سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ای کاش من یه بچِّه بودم !

با تسلیت مجدد ، بعد از ظهرتم بخیر و قبول باشه .

ای کاش من یه دانش آموز بودم ! :

... عَلَّمَهُ شَ  ... عَلَّمَهُ اللا ... .

بازم یه خاطره :

ای کاش من یه بچه مدرسه ای درس خون بودم !

 اول بگم چرا ؟ بعد خاطره .

خب برا اینکه بقول آقا ابوالحسن علیه السلام ، آقا امام علی علیه السلامو میگم ، ای بابا ! آقا امیرالمومنین علیه السلام دیگه ! من یا درس می دم یا درس می گیرم ، وگرنه درسم برا درس دهنده و گیرندش .

اما خاطره ، منتها نا گفته نمونه که همه ی مواردم داره ، اونی که گفت دیگه !

خب ، راستی هیچکدوم چطور !؟

بگذریم ، می خواستم بگم یادت میاد اونوقتی رو که حرف این شد که از اینجا بریم ، و مخیر شدم که بجز شرقیش و بغل ایندو هرکجا ، البته ازجمهوری اسلامی ایران ، بریم ؟ و برا اونجایی که من گفتم یه نامه ی در بسته دادن بهم و اسباب اثاثیه رو بار زدم و با داداش مهدی راهی شدیم و تو و آبجی نرگس موندید اینجا ، و بعد اینکه اونجا خونه و محل کارم مشخص شد شما هم اومدین ؟

و یادت میاد که پیش از رفتن منو از درس دادن برداشتن و دفتردارم کرده بودن ؟ ولی در محل انتقالی ، پس از دادن نامه ی دربسته و باز کردنش ازم پرسیده شد که محل سکونتم کجاس ؟ که به مدرسه ی نزدیک اون بفرستنم ؟ برای تدریس !؟

که بازم به بچه ها درس بدم ؟!

خب منم که از خدا خواسته  بازم همونی که می خواستم شد ، اولش پایه ی چهارم افتاد به من ، و شروع کردم به فقط درس دادن و با کارای دیگه کاری نداشتم ! حتی وسوسه هم نمی شدم که به لشگر علی بن ابیطالب علیه السلامم فکر کنم ، فقط درس دادن .

اولاش که بفکرم نرسیده بود تغییر قیافه و لباسم بدم ، چرا ، آقای ارباب مدیر مدرسه خواست که سر صف برا بچه های مدرسه هم حرف بزنم ، ولی بقول نقش اول فیلم " تسویه حساب" در حد تشویق و کمک رسونی به جبهه بود ، حتی وقتیم که این در زمان مدیر بعدی آقای محمدی ازم خواسته میشد ، و بیشتر حرفام در رابطه با درس بچه ها بود و در حد کتابای درسیشون بود .

حتی یادم میاد وقتی یکی از همکارانم ، با اینکه جانبازم بود ، و اونم تو پایه ی چهارم تدریس می کرد ، یه روزی در زد و رفتم دم در و کتاب ریاضی رو نشون داد و پرسید این "خط تقارن " مال کدوم طرفه ، پرسیدم به نظر شما کدوم طرف ؟ گفت هردو ، منم گفتم هردو .

خب درس دادن در پایه ی چهارم بخوبی و خوشی می گذشت  ، حتی وقتیم که بعنوان سرگروه اون پایه در جلسات گروههای آموزشی اداره شرکت می کردم .

تا اینکه یه سالی قرعه ی پایه سوم به منم اقتاد !

خب پایه سوم با چهارم این فرقو داشت که در این پایه بنا بود من به بچه هام تقسیمو درس بدم ، ولی در کلاس چهارم این بعهدی من نبود !

خب می دونم عصره ، الان میام ، ولی اینم گفته باشم و ادامش بمونه برا فرصت دیگه ان شاءالله تعالی .

