سفارش تبلیغ
صبا ویژن

محدوده ی کار (قسمت پایانی) :

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، ... .

پس از بارون :

دیروز فرصت خوبی بود که یه سری بزنیم به کار مونده ی مسکن مهر که ببینیم چه خبره ؟ بریم ؟ یا تا همین جاشو تکمیل کنیم ؟ یا تسویه حساب کنیم ؟

ببینیم صابکار مون که گفتیم پیمانکار شرکتیه که پیمانکار مسکن مهره ، از شرکت پول گرفته ؟ و خبری از ما نگرفته ؟

ببینیم کار خوابیده مونده ؟ یا قرارداد با ما بی قرارداد و ... ؟ 

ولی اینارو که با خودم می گفتم ، یاد قانون افتادم !

قانون کار ، مثلا همین رفتن که گفتم ، که تاء و نون داره .

وجریانش ، خب مثل بارون دیروز  رو زمین ، مثلا تو راه همین رفتن که گفتم ، که یادمون باشه گفتم پلیس داره ، خب مام که چی ؟ پیاده که نمیشه اینهمه راهو رفت ، البته نه اینکه نمیشه ، نشد داره ، ولی تو این عصرم ؟ مثلا عصر ماشینم ؟

خب ماشینم که چند ماهه بیمش تموم شده و کافیه یه بار پلیس راه گیر بده و مدارک بخواد ، اونوقت فاتحه ی ماشین خونده میشه و ...

بَرَاءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ، فَسِیحُوا فِی الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ ... . 

محدوده ی قانونی :

دیشب که می خواستین تلویزیون تماشا کنین ، یا بزنین شبکه ی ورزش و یا ... ، وقتی که اجازه خواستم بذارین نماز جمعه ، اونم جمعه ی بقول خطیبش مادر شهرها رو گوش بدم ، از جمله حرفایی که بگوشم خورد ، بلکه حرفی ! که بگوشم خورد حرف زدن بود ، حرف از امامت ، در فاصله ی عید تا عیدی که پیش رو داریم .

برا همین گفتم از آبداری براتون بگم ، بر وزن مثلا همون کشورداری که تو زندون براتون گفتم . 

البته بعد آبداری ! مثل همین بارونی که دیروز بارید و دیدیم که رو زمین جاری شد ، به صورت جوی ، جویبار ، رود و رود خونه و مثلا دریاچه ، دریا و ... که دیروز گفتم .

و بعنوان مثالم گفتم مثل جمع شدن در عرفات ، دیروز و امروز به افق ایران زمین ، حالا از شرق تا غربش چقد اختلاف افق دارن بمونه . 

پس آب داریم و بعد آبداری ، مگر اینکه برای آبی که ان شاءالله بباره حرف داشته باشیم ، نه اینکه مثلا کشور ، شهر ووو ، و آخرشم همونطور که گفتم "بدن" داریم و حرف از بدن داری ، یا امامت اونه .

حالا چه بخوایم ببینیم بدن دار کدومیک از چهار حسه دیگس ، و چه پنج بعلاوه یک حواس ، یعنی یه وقت حرف بدن داریه ، و یه وقتم بعد فارق التحصیل شدن از این امامته ، بدن داری رو میگم .

 

خب وقت رفتن سرکاره ، ان شاء الله تا فرصتی دیگر ، فقط اینم بگم و برم ، که دامنه ی حرف دامن مثلا مردم داری رو هم میگیره ، که در اینم مردم داریم و بعد حرف از امامت اوناس ! مثل همین امام جمعه ی مردم نه تنها یه شهر ، بلکه جریان همه ی شهرها به دامنش ، مثل دامن مادر . 


  
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :1285
بازدید دیروز :76
کل بازدید : 1339823
کل یاداشته ها : 1761


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