خانه ی سوم :
... ، صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ .
سلام علیکم .
روز جمعه ی شما بخیر و مبارکی .
خب امروز چه روزیه !؟ ضمن اینکه مثلا مانند آخر هفته ی بعضیا نیست ، که فعلا کاری باهاشون ندارم ، ولی روز نمازیه بعد نماز جماعت محله ، ولو یه محل .
کارکردش مثل کارایی نماز جماعته ، با این تفاوت که محدود به یه محل و جماعتش نیست ، یعنی اگه (پ) دوتا محل باشن ، حالا مثلا تحت عنوان شهر یا کوچکتر و یا بزرگتر .
خب ، چنین اجتماعی ، نه تنها در علم یا دانش اجتماعی بحساب نیامده ، در حالیکه حداقل یه نمونه تاریخی در یثرب عربستان یا مدینة النبی داشته ، بلکه نمونه ای هم در دانش اجتماعی نداشته و ندارد و نخواهدم داشت !
چراشم روشنه و نیازی به دلیل یا بقولی فکت نداره ، برا اینکه خانه ی دوم دانش اجتماعی چیه ؟! آیا حتی بقولی :
مدرسه
هست ؟ در حالیکه مثلا ما بچه مدرسه نداریم ، مثلا دبیرستانی و دانشگاهیم اگه گفته بشه ، بعلاوه مدرسه و دیگرشم چه کاری داره با خانه ی خانواده ای ؟ اونم در محل سکونتش ؟ که اولین جامعه ی بشری و انسانیست ؟
خب ، فکر نمی کنم که دیگه نیازی باشه به دیگر نهادهای مدنی جامعه ی مدنی دانش اجتماعی بپردازم ، که در قد و اندازه خانه ی دوم باشه تا برم سر خانه ی سوم ما ! آقای درسهایی از قرآن ! شبکه یک سیمای این :
ج.ا
خب ، هنوزم آرزوست برام که نمازی در خانه ی دومم بخونم ، که تاکنون محقق نشده ، حتی در چهار دهه و اندی که بقولی :
امام آمد
و بعدشم :
نایب برحقش
خب برم سر خانه ی اول !
چهارخانه ! :
اجازه بدین برم سر خانه ی هریک از افراد خانواده که مقدمه بر خانه ی خانواده هست ، و ببینیم مثلا شهید مطهری در آثار بدون استثناء خوبشون چی دارن برامون .
چرا ؟! ضمن اینکه اصل و ریشه بحث اینجاس ، خانه ی اولم که خانه ی خانواده باشه اجتماعی از دستکم دو نفره ، اونم وقتی که در نماز میگه :
ایاک نعبد و ...
حالا بمونه سبعا من المثانیش ، و دوتایی خواندنش ! از بسم الله تا ضالینش ! خلاصه نماز دوتایی خونده میشه .
خب ، برم سر نقل شهید مطهری که نقلی دارن از روانپزشکان ، در پاورقیهای اصول فلسفه مرحوم علامه ، و توضیحیش بمونه برا فرصت دیگه آن شاءالله .
نقل اینه که ما حس و حافظه داریم و یادآوریش .
ناگفته نمونه که جمع حواس چی این وسط ؟ ولو اینکه حس دومی هم داشته باشیم و روانشناسان بهش دقت نکرده باشن !
نقدینگیِ (الف) اندیشه (ب) :
... ، الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ (پ) وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ (ت) ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یعْدِلُونَ ، ... .
سلام علیکم .
اول شب بخیر بگم ، جمع شبو .
این دومین جمعه شبه که در :"این ج.ا" هستیم ! و مثلا تلویزیونم برقراره ! همین عصر بود که وقتی مشتری نداشت زدم شبکه ی چهارش و داشت برنامه ی :"معرفت" رو پخش می کرد .
داشت از :"ظرفیت" ما حرف می زد ! شایدم :"ظرف" ما ! "ظرف" وجه اللهی ! که یکی از وجوهش موضوع بحثه ! ان شاءالله !
حالا بعد :"نقدِ" عقل یا خرد ، یا بقول مثلا حماسه سرای طوس :
بنام خداوند جان و خرد (عقل) ، کزین برتر اندیشه (فکر) برنگذرد ؟
یا مثلا :"اول ما خلق الله" بقول خواجه ی شیراز :
سالها دل (قلبه ؟) طلب جام جم از ما می کرد ، آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد !
و یا بقول مثلا رنسانسی "ما خلق الله" که نه ! :"نقدینگی" حسه !؟ و مثلا :
من فکر می کنم ، ... .
یعنی :"مشاهده ، ووو" ی حسیه !؟ و حالا "نقدِ" شم از کجا!؟ بمونه ! یا نقد:"کننده"ش !؟
البته رنسانسی امروزی نه ها ! امروزه حرف از نه تنها حس ! و دلم ! بلکه فکر و عقلم نیست ! نقدینگی :"حفظ" ه ! و گفته میشه : من حفظ می کنم !
حالا کی حفظ می کنه !؟ خب لابد :"حافظ" دیگه !
یادش بخیر !
کی !؟
ان شاءالله میگم ! فعلا اندرخم :"کوچه" فکر یا اندیشه هستیم ! البته اگه :"ج.ا" به "ج.ا" شده باشیم ! خب طبق قولنامه هنوز سه دهم از نیمه پول پیشو که ندادیم ! که بخوایم در :"این ج.ا" جابجا بشیم ! هر آنه که صابخونه بخوادش و عند المطالبه هم حق دریافتشو داشته باشه و عند الاستطاعت ما که نیست !
شب بخیر فعلا .
--------------------------
زیرنویس :
الف : می خواستم بنویسم :"وجه" اندیشه ، بمناسبت بحث قبلی !
