تمدن اسلامی ب ب :
سلام علیکم .
... تِلْکَ آیاتُ الْکِتَابِ وَالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ (الف) وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا ؟ ، ... .
ضمن شب بخیر ، این :"خروج" شبانه برا اینه که مشاغلی مثل بقول رییس جمهور این :
ج.ا
:"دستفروش"ی ! امروز ، صرف نظر از اینی که امشب براش زدم بیرون ! بقول پیامبر صل الله علیه و اله و سلم :
اگه و فقط اگه ، نه فقط اینکه دو :"شغل" م باشه ! بلکه اگه و فقط اگه دو نفر باشن ! دو تا "دسفروش" رو میگم ! کدومشون به اون :"سامانه" برای شروع بکار ، حالا تولید و جهشی اونم بمونه ، مراجعه کرده !؟
حالا بمونه که در کدوم محل پایگاه بسیج (ت)
شب بخیر و امیدوارم روز خوبی رو پشت سر گذاشته باشین و روز بهتریم پیش رو داشته باشین ان شاءالله
----------------------------------------------
زیرنویس :
الف :
رجوع بشه به نوشته ی قبلی (ب) ، حالا آیا حقِّ :
محمّد ؟
یا حضرت محمد صل الله علیه و اله وسلم بعنوان یه بشر؟ یعنی دارای قلب یا دلی که محل نزوله ؟
مثل قلوب یا مراکز حسی بینایی ، شنوایی ، بویایی ، چشایی و لامسه ی پیامبران قبلی که محل نزول بوده ، حالا بعدیش بمونه ! آخه همساله در شب قدرم محلی برای نزول هست و خواهد بود !
چراکه محلی نیست که حقِّ نزول نداشته باشه ! البته به :"قدر" خودش !
ناگفته نمونه که داده بشر اگه بقولی ! ختم ! به دل یا قلب و یا بعبارت دیگش در زبانی دیگه نشده باشه ! و مثلا :"همفکری" بعد :"همدلی" نداشته باشه ! یا بقولی ، مثل قول رنسانسی غربی ، البته اگه نقل "همدلی" هم داشته باشه ! (پ) ، "همفکری" پیش از همدلیه ! البته هم حسّی ! خودشم بعنوان ختم درک یا دریافت نازله ! البته اگه مقصود از :"داده"هم نازله باشه !
حالا بمونه که "داده" رو هم کی داده !؟ و :
بِسْمِ اللَّهِ ... ، فَبِأَی آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ !؟ ... .
ب :
با عنوان : تمدن اسلامی ث پایانی .
پ :
که بقول پدرم ، بقول یکی از شاگران آقا امام اباعبدالله ثانی علیه السلام :
سازمان یا سامانده حواس مختلف پنجگانه هست !
حالا بمونه که بقول آقا امام ششم علیه السلام :
... ، إِنَّ هَذَا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولَى ، صُحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى .
یعنی بقول پدرم ، اختصاص به دل یا قلب و یا بزبون دیگرش نداره ! بلکه نه تنها در حواسی مثل بینایی و شنوایی ووو، بلکه در اعضای حسیم همیطوره ! مثلا چشم هم سازمان یا سامانده بچشم اومدنیاش ! یا بقول پدرم بقول :"مرحوم علامه" در :"اصول فلسفه و روش رئالیسم"شون : چشم :"افتاد"نیاش !
همینطور بقول یاز بقول پدرم بقول :"برنامه ی معرفت" شبکه دانایی این :
ج.ا
ماقبل الطبیعه ! که بقول پدرم بقول :"ملای رومی" که گفته :
ما رمیت اذ رمیت گفت حق ، کارحق بر کارها دارد سبق
کارچشم سبقت داشته باشه بر کار بچشم اومدنی !
ت :
حالا بمونه سازمان و سامان دهی داره ! و سازمان و سامان دهی کیا بوده وهست و آیا خواهدم بود !؟ یعنی آیا مثلا در محل سازمان و ساماندهی اهل محل بوده !؟
و :"سامانه" اش هم بمونه ! وآیا مثل سامانه ای که امروز برای ثبت نام بهش مراجعه شد !؟ که گویا مثلا دستفروشم سازمان و ساماندهی شده داره ! حالا بعنوان مثلا اتحادیه ای و یا ... ، و شاید صنفی در :"اصناف"ش !
