قانون و قانونی ، قسمت ششم :
... ، ن (الف) وَالْقَلَمِ وَمَا یسْطُرُونَ ، ... .
سلام علیکم .
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، عَمَّ یتَسَاءَلُونَ ؟ ... ، إِنَّا أَنْذَرْنَاکُمْ عَذَابًا قَرِیبًا یوْمَ ینْظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ یدَاهُ وَیقُولُ الْکَافِرُ یا لَیتَنِی کُنْتُ تُرَابًا . بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، ... .
شب بخیر ، شب هفت دی هزار سیصد و نود هشت .
دوسال پیش در همین وقتا بود که خبری از مشهد رسید ! و اونجا گفته شده بود :
یه اختلاس کم بشه ، مشکل ما حل میشه .
تا سه روز رسانه های داخلی چیزی ازش نگفتن ! وقتیم که گفته شد ، مثلا در :"مجله ی خبری" خبر نوزده شبکه ی یک تلویزیون ! یه اطلاعیه بود در رابطه با اون ! که وزارت کشور داده بود ! در رابطه با ممنوعیت تجمع :"غیر قانونی" !
تجمعاتی که پس از اون خبر ، که :"گوساله" های خارجی رسانه ی اون بودن ، در کشور راه افتاده بود !
راستی فردا شب شب هشت دی هستش ! که یادآور یه تجمعی :"قانونی" در تبریزه !
بعدشم که شب :"نه دی" بقول امام جمعه ی امروز تهرانه ! که همه ساله یادآوری میشه و به فراموشی سپرده نمیشه ! مثل :
هفت دی
بلکه سالگردم براش گرفته میشه ! خصوصا اون سال ! نود و شش رو میگم ! که براش کلی برنامه ریزیم شده بود ! نه مثل امسال ! که گویا :"به تعبیر معروف" می خواد :"سوت و کور" برگزار بشه !
راستی یادم رفت بگم ! تا جاییکه من یادم میاد یکی دو کودک در جریانات سال نود و شش جان خودشونو از دست دادن ! حالا کشته بحساب اومدن یا :"شهید" بمونه ! حالا با کشته های دیگرش کار ندارم که مثلا :
چندتا بود !؟
البته از مردم ! نه از اونایی که همشون "شهید" شدن !
شهیدان زنده اند و به فراموشی سپرده نمیشن ! حتی نزد گوشای :
فراگیر !
چه رسه به حافظه ی :"فراگیر" ! مگه اینکه :
قانون
ش :"صفریک" باشه ! یا بقول قدیمش :
ایجابی و سلبی !
--------------------------------------
زیرنویس :
الف :
نُون .
تو هفته ای گه گذشت در برنامه ای تلویزیونی که از شبکه ی سه پخش میشه ، کارشناس برنامه آقای :"ف(ب)" گفتن ، گوساله (پ) که تقصیری نداره !
ب :
گفته شده مثلا : تا تو بگی فِ من میگم فرزاد ! یا مثلا کافیه بگی فِ ... ، و یا مانند اینا .
پ :
مقصودشون گوساله ی :"سامری " بود ، که حرف می زد ! البته مجسمه ی گوساله ! و گرنه کی نمی دونه که گوساله حرف نمی زنه ! البته مثل آدم ، وگرنه گوساله هم زبون داره و حرف می زنه !
البته نه مثل ! مجسمه ی گوساله ! گوساله ی سامری گوساله نبود ! مجسمه ی گوساله بود و سخنانی که از دهانش بیرون میومد سخنان سامری بود ! مثل :"سخنگوییِ" مثلا رسانه های امروزی که "سخنگویِ" سخنگویی هستن ! از صوتی گرفته تا تصویرشون ! و مجازیشون و بعبارت دیگه کامپیوتری و اینترنتیشون که :"پیام رسان" سخنی هستن و اون گفته شاملشون میشه ، یعنی :"تقصیر" ندارن !
مثل تلویزیون و شبکه ی سه ی اون !
حالا خود سخن یا حرف چی !؟ همینطور زبانی که گویای اونه چی !؟ و ... !؟
آخه ! اونی که نه تنها زبون ! (ت) بلکه موساشم ! در اختیار یکی دیگه گذاشته ! چی !؟ چه رسه به اونی که نه تنها عقل یا خِرَدشو ، بلکه حافظه ی خودشم :"صفر" کیلومتر واگذار کرده باشه ! البته اگه بقول استاد شهید مرتضی مطهری ، در آثار بدون استثئاء خوبشون :
فاقد
حافظه نباشیم ! بلکه دارای صفر کلیومترش باشیم !
ت :
که بقول پیامبر صل الله علیه و اله :"بمنزله" ی هارونه ! بعبارت دیگه :"سنخگوی" آدمه ! ولو آدم شنوا !
قانون و قانونی ، قسمت پنجم :
... ، اقْرَأْ بِ... ، اقْرَأْ وَ ... . (الف)
سلام علیکم .
