سفارش تبلیغ
صبا ویژن
1 2 >

نقشه ی گفتگو ی علمی پژوهشی :

بِسْمِ اللَّهِ ... ، الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ، ... ، مَالِکِ یوْمِ الدِّینِ ، (الف) ... .

سلام علیکم

شکلگیری :

بِسْمِ اللَّهِ ... ، الر ... ، إِذْ قَالَ یوسُفُ لِ (ب) أَب ... .

ضمن تبریک مجدد سالروز سیزده رجب ، که پیش از رفتن برای بستری شدن پیشاپیش تبریک گفتم ، روز پدر رو هم تبریک میگم .

در مدتی که بستری بودم (پ) حرف از :"گفتگو" بود ، خب قبلا هم حرفش بود ، مثلا تو روزنامه ها ، ولی این فرق داشت ! حرف "گفتگو" از :"بیانیه" بود ، بیانیه ی :"گام دوم" .

خب بمونه برا فرصت دیگه ان شاءالله ! آخه هنوز یکی از شلنگا وصله و دکتر گفت یه هفته بعد بریم ، باز به مطلبش ! خودشم بدون دفترچه ! البته نه دفترچه ی :"پاسارگارد" که رو در مطبش زده بود !

یعنی گویا هنوزم بستری هستم تو خونه ! ولو اینکه بتونم پشت رایانه هم بشینم !

روز تولد پدر امامان حسنین علیه السلام مبارک !

حالا :"محسن" ! بمونه ! که بقول آقا امام باقرالعلوم علیه السلام ، با کشتن اون :

شکلگیری گفتگو

از عینش افتاد به هفتادش !

روز نوی سال نو رو هم پیشاپیش تبریک بگم تا یادم نرفته :

یا مقلب القلوب (ث) وال ... .

----------------------------

زیرنویس :

الف :

وصل الله علی محمد و اله :

إِیاکَ نَعْبُدُ وَ ... .

ب :

قبلا گفتم که میشه گفت :

بِ یا به :

پدر ، خب بله :

بَرا

پدرم میشه گفت ، مثلا :"بَرا" پدر خونه هم .

پ :

که هفت هشت روزش تو خونه بود و دیروز بعد از ظهر ، که دکتر جراح گفته بود ، رفتیم مطب ایشون و بخیه ها رو کشید و از یکی از شلنگا هم خلاصم کرد ، که امروز تونستم پشت کامییوتر ، یا رایانه (ت) بشینم و اینو ماشینی کنم و تقدیم کنم .

ت :

و یا ماشین ! که #یادمون باشه پرسیده بودم :

آیا سوار ماشین شدین !؟ و ماشین چطورم !؟

خب :"پشت ماشین" نشستن فرق داره با سوار شدن ، یا سوار کردن .

مثلا دیروز بعد از ظهر که از مطلب در اومدیم تقریبا غروب بود و برف داشت میومد ، وقتی به یه ماشین گفتیم ما رو ببره شهرمون ، قبول نکرد و مام سوار نشدیم ، به یکی دیگه که گفتیم نه نگفت و مام سوار شدیم .

حالا چرا ما رو نتونست تا مقصد برسونه و از بزرگراه شهید کسایی خارج شد و گذاشت میدون راه آهن که از اونجا با یه ماشین دیگه بریم !؟ برا این نبود که مثلا شب چهارشنبه سوری بود و ... !

بلکه همونطور که گفتم برف می اومد ، شدتش بیشتر شد و کف خیابون رو طوری سفید پوش و لغزنده کرد که راننده دید نمی تونه تو سرازیری بزرگراه ماشینو کنترل که ، با اینکه مثل بقیه ی ماشینا خیلیم آهسته میرفت و یه ساعتی طول کشید که ما رو تو میدون راه آهن پیاده کرد و رفت .

خب مام اونجا یه ماشین دیگه گرفتیم و اومدیم خونه ، البته دو سه ساعتی طول کشید ! در حالیکه رفتی نهایتش یه ساعت شد ، تازه اگه راننده می تونست نشونی مطلب رو زودتر پیدا بکنه که کمتر از اونم میشد .

تو مسیر بازگشت به خونه چند تا ماشینم از جاده خارج شده بودن ، خصوصا تو سربالایی ورودی شهرمون که تو برف مونده بودن ! و داشت شب میشد و ... .

که ما فکر اینو دیگه نکرده بودیم ، و بیشتر تو فکر آتیش بازی و ترقه مرقه اندازی بودیم ، که شکر خدا ما که ندیدیم و نشنیدیم ! حالا شایدم اینم به برکت برفی بود که میبارید ! که شکر خدا اینقدرش سابقه نداشت تو زمستونی که امروز روز آخرشه و ... .

خب ! اینا رو برا چی گفتم !؟ خب یکیش همونکه فرق داشتیم با اونی که پشت ماشین بود !

یکیم برا اینکه انشاءالله وقتی برگشتم سر بحث :

گام دانش پژوهش

که مطرح کرده بودم ، و رسیده بود به :

ماشینِ حساب

وقتی خواست برسه به :

ماشینِ حسابِ انسان

یش ، بگم که انسان یه ماشین داره بنام :

بدن

که از جمله کاراش یکی همین :"گفتگو" س ! بلکه کارش "گفتگو" س !