اونم اینکه قبل از انتقالی به اونجا و قبل از دفتردار کردنم فقط در پایه ی آخر اونوقتا ، یعنی پایه ی پنجم درس داده بودم و حالا بنا بود در پایه ای درس بدم که بنای تقسیمو می خواستم برا بچه ها بذارم و برا همین بود که گفتم :

ای کاش من یه بچِّه بودم ! یه بچه ی دانش آموز درس خون ! 


  

ای کاش من یه مدرِّس بودم ! :

سلام علیکم ، شبت بخیر

بسم الله ... ، ن وَال ... .

ای کاش من یه معلِّم بودم ! :

... ، قَدْ عَلِمْنَا مَا تَ ... .

ای کاش من یه آموزگار بودم ! ولو در کلاس اول ابتدایی ! ولو برا یکی ! ومی آموختمش اونی رو که نمی دونست ، البته اگه تو خونه نیاموخته باشه ، مثل یکی از دو عمل اصلی که در بحث قبلی گفتم به خودش واگذار شده ، که بهش جمع گفته میشه .

حالا اگه تو هردو عمل اصلی رو آموخته باشه چی ؟ یعنی نه تنها جمع مثل :

من + تو = ما دوتا

حالا :

یکی از ما + خودشم = دویی

یا مثلا :

مثل یکی از ما ، مثلا برادر + خواهر ، یا خواهر + برادرم = دوتایی

و یا ...

بلکه بی عمل در تفریقم نباشه ، مثلا در همون :

من + تو = ما دوتا

همینطور در منهای خواهر یا برادرشم ! و یا ...

اونوقت چی ؟ یعنی اونوفت : من ای کاش یه ... بودم ؟

حالا تازه این در اسم یا نام مدرسی ، معلمی و آموزگاری منه ! حالا اسماء یا نامهای پیشا و پسای اونم بمونه !

منِ توهم همینطور ! عزیزم .

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته ، همسرت . 

------------------------------ 

تقدیم بروح رفتگانمون ، خصوصا پاره ی تن برادر شهیدت ، علی الخصوص پدر بزرگوارت که حتی وقتیم پدرم مرحوم نشده بود باز پدرم بود ، آخه پدر زنم پدر آدم بحساب میاد ، و تقدیم به خدا حفظش کنه مادرت یا عمه جانم که جای مادر مروحممو داره ، خب مادر زنم مادر آدمه دیگه . 


  

داستان پس از دانستن  ... :

سلام علیکم ، صبح بخیر وتبریک ، امیدوارم روز خوبی داشته باشی و هفته ی بینابینی زیباترشم .

بسم الله ... ، ق وَ ... .

دیشبم مدرس درسهایی ازقرآن شبکه ی یک سیمای جمهوری اسلامی ایران ، وجدانا داستان زیبای رو تعریف کرد ، هرچند تکراری بود ، یعنی خودشون گفتن که قبلا برا جمعی گفته بود .

ای کاش من یه چوپان بودم ! ولو بقول امام ششم ، بقول شمارنده ای یازده گوسفند ، اصلا بقول امام فبلی بگو یکی ! که از زیبایی  گوسفند ، که ایشون هفتاشم نگفتن ، یکی از سیزده  تاشم برا زیبابین کافی بود که بیست بگیره .  

اشاره :

بعنوان مثال مرحوم علامه در تفسیر المیزلن یه حرفی در رابطه با سوره ای که در اون اومده بود :

... نَشْرًا ، فَالْفَارِقَاتِ فَرْقًا ، ... .

و از تفریق ، پس از جمع ، که مونده بود و می گفتم ، دارن ، اونم اینکه یه آیه ای در این سوره ده بار تکرار شده .

