دهکده (پایانی) :
اول تسلیت بگم و بعد برم سر حرفی که با هاتون دارم ، ولی قبل از اون اینو گفته باشم که بحث من اون نیست که در نوشته ی قبلی گفتم ، که یه سخنران یا گوینده نظر به چی داره ؟ چراکه اگه در مقابل سخن و حرفش سجده هم بشه بازم مسئله اینه که اون چه وقتی رضایت میده ؟ و مسئله ی اصلی اینه که چیش رضایت میده ؟ چشش ؟ عضو دیگش ؟ حسش ؟ و یا ... ؟ ویا بقول تلویزیون در اون سخنرانی که با عنوان :"عقلانیت ... " ، ودر اون برنامه ی که گوینده گفت :"عقل ... " ، عقل یا خردش ؟
خب پس حرفم چیه ؟
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، الم ، تَنْزِیلُ الْکِتَابِ لَا رَیبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ ... ؟! أَمْ یقُولُونَ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ ... ، اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَینَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ ... ، یدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ... ، ... .
حرف اینه که نه تنها تلویزیون و اون سخنران و گوینده ی اون حرف ، بلکه هرگوینده و سخنگویی ، مثل منی که می خوام این حرفو براتون بگم ، حرف و سخنی رو شنیده ، یا مثل من خونده و اونو داره برا دیگری میگه ، البته بجز خدا ! که فعلا بمونه !
مثل چی ؟ خب شب شهادت آقا امام صادق علیه السلامه و حرفی رو که از ایشون بگم ، البته من این حرفو اولین بار در یکی از آثار استاد شهید مرتضی مطهری دیدم ، اونم در "داستان راستان" ش !
حالا شاید یکی دیگه اونو برا اولین بار از یکی شنیده باشه ، یا در جایی خونده باشه ، مثلا در "اصول کافی" ، یا مثل شما که برا اولین بار از من و در اینجا دیده باشین ، بهر حال شما و دیگری هم مثل منید که حالا اونو که من یه روزی خوندم می خونید .
ولی یادتون نره که من گفتم : من اون تو یکی از آثار استاد شهید خوندم ، نه فقط اینکه مثلا حضرت امام ، امام خمینی رحمت الله رو عرض می کنم ، سفارش کرده بود ، یا یکی دیگه گفته بود که بخونم ! و یا ... ، مگه اینکه اونوقتم باز من اونو خونده باشم !
چرا ؟! خب حالا میگم چرا ، تو داستان اومده ، داستانی که تو "داستان راستان" خوندم ! که شاید یکی اون مثلا تو همون "اصول کافی" م خونده باشه ، ولی ... !
داستانو قبلا براتون ، تو همین جا هم گفتم ! خب یه بار دیگه هم میگم !
داستان از این قراره که یکی از شاگردای امام ششم علیه السلام وارد مجلس امام میشه و پس از سلام کفششو میزنه زیر بغلشو همون دم در میشینه ، آقا ازش می خواد که پاشه بیاد پهلوش بشینه ، حاضرین که نه تنها سن سالشون ، بلکه مثلا علم دانششونم بیشتر از اونم بوده ! براشون مسئله میشه ! خب امامم که مجلس دستشه بعد لحظاتی رو میکنه به اون شاگردش و از سفری که رفته بود می پرسه ، شاگردم میگه آقا شما که خبر دارین ! امام میگه حالا خودت بگو .
میگه تو سفر به بصره بعد کار میرفتم سر درس استادی در اونجا و ایشون در جلسه ای امامتو برد زیر سئوال ، که بعد پیامبر نیازی به امامت نیست ، وقتی حرف پیامبرو شنیده یا خونده باشیم .
که من پاشدم و ازش پرسیدم استاد شما چشم ، گوش و ... داری ؟! و استاد گفت این چه سئوالیه که می کنی !؟ خب معلومه که دارم !
و من پرسیدم خب باهاشون چی می کنید ؟! بازم گفت این چه سئوالیه !؟ معلومه که می بینم ، می شنوم و ... !
من گفتم خب برا این پنج کار مختلفم چیزی دارین که اونا رو یکی کنه ؟! استاد گفت بله ، دل دارم برا این کار !
که من گفتم خب چطور برا این پنج کار مختلف خدا به ما دل داده ، ولی برا رفع اختلاف بعد پیامبر چیزی رو قرار نداده !؟ و ...
که استاد گفت : تو فلانی نیستی ؟ گفتم چرا ، و تا اونجا بودم کرسی درسشو داد به من و ... .
امام علیه السلام بعد اینکه در تایید حرف شاگردش دو آیه ی آخر سوره ی اعلی رو آوردن بهش ، برا حضارم گفت ! من اینارو که بهت یاد نداده بودم ، از کجا گفتی ؟
خب داستانو ، اونم به نقل استاد شهید می تونید در نوشته ی ایشون بخونید ، چیزی که می خوام بگم اینه که ، صرف نظر از پاسخ شاگرد امام که پرسیدن اینارو از کجا آوردی ؟ ووو در این داستان ، این "دل" یا قلب که در این داستان اومده ، اونم برای جمع حواس ، رفع اختلافشون ، ووو ، آیا بگوش مثلا نویسنده "داستان راستان" م ! خورده ؟!
چراکه منکه ندیدم حتی ایشونم در بحث ادراکات و دریافتای خودشون ، بعد ادراک و دریافت اعضای حسی و حواس ، حرفی از قلب یا دل زده باشن ، بلکه در "پیرو" مثلا مرحوم علامه :"تجرید از حس " و عنوان فرموده اند و رفته ان سراغ :"بایگانی" بقول ایشون ، یا حافظه .
حالا بمونه که ذکر ، فکر و عقل ، همون عقلی که حرفشو زد تلویزیون ، تو اون سخنرانی و برنامه ای که پخش کرد ، روزش ! با روز عضو ، حس و قلب یا دل فرق داره و گفتم براتون که این سه یه طرف حافظه هستند و اون سه طرف دیگش !
حالا جالبترش اینکه دنیا ! اونم بعنوان علم و دانش دم از وسط ایندو هم میزنه ! حافظه رو میگم ! و نسخه اونم پیچیده ! و میگه :"صفریک" ه !
برا کی ؟ مثل منی ؟! یا برا "دهکده ی جهانی " ؟ جهانی "صفریک" ؟