راننده هم داره ! حالا راننده ش کیه !؟ بمونه ! سواریم میده !؟ حالا به کی !؟ اینم بمونه ! ووو !

ولی اونی که محل بحث امروز منه اینه که مولودی مثل مولود سیزده رجبم داره ! بقولی بذار :"فاش بگویم این سخن " ! که :

مولود کعبه هم داره !

فزت برب الکعبه گو هم !

خودشم نه در مدینه ! بلکه بقولی در :"پایتخت" ی چون :"کوفه" !

آخرشم شهادتی در بازم : خونه !

ان شاءالله که برگشتم ! به بحثو میگم ، بیشترم میگم !

بریم کربلا !؟

میگن وقتی تو کوفه جور میشدن که برن کربلا ، یکی بود که می گفت : رسیدیم کربلا شما فقط حسین رو به من نشون بدین و دیگه کارتون نباشه ! اون پیش من حرفی برا گفتن نداره !

وقتی حسین بن علی بن ابی طالبی ! زد به لشگرشون و رسید به اون ! یه ضربه ای سیزده رجبی ! زد بهش که زره فولای :"سخت" شو از بالا تا پایین درید ، ولی :"نرم" پوش زیرین رو براش سالم گذاشت !

وقتی گفته باشن که چرا کارشو تموم نکرد !؟ گفته شده باشه که بدونه تو :"حرف" اونم حسین زهرا چی چیا برا گفتن داره !

و بدونه حسین که برای این حرفا از خونه خارج شده ! چراکه نیازی به خروج نداشت ! وقتی یه سوته مدینه رو می گرفت و دمشقم سرنگون می کرد ! کار پدر و برادر رو تموم می کرد !

میگن بعد فروپاشی امویان ، یه خلیفه ی مروانی گفتن برن محمد بن علی بن حسین رو بیارن پیشش که مثلا یه تفریحی بکنه ! وقتی برگشتن داشت تیر اندازی میکرد ! و گفت که بیا با هم مسابقه بدیم ، از امام علیه السلام طفره رفتن و از اونم اصرار ! و آخرش که نمیشه و باید مسابقه بدیم !

خب اول کی !؟ شد امام علیه السلام و تیر انداخت خورد وسط هدف ، و خلیفه گفت شانسی بود ! دومی رو انداخت و اولی رو شکافت ! بازه اتفاقی !؟ سومیم دومی رو شکافت و همینطور دهمیم نهمی رو !

خلیفه کم آورد و امام علیه السلام رفت دنبال :"درس و بحث" ش !

ث :

حِسّی . 


  

معرفت علمی :

سلام علیکم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ ... .

... وَ ... .

... انْشَقَّ الْقَمَرُ، ... .

اشاره :

ضمن عرض تسلیت ، و آرزوی بهبود ، بابت زلزله که تا آخرین خبر(پ) ی که بگوشم رسیده کم تر از 320 کشته و کمتر از 3950 مجروحم نداشته ، که امیدوارم زیاد گسترده تر از این نبوده باشه و تا میشه هم نباشه ، هرچند از آن (پ2) گفته یا نوشته شده و میشه و خواهد شد ، ولی فقط شنیدنی با گوش ، یا خواندنی با چشم نبود !

خب دیشب حسش کردیم ! نه حرکت پرده ها ، چراغای آویزون و .. رو با چشم ، و بعدش :

زلزله

رو با گوش ، بلکه مثلا همون که شبکه ی خبر تلویزیونم بعدش خبر از :"حسّ" ش در تهرانم داد و ... .

و مردم مثلا محل ما هم رفتن بیرون ، و ماشین یا خودرو هاشونم از پارکینگ در ! آوردن ، خب مام اگه داشتیم در میاوردیم دیگه ! خودش که نمی تونست ! حالا نمیگم یه روزی اونقد پیشرفت کنه که تا "حس" کرد ، نه اینکه شنید یا خوندش ! نه تنها خودش بیاد بیرون ، بلکه در پارکینگم باز کنه ! یا بشه براش ! چه رسه به اینکه مثل حیوونی مارم خبر کنه ! که می خواد یه خبری بشه ! و مثلا با بوق زدنش ! یا ... .

شناخت دانشی ! :

یا دانش بنانش ! :

بعد از ظهر :

دیشب که مردم اومده بودن تو کوچه ، چشم به بچه ای نیفتاد ! البته بچه که میگم بچه ای رو میگم که نمی تونسته خودش بیاد .

خب شادید همسایه ها هممثل ما بچه ی کوچیک نداشتن ، ولی اگه داشتن چی ؟ و اگه مادر یا پدرش ، و یا خواهر یا برادری که می تونست بیاد ، اونم بغل نمیکرد بیاره !؟

واگه میاورد در گستره ی کدوم حس بود !؟ حس شنوایی ؟ بیناییش !؟ و یا مثلا همونی که زلزله رو درک کرد !؟ یا با زلزله درکش کرد !؟

باچی !؟ و گستره ی چی !؟ که گستره ی ایندو! حس ، بلکه دوشدن حسم در گستره ی اونه !؟ که گفته میشه : ایندو ، این سه ، ووو حس ! حتی : حس !

مثل همون که گفتم تلویزیون گفت : در تهرانم حس شد ! حتی اگه مقصودم :"لمس" باشه ! بنام "لمس" و قلمی لمسم .

