سلام آقا
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
من و تو و تو و من
ان شاءالله این بار که دور هم جمع شدیم بهتر از قبل بتونم برات پدری کنم و تو هم برام پسری .
کلمه
امشب یه کلمه می خوام برات بگم ، ولی اونو میذارم تا خودت بگی ! آخه اونو خودت بگی یه مزه ی دیگه داره برات ، مثلا شنیدی که پدرا به بچه هاشون میگن تا پدر نشی نمی فهمی پدر یعنی چی ؟
اینو امشب بعد نماز مغرب با مادرت ، اونم با من ، خوندیم ، خصوصا اونجاش که من گفتم ایاک نعبد ، مادرتم گوش میداد ، گفتم برات بگم ، یه بار دیگه ! تکرارم که باشه چه اشکالی داره ؟ که بازم بگم ؟
آخه :
در نخستین بار ...
که باهم بودیم ، با این بار که ان شاءالله بازم دور هم جمع میشیم ، اون بار پدری من با ان شاءالله این بار فرق داره ، چه فرقی ؟
خب اون بار ، که در بهار 1372 بود ، مثل بهار 1392 بود که از خونه رفتی خدمت ، آخه رفتی با مادرت زندگی کنی ، اونم باتو ، و منم با شما و شمام بامن .
و مثل الان که ان شاءالله بازم برمی گردی خونه ، اومدی خونه ، منتها برا نخستین بار ، در آخرای پاییز همون سال ، که سال صلح هم بهش گفته شد و یادش بخیر ...
بعد نماز صبح با مادرت و مادرتم با من :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
راستی دیروز که جات خالی با داداش و اونم با من رفتیم سر کار ، اونجا که رسیدیم دیدم کلید ساختمونو جا گذاشتم ، یه کرایه هم داداش داد و برگشت که بیاره ، تا رفت برف گرفت و یواش یواش تندتر و سردتر که شد به داداش زنگ زدم کجایی ؟ گفت دارم می رسم ، خب رسید و برگشتیم خونه ، اونوقتی که تلویزیون از سوره ی توحید تا ولم یکن له کفوا احدشو داشت می گفت و این یکی موند برا هفته ی دیگه .
پرسش :
ان شاءالله وقتی اومدی ازت می پرسم ، آخه بقول درسهایی از قرآن دیشب تلویزیون اونوقت این سلامم بهت میرسه .
راستی تو درس برای شعاری فقط برا استقلالش آیه آورد .
مثلا رادیو تلویزیونم کجا بود ؟ که کله ی صبی سلاممو بهت برسونه !
راستی یادش بخیر ! آخرین باری که به مرخصی اومدی و با هم نماز خوندیم ، منو تو و مادرت ، اونم با تو و من ، آخه پیشنماز که دوتا نمیشه ! ولو اینکه بگه ایاک ن ...
با دوتا که نمیشه ارتباط برقرار کرد ، اونم با یکی ، حالا علم و دانش بشر هرچه دلش می خواد بگه ! اونم به مثل منی!
اونم انقلابیش
بِسْمِ اللَّهِ ...