به وقت رنسانس (الف) :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ وَالنَّازِعَاتِ ... ، فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا ، یوْمَ ... ، هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ مُوسَى ؟ ... .
سلام علیکم ، شب بخیر ، جمعه شب .
به روز انقلاب :
امروز رو می خواستم ازش استفاده کنم ، روز تعطیلی رو ، ولی صابکارمون می خواست فردا ، شنبه ، پنچره ی طبقه ی چهار و آخرو بگه بیاین اندازه بگیرن ، خب رفتیم سرکار و دور پنجرهاش زدیم و برا فردا آماده شد که بیاین اندازه بگیرن و بسازن و بیارن نصب کنن (ب) .
البته فقط برا این نبود که رفتیم سر کار ! موجودی ته کشیده بود و نیاز به :"ارز" داشتیم و اگه نمیرفتیم شاید صابکار نمی داد ! آخه تو قرار دادی که در نوشته ی قبلی گفتم ، نیومده که دستمزد ما رو مثلا هفتگی بده ! بلکه اومده : با پیشرفت کار !
خب پیشرفت می تونه یه متر باشه ! می تونه هم بیشتر باشه ! حالا چقد !؟ برا همین گفتم : شاید نمی داد !
خب ! الانم که تلویزیون داره سریال :"ایسان" رِ پخش می کنه و نمی دونم چرا صدام نمی کنن برم باهم ببینیم !؟ و خلاصه اینکه دیر وقت و می ترسم مطلبو نتونم خوب از آب دربیارم !
برا همین گفتم مطرحش کنم و بمونه ان برا فرصتی دیگه ان شاءالله .
مطلب همونطور که عنوان شده ، یکی از دو (پ) عنوانیه که در نوشته ی قبلی مطرح کردم ، و برا خالی نبودن عریضه هم ، مثلا ملای رومی میگه :
هر نفس نو می شود دنیا و ما ! بی خبر از نو شدن اندر بقا .
حالا ! کی :"بی خبر" !؟ خب همون :"ما" که در مصرع اول اومده دیگه ! حالا ! در :"دنیا" !؟ که بقولی بروز میشه !؟ با ما در این "دنیا" !؟ یا دنیا :"و" ما !؟ هم بمونه ، برا فرصت دیگه ، دیگه ! ان شاءالله .
ایشون ، ملای رومی رو میگم ، یه جای دیگه هم گفته :
ای برادر یکدمی عقل با خود آر ، دم به دم در تو خزان است و بهار .
خزانم یعنی موت ، مرگ و یا مثلا جان دادن ! و خب بهارم که میشه مثلا : جان گرفتن ! دیگه ، که انشاءالله با این ، یعنی جان گرفتن ، بیشتر کار دارم ! ان شاء الله در فرصت دیگه ! یا بقول دیگه ملا : بهار .
خب ! برم تا "ایسان" تموم نشده و بعدشم چی !؟ خب بخوابم برا فردا دیگه ! که ان شاء الله بریم سرکار دیگه .
شب بخیر .