 

 

پ – که از تلویزیون ، از شبکه ی خبرسیمای جمهوری اسلامی ایران ، بگوش رسیده .

پ2 – که گویا در عراق به ثبت رسیده بوده ، که ته تغاری رو از تهرون راهی ما کرده بود که خبر از ما بگیره ! و وقتی تونست تماس بگیره احساسشو حس کردم !  

حالا بمونه که در گستره ی :"مجازی" در :"کربلا" هم به ثبت رسیده بود !

همینطور ، شبکه خبرم که اول در :"حلبچه" و بعد در :"خانقین" به ثبت رسوند ، که تا خبر از تلفاتی جانی و بدنی در :"قصرشیرین" داد ، دیگه نیازی به مجوز ، :"روادید" و یا ... نداشت ! (پ3)

خب گویا الحمدلله ! که در :"همسایه" گی ما نبوده ! و در آخرین خبری که بگوشم رسیده ، در :"سرپل ذهان" ثبت شده !

راستی از عراق چه خبر!؟ حس کردن ! و ... !؟

راستی از داعش چه خبر !؟ به :"گردن" نگرفته !؟ خب معلومه که نه ! :"طبیعی" رو هم به گردن بگیره !؟ اونم زیرزمینیشو!؟ بقولی :"بابا تو دیگه کی هستی!؟" ، یا :"به تعبیر معروف " دیگه :"جلل الخالق!؟" چی آفریده یا خلق کرده ! خدا دیگه ! پس کی !؟ طبیعت مثلا !؟ خب بله گفتم طبیعیه ! ولی طبیعت رو چی !؟ مثل "خودرو" !؟ یا ماشین رو چی !؟ ماشین یا خودرو آفرید !؟ یا خلق کرد !؟

پ3 – مثلا :

زلزله زلزله ما داریم میاییم ، ... . 


  

خواندن داستان :

... بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ... طسم ... .

سلام علیکم  ، روز بخیر .

تِلْکَ آیاتُ الْکِتَابِ الْمُبِینِ ...

در قرآن عظیم  که قلب یا دل پیامبر ، خاتم پیام آوران از طرف خدا ، گیرنده ی آن بوده ، پس از سوره ی نمل ، که در آن داستان نوشتن نامه حضرت سلیمان علیه السلام آمده ، در سوره ی بعدی داستان حضرت موسی علیه السلام که یکی از پنج پیام آور بزرگ از پیام آورانیست که گفته شده صدو بیست چهار هزار نفرن ، آمده .  

نَتْلُو عَلَیکَ مِنْ نَبَإِ مُوسَى وَفِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ یؤْمِنُونَ ...

البته داستان ایشان و فرعون ، چرا ؟

إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِی الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِیعًا یسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُمْ یذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَیسْتَحْیی نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ ...

برای اینکه فرعون ادعای بزرگی و بزرگتری داره و ... ، در حالیکه  اونایی که کوچیک و حتی کمتر از یکدهم ، یکصدم ووو بحساب میاره ، نه تنها صفریک ، ده ، صد ووو نیستن بلکه :

وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ...

بعدشم :

وَنُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَنُرِی فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُمْ مَا کَانُوا یحْذَرُونَ ...

و آغاز داستان که اینگونه است  :  

وَأَوْحَینَا إِلَى أُمِّ مُوسَى ...

اینگونه بوده و هست و خواهد بود ، ولو اینکه خود موسویانم داستانو نشنیده باشن  و فرعونیان همشم شنیدن باشن ، حتی خوانده باشن و از روی قرآنم !    


  

ای کاش من یه مدرِّس بودم پایانی 4 :

قبول باشه

... خلق ، خلق الانسان من علق ، إقرأ وَ ... .  

صبح بعد صبحونه فرصت نشد ، تا اذان مغرب فرصتی پیش نیومد ، یعنی اینترنت قر می داد و نشد که اینجا بگم چرا ؟

ساختمان ما :

بازم تحصیل حاصله اگه بیادت بیارم وقتی رو به یک یک بچه هات می گفتی : " آ " ، حالا بعدشم مثلا می گفتی : "دهنتو باز کن " ، بمونه ، خب این یعنی چی ؟  یعنی هرکدوم از ما دهنی داریم که اگه فقطم برا خوردن باشه ، کافیه که پی ببریم ساختمون بدن ما هم در داره و همش مثل دیواری نیست که دور خودمون بکشیم ، یا از بیرون کشیده شده باشه ، که صبح گفتم .

... ، إقرأ وَ ربّک الاکرم ، الّذی علّم بالقلم ، علّم الانسان ... .

با همون " آ " گفتنم ، دهن بازکردن و حرف زدنم به بچه هات آموختی ، که دهن فقط برا خوردن نیست و میشه باهاش خرفم زد .

ساختمان ما 2 :

خونه سازی ما هم همینطوره ، بقول برنامه ی معرفت شبکه چهار سیمای جمهوری اسلامی ایران : یه سوال ...