که کارشناس اون برنامه ی زنده ی تلویزیونی ، که در بحث قبلی گفتم ، از :"وجه الله" می گفت ! و گویا همش آسمونی و دست نیافتی بود ! حالا تاریکش بمونه !
خب ! لابد نیاز به مثلا :"کارشناس" داره ! اونم آسمونیش ! و ... !
یا بقول لسان الغیب :
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن !
چرا !؟
خب برا اینکه :
ظلمات است بترس از خطر گمراهی !
ب : البته وجه اندیشه وجه الف یا اولی نیست که در وجه ! ما واریز شده ! وجه آخرم نیست !
:"نقدینگی" علاوه بر اینه ! چراشم روشنه !
یادآوری :
یادم میاد در بهار هزار و سیصد و هفتاد و دو بود که برا :"مجلّه حوزه" و :"سازمان صدا و سیمای این ج.ا" هم نوشتم ، تحت عنوان :
بحکم عقل بفکر علم
که یکی جواب داد ! ولی پاسخ این بود که دیگه براش ننویسم ! و یکیم گویا هنوزم منتظره که براش بنویسم !
پ : وَالْأَرْضَ ... .
ت : وَالنُّورَ ... .
به وقت وداع :
... ، هُدًى وَرَحْمَةً (الف) لِلْمُحْسِنِینَ ، ... .
سلام علیکم
کاظم ال محمد علیه السلام :
... ، الْحَمْدُ لِلَّهِ ... الَّذِی خَلَقَ ، خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ ، ... ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یعْدِلُونَ ، ... .
ضمن تبریک مجدد بمناسبت روز مبعث ، خب شکر خدا هوا بارونیه اینجا و گفتم سر کار که نرفتیم فرصت رو از دست ندم و تا ماه رجب تموم نشده چیزایی که از این ماه فرصت نشد بگم به یکی دوتاش اشاره ای بکنم ، که یکیش همین بیست هفتم این ماهه ، حالا چرا بیست هفتم !؟ و آخر ماه نه !؟ حالا میگم ان شاءالله ، فعلا همینقدر گفته باشم که اگه آخرش میشد ، اونوقت یکی شاید می گفت فرصت بهش داده نشده !
چی !؟ مثلا مانند کلمه ی صمد ، که گفته شده : بشر چون نمی تونستن صمد رو معنی کنن ، خدا خودش معنا کرده ، بوسیله پیامبرش که در همچین روزی برگزیده برای همین !
که یکی نیاد بگه : خدا نداریم ! اگه داشتیم یه تعریفی ازش داشتیم ! پس مثلا بقول اون :
مجموعه ی جامعه نداریم !
یا بعبارت دیگه : کلمه ی جامعه نداریم !
که البته بقول شاعر در معرفی آقا امام علی ثانی علیه السلام به خلیفه ای که اونو نمی شناسه گفته :
او کسی است که فقط در لا اله الا الله ، نه می گوید
هیشکی تعریفی از خدا نداره ! ولی این معناش این نیست که گفته بشه : خدا نداریم ! پس هیچی داریم ! بقول دانش ریاضی ! البته صهیونیستی و اشغاشگرش ! که خونه یا بیت اصلی رو اشغال کرده و ... ! و یکیم نیست بیاد بگه من چی میگم !؟
خب نشون به اون نشونی که گفتم بیست هشت ؟ و یکی نیومد بگه بیست و هفت !؟ یا بیست و هشت !؟ خب شاید حواسا به موشکای آمریکاس ! البته آمریکای ترسو ! خب برا اینکه چرا فرانسه و انگلیسم با خودش آورده !؟ یا اون دوتا با آمریکا اومدن !؟ البته ترسوی اصلی صهیونیست بین الملله ! که حرفاشو با امریکا می زنه ! و خودشو نشون نمیده !
در حالیکه اونکه :"زمین" دستش رو "زمین" همه کارس ! مثل همون که خونه یا بیت اصلی دستشه ! نه اون که خبر نداره خونه یا بیتش اشغال شده ! اونم توسط صهیونیست بین اللملل ! اونم با عنوان علم یا دانش و یا به زیون دیگش !
خب ، حالا چی داریمم !؟ بمونه ! ان شاء الله :"به وقت" ش که گفتم
ولی اول از اون شعر حافظ که گفتم بگم که تو نوشته ی قبلی آوردم ، که گفته :
آن یار کزو کشت سر دار بلند ، جرمش آن بود که اسرار هویدا می کرد .
خب صرف نظر از :"دار" که می تونه معنی مثلا خونه هم بده ، و سربلندی خونه هم بهش میخوره ، و ... ! که انشاءالله فرصت شد میگم ! که خونه ی اصلی رو صهیونیست جهانی چه جوری اشغال کرده ! در این عصر و حتی حوزه ! اونم شیعه و دوازده امامیشم ! و اونم ایرانیشم ! اونم خراسانی و همجوار آقا عالم ال محمد علیه السلامشم ! اصلا گویا خبر نداره از اشغالش ! و ... !
خب داری که در این :"بیت" ، نه بازم خونه ! یا همون خونه ی اصلی ! البته نه با ساکن گفتن :"ی" که گفته میشه ! اومده و از قضا ! هم مصرع اولش ! به همون معناس که اون یار رو به اون آویختن ، حالا به چه جرمی ! شو شاعر میگه به اون جرمی که گفته !
خب دار برا آویختن مجرم بود و اینم مجرمه ! ولی جرمش فرق داره ! و برا همین دار که یه پایه داره و یه سر و سرش خم شده به جلو ، و سرش پایین بود ! منبعد سرشو بالا میگیره ! چرا !؟ خب برا اینکه اهل سری رو هم با آون آویختن ! که تا اون روز گویا اختصاص داشت به مثلا جانی ، آدمکش و ... .