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ ؟! ... .
بقول آقای قراتئی ، در :"درسهایی از قرآن" که شبای جمعه از تلویزیون هنوزم پخش میشه ، در :"گام دوم"م :
قبلا گفتم
که پدر خدا بیامرزم ، بعد اینکه دبستان رو تموم کردم (ب) ، منو نذاشت برم دبیرستان .
حالا بمونه که اصلا چرا دبستانم گذاشته بود برم !؟ آخه اگه مسئله خوندن نوشتن بود که منو پیش از دبستان به مکتب فرستاده بود و حتی :"کلیله و دمنه" رو هم نه تنها می تونستم بخونم ، املاشم می نوشتم ، چه رسه به مثلا گلستان و بوستان سعدی و ... ، بعلاوه قرآنم خودش بهم یاد داده بود !
البته شاید تو دوران ابتدایی حساب و هندسه هم یاد گرفته میشد خودشم چه حساب و هندسه ای ! همینطور مثلا تاریخ جغرافیا و اونم چه ! یادم میاد کتاباش گنده تر از بقیه ی کتابا بود ، نه تعداد صفحه هاشونا ! قدشون !
و علم الاشیاء و خلاصه ابتدایی علوم دبرستانیِ دانشگاهی اون زمان و خب بله ! طبق برنامه ی 2030 اون زمان و خودشم آمریکایی ! حالا آمریکاییِ صهیونیستی !؟ بمونه ! که آموزش نه فقط پرورش زمان شاه هم ! بلکه عالیشم ، اگه گفته نشه :"به تعبیر معروف" غلام حلقه بگوشش بود ، ولی پذیرفته بود که ! پیادش میکرد ! خب اونوقتا که مثل الان نبود ! که "به تعبیر معروف" هرچه گفته بشه پذیرفته بشه ! ولو اینکه هنوزم بین ایندو فرقی گذاشته نشه ! هنوزم ! گفته شده ، یا بگوش رسیده رو ، با مثلا بقول مرحوم علامه :"افتاد" ن گوش به یک گفته ! حالا
... ، اقْرَأْ وَ ... .
شم بمونه !
اینم شاید :"قبلا گفته باشم" که وقتی بگوش پدر رسید ! که منم می خوام مثل بقیه ی همکلاسیای دبستانی برم دبیرستان ، که بیشتر توسط مادر خدا بیامرزم بگوش میرسید ! گفت می خوای درس بخونی ؟ بیا بریم !
دستمو گرفت و برد طلبه خونه ، و گذاشت پیش استادی که دوستش بود ، البته تابستون اونسال ، که گفته بود بجای درس خوندن برم دنبال یه کار و یاد بگیرم ، و برده بود پیش یه خیاطی که اونم دوستش بود و بمونه که بهش گفته بود بهم یاد بده ! و مزدم نمی خواد بده برا شاگردی کردن تو مغازه ! و باز "به تعبیر معروف"م گفته بود استخونش مال من ! ولی کارای شاگرد قبلی مغازه هم افتاد گردن منو و اون شد وردست اوستا و کمک اوستایی که داشت ! البته بعد فارغ شدن از کارای واگذار شده به من ، اونم متفاوت تر از قبل ! منم یه کارایی میکردم ، اولشم جا دگمه دوزی بود ! البته رو تیکه پارچه ها ! و زیر نظر وردست اوستا و کمکش ، که ...
آخه بروز یا هفته نکشید تفاوت کار منو و اون ! اونم روی لباسا ! نه تیکه پارچه ! و این نه تنها مسئله ساز شد میون اونو من ! نه منو اون ! بلکه مانند اینم در عرض کمتر از یه هفته ! میون نه تنها کمک اوستا و من ! بلکه حتی اوستا و منم ! که در تقسیم شاگردونه ها که مشتریا می دادن خودشو نشون داد ! و خلاصه کار به تقریبا اخراجم شد ! ولی بحساب مشغله ی من در طلبه خونه گذاشته شد ! اونم با این عناوین که حیفه وقتم در مغازه بگذره ! و بهتره که بقول اونا ! استعدادم صرف درس بشه !
غافل از اینکه من فقط با کار اوستای خیاط کار نداشتم !
خلاصه بعد مدتی تقریبا نزدیک به چهار ماه خیاطی ، که کارم به بریدن پارچه ی کت و شلوار و پیراهن هم کشیده شده بود ! البته دزدکی ! که یه بار گندش دراومد و منتها نشد گردن من انداخته بشه ! آخه اگه باور کردنی نبود ! نسبت دادنش به من هم مسئله ساز بود ! و همون بهتر که اوستاد بریده و یادش نیست ! خیاطی به پایان رسید و من شدم تمام وقت تو حجره !
