولین تصدیقهایى که ذهن بانها نائل مىشود مربوط به عالم مفاهیم است نه به عالم خارج حمل اولى است نه حمل شایع بعضى از روانشناسان جدید معتقدند که اولین احکامى که ذهن طفل صادر مىکند مربوط بخواص اشیاء خارجى است و قهرا از قبیل حمل شایع است نه حمل اولى و البته آن هم آن خواصى که با احساسات و تمایلات طفل بستگى دارد از قبیل این قند شیرین است و در حقیقت طفل در احکام اولیه خود ارزش اشیاء را براى خود و بعبارت دیگر منافع خود را از اشیاء بیان مىکند تحقیق در این مطلب که آیا اولین احکام ذهن چیستبا غرض این مقاله بستگى ندارد آنچه با غرض این مقاله بستگى دارد اینست که مفاهیم وجود و عدم و وحدت و کثرت بلکه ضرورت و امکان و امتناع پس از توفیق یافتن به حمل چیزى بر چیزى و برقرار کردن نسبتبین دو چیز براى ذهن پیدا مىشود .
بعضى دیگر پنداشتهاند که اولین حکمى که ذهن صادر مىکند حکم بوجود دنیاى خارج است و البته این نظریه از چند جهت مخدوش است و لا اقل از این جهت که حکم بوجود دنیاى خارج فرع اینست که ذهن تصورى از وجود هستى داشته باشد و تصور وجود نه فطرى است و نه از راه هیچیک از حواس معقول است که وارد ذهن شود و این تصور فقط پس از توفیق یافتن به حمل و حکم بین دو چیز براى ذهن دست مىدهد پس لازم است قبل از آنکه ذهن حکم مىکند بوجود عالم خارج لا اقل یک حکم دیگر کرده باشد مشاهده مىکنیم که )
ادامه ی فرمایش علامه :
... دویمى روى اولى نمىخوابد چنانکه اولى روى خودش مىخوابید و مىخوابد یعنى مىبینیم سیاهى با سیاهى به نحوى است و نسبتى دارد که آن نسبت را میان سفیدى و سیاهى نمىیابیم و در نتیجه آنچه بدست ما آمد یک حملى است این سیاهى این سیاهى است و یک عدم الحمل یعنى ذهن نسبتى که میان سیاهى و سیاهى بود میان سیاهى و سفیدى نمىیابد و بعبارت دیگر میان سیاهى و سیاهى حکم ایجاد کرده و نسبتى درست مىکند ولى میان سفیدى و سیاهى کارى انجام نمىدهد و چون خود را در اولین مرتبه یا پس از تکرر حکم اثباتى نسبتساز و حکم درست کن مىبیند کار انجام ندادن عدم الفعل خود را کار پنداشته و نبودن نسبت اثباتى میان سفیدى و سیاهى را یک نسبت دیگر مغایر با نسبت اثباتى مىاندیشد و در این حال یک نسبت پندارى بنام نیست
و در پاورقی همین جاست که استاد شهید این نظریه ی مرحوم علامه را با نظریه های قابل طرح دیگر آورده اند .
بنده فعلا کاری با این نظریه و دیگر نظریه ها ندارم ، بلکه یکی از عزیزان مطلبی فرموده اند و در این قسمت از عرایضم می خواهم به آن بپردازم .
ایشان فرموده اند :
سلام ... ادامه مطلب رو نخوندم اما بقیه رو فکر کنم چندین بار مطالعه کردم تا ... .
خب این ( چندین بار ) ویا همان مثلا ( ... پس از وی ... ) در فرمایشات مرحوم علامه ، پس از ( ... مثلا اول سیاهی را که با حرکت ابصار بوی رسیده بودیم و ... ) یعنی چه ؟
آیا یعنی اینکه پس از افتادن چشم ما به مطلبی است ؟ و بعد کار حس بینایی چشم و در نهایت هم به حافظه سپردنش ؟ خب وقتی که ما یک مطلبی را حفظ باشیم نیازی نیست که باردیگر هم چشم ما به آن بیفتد .
آری ، مثلا بنده در اثر خوب نقدی بر مارکسیسم استاد شهید مرتضی مطهری یک مطلبی به نقل از حضرت امام ( ره ) دیده ام ، ولی عبارتش را دقیقا حفظ نیستم و برای مثلا نقل دقیقش برای شما نیازمندم که به آن مراجعه کنم که در آنجا تحت عنوان تناقض استاد شهید فرموده اند :
و این نکته خوبی است که آقای خمینی روی آن تکیه میکردند و میگفتند این حرف غلطی است که میگویند
: " القضیة ان کان لنسبته خارج تطابقه اولا تطابقه فخبر ، و الا فانشاء "
قضیه سالبه که خارج تطابقه اولا تطابقه ندارد ، تنها قضیه موجبه است که لنسبته خارج .
آری ، یک وقت مثلا بقول مرحوم علامه وقتی چشم ما بر اندام جهان خارج که می افتد چشم انداز ما دو چیز است و اول به یکی از این دو بیفتد و به دیگری نیفتد بله ، یا مثلا اول قضیه را با نسبت به حافظه سپرده ایم و مثل همان دومی که چشم بر آن نیفتادش هم می باشد بله ، و ( بشرح ایضا ) از این دست دو رقمی ها مثل مثلا مجموعه در به اصطلاح ریاضی که یکی عضودار باشد و دیگرش تهی یا صفر .
ولی این بعد حداکثر دو گانگی مثلا اندام جهان خارج ، قضیه و ( بشرح ایضا ) دیگر از این دست است .
این مطلب ادامه دارد انشاءالله تعالی ، فعلا خدا نگهدار .