مثل چی !؟ مثلا مانند نیزه و سر نیزه کردن سر ! اونم سر امام ! و اونم خامس ال عبا ! به چه جرمی !؟ و آیا :
سر نیزه هم بلند !؟
یا مثل صلیب و برصلیب کشیدن آدم ! اونم کمثل آدم ! و به چه جرمی !؟ و آیا سر صلیبم بلند !؟
یا مثلا زندان و در بند کردن ! و آیا سر زندونم بلند !؟ که از قضا با دار ، به معنی خونه و یا بیت هم مناسبت داره !؟ و آیا برا اینکه اسرار هویدا می کرد !؟
یا برا اینکه یکی به اون مراجعه نکنه !؟ و یا اون سرکشی نکنه !؟ و یا برا اینکه بنابر نقلی این که آخریشه ! و هرچه بخواد اتفاق بیفته و تا حالا نیفتاده با پنچ تای قبلی ! با این اتفاق میفته ! و کشتن و سر سر نیزه کردن و مسموم کردن قبلیا جواب نداده و بهترین کار حصر یا زندونی کردنه !
در حالیکه مگه بیرون از زندون ! زندون نیست ! وقتی دنیا زندون باشه ! البته برا مومن !
جالب اینه که آقا امام موسی علیه السلام بیشتر از آقا امیرالمومنین علیه السلام دارای فرزند شدن ! و یکیش قم کرده قم و مرکز یا :"قلب" مراکز علمی دنیا و حتی مشهدم !
که البته این "قلب" نیاز به :"تعمیر" داره ! خصوصا با اونجه که در این نزدیک به چهار دهه بر سرش اومده ! در حالیکه بعد انقلاب ! اونم انقلاب اسلامی ! و اونم ولایی ! (ب) زودتر از این نیاز به تعمیرش انتظار میرفت که به زبون بیاد ! ولی :"به تعبیر معروف" ماهی رو هروقت از آب بگیری تازس ! و به زبون آوردنشم در این ماه به فال نیک میشه گرفت و از برکاتش بحساب آورد .
فقط می مونه :"تعمیرگاه"ش "به تعبیر معروف ! مگه این مقصود از به تعبیر معروف :"تعمیر" مثلا زنده کردن و یا احیای اون باشه ! خب قلبیا دل با چی زنده میشه !؟ بعد مثلا بفولی :"بایگانی" شدنش !؟ حالا بتعبیر دیگه :"زندونی" شدنش ! و یا :"محصور" و یا محدود ، یا ... شدنش !؟
خب مثلا بقولی از آرشیو درآوردنش دیگه ! یا بقول معروف یا شناخته شده برا همه ! در همه ی دنیا ! یادآوریش دیگه ! بعلاوه ! تازه یادآوری قلب یا دلو مطمئن هم می کنه ! که محفوظی نیست فراموش شدنی ! بلکه مثلا بقول استاد شهید مرتضی مطهری :
زاینده
هم هست ! یادشو میگم ! که بقول استاد شهید یعنی فکر یا اندیشه !
مگه اینکه خودش بخواد :"وداع" کنه ! مثلا همین هفته ی گذشته بود که بچه ها از تو تلگرام بهم تصویری رو نشون دادن که منو یاد کارای نمای رومی خودمون انداخت ! که تو خبرا اومده بود مثلا تو قزوین قدغن شده !
البته شاید گفته بشه که اونا ، که تصاویری مانند اونم از تو گوگل بهم نشون دادن ، به سبک ایرونیه و حتی گفته بشه هم اسلامیه ! خب چه فرقی می کنه !؟ وقتی کنار اون تصویری که اول نشون دادن یه کلاس درس درب و داغونم گذاشته شده بود برا مقایسه ی ایندو باهم !
اونوقت مثلا روزنامه ... ای در یاد!داشت روزش میگه :
دل داده به دلار ! برن تعمیرگاه !
و یاد!ش میره که سرک بکش ! مثل سرک کشیدناش تو اون یاد!داشت روزش ، از ساخت و سازهای حوزه ! اونم تو قم ! و قلب ... .
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته .
--------------------------------------
الف : ... آیاتُ الْکِتَابِ الْحَکِیمِ ، ... .
ب : ولایت هم مثل بعثته ! منتها برا "وداع" با نبوت !
که ان شاءالله :"به وقت" ش ، در وداع با ماه شعبان بیشتر میگم !
مسجد نخستین (مرحله ی پایانی) بخش میانی :
... ، وَالشُّعَرَاءُ یتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ ، أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وَادٍ یهِیمُونَ ؟ وَأَنَّهُمْ یقُولُونَ مَا لَا یفْعَلُونَ ؟ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیرًا وَانْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَیعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَی مُنْقَلَبٍ ینْقَلِبُونَ . بِسْمِ اللَّهِ ... الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، ... .
اشاره :
اول ماه رجب تولد امامی بود که اولین امامیه که همنام پیامبره ، چراکه دو امام دیگه هم به همین نامن ، قبلا گفتم ، در اینجا هم نوشته ام که امامان :"شش ، 6 " نام دارن ، اینو پیامبر خبر داده ، و امشب که شب سوم ماهه شب شهادت امامیه که مثل آقا امام رضا علیه السلام و آقا امام سجاد علیه السلام همنام اولین امامن ، بهمین مناسبت تسلیت میگم .
در ضمن فردا که سوم ماهه روز امامت فرزند ایشونه که همنام آقا امام حسن علیه السلامه ، بهمین مناسبت تبریک میگم .