خب ! حالا اوقات فراغت رو چه کنم ! مگه چند خط :"امثله" و :"مباحثه" ی اونم ! چقد وقت میبرد !؟ اونم با همدرسی هایی که بیشتر برای سربازی نرفتن اومده بودن :"سرباز امام زمان" شده بودن ! و تا درس تموم میشد میرفتن و برا "مباحثه" وقت نداشتن ! اونم به مباحثه با من ! آخه گفتم که :
من با حرفای نه تنها کتاب درسی ، بلکه استادم کار داشتم !
بعبارت دیگه بیکار نبودم ! یعنی کار فقط رسیدن حرف کتاب به چشم و حرف استاد به گوش نبودم ! حتی وقتیم که منتظر باشم تا درس و مباحثه هم تموم بشه و مثل بعضیا برم دنبال یه کار دیگه ، که من میرفتم خیاطی .
خب ! پس از حواشی و علاوه بر حواشی کتاب و حتی رفتن سراغ :"شرح الامثله" ی کتاب (پ) م ووو و مثلا حفظ پامنبریایی که پدرم ترتیبشو داده بود که تو مسجد محلمون پیش از منبر رفتن امام جماعت محل ، یا بعدش و خصوصا در مراسم های مذهبی ، ولی بازم خیلی وقت داشتم ! چیکار کنم !؟ خب کم کم یواشکی میزدم بیرون ! حالا کجا و چیکارشم بمونه ! آخه یه روز با تعقیب و ... که ماموری از مدرسه به انجام رسونده بود ! یه عکسی ازم بهم نشون داده شد ، در یه جلسه ی محاکمه ! که ساک بدست از سینما در میومدم ! و از اون به بعد بود که بهم :"شیخ سینمایی" م می گفتن ! خصوصا بچه های هم محلی که میرفتم با اونا بازی می کردم ! تو اون اوقات بیکاری رو میگم ! که از مدرسه میزدم بیرون ! و چشم پدر دور ! آخه ... بمونه !
خلاصه برا اینکه وقتم پر بشه ! برنامه ! این شد که یه درسم پیش امام جماعت محلمون تو مدرسه داشته باشم ، که به بعد درس قبلی میرفتم به حجره ی ایشون و :"صرف میر" درس میداد !
حالا بمونه که این چه مسئله ای پیش آورد ! آخه بین ایشون و استاد قبلی گویا یه چیزایی بود ! یادم میاد گفتن که بعد انقلاب یکیشون خلع لباس شد ! و یکیشونم مسجدش شد محل برپایی نماز جمعه و امام جماعت شد امام جمعه .
یادم میاد ، علاوه بر دعوا سر من ! یه روزی سر یه چیز دیگه یه بزن بزنی راه انداختن که بیا و ببین ! البته اون وقت زور استاد قبلیم بیشتر از استاد بعدیم بود ! البته نه زور بازوشا ! زور :"اجتماعی" ش ! نه زور :"جماعت"یشا ! زور بقول :"تعلیمات اجتماع"یش ! که در مراکز آموزشی اون زمان (هنوزم!) رایج بود ! ولی اونکه این زورش کمتر بود ، تو مدرسه که چربید ! تو اون بزن بزن !
خب ! این داستان ادامه دارد ! و بمونه برا یه فرصت دیگه ان شاءالله ، تا از حوصله خارج نشده با طولانی شدنش ، فعلا شب بخیر.
... ، یوْمَ یخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْدَاثِ سِرَاعًا کَأَنَّهُمْ إِلَى نُصُبٍ یوفِضُونَ ، خَاشِعَةً أَبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ذَلِکَ الْیوْمُ الَّذِی کَانُوا یوعَدُونَ .
--------------------------
زیرنویس :
الف :
قران العظیم ، نخستین سوره .
ب :
که شش سال بود و هنوز مثل فرانسویش پنج سال نشده بود ، که با رفتن ولیهد شاه به مدرسه این تغییر رخ داد و بعد انقلابم ادامه داشت تا همین اواخر که باز مثل سابقش که آمریکایی بود شش سال شده .
پ :
کتاب درسی ما اسمش بود :
جامع المقدمات
و چند کتاب توش بود ، که شامل کتابهایی در ادبیات عربی بود ، خصوصا صرف و نحو یا دستور زبان عربی ، و یه کتاب دیگه ! که اسمش بود :
منطق کبری
یعنی مثل دستور زبان ! منتها زبان فکر یا اندیشه بقول خودمون .
بعبارت دیگه :"قانون" فکر یا اندیشیدن ! برای :"قانونی" بودنش !
که ان شاءالله در فرصت بعدی بیشتر میگم ، فعلا همینقد گفته باشم که این پیش نیاز فقط "قانون" فقه ! نیست ! بلکه "قانونی" بودن قانون زبون و منجمله عربیم بستگی به :
مراعات
این داره ! و من تو اون بیکاریا که گفتم ، سه سریم به این کتاب زدم ! پیش از اینکه به اون برسم ! یعنی پیش استادی درسشو بگیرم ! و برام جالب بود !