منکه ندیدم ، تودیدی یکی خونه بسازه و براش در نذاره ؟ و خودشو توش زندونی ، حبس ووو کنه ؟ محبس ، زندون ووو هم دیدی که یکی بسازه و براش در نذاره ؟ تا یکی رو از خودش یا همونطور که صبح گفتم خودشو از اون محروم کنه ؟

بازم یه خاطره :

یادت میاد وقتی نه تنها مدرسه رو ، بلکه دانشگاهم ول کردم و رفتم زمینای فرهنگیان فمو دستم گرفتم ، و به نقشه ی اونجا اشکال گرفته شده بود ، و دادیم یه مهندسی که تو شهرداری بود اصلاح کنه ، برا یه خونه در نذاشته بود ! یعنی از چهار جهتش به کوچه راه نداشت !؟

خلاصه اینکه آخرش با اینکه من اینکاره نبودم ، ولی میرفتم به کشیدن نقشه سر می زدم ، خودم ورداشتم کشیدم و با اینکه حق امضا و نظام مهندسی نداشتم ، وقتی بردم تهرون ، که اونوقتا قم تحت استان تهران بود ، تایید شد و ساخت و سازی که الانم داره طبق همون نقشه که من کشیدمه ؟

و اینکه نه تنها خونه ها به کوچه ها راه داشتن تو اون نقشه ، و زمینای ساخت و سازهای عمومیم ، که تو نقشه ی قبلیم بود همینطور ، بلکه زمینیم که در نقشه ی قبلی ، و نقشه ی قبل از نقشه ای که من کشیدمم ، جایی براش در نظر گرفته نشده بود ! خب شاید برا اینکه پدر مادر ، یا معلما شون ، مثل اون " آ " تو زبونشون نذاشته بودن ، برا سخنگویی مجتمع فرهنگیان قم ، البته درجه سه ، چهار و پنجش که بدست من بود ، در نظر گرفتمم در گذاشتم ، اونم درست در مرکز و وسط نقشه .

خب بله تو یه محل مثلا اونجا هم ساختمونای شخصی یه ساختمون عمومیم می تونه داشته باشه و اونم مدرسه باشه ! ولی آیا مدرسه ی یه محل مثلا اونحا سخنگوی یه محل و مثلا اونجاس ؟ یعنی علاوه بر بچه ها ی محل ، پدر و مادرا هم اونجا می تونن برن تو مدرسه ی محل زبون باز کنن و مدیر مدرسه بهشون بگه : آ

آیا همراش خوردنیم تو دهن گذاشته میشه ؟ یا بابت گفتن اون دهنشم باز کرده !؟ که تا چیزی تو دهنش نذاری اونم نمیگه ؟

حالا اینا همش بمونه ! چی تو دهن بچه ها هم می ذاره ؟ آیا مثلا جمع و تفریق چهار عمل اصلی رو ؟ یا همونطور که قبلا گفتم کاری به جمع نداره ؟ اولش !؟ و بنا رو بر حتی :

1+1= 2

ی بچه هم و گیریمم از خونه برده باشه مدرسه ، نمیذاره !؟

چه رسه مثل همون زمینی که تو هیچکدوم از نقشه های قبلی قبل از نقشه ای که من اونو تو نقشه در نظر گرفتم ، برا "جمع" مجتمع فرهنگیان قم ، فاز سه ، چهار و پنجش ، نه یک و دوش ، که دست من نبود ، در نظر گرفته نشده بود .

منکه فکر نمی کنم ، یعنی تا وقتی که تو مدرسه بودم و تدریس می کردم ، چه قبل از سه سال ول کردنش ، و چه بعدش ، اون جمع که تو مدرسه به بچه ها گفته میشه ، بعد " 2 " و بحروفش "دو" یی که بچه هم داشته باشه ، برای کار یا عملی به اسم یا نام " جمع" نیست !

برا اینکه وقتی سه ، چهار و پنج مثلا میشه ، یکی یکی تفریق میشه تا برسه به چی ؟ به مجتمع مسکونی فرهنگی بچه ها ! به دهکده ی جهانی فراروشون ! که مدرسه بروشون باز کرده ! فراروی بچه های ما ! البته من و تو ، فرقیم نداره که گفته بشه : تو و من !

نه مایی مثل همون زمینی که تو نقشه در نظر گرفتم ، اون اول اینکه جمع میکنه حتی پدرای بچه هارم ، مثل من ، در ثانی تفریقشم تفریق مدرسه نیست !

ثالثا ...

خب بدرازا کشید حرف زدنم و می ترسم حوصلتو سر بیاره ، باشه بمونه برا فرصت دیگه که ان شاءالله باهات جرف بزنم و شکر خدا گوش بدی ، حالا آزادانه بودن :"چهار" دو ملیتی دیگشم میگم ان شاء الله تعالی .

فقط کمی حوصله کن که اینم بگم و بیشتر از این سرتو درد نیارم و وقتتو نگیرم و  از کارت نیندازم و بری به کارت تو خونه برسی ، مثل همون گذاشتن " آ " تو دهن بچه هامون .