ناگفته نمونه که آقا امام حسن ثانی ، دوم ، فرزندشان هم امام و آخرین امام هم هستن ، ولی برادر امام دوم آقا امام حسین علیه السلام امام شدن و "نه ، 9 " بعدی از نسل ایشون هستن .
خب ، نام امامان تا اینجا شد علی ، حسن ، حسین و محمد ، و دو نام دیگه جعفر و موسی ، به ترتیب نام امام ششم علیه السلام و امام هفتم علیه السلامه ، که بعضی بنا بر اون خبری که پیامبر داده در ایشون توقف کرده و هفت امامین ، از این برداشتا تا امام هفتم بوده ، ولی گفتم ، در اینجا هم نوشتم که بعد ایشون دیگه شیعه ی هشت ، نه ، ده و یازده امامی پیدا نشده ، چرا ! مثلا برادر آقا امام حسن ثانی علیه السلام می خواست بر برادرش نماز بخونه ، ولی فرزند " پنج ، 5" ساله امام ایشونو کنار زد و بر پدر نماز خواند ، مثل نمازی که در مثل فردایی امامی بر امام قبلی خوانده .
أَلَّا تَعْلُوا عَلَی وَأْتُونِی مُسْلِمِینَ ، ... .
باز سر شب شبکه ی خبر همون نموداررو خبر داد ، منجمله :"رتبه" ی جمهوری اسلامی ایرانو در دنیا ، دنیایی که آمریکا ، همون که گفته ام می ترسه (1) ، تو همه ی علوم یا دانشهایی که نمودارش نشون داده می شد ، اگه شاگرد اول که نه ! چراکه شاگرد کی !؟ استاد اول نباشه ، جزو اساتید درجه اوله !
فکر می کنم به نقل از استاد (2) مطهری گفته باشم که همزمان با :
فکر می کنم (3)
در کوههای کهکم پایه گذاری میشد ، منتها فرق این دو رو استاد روشن نفرمودن که یکی در رابطه با فکر یا اندیشه بود ، و دیگری با همان فکر یا اندیشه ی معلم اول ، که بقول استاد معلم ثانی اونو باب باب کرده به دوباب :"معرفت و حجت" .
خب برا اینکه ، استادم به همین اشاره دارن ، انقلابیون یا رنسانسیون با منطق قرون وسطایی مشکل داشتن ، ولی مسئله در کوههای کهک قم فلسفی بود که فلسفه یا حکمت :"متعالیه" پاسخگو شد ، نه مثل دستورات چهارگانه ی دکارتی .
امروزه حکمت متعالیه بقوت خود باقیه ، ولی دستورات نخستین همراه با تغییر بوده و بجایی رسیده که قبلا گفتم که راسل انگلیسی رو به آرزوش رسونده ، یعنی دستورات به دستورات ریاضی در اومده .
اینم بگم و برم سر اصل مطلب ، اونم اینکه چنین نیست که در شرق و خصوصا ایران ، علاوه بر باب بندی کار دیگه ای صورت نگرفته ، چراکه بعنوان مثال بقول استاد در پاورقیهای اصول فلسفه و رولش رئالیسم مرحوم علامه ، نظریه ی نوی در بابی از ابواب منطق داده شده ، در باب تصور ، که عبارته از علم یا دانشی که همراه با باب دیگر منطق نیست ! (4)
ناگفته نمونه که استاد در اثر :"نقدی بر مارکسیسم" نظریه ی حضرت امام رحمة الله علیه رو هم دارن و گفتن که آقای خمینی یه حرف خوبی دارن ، اونم اینکه قضیه سالبه که قضیه نیست ، برا اینکه :" وقوع و لاوقوع" نداره .
و این کمتر از نظریه ی مرحوم علامه بحساب نمیاد .
ولی در غرب حرف از تسخیر حافظه هست ، چیزی که در شرق و حتی ایران و حتی جمهوری اسلامی ایرانم به اون نظر نداشته ! تا نموداری برا نشون دادن رتبه اش داشت !
البته گفتم که غرب ، خصوصا آمریکا دلش آروم و مطمئن نیست ! و دل یا قلب فرق داره با حافظه ! بعبارت دیگه حرفی که می زنه در رابطه با دل یا قلبه ، نه حافظه ! چراکه حرف از دل یا قلبی خالی از محسوساته ! نه :"صفریک" محسوساتم !
شاید ، شاید که نه ، فکر می کنم در شرق و حتی ایران و حتی جمهوری اسلامی ایرانم مطلب هنوز مجموعه ی جامعه محسوساته ! نه حافظه ی مقلوبم ! البته نیاز به فکر کردنم نداره ! همین که :"کالای" ، اونم کالای اصلی ! و اونم اصل نخستین ! رو وارد کرده حاکیه !
خب ، تا :"سنگینتر" نشده ، شب بخیر تا فرصتی دیگه ان شاءالله .
زیرنویس :
1 – گفتم که ، برا اینکه دل داره ، و حالا میگم چرا دل !؟ البته قبلا گفتم برا اینکه این دل که می ترسه ، شاید نگفته باشم که نمی ترسه هم داره ، یعنی دل آرامم می تونه باشه ، یا مثلا قلب مطمئن ، و شایدم ضمیر ... ، ولی اینی که می خوام بگم در رابطه با حافظه هست ! که با دل ، قلب و شایدم ضمیر به معنی اوندو فرق داره !
2 – شهید .
3 – که بقول استاد در کوههای فلاند پایه های علوم یا دانشهای جدید گذاشته می شد .
4 – علم یا دانش ، اگر همراه با نسبت باشه تصدیقه ، والّا (5) تصوره .
5 – وان لم یکن اذعانا بالنسبة ( حاشیه ملا عبدالله بر منطق تفتازانی) .