بعدا که رفتم دبیرستان ! البته نه در خونه ی پدری ! بلکه تو خونه خودم و تشکیل خونواده دادن ، رشته ی ادبی رو بیشتر برای همین رفتم ، و یادم میاد تو دانشگاه هم ، تو ترم اول ، فقط همینو حضوری گرفتم و از قم میومدم تهران برای حضور تو درس اون ، علاوه بر اینکه تو قمم با برادران طلبه ای که درس اونو گرفته بودن ، پیش استادی که تو محل :"مجله ی حوزه" تشکیل میشد نیز ، همدرسی و مباحثه هم داشتم ! بعنوان مثال ، و صرف نظر از مطالعاتی که در رابطه با اون داشتم از کتبی که در این زمینه نوشته شده بود ، خصوصا توسط استاد شهید مرتضی مطهری که آثاری از آثار بدون استثناء خوبشون در این رابطه هست ، مثلا در اثر :
آشنایی با علوم اسلامی
که بهتر از کتاب های دیگه منو بهره مند کرده در این زمینه ! زمینه :"قانون و قانونی" رو میگم ! که محل بحث منه !
قانون و قانونی ، قسمت دوم :
... ، اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَینَهُمَا ... .
سلام علیکم .
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ وَالطُّورِ ، وَکِتَابٍ ... .
بلندا و گستره ی قانون و قانونی :
اول ، تا یادم نرفته ، امروزو که جمعه و روز جمع و جمعی (الف) جماعاته (ب) تبریک بگم ، خصوصا به نماز گذاران محمدی و علی الخصوص علوی فاطمی (پ) ، و اما بعد :
در ادامه ی بحث ، خودشم علم یا دانش بنیانش که گفته شده ! بد نیست یه تذکر یا یادآوری داشته باشم ، اونم اینکه همین :"دانش بنیان"م که گفته میشه ، مثل هر گفته ی دیگه ای ، تا بگوش می رسه حرف و یه گفته هست و تابع قانون گوشه ، همینطور ، یعنی همونطور که گفتم ، بقول مرحوم علامه هم ، که مثل چشم ، گوشم افتاده باشه به حرف ، مثل همین گفته .
خب برا اینکه حرفی که بگوش می نشینه ، مثل نشسته بر چشم و دیگر اعضای حسیه (ت) و تابع قانون نوشتاریه و تابع قانون چشمه ، و بتبع تا به چشم نیاد ، یا بقول مرحوم علامه چشم بهش نیفته شنیده هم بحساب نمیاد ! چه رسه بعنوان یه دیده ! و خودشم دیده شده ! ابراهیمی موسویش ! چه رسه به محمدی ابراهیمی ! و خودشم علوی محمدی ! حالا فاطمی علویش پیشکش ! چراکه بقول ملای رومی که گفته :
هفت شهر عشق را عطار گشت ، ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم
گویا بشر امروزی به بلندای حافظه صعود کرده و قانون اونجا رو هم دیده که :
صفر یکه !
نه اینکه بقول خودش :"دو" رقمیه و ده رقمی سابقشم ! نیستا ! بلکه میگه حافظه ی ما :
خالی ، تهی و یا صفره !
خب برا اینکه این فرق داره با "دو" رقمی ! این مثل :
بسم الله ... (ث) .
ماست ! فرقش اینه که بجاش گفته شده :
بسم الصفر !
چراکه :
الحمد لصفر ربّ العالمین ، ... (ج) ، ... .
ش ، کار دومشه ! در علوم یا دانشهاش ، اونم نه حتی بقول استاد شهید مرتضی مطهری ، در آثار بدون استثناء خوبشون ، که بعد معلم ثانی ، در علوم یا دانشها دو کار میشه ! بلکه باب :"معرفت" یا شناخت رو اصلا علم یا دانش نمی دونه ! در منطقش ! یا قانون :"پژوهش" علمیش !
حالا :"به تعبیر معروف" دم خروس :"تئوری طبیعی مجموعه ها" شم بمونه ! و "به تعبیر معروف" شتر دیدی ندیدی ! چرا ! خب گویا اونی که بگوش میرسه ! نوشته نمیشه و مکتوب نیست که بچشم بیاد ! گویا بقول اسرائیلات حضرت موسی علیه السلام از پیامبران ابراهیمی نیست ! که از خدا خواست ببینه ! و :
لن ترانی
م بهش گفته نشد ! و حضرت عیسی بن مریم علیه السلام که اصلا پیامبر نیست ! که حرف از موسوی بودنش مطرح باشه ! چه رسه به خاتم انبیاء صل الله علیه و اله و سلم ! و ... ! (چ)
راستی یادم رفت بگم ! این طرح مسکن به تعبیر معروف :
ملی
یعنی چی !؟
حالا بمونه که :"مسکن مهر" صد تومن واریزی ما برای ثبت نام تو اون طرح ! رو گرفت و یه وجبم به ما تو کشور خودمونم برای سکونت نداد ! البته نه اینکه نمی دادا ! آخه ما درخواستای بعدیشو نتونستیم برآورده کنیم ! یا به تعبیر معروف :"آورده"ای اونقد که گفت نداشتیم ! که به تعبیر معروف :"مهر"ش شامل حال ما هم بشه !