اونم اینکه امروز تو شبکه ی خبر سیمای جمهوری اسلامی ایران ، گفتگویی ترتیب داده شده بود تحت عنوان :"طلاق" ، و یکی از دو دعوت شده برا گفتگو یه حرفی زد ، اونم اینکه ساز و کاری برا :"تولیت" خونه ها تو قانون نیومده ، که بقول ایشون مثل سازو کارای دیگه مجلس بتونه از اون سئوال کنه ، منظورش :"مجلس شورای اسلامی ایران" بود و منظورشم از قانون در نظر نگرفته ی تولیت خونه ها ، قانون جمهوری اسلامی ایران بود لابد دیگه ! شایدم قانون اساسیش دیگه ! که برگرفته از اسلام دیگه ! اونم نه منهای " 12 " و بحروفش "دوازده" امامی ! که "متولی" خونه ها توش در نظر گرفته شده ، ولی اون حتی مدرسه هم نیست ، چه رسه به نهادهای مدنی دیگه که از "دهن" مدرسه در میاد و تو دهن بچه مدرسه ، دانشگاه ووو گذاشته میشه !

ببخش راس راسی خستت کردم ! عفو کن و برو به بکارت برس ، ممنون که گوش دادی . 


  

پیدایش هفت :

بِ ...

پنجشنبه سوم مهر 1393 ، قبل از رفتن سر تفریح ، کار :

بِسمِِ ... ، ... ، الزَّانِیةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ ... .

سلام علیکم ، صبح بخیر بچه های گلم .

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، ا ... .

... لم ، ... ، وَقُلْنَا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَکُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَیثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ ، ... .

پیش از رفتن سالروز شهادت آقا امام محمد ثانی ، جواد الائمه علیه السلام تسلیت بگم و ان شاء الله برگشتم خونه حرف می زنیم . 

بعد از نماز مغرب و عشا :

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، یا أَیهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ ... ، ... ، أَفَلَمْ یسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یعْقِلُونَ بِهَا ؟ أَوْ آذَانٌ یسْمَعُونَ بِهَا ؟ فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ ، ... .

اما بعد ، اول حلول ماه ذیحجه رو تبریک بگم ، البته بحسب تقویم رسمی ، بعد برم حرفی که داشتم .

چراکه ما که واجب الحج نیستیم که مثلا روز عرفه و عید قربان امسال برامون اینور اونور نشه ، ما ، خودمو میگم ، فعلا می خوام ببینم وقتی مثلا بقول مرحوم علامه طباطبایی برای نخستین بار بعنوان مثال چشم وا کردم چشم به چی افتاد ؟

خب ، در قسمت اظهار نظر به نوشته ی قبلی اومده :

...  5 به علاوه 1 رو که خوندم فکر کردم موضوع بحث قراره سیاسی بشه! ... . 

خب سیاست یعنی چی ؟ اگه تدبیر منزله ، خب پیش از تدبیر دنیا ، که مثلا آمریکا از اون حرف می زنه ، مثلا در سوریه ! عراق و ... ، و همینطور تدبیر یه کشور ، مملکت ووو ، مثل حکومتهای کشورا ، و بشرح ایضا ایالت ، استان وووی کشوری ، بلکه شهر و محلی و حتی خانه ای ، حالا بنا شده با ازدواج مرد و زنی ، یا ... ، نخستین تدبیرو در بدنمون داریم ، حالا با پنج عضو حسی ، یا حتی دو عضوی که گفتم زیارت کرده شده باشن با لامسه و بینایی .

و تدبیر ایندو حس هم ، که مدیر و مدبرش کیه ؟ یکی از ایندو ؟ یا پنجش ؟ یا نه تنها اعضای حسی ، و بعبارت دیگر کلمه جامعش بدن ، بلکه حواس پنجگانه هم مدیر و مدبری دارن ؟

خب حالا آمریکا ، که گویا مثل اونکه میگه از فرات تانیله ، از دست راستش تا دست چپشو آمریکا میگه ، برا همینم نه تنها سوریه و عراق ووو ، بلکه در ایرانم می خواد بدونه چه خبره !؟ بدن خودشو زیارت کرده ؟ که چشش به دنیاس ؟

حالا کاری ندارم به اینکه در مثلا ایران که می خواد از همه چیش خبر داشته باشه ! چه نیازی به چهار پنج تا دیگه داره ، یا برای ورود به مثلا سوریه ی عرب ووو چه نیازی به اعراب داره ؟ مگه از راست تا چپش آمریکا نیس ؟

البته به من ربطی نداره ، ورود در آمریکا یا هر کشور دیگه رو میگم ، همینطور استان ، شهر و حتی محله هاشونم میگم ، اینو برا همون گفتم که گفتم ، که حرف از مثلا سازمان ملل زده میشه ، ولی گویندش آیا بدن خودشو زیارت کرده ؟ که به خونه ، محله ، شهر و دیار خودشم چش داشته باشه ؟ چه رسه به دنیا که بقولی : "سراسر" اون تدبیر کنه ؟

چراکه منزل نخست حسی از حواس ما همین بدن ماس ، تا بعد برسیم به تدبیر یکی دیگه حتی در خونه بعنوان همسر ، چه مرد و چه زن .

راستی ، تقویمو که نگا کردم فردا روز ازدواجه ، که با اون خونه و خانواده تشکیل میشه و بعدش چی ؟ آیا بعدش نهادهای مدنی که یکی از اونا هم مسجد محله ؟ اونم به تدبیر یکی دیگه ؟ یه نهاد دیگه ؟ که هرچند به من ربطی نداره ! ولی متاسفانه در جمهوری اسلامی ایرانم همینطوره ؟

چراکه وقتی به من مربوطه که نه تنها من مدیر و مدبر خونه ی خودمون باشم ، بلکه تحت امر مدیر و مدبر مسجد محلمون باشم ، و اونم مدیر و مدبرش امام جمعه ی اون باشه ، چراکه من نماز خونم !