انقلاب ، قیام یا برپایی اندیشه (1) :
وَ :
: ... یسْأَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیسِرِ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ کَبِیرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا وَیسْأَلُونَکَ مَاذَا ینْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ کَذَلِکَ یبَینُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ
: ... إِنَّهُ فَکَّرَ وَقَدَّرَ
سلام علیکم
روانشاسی :
امروز فکر می کردم (2) ، حتی وقتیم که گفتی : آبی که تو حیاط پشتی گذاشته بودم یخ نزده .
و بعد اینم که خودم رفتم دید (3) م .
ووو
تا اینکه دید ( 5) م .
وَ :
: ... إِنَّهُ فَکَّرَ وَ ... .
یادآوری :
در نوشته ی پیشین ، نوشته ی "استقلال اندیشه" گفتم :
گفتم من انقلاب کردم ؟ یا اینکه : ... ؟ (6)
-----------------------------------------------
(1) مثل استقلال و آزادی اندیشه
(2) خب با خودم دیگه ، خب بقول مقام معظم رهبری که همین تو دهه ی فجرم از تلویزیون جمهوری اسلامی ایران پخش شد : تو زندان آهسته حرف می زدن دیگه
(3) نه اینکه به حرف تو اطمینان نداشت (4) م
(4) خب قلب یا دلم دیگه
(5) ... ؟
(6) و "نوزده دی" یا قیام مردم قم ، در نوشته های پیشین ، و یا نوشته ی برگزیده ای تحت عنوان :"قیام مردم تبریز" از طرف مجله ی پارسی نامه ی اینجا ، یعنی:پارسی بلاک.com ، والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته .
خواندن داستان :
... بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ... طسم ... .
سلام علیکم ، روز بخیر .
تِلْکَ آیاتُ الْکِتَابِ الْمُبِینِ ...
در قرآن عظیم که قلب یا دل پیامبر ، خاتم پیام آوران از طرف خدا ، گیرنده ی آن بوده ، پس از سوره ی نمل ، که در آن داستان نوشتن نامه حضرت سلیمان علیه السلام آمده ، در سوره ی بعدی داستان حضرت موسی علیه السلام که یکی از پنج پیام آور بزرگ از پیام آورانیست که گفته شده صدو بیست چهار هزار نفرن ، آمده .
نَتْلُو عَلَیکَ مِنْ نَبَإِ مُوسَى وَفِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ یؤْمِنُونَ ...
البته داستان ایشان و فرعون ، چرا ؟
إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِی الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِیعًا یسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُمْ یذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَیسْتَحْیی نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ ...
برای اینکه فرعون ادعای بزرگی و بزرگتری داره و ... ، در حالیکه اونایی که کوچیک و حتی کمتر از یکدهم ، یکصدم ووو بحساب میاره ، نه تنها صفریک ، ده ، صد ووو نیستن بلکه :
وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ...
بعدشم :
وَنُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَنُرِی فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُمْ مَا کَانُوا یحْذَرُونَ ...
و آغاز داستان که اینگونه است :
وَأَوْحَینَا إِلَى أُمِّ مُوسَى ...
اینگونه بوده و هست و خواهد بود ، ولو اینکه خود موسویانم داستانو نشنیده باشن و فرعونیان همشم شنیدن باشن ، حتی خوانده باشن و از روی قرآنم !
دهکده (3) :
تا اینجا چی گفتم ؟ گفتم که یه وقت یه حرفی سخنی به گوش من می خوره ، یه وقتم گوش بحرف و سخنی میدم و ایندو با هم فرق داره ، مثلا دیشب پریشب بود که رفتم کیسه ی زباله ها رو بذارم تو ظرفی که شهرداری گذاشته برا اونا و تو محل قبلی چرا نداشت ؟ در حالیکه شهرداراونجا و اینجا یکیه ، یه ماشینی اومد بره صدای ظبطش خیابونو گذاشته بود رو سرش ، خب بگوشم منم خورد ، ولی به اون سخن که گفتم گفتم اقتصادو واگذار کرد به قوای سه گانه ، یا اون حرفی که اقتصادو به قانون و عقل واگذار کرد ، و با عقل ناقص من اینم جور در نیومد ، این من بودم که به این دو که از تلویزیون پخش می شد گوش داده بودم .
حالا کاری ندارم که ایندو و هر سخن و حرفی مانند ایندو دارن میگن که از حکومت توقع اینو نداشته باشن که به اقتصاد تحت حاکمیتش ! کاری داشته باشه ! البته حکومت دینی ، چراکه بقول ایندو کدخدای دینی به اقتصاد دهکده اش کاری نداره ! چراکه به دنیاش کاری نداره ! که اگه یادتون باشه براتون ، تو اینجا هم گفتم که امام جمعه ی شهری اونم مثل شهر خون وقیام گفت که روحانیت دخالتی در اقتصاد نداره !
حالا چرا گفتم حکومت !؟ برا اینکه فکر می کنم گفته باشم ، در اینجا هم ، که دین حکومت می کنه ، واگه حکومتی در جایی باشه ، یا یکی حاکمیتی داشته باشه ، اون حکومت و حاکمش دینداره ، ولو اینکه نه تنها بحکم عقلش حکم کنه ، بلکه حکمشم حکم دلش باشه .
خب :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ، الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ ، وَالَّذِینَ هُمْ ... ، أُولَئِکَ هُمُ الْوَارِثُونَ ، الَّذِینَ یرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ، ... .