ولی فردی رو هدف گرفته !؟ در فعالیتش !؟ در محل رو میگم !؟ محل پایگاهشو میگم !؟ یا افرادی رو !؟ مثل :"خانواده ی خونه" ای تو محل !؟
حالا بمونه مراجعه اونا یا یا اون ! حضوری !؟ یا غیرحضوری ! برای مثلا ثبت نام ! خب ! حرفی که می خواستم بزنم همینه که شبانه براش زدم بیرون ! خب کار امشبم که به فردا نمیشه گذاشت !
رهگیری ، بخش دوم (2) :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، ... ، فَلْینْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ ، ... .
خب گویا قسمتمون نبوده ، هواپیمای ایرباسو نمیگم ، کاری رو که در قسمت قبلی گفتمو میگم ، فقط نمی دونم چرا اینم مثل قبلیا ما رو از "حال انتظار" در نیاوردن ؟ البته ما منتظر نموندیم و امروز رفتیم سراغ یکیشون که نبود و همکارش گفت وقتی بیاد بهش میگم .
معرفت یا شناخت :
هواپیمای ایرباسم حالا میگم ، الان می خوام بگم که شاید مارو نمی شناسن ، و به گفتن ما دلشون قرص نمیشه که کارشونو به ما بدن ، کار مارو که ندیدن که اطمینان داشته باشن این کاره ایم ، ما هم تو اینجا سابقه ی کار نداریم که بهشون نشون بدیم ، خب غریبه هم که هستیم و معرفم نداریم که به گفته ی اون اطمینان داشته باشن ، مگه اینکه مثل مسکن مهریه دنبال ارزون کاری باشن و به امتحان کردن ما بیرزه که کارو بدن و ببینن کننده هستیم و چقد ؟ ماهریم ؟ ناشی هستیم ؟ و یا ادعا داریم ؟ که سومی فکر نمی کنم دنبال کار باشه و دستبکارم بشه ، اونم بدون بیانه یا پیش پرداختی .
چی می خوام بگم ، می خوام بگم برا معرفت یا شناختمون داشتن چشم و گوش هرچند لازمه ، ولی کافی نیست ، تازه تو حس ایندو هم فقط به بینایی میشه اطمینان کرد ، مگه اینکه گوینده مثل معرفی باشه که گفتم ما نداریم ، که بگفته ی اون اطمینان کنه ، خب دلشون دیگه !
البته برای دادن کار به نه فقط ما ، به یکی دیگه هم ، که نیازیم به معرف نداشته باشه هم ، هرچند چشم و حسشم باشه و دلم آروم یا قلبم مطمئن باشه ، بازم یه چیزی لازمه ، اونم همونی که در بخش اول گفتم ، ذکر و یاد حتی همونیم که نیاز به معرفم نداره ، از کجا ؟ از همون کمپش دیگه ! حالا می خواد بهش کمپ گفته بشه ، یا مثلا آرشیو و یا مثلا بایگانی ، که جای ذخیره ی تعریف شده یا شناخته شده هست و بهش حافظه هم گفته شده ! البته حافظه ی تعریف شده یا شناخته شده ، و یادآورشم یادآور تعریف شده یا شناخته شدس و فرق داره با اینی که در این بخش میخوام بگم ، که پیگیر فقط تعریف شده یا شناخته شده نیست ، حتی اگه تعریف کننده یا شناسنده هم چشم و حسش باشه ، و با دلی آروم یا قلبی مطمئنم باشه ، و کمپیم داشته باشه برا یادآوریش .