راستی امسال چند نفر به حج رفته ان ؟!

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، إِذَا جَاءَکَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ یعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ یشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ ، ... . 


  

پیدایش 3 (قسمت دوم) :

... ، وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یفْسِدُ فِیهَا ؟ وَیسْفِکُ الدِّمَاءَ ؟ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ ... .

سلام علیکم  ، شب بخیر .

صرف نظر از هر مسئله ای ، همینکه امروزم بدون ترس و لرز رفتیم سر کار و برگشتیم جای شکر داره ، و مثل همون همینم که دارم می نویسم نیز کار شکر داره ، ووو

چراکه زمینه ی کار مهیا شده از قبل ، قبل اینکه پامونو از خونه بیرون بذاریم ، قبل اینکه از خواب بیدارشیم و کار شروع بشه .

البته خوابیدنم یکی از کارای بدنه ، ولی بحث ما کار در بیداری اونه ، حالا هرکاری که باشه ، چه در خونه و چه در بیرون از خونه ، مثل همین کار امروزمون که میشد پیاده هم رفت و اومد ، البته با ماشین بهتر بود ، چراکه علاوه بر خودمون وسایل کارم با اون بردیم و آوردیم .

خب پلیسم نبود که هول ولای نداشتن مثلا بیمه ی ماشینو داشته باشیم ، چراکه گفتم پلیسم کاری به کارو محل کارمون نداره ، چراکه "نماینده" حکومت و دولته .

مثل بدن ما که نماینده ی ماست و بیکار نیست وقتی که بیداره ، و کارشم نماینده ی ماست ، همونطور که مثلا کارهمون پلیسم نماینده ی حکومت و دولته ، که گفتم :

... نه تنها پلیس راه ، بلکه دولت و حکومتم مثل زمان شاها ، نه تنها کاری به کار کردن ما نداره ، حتی پست مدرنش ، بلکه کاریم به محل کار آدمم نداره ! ...

راستی دیدن که تلویزیون گفت که پلیس طرحی رو راه انداخته که مردمم کارای پلیسو بکنن ؟ یعنی کاری به کار و محل کارمون نداشته باشن !

اونوقت چی میشه ؟ اونوقت تومحل هم نمیشه بدون ترس و لرز و هول و ولا رفت سر کار ! چراکه اونا هم کاری به این ندارن که مثلا صابکار جدیدمون از شرکتی که برای مسکن مهر کار میکنه پول نگرفته که بما بده ، صابکار جدیدمونم واحدای پیش فروش کرده رو تا تحویل نداده پولی در بساط نداره که بما بده که بریم مثلا ماشینو بیمه کنیم !

حالا قسط پولی که برای پیش خونه قرض الحسنه گرفتیم ، کرایه خونه ماهی که نیمی از اون گذشته و ده پونزده روز دیگه باید داد ، ووو بمونه ، مثلا به اونا چه ربطی داره که کامپیوتر خونه مادربردش سوخته ؟ حالا با نوسانات برق ؟ مثل تلویزیون چند وقت پیش ، همینطور لب تاب ، بمونه .

چراکه واجب نیستن اینا ، مثل ماشین ، چیزی که واجبه خورد و خوراک بدنه و سقفی که زیرش شب کنه و کارش به پلیس نکشه ! که اینا هم ربطی به مردم ، مردم پلیس نداره !

یادم میاد تو یه کتابی خوندم که استعمار نو با استمار کهنه فرقش همینه ! از مردم برای مردم پلیس گذاشتن ! جیره مواجبم لازم ندارن ، چرا ؟

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ ... . 


  

 ... ، وَ ... .

سلام علیکم ، صبح بخیر .

محل کار :

امروزم مثل دیروز راحت میریم سرکار و برمی گردیم ، ... 

چرا ؟ ان شاءالله رفتیم و برگشتیم میگم ، اینو پیش از رفتن گفتم ، فقط بقول بیرونیا "ذهن" تون (با اشاره به کله) نره به آقا پلیسه ! حتی به پلیس محل ، چه رسه به پلیس راه و راهنمایی و رانندگی ، و ... 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ کَفَرُوا بِمَا جَاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ ... .

راستی پلیس بین المللم داریم ، پلیس روی کره ی زمین ؟ از وقتی که به اون پا گذاستیم ؟ مثلا در خاور میانه اش ؟ مثل ژندارم منطقه ؟ حالا ژندارم ، پلیس و یا ... ی کی ؟ بمونه . 


  

سلام علیکم ، شب بخیر

پیشنویس پدیده ی بدن :

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، أَتَى أَمْرُ اللَّهِ فَلَا تَسْتَعْجِلُوهُ ... . 

اول تشکر که به منم فرصت داده شد که پشت کامپیوتر بشینم ، با اینکه تعطیل نکردن کار در روز گذشته که جمعه بود و روز تعطیل  اینقد بدنم خسته و کوفته شده که نیاز به تعطیلی کار دارم ، یعنی خواب ، ولی خوابه دیگه ، بیداری بعدی بدن از کجا معلوم ؟ کار امروز ، یعنی امشبم که نمیشه به فردا گذاشت .