پیش از ادامه ی مطلب اینم ناگفته نمونه که اون تحت حاکمیتی که گفتم لازم نیست که مثلا جایی و جمعیتی به اندازه ی جامعه ی جهانی که گفته میشه باشه و کدخداشم مثلا پنج بعلاوه یک باشن و کدخدای اینا هم مثلا آمریکا باشه و کدخدای اونم سرمایه دارنی اونم صهیونیسم باشه ، یا یه کشوری تو اون جهان ، یه شهری تو اون کشور و یه محله ای تو اون شهرباشه ، چراکه تو اون محله هم یه خونه ی هست ! خونواده ای ولو دو نفر و گفتم که یکی از ایندو کدخدای دیگریست ! وقتی که بنا بر کدخدایی باشه مثلا .
هرچند بقول آقا امیرالمومنین علیه السلام اینا همش در مقابل دهکده ای که محل بحث منه عالمی اصغر یا کوچیکه ، حتی درمقابل کدخدای دهکده ی حواسش !
اما ادامه ی مطلب ، خب یه چیز دیگه هم گفتم ، اونم این بود که هرچند من گوش دادم به اون سخنرانی ، و حرفی که گفتم ، ولی گفتم که نه تنها اون حرف ، بلکه اون سخنم با عقل ناقص من جور در نمیاد ، چرا ؟ بمونه !
فقط همینقدر بگم که این یعنی عقل من با اون سخن و اون حرف کاری نداشته باشه ! چیکار ؟
حرف امشبم اینه !
چرا ؟ نه برا اینکه در هردوی اون سخن و حرف ، حرف از کار نداشتن عقل با اونا بود ، مثل کار نداشتن کدخداشون با اقتصاد ، در حالیکه جایی و جمعیتی بدون کدخدا یافت نمیشه ! و هرکدوم از اون دو سخنران و حراف هم نه تنها اهل ده کدخدایی بودن و هستن و خواهند بود ، بلکه خودشونم کدخدای یه جایی و جمعیتی هستن ! ولو یه نفر ! حالا اصغر و اکبرش بمونه !
بلکه گیریم که من به سخن و حرفشون گوش داده ، حالا گوش دادنم یعنی چی !؟ بمونه !
چراکه می تونه همون قبول کردنم که گفتم باشه ، ولی قبول کردن که فقط کار عقل نیست !
بعلاوه من گفتم : با عقل ناقص من جور در نیومدن !
در حالیکه عثل کارش که مثلا قبول و مردود کردن نیست ! بقول آقا امام کاظم علیه السلام ، که در تفسیر آیات : ... فبشر عباد ، الذین یستمعون القول و یتبعون احسنه ... " فرموده ان ، عقل دنبال حرف بهتر و نیکوتره .
خب پس با کدوم عقل من جور در نیومد ؟!
البته مسئله ی اصلی من این نیست ! بلکه حالا ما قبول کردیم که دین و کدخدا با اقتصاد که نه ! با دنیای ما کاری نداره ! بعدش چی ؟
آیا بقول مقام معظم رهبری سخن و حرف ایشان :"حدیقف" داره ؟ و به قبول عقلی ما رضایت داده میشه ؟!
نه ! چون عقل تن به :"تقلید" ی که در هردوی اون سخن و حرف ، پنهان و آشکار بود نمیده ! چراکه مثلا تحقیق بهتر و نیکوتر از تقلیده ! حالا مقاومتر و :"مقاومتی" ش ! بمونه !
بعلاوه عقل که مثل کدخدای اون سخنران و حراف نیست که کاری به فکر ، ذکر ، حفظ و خصوصا آروم شدن دل نداشته باشه ! و ازشم انتظار عکس العملی اونم خاشعانه داشته باشه ! حالا عابدانش بمونه ! وقتی کدخداش میگه : ایاک نعبد ، نه اعبد !
مگه اینکه همونطور گفته شده و میشه ! اونم در سخنرانی های قبل از خطبه های نماز جمعه و اونم در پایتخت ایران ! علم و دانش اقتصادم مثل :"دانش ریاضی" مثلا ، ربط به :"عبودیت" نداره ! که بحثشو قبلا داشتیم ، حتی در حبس !
پیدایش ماه :
بِ ... .
... ، ن ... .
... ، وَ ... .
... ، ... هُ ... .
سلام علیکم
ضمن تبریک امروز جمعه ، که اگه شب که شد ماه پیدا بشه امروز روز آخر ماهه ، واگه یادتون بیاد در این روز ، پیش از ورود به ماهی که پیش رو داریم ، قرار شد که یه چیزی براتون بگم .
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا ، ... .
می دونید که ماه با برج فرق داره ، ماه سی و یک روز نداریم ، ولی شش برج سی و یک روز داریم ، پس اگه امروز روز آخر ماه نباشه ، فردا آخر ماهه و یکشنبه میشه اول ماه .
برجو میشه محاسبه کرد و تقویمشم چاپ کرد و مورد استفاده قرار داد و به استناد اون گفت امروز چندم برجه و برج بعدیم از چه روزی شروع میشه و کیم تموم میشه .
نه اینکه ماه حساب کتاب نداره و تقویم براش نمیشه درست کرد ، بلکه بحرف تقویم نمیشه امروزو آخر ماه بحساب نیاورد و فردا شنبه رو بحساب تقویم روز آخر دونست .
نکته ای که امروز می خواستم به اون اشاره کنم مثل همینه ، همینکه امروز آخر ماهه و فردا اول ماه ، یا فردا و پس فردا ؟ مثل پیدایش ماه ، یعنی پیدایش حرف که در قسمت قبلی به اون اشاره شد .
چراکه پیدایش ماه هم مثل پیدایش حرفه ، مثلا برا چشم ، که گفتم چشم بدن ، نه بقولی چشم فضایی ، یا بقولی چشم "فاقد" حس ، که بدون جونش بمونه که به آسمون دوخته شده باشه و مهتابی هم به اون تابیده باشه .
