سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ادامه ی گام دوم 

گام علم و پژوهش :

به نام ... .

سلام علیکم ، روز بخیر .

بیمارستان دوم :

فردای روزی که در بیمارستان اول (الف) کارمون تموم شد ، رفتیم بیمارستانی که دکتر ، یعنی پزشک بیمارستان اول :"معرّفی" کرده بود ، یعنی رفتیم تبریز ، قره آغاج و بیمارستان :"امیرالمومنین" ، که سر درشو نیگا کردم یه بیمارستانی بود که :"خیّری" گویا بنام :"نوبر" ، که خدا خیرش بده برا این نیکوکاری و احسانش ، اونو بنا گذاشته بود .

وارد که شدیم مثل بیمارستان قبلی یه راست رفتیم سراغ :"پذیرش" ش ، ولی ...

خب ! برم نون برا خونه بگیرم و برگشتم میگم ان شاءالله .

آخه قبل از این که بخوام بگم ، یعنی بنویسم ، رفتم و هنوز باز نشده بود . (ب)

شب بخیر (ساعت ده شب) :

می خواستم بگم که اجرشو با حسنین آقا امیرالمومنین ، خصوصا آقا امام زمان عج ، که دختره (پ) برگشت و کارت ملی خواست ، که تو بیمارستان قبلی نخواسته بود .

خب ، ظاهرا مسئله ای نبود ، ولی وقتی برگشت و گفت :

باید بریم بانک

گفتم اوناهش ! آخه سر در اطاقی نوشته شده بود :

بانک سپه

و منو برده بود تا بنیانگذارش ، حالا در مقابل مثلا :"بانک شاهی" !؟ یا سوقاتش از تنها سفرش بخارج !؟ مثل :"دانشگاه"ش ، و یا مثلا ایران :"نوین" !؟ یا ... !؟ بمونه !

ولی آیا فکرشو می کرد که یه روزی بیاد که بچالشی کشیده بشه مثل :"پالرمو" و :"اف ای تی اف" !؟

خب البته که نه ! اونکه دچار این چیزا نمیشد ! اگه دودمانش ور نمی افتاد ! البته نه :

بانک

ش ! که هنوز ، سلطنتم نکنه ، جمهوریت که می کنه ! و جمهوری اسلامیشم ! بعبارت دیگه شاه شاهنشاهی سرنگون شد ، ولی آیا :"بانکداری" شم !؟ ووو !؟ خصوصا :"آموزش و پرورش" ش !؟ و :"آموزش عالی" شم !؟ بعبارت دیگه که محل بحثه :

دانش و پژوهش

ش !؟ که شامل مثلا :"بانکداری"م میشه !؟ و بقولی تو بگو شامل چی چی نمیشه !؟ خودشم :

داش بنیان !

خب ! هیچی دیگه ! پذیرش گرفته شد و رفتیم تو :"نوبت" نشستیم تا "نوبت"مون شد و سر نوبتم رفتیم پیش دکتر ، یعنی پزشک .

آزمایشارو مشاهده کرد و گفت برا عمل :

در خدمتم

که گفتیم چند میشه و گفت اون قد و گفتیم با دفترچه چقد و گفت اینقد و گفتیم با دفرچه ی :

سلامت ؟

گفت نه ! و راهنمایی کرد بریم بیمه ی :

ایرانیان !

بگیریم ، و یه آزمایشم برامون نوشت و رفتیم آزمایش دادیم (بدون رفتن به بانک) و گفتن فردا بعد از ظهر ، دقیقا بین ساعت پنج تا هفت بریم نتجه رو بگیریم ، و برگشتیم به شهرمون و فازمون و خونه .  

با چی !؟ خب با :"سواری" دیگه ، رفتنیم با :"تاکسی تلفنی" رفته بودیم ، از دم خونه تا دم بیمارستان ، که اگه با صرفه تر از اون نبود که تیکه تیکه می رفتیم ، ولی این مزیّت رو داشت که یه راست ما می برد تا مقصد که بلد نبودیم .

البته ناگفته نمونه که :"نوبت" که تو بیمارستان داده شد و پرسیدیم چقد طول میکشه تا "نوبت"مون بشه ، گفته شد یه دوساعتی میشه ، برا همین گفتیم از فرصت استفاده کنیم و بریم :"شعبه ی پنج شورای حل اختلاف" که تو :"لاله" بود و پرسیدیم و دیدیم که نزدیکه ، آخه با خودم گفتم برم ببینم بعد تقریبا یه سال ! چرا حکم صادر نمیشه !؟ و شاید با صدورش بشه :"به تعبیر معروف" خرج دوا دکتر کردش ! و مدیون :

اون دختره

نشد ، که رفتیم و باورم نمیشد ! که حکم صادر شده بود و رفته بود به :"تایپ" ! منتها شب وقتی متنش برامون فرستاده شده ، صرف نظر از اینکه حرف حرف کارشناس دادگستری شده بود ! بیست روزم مهلت داده شده بود به خوانده ی پرونده که اگه اعتراضی داره بده ، که تازه اگه نده (به یک ششم بدهیش !) م میفته به سال بعد و به تعبیر معروف :"خرج دوا دکتر" الان نمیشه .

در ضمن تا :"یادمه" و :"یادمونه" (ت) گفته بودم که دفترچه ی سلامتمو نمی دونم کجا گذاشم ، بگم که آخر شب که  :"کارتون" یا قوطی یه وسیله ای رو از انباری آوردم که اون وسیله رو بذاریم توش و صبح پست کنیم به تهران ، اگه گفتین چی توش پیدا شد !؟

البته صبح که رفتیم جریان :"بیمه ی ایرانیان" رو از پیشخوانی بپرسیم ، با خودمون نبردیمش .

آخه اونجا گفته شد که تک نفره نمیشه و دستکم با همسر میشه و مبلغشم میشه اینقد ، و وقتی گفتیم برا چی می خوایم !؟ گفتن اینو بگیرین دفترچه ی سلامت باطل میشه ، در ثانی این سال به سالم میاد روش و معلوم نیست که چقد میشه ، تازه چرا رفتین اون بیمارستان !؟ برین دولتی یا جاییکه دفترچه ی سلامتو قبول می کنن ، و ...

در ضمن دفرچه هاتونو بیارین که اگه تمدید شدنیه تمدید بشه ، که فرداش رفتیم تمدید کردیم ، یعنی امروز ، که رفتم نون برا صبحونه بگیریم ، که گفتم شب شد .

خب ، شب بخیر .  

-----------------------------------------

زیرنویس :

الف :

بیمارستان امام خمینی شهرستان اسکو ، که اونجا آزمایشا داده شده بود و وقتی آزمایشا نشون پزشک اونجا داده شد ، گفته شد بریم پیش متخصص و نشونیشم که پرسیده شد نشونی داد .

ب :

حالا ان شاءالله فرصت شد میگم ، فقط همینقد بگم که کشید به الان که شب شده و ادامه ی مطلب رو بگم .

پ :

نه :

اون دختره

که قبلا گفتم ازم قول گرفته بود که برم آزمایش بدم و ماموریتشم داده بود به :"این" که باهم رفتیم بیمارستان و رفت که پذیرش بگیره ، البته با پول :"اون" .

ت :

بقولی : نوستالوژی ! حالا بقول قدیم یا کاربرد جدیدش ؟ بمونه . 


  
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :717
بازدید دیروز :2409
کل بازدید : 1341664
کل یاداشته ها : 1761


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