ولی :"ملی" فرق داره ! بله اینم تو گوش نشسته ! از این لحاز فرقی نداره با "مهر" و حتی :"دانش بنیان" شم ! و همینطور :"قانونی"شم ! دانش بنیان قانونی رو میگم ! البته نه اسرائیلاتیشو ! یعنی :
جهانی !
شو ! که تو این :
ج.ا
هم دایره ! اونم نه فقط در مراکز و مدارس جدیدش ! از دبستانش گرفته تا لغایت دانشگاه هاش !بلکه به تعبیر معروف :"مدارس قدیم"یشم ! مدارس ویژه علوم دینیشو میگم !
خب استاد شهید که :"دو" کار علمی رو نگفتن کار علوم جدید یا به تعبیر دیگه کار علوم دانشگاهیه ! ایشون گفتن :"در هر علمی" ، یا دانشی و اونم :
دانش بنیان !
------------------------------------------------
زیرنویس :
الف :
ب :
پ :
اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سر مستودع فیها بعدد ما احاط به علم (دانش) ه .
ت :
ث :
... الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، ... .
ج :
چ :
قانون :
... ، أُولَئِکَ هُمُ الْوَارِثُونَ ، الَّذِینَ یرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ، ... .
سلام علیکم ، وقت بخیر (الف) .
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ الم ، تَنْزِیلُ الْکِتَابِ لَا رَیبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ ، ... .
قانونی :
پس از بحث :"قلمرو مسجد" و :"گزاره" ای که داشتم ، دیدم بهتره بحث قانون و قانونی بودنو مطرح کنم ! آخه دیدم قانون تغییر قیمت بنزین ، با قانونی شدنش فرق داره ! اونم وقتی داره :"قانون" و :"قانونی"م میشه و ... !
خب ! اونی که از این :"غافله" ، که تو نوشته قبلی گفتم ! فردا با امری غیر قانونی که روبرو نیست ! که بکشه به محکمه ! وقتی یه چیزی قانونی شد !
نهایتش اینه که از قانون تجاوز نشده باشه ! یا کم گذاشته نشده باشه ! عمدا !
آخه شنیدین که :
بالا تر از قانون
رو !؟ حالا چه قانونگذارش ! و قانون پذیرش ! مثل من ! که قیمت جدید بنزین رو پذیرفته باشم ! چرا !؟ خب برا اینکه قانونیه دیگه ! وقتی که قانونی بشه ! تو این :
ج.ا
و خودشم قانونیش ! که منم پذیرفته باشمش ! ولو اینکه ندونم : یعنی چی !؟
خب شاید مسئله اینه که قانون یعنی چی !؟
اونم مثلا بقول خواجه ی شیراز :
آسا (ج)یش دو گیتی تفسیر این دو حرفست ، با دوستان مروت با دشمنان مدارا
و نه مثلا فقط این دنیا یا :"گیتی" ! البته اگه مقصود شاعر از اون دو "گیتی" ، یکیش این دنیا باشه و مثلا به چشم اومدنیش ، یا بقول مرحوم علامه :"دیده شدنی"ش !
و گیتی :"دوم"ی ! یا :"اول"ی ! دنیای دیگه ای تو همین دنیا ! نباشه ! مثل دنیای چشم ! و اعضای حسی دیگه ی همین دنیایی !
حالا دنیای درون ، مثلا ، که گفته میشه بمونه ! و بقول حافظ ! :
آسا
و
آسایش
ش ! شب بخیر ! البته به وقت الان من ! منجمله چشم من ! (چ)
------------------------------
زیرنویس :
الف :
الان ، اینجا خورشید غروب کرده ، و فکر نمی کنم الان دیگه جایی تو این :
ج.ا.ا (ب)
باشه که شب نشده باشه ، حتی غربی ترین جای آذربایجان غربیم .
خب ، با این حساب ، امیدوارم که روز اول هفته ی خوبی رو پشت سر گذاشته باشین و روزای بهتری از این هفته رو هم پیش رو داشته باشین ان شاءالله .
مگه اینکه این هفته ، شاید این ماه رو و سالم پشت سر گذاشته باشین ! وقتی که چشتون می افته به این ، علی ای حال ، بهر حال ، چه روز ، چه هفته ، چه ماه و سالم که پشت سر گذاشته باشین ، روز ، هفته ، ماه و سال بهتری رو پیش رو داشته باشین ان شاءالله .