چراکه بشر عصر حاضر فقط منکر کلمه ی جامعه اعضای بدن که نیس ، و انسان بسان غربی در داخلم فقط کلمه ی جامع حواس رو مهجور نداشته ، بلکه کلمه ی جامعه روح ، جان ووو هم مطرحه ، برا مجموعه ی بعد اون که به آرشیو ، بایگانی ، حافظه و سپرده میشه ، تازه مسموعش ! حالا کو تا مطبوع بعد ذکر و یادآوریش لز حافظه و روش فکر کرد و اندیشید و بعقل و خرد درک و دریافتش ، دریافت حتی افتادن چشم به ماه ، حس و دیدنش پیشکش ! و دم از : دیدمش !
در کجا ؟ آسمون ؟ یا خود ؟ و یا در فضا ؟ فضایی صفر ، خالی و تهی ؟ و بشرح ایضا "فاقد" !؟
پیشواز ماه رفته هم چی ؟ مثل پیشواز حرف رفته ! حالا حرف هرکی باشه ! و بهار هر حرفی که باشه ! اونم حرف خود ! خود تهی و از حرف هم تهی !
... ، وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا ، ... .
همونطور که برای پیدایش ماه ، ماهی تو آسمونه ، پیداس برای پیدایش روزم زمینی پیداس ، حالا نقشش برای "شکل" ماه تو آسمون بمونه .
مثل نقش امروز در "شکل" گیری "مردم" ، که بحثمون این بود " نظریه ی مردم" ، و حرفی براش در دین ، اونم کلمه ی جامعی مثل جماعت ، جمعه و حج جهانی نداشت ! حضرت آیة الله ... ! در : "نظریه سیاسی اسلام / کشورداری" خود !
چراکه به ما ربطی نداره و بخودشان مربوطه ، به کوچه ، خیابان ، شهر ، استان و کشورشان ایران ، جمهوری اسلامی ایران .
که بقول امام جمعه امروز مرکز و پایتخت اون در "پیشانی" ش آفتاب "جمهوری" ، بقول سردار نقدی "تابلو" ست ، و مهتابش "اسلامی" ست که برسرزمین "ایران" تابیده ! در ماه رمضانم ! که بقول ایشان "سیما" ی دیگر خواهد داشت !
حالا چطور می خواهن از چشم : "فرهیختگان" مخفی و پوشیده بماند ؟ از چشم من که نمی توانن ! حالا از آسمانی ترش حس ، یا زمینی تر پنج عضو بدنم !؟ بمونه ، همینطور مابعد یا ماقبلش ؟ که گفتم کلمه ی جامعش روح و جانه .
البته اگر بقول مثلا استاد شهید "فاقد" ماه و زمینی برای تابش فرمایش ایشان نباشیم ، یا بقول ماه رمضان مهمان حرفشان !
ولو بقول باب دانش علیه السلام "مسموع" ش ، که نفعی هم بحال ما نداشته باشه ، حتی در ماه رمضان ، چه رسد از باب "مطبوع" اون .
دین و آیین علم و دانش (قسمت دوم) :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ(القمر/1) وَإِنْ یرَوْا آیةً یعْرِضُوا وَیقُولُوا ... وَلَقَدْ تَرَکْنَاهَا آیةً فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ(القمر/15)... .
دین و آیین اطلاع رسانی :
سلام علیکم
اول دهه ی فاطمیه ی اولو که در آستانه ی آن هستیم پیشاپیش تسلیت میگم با سلام درودی بر خانم فاطمه ی زهرا که درود خدا براو و پدر و همسر و فرزندانشان ، بعد هم جونم براتون بگه بازم کما فی السابق ، مثلا از طریق رادیوی خونمون که صبح امروز رو موج رایوجوان بود ، مطلع شدیم که تا آخر امسال که یه هفته ای مونده به سال نو ، نقشه راه اقتصاد مقاومتی رو خواهیم داشت .
البته اگه مثلا رادیو داشته باشیم ! یا مانند اونو که وسیله ی اطلاع رسانی باشه ! و ...
نقشه ی راه : پیش فرضها
اللهم صل علی محمد و ال محمد
خب صرف نظر از پیش فرضی که گفته شد ، یعنی مثل رادیو داشتن ما ، که در بحث قبل از این بحثی که داریم از استاد حسن رحیم پور ازغدی پرسشی در این زمینه داشتیم ، چراکه در فرمایشاتشان اثبات پیش فرضها را داشتن ، و صرف نظر از سرآغاز اطلاع رسانی رادیو جوان که از کجا سرریز شده ؟ پیش فرضی هم داشتیم بنام گوش که زمین بارش خبری بود که رادیو جوان بر آن بارید و فرضم این باشه که همه مثل مثلا رادیو مثل گوش هم برای مطلع شدن از مراحل اقتصاد مقاومتی داشته باشن که در مرحله نقشه ی راه است هنوز ، وان شاءالله خدا بخواهد تا سال نو آنرا خواهند داشت !
تازه مثلا شما خانواده ی منم دلتون بخواد گوش بدین بحرف من ! همون که قبلا گفته شد به قول یکی از شاگردان آقا صادق ال محمد علیه السلام ، که حواس مختلف پنجگانه ی ما که نه ! بلکه مثلا همین حس شنوایی گوشی که گفتیم نیز ، پس از پیش فرض حس ، پیش فرض دل یا قلب را هم دارد که دل بخواد حسی داشته باشه !
و همینجا بود که در مباحث امسال تا بحث فعلی گفتیم راهمون با راه علما و داننشمندان از هم جدا میشه ! چراکه گفتیم اونا مثلا میگن بعد حس وهم و توهم داریم ! که مثلا مطلع شدیم از اقتصاد مقاومتی که در مرحله ی نقشه ی راهه هنوز و خدا بخواد تا سال نو اونو خواهیم داشت !