اونم امشب که شب دوم از شبهای قدره و ... . 

رونوشت پدیده ی بدن :

خب تا خدا نخواسته خواب حاکم نشده زود برم سر حرفی که امشب دارم براتون ، که عبارته از رونوشتی که ما از بدنمون داریم ، یا میتونیم داشته باشیم تا چشممون به اون می افته و یا قابل لمسه برامون ، و مثل خواب ، خواب ابدی سراغش نیومده .

و فرق ایندو رونوشت از پیشنویس اون ، که برامون نوشته شده و فرق داره شکلش با مثلا شکل بدن دیگر پدیده ها ، حتی چهارپاها که نه ، بلکه اونایی که رو دوپا هم راه میرن ، با رونوشتی از پیشنویسی که تهیه شده بوسیله گوش ، بنا بر گفته دیگری که چشمش به بدن خودش افتاده و برامون بگه ، یا بوسیله ی چشم ، ولی با افتادن به نوشته ی اون از بدنش . 

البته نه گفته ی اونکه بدنمونو برامون نوشته ، و می نویسه در مثل این شب و خواهد نوشت تا وقتی که وقت خوابش فرابرسه و در آرامگاهش قرار بگیره ، که فعلا با این کار نداریم . 

خب بدنی داریم که دست کم در دست رسه ، همون که گفتم قابل لمسه ، برای کی ؟ خب برا ما ، که می تونه رونوشتی از اون داشته باشه ، کی ؟ همون ما ، من ، شما و مثل شما دوتا . 

 ... ، ینَزِّلُ الْمَلَائِکَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَنْ یشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاتَّقُونِ ، ... .

این من ، شما ، و مثل شما دوتا رونوشتی از بدن داره ، حالا چقد ؟ بحثش جداس ، فعلا حرف اینه که رونوشتی از بدن خودش می تونه داشته باشه و این رونوشت مثل پیشنویسیه که یکی دیگه براش داشته باشه ، برا چشم بوسیله ی نوشتش و یا برا گوش بوسیله ی گفتنش .

که چی ؟ 

آیا برای اینکه مثلا چشم بندازه به بدنش ؟ و یا مثلا چشم بسته گوش و چشم بیندازه به گفته و نوشته ی اون ؟ بعلاوه گفته و نوشته ی کی ؟! گفته و نوشته ی بدنی مثل خودش !؟ که حتی دستم بهش نزده ؟ چه رسه به اینکه چشم به اون انداخته باشه !

... ، وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِی إِلَیهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ، ... . 

بدنمون که مثلا کره ماه نیست که پامون به اون نرسیده باشه و در دسترس نباشه برا لمسش ! که نیاز به پیشنویسی داشته باشه که رفت از بیرون تهیه کرد ، اونم بدون بازنگری به اون ، به بدن . 

مثل همون که اون بیرون رونوشتی از پیشنویش برداشته شده و من ، شما دوتا و مثل شما دوتا تا حالا چشممون که به اون نیفتاده ! بلکه دستمونم بهش نخورده ! ولی اون بیرون خورده .

 

خب خورد چی شد ؟ یا نخستین بار که چشم افتاد چی شد ؟ نه اینکه برا اونم گفته و یا نوشته شده ! مثل پیشنویسی که من ، شما و مثل شما دوتا می تونید رونوشتی از اون داشته باشه ، هنوز هم ، تا بیداره .  


  

پیدایش پدیده 18 :

سلام علیکم ، شب بخیر

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْکِتَابَ وَلَمْ یجْعَلْ لَهُ عِوَجًا ، ... .

پدیده ی بدن :

پیش از ادامه بحث گفته باشم که این نمیشه ها ! الان ساعت چنده ؟ خوبه این کامپیوترو که جنازشوشده بود گفتم برا من راه اندازی کنین ! که مزاحم شما نشم ، وگرنه از دیروز که کامپیوتر خونه به سرنوشت لب تاب من دچار شده شما می خواستین چه بکنین ؟ 

 ... ، إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِینَةً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ، وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَیهَا صَعِیدًا جُرُزًا ، أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیاتِنَا عَجَبًا ؟! ... .

دنیای درون و بیرون بدن :

خب صبح با اینکه جمعه هستش ولی ان شاءالله می خوایم بریم سر کار ، پس برم سر اصل مطلب امشب . 

پیشتر به نقل از استاد شهید مطهری گفته ام که در یکی از آثار خوبشون اومده : کانت گفته که روز سنگ مزارش نوشته بشه که دوچیز اونو به شگفتی انداخته ، البته گوش داعش کر ! برا سنگ مزار و نوشته روی اونو ... 

حالا چرا اینو گفتم ، برا اینکه وقتی از سرکار اومدیم و بازم کامپیوترم اشغال شده بود ، خب داشتم به یه سخنرانی قبل افطار تلویزیون نگا میکردم ، که در رابطه با دعای مکارم اخلاق صحیفه ی سجادیه بود و به یکی از اون دو شگفتی اشاره شد ، که بشر دیگه مثل قدیما به آسمون نیگا نمی کنه .