چراکه تازه اول کاره ! مثلا کار رو همون هواپیمایی که ایرباسشم آمریکا به جمهوری اسلامی ایران نمیده ! خب چرا ؟
بد نیست اینجا یه خاطره ! بگم ، شاید بدرد مثلا قسمت :"خاطره" ی پارسی بلاگم بخوره ! آخه گویا من دارم "خاطره" میگم ! خب بله ! ولی همونطور که گفتم خاطره ی این بخش فرق داره با خاطره ی بخش معرفت یا شناخت ! صرف نظر از اینم که خاطره های حتی قلبی ما فرق داره با خاطره ای که قلب حبیب الله صل الله علیه و اله و سلم داره ، حتی خاطره های حسی ما هم فرق داره با خاطره های خلیل الله ، کلیم الله ، روح الله ، نبی الله و صفت الله سلام خدا بر آنها ، درحالیکه اونا هم بشری مثل ما بودن دارای چشم ، گوش و اعضای حسی دیگه ، نه یکی بیشتر و نه یکی کمتر از اعضایی که ما داریم برای دیدن ، شنیدن و حواس دیگه ، در رهگیری بیرون ، حالا چه داخلی یعنی مثلا ایرانی ، و چه خارجیش و مثلا آمریکاییشم ، چه بهشتی و چه جهنمیشم تو این دنیا ! که قسمتومون شده برا خوردنش ! بقول آقا امام باقرالعلوم علیه السلام : برا شناختنش ، و برا اینم که تو این بخش می خوام بگمم ان شاءالله تعالی .
سلام علیکم
ضمن آرزوی هفته ای بهتر از هفته ای که پشت سر گذاشته ایم برای شما عزیزان اول تشکر کنم از برادر نادر چهاردهی عزیز که وقت گذاشتند و قلم رنجه فرمودند ، سعی کردم نظر ایشان را در ادامه ی مطلب بگذارم که بیش از تعدادی از کلمه را ظرفیت نداشت .
خب برویم سر بحث و کاوشی که داشتیم ، ابتدا عرض کنم که در برابر یک داده مثل مثلا همین داده ی برادر عزیزمان ما دو کار انجام می دهیم ، البته چهار تا گفته اند و از آن به اسفار اربعه تعبیر شده یعنی سفرهای چهار گانه ، این دو کار ما یکی درک یا دریافت داده است و یکی هم کاری که ما پس از آن انجام می دهیم ، در این زمینه باب دانش علیه السلام که عرض شد پیامبر فرموده : " انا مدینة العلم و علی بابها " یک سفارشی دارند که عبارتست از تقوی و نظم امر ، که هرچند بحسب ترتیب ابتدا تقوی را سفارش می فرمایند و بعد نظم را ولی بحسب بحث ما اول نظم امر را عرض می کنم .
یعنی در مقابل یک داده که عرض شد یک کارما درک و دریافت آنست اول همانطور که مثلا مرحوم علامه بعنوان مثال فرموده بودند مثلا چشم ما آنرا می گیرد و بعد نوبت کار حس بینایی است و همینطور ادراکات دیگر که عرض شد در این زمینه نه فرمایشات مرحوم علامه روشن است و نه توضیحات مرحوم مطهری در پاورقیهای مطالب ایشان ، چراکه بعد حس تجرید از حس را داریم در فرمایشات ایشان در حالیکه کارگرش روشن نیست ، مثل مثلا کار بایگانی که کار حافظه ی ما باشد ، هیمنطور کار یادآوری که در پاورقی ذکر شده باشد ، حالا آیا کاری بنام تفکر یا اندیشیدن و همچنین تعقل هم داریم ؟ و ترتیبش کجای کارماست بماند که ما فقط در پاورقی می بینیم که تفکر را تحت کاری بعنوان ترکیب داریم که نوعی ترکیب و نوع زاینده اش نامبرده می شود و از عقل یا خرد و کارش نه درمتن و نه در پاورقیها خبری نیست ! وهمینطور دل یا قلب که در کجای کار ما قرار دارد ؟
قدر مسلم اینکه مثلا چشم ما دریافتی از داده دارد ، همینطور حس ما و بی نیاز از حافظه هم نیستیم و همینطور یادآوریش ، چراکه داده را بیادمی آوریم ، ولی هرچند که این نظم و ترتیب را در پاورقیهای مرحوم مطهری داریم آیا علم یا دانش یعنی همین ؟ که مثلا چشم ما به چیزی بیفتد ، حسی از آن داشته باشیم ، حفظ کنیم و بیادآوریم ؟
مرحوم مطهری در مثلا اثر خوب آشنایی با علوم اسلامی خود فرموده اند : " ما وقتی که شخصی را که تاکنون ندیده بودیم میبینیم ، یا شهری را که تاکنون نرفته بودیم ، مشاهده میکنیم ، احساس میکنیم که اکنون در خود و همراه خود چیزی داریم که قبلا نداشتیم ، و آن عبارت است از تصویری از آن شخص و تصویر یا تصویراتی از آن شهر . حالت اول ما را که این تصویرات را نداشتیم و منفی بود ، جهل مینامند ، و حالت دوم ما که اثباتی است و تصویراتی از آنها داریم و این تصویرات ، ما را با آن اشیاء که واقعیات خارجی میباشند مربوط میکنند ، علم یا ادراک نامیده میشود . " .