خلاصه این شد که علاوه بر داشتن مثلا رادیو برای مطلع شدن ، و عضوحسی ، دلمون بخواد به مثلا رادیو جوانم گوش بدیم ، بعد اینکه راهمون با اونی که به مثلا ماهواره و رادیوهای خارجی گوش میده برای مطلع شدن جدا شده باشه ، و ادامه راه و بقیه ی نقشه ی راهمون بمونه برای فرصتی دیگه ان شاءالله
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، لَا أُقْسِمُ بِیوْمِ الْقِیامَةِ ، وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ ، أَیحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظَامَهُ ، بَلَى قَادِرِینَ عَلَى أَنْ نُسَوِّی بَنَانَهُ ، بَلْ یرِیدُ الْإِنْسَانُ لِیفْجُرَ أَمَامَهُ ، یسْأَلُ أَیانَ یوْمُ الْقِیامَةِ ، فَإِذَا بَرِقَ الْبَصَرُ ، وَخَسَفَ الْقَمَرُ ، وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ ، یقُولُ الْإِنْسَانُ یوْمَئِذٍ أَینَ الْمَفَرُّ ، کَلَّا لَا وَزَرَ ، إِلَى رَبِّکَ یوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ ، ینَبَّأُ الْإِنْسَانُ یوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ
با عرض ادب و سلام ، خصوصا خدمت همراهانی که تازه به جمع ما پیوسته اند ، و عرض تسلیت به مناسبت سالروز شهادت آقا امام علی چهارم علیه السلام که فرموده اند :
میزان در این دنیا دارایی ماست و در دنیای بعد کارمان ، مثل چی ؟ همین خواندن با چشمی که داریم ، و نوشتن در جایی که داریم ، و باز خواندن و ...
که در نوشته ی قبلی هم حرف از همین بود ، داستان خواندن و نوشتن بنده و رسیدیم به قسمت پایانی آن .
که در قسمت اول آن حرف از کلمه ای بود و یکی دو اظهار نظر در باره ی آن ، وبعد هم بگومگویی با اهل خانه خودمان بود ، و در قسمت دوم داستانمان رسید به جایی در مدرسه کلاس سوم ما که ما در آنجا بودیم ، ما که عرض می کنم مجموعه ی خود را می گویم ، مجموعه چشم ، گوش و دیگر اعضای حسی و شایدم دلم ، اگر نریخته باشد وقتی که وارد همانجا در مدرسه شدم ، آخه گفتم که درش را قفل کردند و کلیدش را هم بردند و ما آنجا بودیم هنوز ! که مثل الآنمان هنوز داشتیم می خواندیم و می نوشتیم .
قسمت پایانی :
الف : الفبای برپایی
دل نوشته ای که گذشت فرق دارد با مرکز بینایی ، شنوایی و دیگر قلوب حسی و خواندن و نوشته هایشان ، چراکه پیشتر ترس چشم گرفته بودند ، در گوش نوشته بودند و حتی نوازشم هم کرده بودند ، این دل منزلگه آخرین نوشته ی خداست ، با منزلگه صحف ابراهیم ، موسی ودیگر صحف اولی فرق دارد .
کلاس سوم هرطور بود ازش خلاص شدم و منتقلم کردند به کلاس چهارم در همان تهران که بودیم ، به مدرسه ای پسرانه دولتی دریکی دو خیابان تا خانه ی ما در سرسبیل .
آموزگار کلاس خانم بود ولی مثل خانم کلاس سومم نبود که فقط صورت و دستش پیدا بود ، ولی مثل او از یکی از دو نعمت مجهول بقول پیامبر برخوردار نبود ، یک روز که برای هواخوری از به حیاط مدرسه می رفتیم در راه پله ها غش کرد و افتاد و علاوه بر آنچه از ایشان پیدا بود بیشتر هم نمایان شد .
ثلث اول را در این مدرسه گذراندم و در این ایام بود که یک روزی بیرون از مدرسه قیامتی برپا شده بود و حتی چند شیشه ی مدرسه ی ما هم شکست و ما را آنروز تعطیل کردند و رفتیم خانه .
در راه خیابان شلوغ و پر رفت و آمد بود و یکی می گفت فرهنگیان قیام کرده اند ، یکی دیگر چیز دیگر می گفت و ...
زیاد در آن مدرسه نماندم ، چراکه باز پدر منتقل شد به گرگان و رفتم همان مدرسه ی کلاس دومم ، یک ثلث هم آنجا بودیم که منتقل شدیم به شاهرود و پادگان چهل دختر که مدرسه نداشت و یک انباری را کردند مدرسه و ثلث سوم را آنجا مشغول شدیم ، چراکه مختلط بود و در هر پایه چندتایی دانش آموز داشت و یک درجه دار شد آموزگار چند پایه .
ب : دفاع از ایران
آموزگار خدا بیامرزما از اهالی عباس آباد تهران بود ، که پیش از دبستان رفتن آنجا ساکن بودیم ، صوت خوبی هم داشت در جلسات قرائت قرآنی هفتگی که ابوی خدابیامرز ما بنیانگذارش بود ، و داماد ما شد ، و یک روزی خواهرم ایران را نه تنها زده بود بلکه در صندوقی گذاشته و درش را هم قفل کرده بود و کلید ...
ادامه در قسمت بعد ان شاءالله
، بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ ، وَلَوْ أَلْقَى مَعَاذِیرَهُ ، لَا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ ، إِنَّ عَلَینَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ، فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ، ثُمَّ إِنَّ عَلَینَا بَیانَهُ ، ... .