ب :
جمهوری اسلامی ایران .
البته تا الان ! بعد بقولی :"دو هزار و پونصد سال" شاهنشاهی ، و البته مشروطه ی اونم ، نه بقول شیخ شهید (پ) مشروعه اش !
یا بقولی :"اسلامی" ش ! مثل :
ج (ت) .
پ :
فضل الله نوری ، که نقله یه ارمنی دارش کشید ! جلوی چشم حتی پسر شیخ ! تو میدون توپخونه ی تهرون !
ت :
جمهوری .
که بعد اومدن حضرت امام (ره) تو دهنا انداخته شد ، مثلا دمکتراتیکش ! و دیگر تعبیرات غربیش ! که گویا :"اسلامی" م داشته ! تعبیر :"جمهوری" ! که ما ! دستکم من خبر نداشتم ! این گزاره ! گزاره ی غربی !
حالا یعنی چی !؟ قبلا به نقل از آثار (ث) بدون استثناء خوب استاد شهید مرتضی مطهری ، نقل کرده ام ! که ایشونم دنبال این بودن که : یعنی چی !؟
پس اختصاص به من و امثال من نداشته ! و هنوزم نداره ! نخواهدم داشت ! چرا !؟ خب برا اینکه کافیه :"دو" تا باشه ! جمهوری و یکی دیگه ! مگه اینکه مقصود از :
ج.ا
یه چیز باشه ! که بمونه ! آخه گویا بجاش که گفته شده و میشه هم مثلا :
مردم سالاری دینی
:"پشت سر"ش حرف مثلا این میشه که : با :"مردم سالاری غربی" فرق داره ! در حالیکه مسئله که فرق این "دو" هم نیست ! مسئله این :
دو
ست ! این دو قانون حکم و حکومت ! نه فرق ایندو ! و حالا بمونه اشکال دیگر غربی اون ! که یکیش جمهوریه ! و غربم :"غافل" از این ! از این دو قانون حکم و حکومت ! در عالم ! حتی در زمینش ! چه رسه به آسمون و زمینش و اونم همینی که به چشم میاد ! حالا بقول مرحوم علامه ، که به نقل از ایشون گفته ام :
افتادن چشم
به این :"دو" بمونه ! در :
... بَینَهُمَا ... !
در کانون ایندو ! و بقولی در :"قانون" ایندو ! حالا چه وقت !؟ بمونه ! یه روز ، یه هفته ، یه ماه ! یا یه سالشم ! مثل افتادن چشم شما به این ! که پیش چشم شماست ! حالا بالاترش بینایی و ... بمونه ! چه در فرود آمدنش برای دیدن ، و چه بقول مثلا برنامه ی امشب :
به خانه بازمی گردیم
تلویزیون : دیده شدنش !
ث :
البته صوتی ! که پیش از دوازده فروردین پنجاه و هشت ، اومدن تو تلویزیون و راجع به :"جمهوری اسلامی" گفته ان که ... .
ج :
لغت نامه ی دهخدا ، ذیل کلمه یا واژه ی :
قانون
چ :
... بَینَهُمَا ... !
حالا چه بیرون پیشش باشه ! و چه به بیرون افتاده باشه ! و :
... ، یدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ یعْرُجُ إِلَیهِ ... .
قانون اندیشه یا فکر :
سلام علیکم ، شبتون بخیر .
الحمدلله ربّ (1) العالمین امروز ، یعنی الان فرصتی دست داد که پشت کامپیوتر بشینم .
خب وقتی کتاب خدا میگه :
اقرا بسم ربک (2) ... .
خب به منم میگه دیگه ، مگه اینکه ربّ العالمین ربّ من نباشه ! و فرصتی رو که گفتم ربطی به اون نداشته باشه ، یا مثلا گفته بشه برفرضم که ربّ العالمینم ربّ تو ، یعنی منم باشه ، چه ربطی داره ؟ خب منکه بیش از همون فرض که ادعا نکردم ! حالا چه ربطی داره ؟ آیا ربطی نداره ؟
خب بله قبول که ربط داشتنش دلیل می خواد ، ولی منکه گفتم ، یعنی منکه فرض نکردم ، که برا فرضم دلیل بیارم .
حالا بمونه که اصلا این فرض که گفتم ! یعنی چی ؟
خب ، حالا که خدا (3) یعنی ربّم این فرصتو داده از فرصت استفاده می کنم و بحثی رو گفته بودم ، قبلا در اینجا ، مطرح کنم .
خب چرا تحت عنوان :"قانون اندیشه یا فکر" ؟
اینکه مثل "اسقلال اندیشه " و آخرش " انقلاب ، قیام یا برپایی اندیشه" باز مطرح شده ؟!