وبعد در نتیجه می فرمایند : " پس علم صورتی از معلوم است در ذهن . لهذا در تعریف علم و ادراک
گفته شده : العلم هو الصوره الحاصلة من الشیء عند العقل . یعنی ادراک عبارت است از صورتی که از یک شیء در ذهن پدید میآید . " .در حالیکه روشن نیست صورت داده ای نزد مثلا چشم ، حس بینایی ، حافظه و بیاد آورده شده هم یعنی عندالعقل یا نزد عقل ؟
در ادامه ایشان می فرمایند : "
انقسام علم به تصور و تصدیق از این جهت است که علم ما به اشیاء ، گاهی به این شکل است که ذهن ما حکم میکند به وجود یا عدم نسبتی میان اشیاء ، یعنی علم ما به شکل قضاوت میان دو چیز است و حالت قضائی دارد ، و گاهی به این شکل نیست . " .بلکه : " گاهی
آنها را از نظر میگذراند بدون آنکه حکمی درباره آنها بکند . در صورتی هم که حالت قضائی به خود میگیرد و میان دو شیء حکم میکند ، حکم و قضاوت یک چیز است که تصدیق نامیده میشود و صورتهایی که از محکوم علیه و محکوم به یعنی دو چیزی که ذهن میان آنها حکم کرده است ( در ذهن حاصل میشود ) چیز دیگر است . صورتهایی که ذهن میان آنها حکم میکند تصور است ." .و همنیجاست که فرموده اند : " تقسیم علم به تصور و تصدیق اولین بار به وسیله حکیم عالیقدر اسلامی
" ابو نصر محمد بن طرخان فارابی " ابداع و عنوان شد ... . " ، که عرض شد این یعنی تقسیم منطق ارسطویی به بابهای معرفت و حجت از طرف فارابی با تقسیم علوم ایشان به نقلی و عقلی همخوانی دارد و می بینیم که بی مناسبت با تقسیم علم به تصور و تصدیق از طرف ایشان هم نیست .چیزی که در این میان روشن نمی شود یکی همانست که عرض شد یعنی ما وقتی در مقابل یک داده نقش پذیرنده را داریم که اگر از پذیرش عضو مثلا چشم ما شروع می شود تا کجاست ؟ و نظم و ترتیبش چیست ؟ آیا مثلا ختم به یادآوری می شود ؟ یا بعد ذکر یا یادش هم ادامه دارد ؟
مسلما تصدیق و رقم دیگرش تکذیب یک داده چیزی نیست که با داده داده شده باشد ! و یا کار مثلا چشم باشد ! مگر همین که برای ما مثلا منطق قدیم بعنوان " ایجاب و سلب " یا منطق جدید بعنوان " صفریک " می گوید و چشم ما هم به آن می افتد ! و یا برای چشم رقم نیفتادنش را هم بحساب بیاوریم ! و همینطور عدم حس ووو تا : " عدم الحکم " ی که مرحوم علامه فرموده بودند و در پاورقی هم مرحوم مطهری توضیح دادند که مراد دو رقم " ایجابی و سلبی " است .
یعنی همان پیشگفتاری که در بحث قبلی عرض شد دارند و قضیه قضیه ی افتادن چشم است نه افتادن داده ای به چشم که چشم ما با این پیشگفتار می افتد به داده ای .
البته قضیه همینطورست ، یعنی این چشم است که داده ای را می گیرد و نظم امر همانست که باب دانش علیه السلام فرموده اند ، یعنی اول تقوی و بعد نظم امر و ما بعمد اول نظم امر را مطرح کردیم !
خب تا طولانی نشده شما را بخدا می سپارم و ان شاء الله تا فرصت بعدی فعلا خدا نگهدار .