... ، وَیلٌ یوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ ، فَبِأَی حَدِیثٍ بَعْدَهُ یؤْمِنُونَ ؟

ادامه "پس از دانستن معرفت یا شناخت ِ ... " :

قبلا که اینطوری بود ، الان که بچه مدرسه ای نداریم خبر ندارم که آیا تو مدرسه بازم تفریق بعد جمعه ؟ البته خبر دارم که دیگه به بچه مدرسه ای گفته نمیشه :

1+1=2

بلکه جمعو به خود بچه مدرسه ای ، حتی کلاس اولی گذاشته میشه و مدرسی پس از اونه ، یعنی مثل سابقه ، البته  هنوز متحول نشده باشه ، مدرسی ، معلمی ، آموزگاری ووو

چراکه هرچند بینابینی اون مثل توپم صداش پیچیده باشه تو مدرسه ، و صنعتم  مدرس ، معلم ووو ش شده باشه ، ولی فکر نمی کنم نه تنها حاکم نشده باشه ، بلکه تا الان که رسمیتشم به گوش و چشم منکه نرسیده و هنوز مدرسی ، معلمی همون آموزگاری سابقه .

که تا الان از دو عمل چهار عمل اصلی ،پس از جمع ، البته جمعه :

یکی + یکی = دو

بچه مدرسه ای حتی کلاس اولی و قبل از به مدرسه رفتنشم ، مدرس ، معلم و آموزگارش کار بعدی ، یعنی تفریقو میگه ، یعنی کارو تموم میکنه ، البته اگه در اصل دو کار باشه ، یعنی جمع و تفریق ، جمع و تفریقِ ضرب و تقسیم البته . 


  

پس از دانستن معرفت یا شناختِ ... :

سلام علیکم بینابینی عزیزم .

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، وَالْمُرْسَلَاتِ عُرْفًا ، ... .

اشاره :

در درسهایی از قرآن شبکه ی یک سیمای جمهوری اسلامی ایران ، که در پنجشنبه شنبه ای که گذشت پخش شد ، وموضوش :"وجدان" بود ، آیا مدرس محترم فقط به مثلا :"دکترا"، "مهندسا" ووو توصیه فرمودن ، و شامل ما نمیشه ؟ یا شامل کارگر هرکاری ، مثل کار ما ، من ، تو و بچه هامونم میشه ؟ کارگر کارگره ، چه فرقی میکنه که کار من باشه ، یا تو ، و یا بچه هامون ؟

بله کار با کار فرق داره ، کارگرم همینطور ، ولی هرسه مون کارگریم ، هم من ، هم تو ، وهم بچه ها ، حالا کارگر چه کاری ؟ و چه فرقی داره کار من ، تو و بچه ها ؟ بحثش جداس ، ولی لازم نیست که  مثلا : دکتر ، مهندس ووو شد که قابل درج در کارگر شد ، از قضا در عرف به مثلا من بیشتر میاد کارگر ساختمونی ! تا بقول مدرس محترم مثلا به مهندس همین کاریم که داریم ، به کارگرام که اصلا گفته میشه :" کارگر" و اگرم به من گفته بشه ، عمرا یه مهندسمون یکی بگه : کارگر .

... ، فَالْفَارِقَاتِ ... .

یادآوری :

یادت یاشه ، ببخش ! یادم باشه در مثالهایی که برا چهار عمل اصلی زدم برا تقسیمم ، که گفته شده نوعی تفریقه ، مثال :

1/1 =1

رو زدم ، که مانند مثالای جمع و نوع ضربش .

خب جمع رو که گفتیم ، ضربم که نوعی جمع گفته شده ، می مونه تفریق و تقسیمم که نوعی تفریق گفته شده .

خب :

ای کاش من یه بینابینی بودم ! نه تو خونه مثل تو ، بلکه بیرون از خونه که الحمدلله ربِّ العالمین : "سهم" یا قسمت من شده در تقسیم کار ، و تو مثل ... مجبور نمیشدی بری خونه ی بیرون از خونه ، دستکم در محل بگی ، ولی تو خونه کی به بچه ها بگه اینو که گفتم ؟ 

بسم الله ... .   


  
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :435
بازدید دیروز :1813
کل بازدید : 1351113
کل یاداشته ها : 1762


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