خب بله ! دلیل داره ، چیه دلیلش ؟
دلیلش اینه که وقتی مثلا گفته میشه ، هنوزم گفته میشه :
اسقلال ، آزادی ، جمهوری اسلامی
اینکه برای این گفته نشد که فقط گفته بشه :
... جمهوری اسلامی ایران
اونم الان ! که تحریم جمهوری اسلامی ایران برداشته شده !
بله اگه گفته شده بود :
استقلال ، آزادی ، جمهوری اسلامی ایران
خب دنیا محروم از :
استقلال ، آزادی ، جمهوری اسلامی
بود ، ولی منکه تا یادم میاد حرف این بود :
اسقلال ، آزادی ، جمهوری اسلامی
آیا هنوزم هست ؟ اونم درحالیکه دنیا ، به نمایندگی پنج بعلاوه یکش تحریمشو برداشته !؟
اونم بقول رییس جمهور ... جمهوری اسلامی ایران تحریم بانکیشو !
خب مسئله چیه ؟ آیا وقت :
استقلال ، آزادی ، جمهوری اسلامی دنیا نرسیده ؟ اونم با رفع اون تحریم !؟
یا قضیه یه چیز دیگس ؟
نکنه ... جمهوری اسلامی ایران تحریمو برداشته !؟
ولو بقول وزیر امور خارچه ی جمهوری اسلامی ایران : پنج در صدم !؟ چه رسه به نود و پنج ! یا بُرد بُرد طرفین ، "دو" طرف و یکی از آندو ... جمهوری اسلامی ایران ، نه : "جمهوری اسلامی ایران!" و فارق و فارغ از :
استقلال ، آزادی و جمهوری اسلامی
که به بحث " اندیشه ی برپایی ، قیام و انقلاب ووو ، مثلا نهضت" پرداخت .
مگر اینکه بعنوان مثال :
تا انقلاب مهدی نهضت ادامه دارد
م با تحققش در ایران ، مثلا با :
جمهوری اسلامی
دیگر ادامه نداشته باشه .
در حالیکه :
الحمدلله ربّ العالمین
نه فقط ربّ من ، و من ایرانیم نهایتش .
---------------------------------------------------------
(1) قرآن مکتوب ، سوره ی الحمد
(1) سوره ی اقرا
(1) قرآن مکتوب : بسم الله الرّحمن الرّحیم
دهکده (2) :
امروز تلویزیون حرفی زد که فعلا کاری با این ندارم که با عقل ناقص من جور در نمیاد ، یعنی عقلم اونو نمی تونه درک ! کنه ، هرچند که ایرونی باشم !
خب :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ ، ... .
پس با چیش کار دارم ؟
با دینی بودن و قانونی بودنش !
نه اینکه با دینم آیا جور در میاد ؟ یا نه ؟ چراکه بستگی داره به اینکه مراد گوینده ، یعنی تلویزیون از دین چیه ، همینطور بشرح ایضا قانون !
بلکه اینکه با دین یا مثلا بقول گوینده ی اون ، یعنی تلویزیون ، با قانونم جور در اومدنشو به کی سپرده ؟ بعبارت دیگه با پاسخگوی این پرسش کار دارم .
... ، وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِی إِلَیهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ، ... .
یعنی با اونی که بگه با دین ، همینظور قانونم جور در میاد یا نه ؟
و اینکه چون با عقل منکه جور در نیومد ، و اگه جور در میومد حرفی نبود ! پس میمونه ناجورش !
پس مسئله درک و دریافتش نیست ! حالا چه درک و دریافت عضوی از اعضای حسی من باشه ، و چه مابعدش و مثلا بقول تلویزیون : "عقل" .
چراکه گفتم : امروز تلویزیون حرفی زد که ... با عقل ... من جور در نمیاد ، ... .
هرچند که بعدشم گفته باشم : یعنی عقلم اونو نمی تونه درک ! کنه ! ... .
چرا ؟ خب برا اینکه درک و دریافت عقل با درک دریافت مثلا عضو حسی و ادراکات و دریافتهای دیگه ی من فرق داره ، من یه وقتی ، مثلا همین حرف تلویزیونو که باگوش شنیدم ، هرچند که گفته باشم "شنیدم" ، ولی فرق داره با اینکه بگم مثلا یادم اومد که براتون بگم ، همینطور ادراکات و دریافتهای دیگه ای که منسوب به من باشه ، مثلا بگم حفظم ، می دونم و دونستنیمم قبول دارم و
همین :" قبول دارم" که گفتم با داشتنی های دیگه که دارم فرق داره .
حرفیم که از تلویزیون دارم با قبول دارمش فرق داره ، همینطور با قبول ندارمش ، ندارم چی ؟ همون حرفی که درک و دریافتی از اون دارم ، ولی قابل درکم برام نیست ، البته فعلا تلویزیون پای عقل منو پیش کشیده و مسئله قابل درک برا عقل من نیست !
حالا اگه تلویزیونم !؟ مثل سخنرانی که در نوشته ی قبلی گفتم :"روشن" کنه درک ودریافت عقلو ، اونوقت درک و عدم درک عقلم روشن میشه .
