مرگ بر ... .
و سلام بر ...
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، أل ... ، الم ... بَ ... وَلَقَدْ آتَینَاکَ سَبْعًا مِنَ الْمَثَانِی وَالْقُرْآنَ الْعَظِیمَ ... بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، أل ... مَلِکِ النَّاسِ ... .
دعای اول :
خبر مثل توپ پیچید ، که دعا مستجاب شد ، شعار مرگ بر شاه آخرش کار خودش کرد و مثل همین وقتا ، تو برج دی بود که شابابا دست زنش گرفت و رفت ، بچه هاشم برده بود ، البته بچه که میگم مثل شما رو میگم که من پدرتونم ، نه اونی که مثلا به حرفم گوش میده و ازم یاد میگیره .
خب ، هرکی که خبرو شنیده بود ریخت ، البته بچه های شاه نریختن ، تو کوچه ، خیابانو و کجا ؟ مسجد حاج بابا دیگه ، که خونه ی دوم بچه های انقلاب بود ، تو شهر ما ، اونا ، حتی شهربانیشم جرات نداشت بیاد بیرون ، چه رسه به اینکه جلوی ما رو بگیره ! اونا بیشترشون کپ کرده بودن که حالا چی میشه ؟ شایدم می گفتن اگه برنگرده چی ؟ البته نه همشون ، آخه بودن که مثلا می گفتن بازم ، مثلا مثل 28 مردادی که رفته بود ، برمی گرده ، و این رفتن مثلا دوام نداره و مثلا :"ماندگار" نیست و این حرفا ، در حالیکه درسته که بچه های انقلاب بهمینم شاد بودن و ریختن بیرون و مثلا به ترکی می گفتن :
1357 ، محمدرضا از تخت افتاد
ولی ازینم راضی نبودن که شاه در رفت ! آخه شعار اصلی یا مثلا :" کلیدی" اونا این بود : مرگ بر شاه
اونوقتا بقول سریال در حاشیه ی 2 ما چهار نفر بودبم ، بقولی من بودم ، مادرتون ، آبجی نرگس و داداش مهدی که کوچیکتر بود ، مام ، یعنی منم تا خبرو شنیدم زدم بیرون ، از خونه به کوچه ، خیابون و گفتم که کجا ؟
همونجایی که منو یاد جایی مینداخت که پیامبر ، خاتم الانبیاء محمد مصطفی صل الله علیه و آله و سلم پس از هجرت از مکه به پثرب ، شترش به امر خدا اونجا زانو زد .
آخه در بحث قبلی گفتم که دعای من چی بود ، چی بود ؟
آیا مثلا بقول شاعر :
دیو چو بیرون رود فرشته در آید ؟
یا حتی کلمه ی :
لا اله الا الله !؟
که بقولی و بقول بچه مدرسه ای ها : دو بخشه ؟
تازه بخش اولشم مثلا : مرگ ... ؟
و دیگر مطالبات ؟
یا اینکه گفتم :
برا من "حکومت اسلامی" بود ؟