زبان دلیل :
... ، الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، ... .
لابد شنیدیم که مثلا بعضیا عقلشون تو چششونه .
چرا اینو گفتم ؟ برا اینکه دلیلی که آورده میشه دوتاس ، یکی از بیرونه و یکیم از درونه و بیرونیش مثل همون دیده شدس .
البته منحصر به دیده شده نیست و فقط محسوسم نیست .
چراکه دلیل آورنده در مقام یادآورنده ی دیده ، شنیده ، بوییده ، چشیده و لمس کننده هست , که بحافظه سپرده رو بیاد میاره و به اونچه که بیاد میاره استناد میکنه .
خب ، اونچه که بحافظه شده چون فقط محسوس نیست هم بود که گفتم دلیلی که آورده میشه فقط محسوس حس شده ی بیرون نیست ، چراکه دوست داشتنی بیرونی هم بیاد آورده میشه از حافظه ، که کار دل یا بعبارتی دیگه قلبه .
شاید شنیدن باشین که این :
فیلسوف
ی که گفته شده به معنی :
دوستدار دانش
هست که ریشه در یونان باستان داره و زمان سقراط .
خب ، اینو برا این گفتم که حرف از دوست داشتنی بود سپردنش به حافظه و یادآوریش .
خب دانش یا بعبارتی دیگه علم و یا مثلا همون سوف فیلسوف ، یکی از محسوس و بیرونی ، و مثلا بچشم اومدنی نیست ، البته بقول باب شهر دانش :
علم مسموع
یعنی شنیدنی ویا خواندنی می تونه باشه ، ولی بعنوان شنیده یا خوانده شده از یکی میشه بهش استناد کرد و دلیل آورد .
خب ، حالا مقصود و منظور سقراط از اینکه گفته دوستدار دانشه چه بوده محل بحث نیست ، و همینطور نظر افلاطون که علم یا دانش رو یادآوری گفته و یادآوری بیرون یا درون ؟ و بشرح ایضا حرف ارسطو که علم یا دانش رو آموختنی دانسته نه یادآورنی و قانونمند کردنش و ... .
ولی این دقت های سقراطی ، افلاطونی و ارسطویی و پیروانش هم تا امروز ، حکایت از یه چیزی دارد که علاوه مستند حسی و قلبی ، و بعبارتی دیگه دلیل بیرونی ، دلیل درونیم داریم ، دلیلی بعنوان دلیل علمی ، حالا چه به تعبیر سقراطی ، یا افلاطونی و یا ارسطویی .
خب ، بنا بر ملاحظاتی فعلا بهمین بسنده می کنم و فقط بازم ! یادآور بشم که مستند درونیم ، که منحصر به یاد و علمم نیست ! که در اول گفتم بعضیا :«عقل» شون تو حسشونه و به زبون حس دلیل میارن ، البته بعد یادآوریش ، دلیل درونیم بعد یادآوریش از حافظه هست .
بی حکمت نبوده در غرب رفتن سراغ حافظه ! ولی مدخل چون زبون قدیم یونانیشون بوده ، مخرجم :
صفریک
از آب در اومده ! و شده زبون علم یا دانش و دلیل آوردن !
اللهم مدخل صدق !