فقط همینقد گفته باشم که مخاطب تلویزیون ، مثلا برنامه ی سمت خداش ، چیه ؟ مثلا گوش منه ؟ یا عقل من ؟
البته این اختصاص به این برنامه که بعنوان مثال گفته شد نداره ، همینطور تلویزیونم ، حتی حرف خدا رو هم شامل میشه ، چه رسه به حرف پیامبرخدا و ... ، پس فکر ! نمی کنم مقصود تلویزیون این باشه که من بگم شنیدم حرفشو ، بلکه میخواد منم مثل اون بپذیریم که دین با دنیا کار نداره و اون سپرده به قانون و عقل !
یعنی می خوام ببینم پذیرفته که دینش با دنیاش کاری نداره و قانون و عقلش با دنیاش کار داره ؟
البته مسئله همونطور که گفتم : اینو با چی پذیرفته ؟ مسئله اینه .
حتی نه تنها اگه بقول اون این حرف حرف امام باشه ، حضرت امام خمینی رحمت الله رو عرض می کنم که تلویزیون به ایشون نسبت می داد ! و عقل من قد نداد ! بلکه حرف حرف پیامبری از پیامبران خدا هم باشه که قد عقل مردم حرف زده ان !
محدوده ی کار (قسمت پایانی) :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، ... .
پس از بارون :
دیروز فرصت خوبی بود که یه سری بزنیم به کار مونده ی مسکن مهر که ببینیم چه خبره ؟ بریم ؟ یا تا همین جاشو تکمیل کنیم ؟ یا تسویه حساب کنیم ؟
ببینیم صابکار مون که گفتیم پیمانکار شرکتیه که پیمانکار مسکن مهره ، از شرکت پول گرفته ؟ و خبری از ما نگرفته ؟
ببینیم کار خوابیده مونده ؟ یا قرارداد با ما بی قرارداد و ... ؟
ولی اینارو که با خودم می گفتم ، یاد قانون افتادم !
قانون کار ، مثلا همین رفتن که گفتم ، که تاء و نون داره .
وجریانش ، خب مثل بارون دیروز رو زمین ، مثلا تو راه همین رفتن که گفتم ، که یادمون باشه گفتم پلیس داره ، خب مام که چی ؟ پیاده که نمیشه اینهمه راهو رفت ، البته نه اینکه نمیشه ، نشد داره ، ولی تو این عصرم ؟ مثلا عصر ماشینم ؟
خب ماشینم که چند ماهه بیمش تموم شده و کافیه یه بار پلیس راه گیر بده و مدارک بخواد ، اونوقت فاتحه ی ماشین خونده میشه و ...
بَرَاءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ، فَسِیحُوا فِی الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ ... .
محدوده ی قانونی :
دیشب که می خواستین تلویزیون تماشا کنین ، یا بزنین شبکه ی ورزش و یا ... ، وقتی که اجازه خواستم بذارین نماز جمعه ، اونم جمعه ی بقول خطیبش مادر شهرها رو گوش بدم ، از جمله حرفایی که بگوشم خورد ، بلکه حرفی ! که بگوشم خورد حرف زدن بود ، حرف از امامت ، در فاصله ی عید تا عیدی که پیش رو داریم .
برا همین گفتم از آبداری براتون بگم ، بر وزن مثلا همون کشورداری که تو زندون براتون گفتم .
البته بعد آبداری ! مثل همین بارونی که دیروز بارید و دیدیم که رو زمین جاری شد ، به صورت جوی ، جویبار ، رود و رود خونه و مثلا دریاچه ، دریا و ... که دیروز گفتم .
و بعنوان مثالم گفتم مثل جمع شدن در عرفات ، دیروز و امروز به افق ایران زمین ، حالا از شرق تا غربش چقد اختلاف افق دارن بمونه .
پس آب داریم و بعد آبداری ، مگر اینکه برای آبی که ان شاءالله بباره حرف داشته باشیم ، نه اینکه مثلا کشور ، شهر ووو ، و آخرشم همونطور که گفتم "بدن" داریم و حرف از بدن داری ، یا امامت اونه .
حالا چه بخوایم ببینیم بدن دار کدومیک از چهار حسه دیگس ، و چه پنج بعلاوه یک حواس ، یعنی یه وقت حرف بدن داریه ، و یه وقتم بعد فارق التحصیل شدن از این امامته ، بدن داری رو میگم .
خب وقت رفتن سرکاره ، ان شاء الله تا فرصتی دیگر ، فقط اینم بگم و برم ، که دامنه ی حرف دامن مثلا مردم داری رو هم میگیره ، که در اینم مردم داریم و بعد حرف از امامت اوناس ! مثل همین امام جمعه ی مردم نه تنها یه شهر ، بلکه جریان همه ی شهرها به دامنش ، مثل دامن مادر .