انقلاب نخستین :
سلام علیکم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ وَالسَّمَاءِ وَالطَّارِقِ ، ... ، وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الرَّجْعِ ، وَالْأَرْضِ ذَاتِ الصَّدْعِ ، ... .
بهار نخستین :
هرچند هوا بهاریه ولی دو سه روز دیگه مونده تا امسال و فصلی (1) که هنوز در آنیم به پایان برسه و ساعت ، دقیقه ، ثانیه و نانوتر لحظه ی تحویل سال هزار و سیصد و نود و شش فرا برسه ، نه اینکه هزار و سیصد و نود و ششمین بهار فرا میرسه ! یعنی پیش از هجرت عیدی بنام عید نوروز نبوده !؟ یا مثلا زمستون بوده ! اونم نه بعنون فصلی بعد پاییز ، تابستان و بهار !؟
خب اونی که پیش از لحظه ی تحویل سال پا به دنیا بذاره براش نخستین بهاره ، ولو اینکه مثل من یادش نیاد ، که یادم نمیاد بهاری رو که "برا نخستین بار " (2) بعنوان مثال دیدم ، با عضو حس بینایی ، یعنی چشمم ، که نه تنها یکی از اندام بدنمه ، بلکه بدنم نیز یکی از اندام جهان خارجه ، حتی اندام درونی بدنم ، حتی درون سرم که حتی اندام درونی بیناییم ، ووو ، حالا تاکجاش ؟ بمونه ، که گویا نانوترینش اندام دورقمی حافظه باشه ، مگه اینکه پایان بخش بهار نخستین بدن و بعنوان مثال عضو بیرونی اندام بینایی ، حافظه نباشه ! ولو با تناقض نما یا پارادکسی در :"کلاه"(3) ، و حافظ داشته باشه ، حافظی نخستین ! البته نه بعنوان بدن ، چه رسه به اندامی از بدن و بعنوان مثال پایانه ی چشم در افتادنش به نخستین بهار !
مگر اینکه همونطور که به نقل از پیامبر صل الله علیه و اله و سلم گفته ام : یکی از دو رقم نخستین کلاه دیگری باشه ، حالا چه به عنوان " یک صفر" و چه :" صفر یک" ، یعنی کلاه ، حافظ ، و یا ... بودن صفر ، خالی و یا تهی ، نه صفر ، خالی و یا تهی بودن کلاه ، یا بقول ریاضی (4) یه کلاه ، بلکه کلاه ، حافظ و یا ... بودنش ، ولو بقول ریاضی ! یعنی کلاه ، حافظ و یا ... بودن قول ریاضیم ، ولو اینکه قول نخستینم باشه ! بعبارت دیگه حرف اولم بزنه و بقولی قولشم فصل الخطاب اقوال باشه ، حتی قول دین !
خب ، اگه از والدینم خدا بیامرز می پرسیدم شاید یادشون میومد ، خصوصا از مادرم خدا بیامرز که نخستین بهارمو در دامن اون بودم ، اونا هم همینطور ، از پدر مادرشون اگه می پرسیدن ، ووو (5) .
زیرنویس :
1 - کلمه (فصل ) به معناى جدا کردن دو چیز از هم است ، به طورى که بین آن دو فاصله اى پیدا شود، و با اینکه قرآن قول فاصل و جدا سازنده است ، اگر آن را قول فصل خوانده ، از باب (زید عدل ) است ، ... : مرحوم علامه در تفسیر شریف المیزان ذیل آیه ی "إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ" .
2 – بعنوان مثال :"در نخستین بار که چشم ما افتاد به اندام جهان خارج و ... " : مرحوم علامه در اثر شریف " اصول فلسفه و روش رئالیسم" ، مقاله ی پنجم ، ریشه ی نخستین ادراکات و علم های حصولی .
3 – کتاب "تئوری طبیعی مجموعه ها " با برگردان به فارسی و نشر به کوشش ستاد انقلاب فرهنگی جمهوری اسلامی ایران .
4 – بعبارت دیگه قول وسط ، یا فصل قول اعلی و طبیعی ، توضیح اینکه در یونان باستان اروپای غرب ، ارسطو علم یا دانشو که طبقه بندی کرد ، ریاضیات رو علم یا دانشی وسط علم طبیعت یا سفلی و علم اعلی یعنی فلسفه قرار داد .
در پایانی قرن بیستم برا این دانش منطقی قرار داده شد که هرچند بعنوان منطق ریاضی نامیده شده ، ولی از آن به منطق ماشین هم نامبرده میشه ، چراکه گفته میشه زبان ماشین ، حتی ماشینای شبیه ساز انسانم ، بعبارت دیگه کامپوتر یا رایانه ی بومی شده در جمهوری اسلامی ایرانم ، به همین زبان ساخته شده ، به زبان ریاضی ، یعنی به زبون ریاضی کار می کنن .
و با اینکه امروزه علم یا دانشی بعنوان :"متدولوژی علوم " در مراکز علمی حرفش روش یا سبک علوم یا دانشهاست ، ولی بعنوان مثال نه تنها دهکده ی جهانی به روش ، سبک و یا متد ریاضی گفته میشه ، بلکه حتی در مراکز علمی جمهوری اسلامی ایرانم ، نه تنها به دانش آموز ، بلکه دانشجو و طلبه ی مدارس ویژه ی علوم دینی هم گفته میشه که حافظه ای مثل حافظه ی ماشین داره ! که گفته میشه حافطه اش :"صفر یک" ه .
5 – استاد شهید مرتضی مطهری به نقل از کتاب :"چرا مسیحی نیستم؟" برتلاند راسل :"فیزیکدان ، ریاضی دان و دانشمند" انگلیسی می گویند ، تو اون کتاب آقای راسل گفته که در احوالات دانشمندی ، در قرون وسطای اروپای غرب ، دیده که اون دانشمند در کودکی از پدرش پرسیده منو کی آفریده ؟ پدرش گفته من ، کودک پرسیده تو رو کی ؟ پدر گفته پدرم ، کودک پرسیده اونا رو کی ؟ و پدر پاسخ نداده ، برا اینکه آخرش ختم به خدا میشه ، و اونوقت پسر می پرسید : خدا رو ؟ و پدر نمی تونست جواب بده ! و براهمین مسیحی نیستم !