به یکی دوآیه از سوره ی وذاریاتم که در زمینه ی آندو شگفتی بود اشاره شد ، ولی از پیشرفت بشردر نیگا به درون اشاره ای نشد ، منجمله مثلا همونکه آیا مثل قلب ، مثلا عقلم داریم ؟ البته اگر بقول بشر عصر حاضر دنیای شگفت انگیز درون ختم به حس نشه ! نه حواس ! چراکه اونوقت یه چیز شگفت انگیز دیگه ای پیدا میشه که بیاد حواس و ولو دوتاشم جمع کنه ! حالا حفظ و بازنگری محفوظات حسی بمونه ! چراکه مانند مثلا فکر کردن و اندیشیدن ، این دو هم کاره همون شگفت انگیز حس گفته میشه ، یا جامع حواس . 

کی گفته !؟ خب مثل همون که میان بیرون و درون شگفت انگیزه دیگه ! چه رو زمین ، و چه در آرامگاهش .

وگرنه از بیرون که به دنیای شگفت انگیزدرون که اشاره نمی کنه ، یا از درون به بیرون ! میون ایندو قرار داره ، در جایی به نام بدن ، میان درون و بیرونش .

نه اینکه حتی با اون حسی که در نوشته ی قبلی گفته شد : دوتایی دارن ، جمعی و قرآنی اونم ، چراکه حس و حواس یکی از آندو شگفت انگیزه . 

و یکی از اصحاب درونه ، البته همونطور که گفته شده ، حس و نه جمعی و قرآنی اونم ، مثلا ولو دو حس در دنیای شگفت انگیز درون ! و البته بدون جامع ایندو در درون و ... 


  

پیدایش پدیده 17 :

سلام علیکم ، شب بخیر

گزینه ی پدیده ی ... :

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، وَ ... ، فَوَرَبِّ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ مَا أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ ، هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ ضَیفِ إِبْرَاهِیمَ ... ؟ إِذْ دَخَلُوا عَلَیهِ فَقَالُوا سَلَامًا ... ، ... وَبَشَّرُوهُ بِغُلَامٍ عَلِیمٍ ، ... ، قَالُوا کَذَلِکِ قَالَ رَبُّکِ إِنَّهُ هُوَ الْحَکِیمُ الْعَلِیمُ ، ... .

امشب شب نوزدهم ماه رمضان و یکی از سه شب قدری که گفته شده : "تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ " در اونه ، و : " سَلَامٌ " در اون تا سپیده دم .

ساعت ... :

سپیده دمش فرق مولود کعبه در مسجد بهنگام سجده شکافته شده ، توسط یکی از اونایی که شبیه داعشی های امروزین ، با این فرق که اگه نگیم جای مهر که نه ! بلکه اثر سجود بر پیشانیشون پیدا بود ! و حرفشون حرف خدا بود ! ولی برعکس امروزیهاشون فقط با حکم و حکومت علی که کار نداشتنن ! که امروزیهاشون با فرمان و فرمانروایی معاویه ها و عمرعاص های امروزی کار ندارن ؟!

و حالا عشق که نه ! محبت قلبیشون به پول یا ریال دوستی شونم بمونه ! برعکس اونا که زهدشون از ظاهرشون که پیدا بود !  

بگذریم ، گزینه ی روی میز چی باشه ؟

حالا روی میز مثلا چشم ؟ یا رو میز حس ، قلب و بقول خودمون دل و بعبارت دیگه مرکز بینایی ؟ بمونه ، بشرح ایضا دیگر میزها ... ؟

بعد نماز مغرب برا یه مطلبی رفته بودم به سایتی دیدم که در پاسخ به پرسشی گفته : قلب در قرآن یعنی روح !

یاد یکی از استادام در زمان دانشجویی افتادم که سر کلاس یکی از درسهایی که با ما داشت وقتی گفت : اونی که عالم با حسش میگه ، عارف با دلش میگه و فیلسوفم با عقلش ! گفتم اونی که با فکر و اندیشش میگه کیه ؟

نمی خواد بقول ما ترکها زیاد راه دور برید ، باغچه نزدیک ! قرآنو از رو طاقچه بردارین ببینین چند جاش عقلو فکر ترجمه شده و چن جاش برگردون اندیشه خرده ؟

حالا برا نمونه بمونه تفسیری که همشو یه کاسه کرده و گفته : روح ، عقل ، فکر ، قلب و حس همش یکیست " تو قرآن " !

تو اون سایت که امشب رفته بودم یه سایت : " اندیشه " هم بود اسمش ، یه چیزی  پرسیدم مثل این که : آیا مثل امشب ، یعنی شب قدر  روح برا روح پیدا میشه ؟ یا قلب برا قلب ؟ ووو ؟

خب بله : " إنّا " یا بقول خودمون : " ما " برا ما پیدا میشه ، ولی ما یه بدن داریم که روح داره ، بدنی که روح در اون دمیده شده ، حالا چقد ؟ بمونه ، بشرح ایضا اینکه بدنم سر و دست و پا داره ، چشم ، گوش ووو 

و همون بدنی که بمونه که اگه دماغشو بگیره ، اگه لباش باز نشه جونش در میاد ، ولی دستشو بهش بزنه هردوش ! یه حس دارن ! دوتایی ! جمعی ، یا قرآنی ، یکی از همون پنج حس اعضای پنجگانشو .

بِ ... ، هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ الْغَاشِیةِ ؟ ... . 


  
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :157
بازدید دیروز :59
کل بازدید : 1352483
کل یاداشته ها : 1763


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