محدوده ی کار 2 :
باز بارون :
صبح جمعه یازده مهر 1393 :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، یسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ لَهُ الْمُلْکُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ ، ... ، عَالِمُ الْغَیبِ وَالشَّهَادَةِ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ .
از خواب که بیدار شدم آسمون مشغول کار بود ، بعد نماز که برا کاری رفتم دم در ، دیدم با این بارش ، که تو کوچه هم راه افتاده ، امروز از کار افتادیم ، اونم الان که هنوز فصل کار ماست ، هرچند پارسال زمستونم فقط یه ماهی شدت برف و یخبندون ما رو از کار انداخت .
باز رفتم دم در ، ماشاءالله آسمون داره میباره و رو زمینم جریان داره ، بله ! ولی نه بقول مثلا پوریای ولی که گفته :
افتادگی آموز اگر طالب فیضی ، هرگز نخورد آب زمینی که بلند است .
بلکه همونطور که داره از آسمون میباره به زمین ، رو زمینم تو سراشیبی ی کوچه در جریانه و میره که یه جایی جمع بشه و آخرش از این صورت به صورت مثلا دریا و دریاچه ای در بیاد ، یا پرتر بشه و یا اگه خشک شده بازم آبدار بشه ان شاءالله .
که گفته شده : قطره قطره جمع شود ، وانگهی دریا شود ، مثل همین روز عرفه و جمع شدن در عرفات ، گردهمایی های دیگه هم همینطور ، وقتی از خونه براش می زنیم بیرون ، البته با بدن ، جامعه ی بدن ، و البته اگه حسی داشته باشه و مثل دریاچه ، دریا و ... که خشک شده باشه ، نمرده باشه و برا زنده شدن نیاز به بارشی از بالاش نداشته باشه .
ساعت از هشت گذشته و لای در خونه رو که باز کردم بازم میباره ، البته میشه از پنجره هم به حیاط صابخونه نیگا کرد ، که طبقه دوم بالا سرمونه ، ولی دیدنش در بیرون ، خصوصا جریانش رو زمین ، یه چیز دیگس ، مگر اینکه صاب کوچه در خونه رو بروش ! بخونش و "محدود " ش ببنده .
خب بازم براتون میگم ، البته ان شاءالله وقتی که اینترنت وصل شد ، آخه الان دارم تو کامپیوتر منتشر می کنم .
میگم خوبه امروز جمعه و تعطیله ، آخه دیروز طبقه ی چهارم ، البته بدون زیر "همکف" : بقول آسانسور ، روی داربست که مشغول کار بودم ، در حال برش فرز در رفت و کفش ، جوراب و ... رو برید ، بعد بستنش که باز رفتم رو داربست ، صابکار چیزی که نگفت ! بلکه گفت فردا هم بیاین و ... .
نه اینکه بارون میاد ، بلکه تو قرار داد داریم که بجز جمعه و روزای تعطیل رسمی کارو تعطیل نکنیم ، یعنی طرف قراردادمون در این روزا نمی تونه بگه بریم سرکار ، اونم وقتی بارونی مثل بارون الان باشه ، حالا با اون پیشومد بمونه .
تازه اگه زنده باشیم و نمرده باشیم !
مگر اینکه مثل خوابیدن ، مردنم دال و نون نداره !؟ اونم وقتی مثلا ملای رومی میگه :
زندگی در مردن و در محنت است ، آب حیوان در درون ظلمت است
ذوق در غمهاست و پی گم کرده اند ، آب حیوان را به ظلمت برده اند ؟
خب بله ! اگه طرف قراردادو تو این دنیا گیر آورد قراردادو رو روکنه ، یا اینکه دنبالش بیاد ...
آخه ملای رومی اینم گفته :
هرنفس نو می شود دنیا و ما ، بی خبر از نو شدن اندر بقا
حالا کاریم به این نداریم که گفته :
ای برادر تو همه اندیشه ای ، مابقی تو استخوان و ریشه ای
بله ! بقول پیامبر صل الله علیه و اله و سلم که : میشه تو همین دنیا مرد پیش از اینکه مرد ، ولی یه وقت ما افق به افق "نو" شدن آفریده شده ایم ، یه وقتم با :"خبر" اینکاره ایم .
ساعت از نُه گذشت و صدای بارون تو خونه هم میاد ، بیرون از خونه هم از شرق کوچه تا غربش آب در جریانه و صابکار زنگ نزد ! آخه یکی دو دفعه که برا کاری کمی دیر می کردیم زنگ زده بود و گفته بود : هادرسن ؟ یعنی کجایی ؟ و : نمیاین ؟
خب اونم چشم داره و می بینه که ...
راستی از اینترنت چه خبر ؟! آیا بارون میاد ؟ طوفان بشه چی ؟ انوقت ... و پلیس :"جامعه ی مجازی" چیکار کنن ؟ که دیشب تو بالاتر تز خبر تلویزیون خبرشو داشتیم ؟
تا وصل بشه و بکار بیفته و جای کار بشه ، در دنیایی دیگر ، با افقی نو .
راستی کدومتون گفت که تو افغاستانم رایگانه ؟ حتی افغانستان طالبانی ؟
خب ساعت نزدیک یازده شده و اینترنت وصل شد .
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُبِینًا ، ... .