مسجد حاج بابا (پایانی) :
... وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ، لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ یحْیی وَیمِیتُ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ ، هُوَ ... .
کمیته ی شهرداری :
خب گفته شد : پاشو ، از پشت کامپیوترو میگم ، نیازیم نبود که متوسل شد به مادر ، که گفته بشه : چشم .
خب داشتم می گفتم ، البته پیشتر براتون گفتم ، هم بعد نوزده دی رو و هم قبلشو ، در اینجا هم .
امابعد :
کمیته ی شهرداری :
یه چیزی بپرسم ؟
چی ؟
آهان ، زدین به گل ، با کسر .
اینم میگم ان شاءالله اگه فرصت بشه ، ولی پرسش :
بیست و دو
!؟ چیکار کردین ؟ یاد چی افتادین دیگه ؟
از من بپرسین میگم جفتش یکیه ، قبل و بعدشم .
چی ؟ قبل از دو ؟ نداریم ؟
خب داشتم می گفتم ، با اینکه پیشتر گفتم ، شاید نگفته باشم ، نیازیم به گفتن نداشت که مسجد حاج بابا تنها مسجدی نبود تو شهر ، ولی بعد نوزده دی که نه ، بعداش تنها مسجدی بود که شهر رو شاخ اون می چرخید ، البته تا بیست و دوی بهمن سال بعد .
اما قبل :
قبل از نوزده دیم شاید نگفته باشم ، که وقتی ده دوازده خردادو داشتم پشت سر می ذاشتم و با پدر درجلسات قرائت قرآن گروهبان محله ی پادگانی که مسجد نداشت شرکت می کردم ، و پدر گفتم که پدر بزرگتون بانی مسجدی شد ، خصوصا در نامگذاریش ، و منم تو ساختش سهمی داشتم ، البته در مثلا آجر دادن به بناش ، پدر از اونجا منتقل شد به شهر و مسجد سلمان فارسی هنوز تموم نشده بود ، و نخستین مصلی من مسجدی در شهر بود که مشابه مسجد حاج بابا بود .
فکر نمی کنم که اونم الان سرنوشتی مشابه مسجد حاج بابا نداشته باشه ، بدون شک مسجد سلمان فارسیم همینطور .
چی ؟ قبل دو ؟
بازم کارم دیر شد ، بعدا میگم ، مشابه نوزدهو ، که فقط بیست و نه ، سی و نه ووو نیست .