رهگیری ، بخش دوم (2) :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، ... ، فَلْینْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ ، ... .
خب گویا قسمتمون نبوده ، هواپیمای ایرباسو نمیگم ، کاری رو که در قسمت قبلی گفتمو میگم ، فقط نمی دونم چرا اینم مثل قبلیا ما رو از "حال انتظار" در نیاوردن ؟ البته ما منتظر نموندیم و امروز رفتیم سراغ یکیشون که نبود و همکارش گفت وقتی بیاد بهش میگم .
معرفت یا شناخت :
هواپیمای ایرباسم حالا میگم ، الان می خوام بگم که شاید مارو نمی شناسن ، و به گفتن ما دلشون قرص نمیشه که کارشونو به ما بدن ، کار مارو که ندیدن که اطمینان داشته باشن این کاره ایم ، ما هم تو اینجا سابقه ی کار نداریم که بهشون نشون بدیم ، خب غریبه هم که هستیم و معرفم نداریم که به گفته ی اون اطمینان داشته باشن ، مگه اینکه مثل مسکن مهریه دنبال ارزون کاری باشن و به امتحان کردن ما بیرزه که کارو بدن و ببینن کننده هستیم و چقد ؟ ماهریم ؟ ناشی هستیم ؟ و یا ادعا داریم ؟ که سومی فکر نمی کنم دنبال کار باشه و دستبکارم بشه ، اونم بدون بیانه یا پیش پرداختی .
چی می خوام بگم ، می خوام بگم برا معرفت یا شناختمون داشتن چشم و گوش هرچند لازمه ، ولی کافی نیست ، تازه تو حس ایندو هم فقط به بینایی میشه اطمینان کرد ، مگه اینکه گوینده مثل معرفی باشه که گفتم ما نداریم ، که بگفته ی اون اطمینان کنه ، خب دلشون دیگه !
البته برای دادن کار به نه فقط ما ، به یکی دیگه هم ، که نیازیم به معرف نداشته باشه هم ، هرچند چشم و حسشم باشه و دلم آروم یا قلبم مطمئن باشه ، بازم یه چیزی لازمه ، اونم همونی که در بخش اول گفتم ، ذکر و یاد حتی همونیم که نیاز به معرفم نداره ، از کجا ؟ از همون کمپش دیگه ! حالا می خواد بهش کمپ گفته بشه ، یا مثلا آرشیو و یا مثلا بایگانی ، که جای ذخیره ی تعریف شده یا شناخته شده هست و بهش حافظه هم گفته شده ! البته حافظه ی تعریف شده یا شناخته شده ، و یادآورشم یادآور تعریف شده یا شناخته شدس و فرق داره با اینی که در این بخش میخوام بگم ، که پیگیر فقط تعریف شده یا شناخته شده نیست ، حتی اگه تعریف کننده یا شناسنده هم چشم و حسش باشه ، و با دلی آروم یا قلبی مطمئنم باشه ، و کمپیم داشته باشه برا یادآوریش .
چراکه تازه اول کاره ! مثلا کار رو همون هواپیمایی که ایرباسشم آمریکا به جمهوری اسلامی ایران نمیده ! خب چرا ؟
بد نیست اینجا یه خاطره ! بگم ، شاید بدرد مثلا قسمت :"خاطره" ی پارسی بلاگم بخوره ! آخه گویا من دارم "خاطره" میگم ! خب بله ! ولی همونطور که گفتم خاطره ی این بخش فرق داره با خاطره ی بخش معرفت یا شناخت ! صرف نظر از اینم که خاطره های حتی قلبی ما فرق داره با خاطره ای که قلب حبیب الله صل الله علیه و اله و سلم داره ، حتی خاطره های حسی ما هم فرق داره با خاطره های خلیل الله ، کلیم الله ، روح الله ، نبی الله و صفت الله سلام خدا بر آنها ، درحالیکه اونا هم بشری مثل ما بودن دارای چشم ، گوش و اعضای حسی دیگه ، نه یکی بیشتر و نه یکی کمتر از اعضایی که ما داریم برای دیدن ، شنیدن و حواس دیگه ، در رهگیری بیرون ، حالا چه داخلی یعنی مثلا ایرانی ، و چه خارجیش و مثلا آمریکاییشم ، چه بهشتی و چه جهنمیشم تو این دنیا ! که قسمتومون شده برا خوردنش ! بقول آقا امام باقرالعلوم علیه السلام : برا شناختنش ، و برا اینم که تو این بخش می خوام بگمم ان شاءالله تعالی .