گام :
بِسْمِ اللَّهِ ... ، الْحَمْدُ لِلَّهِ ... ، إِذْ قَالَ یوسُفُ لِأَبِیهِ یا أَبَتِ إِنِّی رَأَیتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَیتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ ، ... ، تِلْکَ آیاتُ الْکِتَابِ الْحَکِیمِ ، ... یا بُنَی لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ ... .
سلام علیکم و تبریک (الف) .
جونم برات بگه ، اگه خدا می خواست و امروزم میرفتم سرکار ، از طبقه ی دوم خلاص میشدم .
ولی صرف نظر از اینکه مثلا برق کش اومد و گفت یکشنبه میاد تا خرطومیای طبقه اول رو بندازه ، تا کار برا کار من آماده بشه ، چون مثلا لوله کش پایین هم کارشو کرده ، بازم یه جارو و یه طی برا بندکشی لازم داشتم که دیشب به برادر صابکار ، که رفته بودم مغازشون (پ) ، که گفتم گفت نداریم ، و امروز ! که صابکار زنگ زد و پیش از اینکه بپرسه سر کار رفتم یا نرفتم ؟ گفتم جارو و طی بگیره بذاره مغازه تا بیام ببرم ، درثانی ، برقکشم گفته یکشنبه میاد پایین رو آماده ی کار می کنه ! که دیگه نپرسید !
خب ! برا اینکه ، درستکه یکی دو هفته قبل ، تو نوشته ی قبلی گفتم :
تنهایی کار می کنم !
ولی مثلا بدون جارو و طی هم !؟ حالا مشارکت ! مثلا لول کش ، برقکش ، و دیگران در این کار بمونه !
آخه تو خبرای این یکی دوهفته اومده بود که مثلا :
دولت ، مجلس و حتی بانک !
مرکزیشونم ! می خوان خونه سازی کنن ! حالا بمونه که برا مثلا :"کارمند"اشون ! یا :
به تعبیر معروف
چهار دهه ی پیش برا :
همه
و خودشم :
ما حرف نمی زنیم عمل می کنیم
شم ! ولی دیگه کی !؟ غیر از مشارکت مثلا :"مجلس" ، :"بانک مرکزی" و مثلا گویا :
انبوه سازان !؟
اونوقت این مثلا :"انبوه ساز" م به تنهایی !؟ یا مثل : من !؟
خب ! روز روزِ جمعه هست و یه سلامی بدم :
السلام علیک یا شریک ! القران !
-----------------------------------
زیرنویس :
الف :
پیدایش پرسش :
خب امروز چه روزیه !؟ که تبریک داشته باشه !؟ آیا مثلا روز اول تابستونه !؟ و یا ... !؟
و یا :"به تعبیر معروف" روز :"دیگر"یه و به همین مناسبت تبریک داره ! مثل روز دوم (ب) !؟ روز نو !؟ هفته ی نو ، و همینطور ماه ، سال و مثلا قرن نو !؟ و "به تعبیر معروف" مثلا :
عصر جدید
یا عصر نو ! و حالا بمونه که چرا عصر !؟ آخه عصر بعد :"ظهر"ه ! مثل :
ظهر جمعه
که نماز داره ! بجای نماز ظهر یومیه !
امروز جمعه رو تبریک میگم !
ب :
روز تا روزه به تعبیر معروف مثل :"ماهی تو آب" می مونیم ما ! و ازش خبر نداریم !
در نهج البلاغه ، خطبه ی اولش اومده :
اوّل الدّین معرفته ، و کمال معرفته ... .
حالا ان شاءالله فرصت بشه بیشتر میگم ! فعلا برا خالی نبودن عریضه گفته باشم که این :"اول" که "اول" دینه ، اول دین ماست !؟
بعبارت دیگه بعنوان مثال :"من" هستم و اول دین من :"معرفت" یا شناخته !؟
و شناخت او !؟
بعبارت دیگه :
شناخت دوم !؟
یا گام دوم معرفت یا شناخت !؟ آخه "من" بودم ! هستم و خواهدم بود در :"گام دوم" ! حالا این "گام" گام دینی باشه !؟ و گام دینی هم گام معرفتی یا شناختی باشه !؟ و گام شناختیم شناخت او باشه !؟ بمونه !
بد نیست همینجا که جاشه ! یادآور بشم که تو کتاب خدا رو که بگردی ، هیچ جاش پیدا نمی کنی که خدا یکی رو :"بی معرفت" یا شناخت ، مخاطب قرار داده باشه ، یا :"به تعبیر معروف" عصر جدید ! عصر علم و دانش و دانشهای سر به فلک کشیده اش :
صفریک !
بله مثلا :"بی شعور" و حتی :"سفیه" چرا ، ولی :
بی مخاطب !
مگه میشه !؟ مگه داریم !؟ یعنی چی !؟ مثلا :
بسم الله !؟ الحمدلله !؟ و حالا آخر کارم بمونه !
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَلَهُ الْحَمْدُ فِی الْآخِرَةِ وَهُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ(سبأ/1) ... .
حالا چه مسموع گوش !؟ و چه مکتوب چشمی که :"مخاطب" ش باشه !؟ مگه اینکه مقصود از مثلا :
صفریک
مثلا گوشی باشه که "به تعبیر معروف" صفر کیلومتر و مثلا :
صفریک
م بهش نخورده ! و کاریم به گوش حکیم خبیرش نداشته باشیم که می فرماید :
صفر یک
هستیم ! ما ! و نه اینکه :"نیستیم ما" و همونطور که گفتم :
بی ما !
داره برا خودش حرف می زنه !
پ :
همون مغازه ای که بهم نسیه داده تا بحال ! خصوصا در این مدتی از بیکاری ! بعد عملی که داشتم و اگه کاریم پیدا میشد ، خصوصا در مدتی که بهم مثلا شلنگ وصل بود ، نمی تونستم برم کار کنم .
شاید برا همین بود که وقتی صابکار ، که علاوه بر اینکه :"کارمند" اداره ی هست ، مغازه هم داره با پدر و برادرش ، زیر قیمت کار رو داد ! حتی زیر قیمت مثلا کاشی رو که سال قبل و اونم زیر قیمت می زدیم ، نه نگفتم !
شایدم برا اینکه خب خدا کار رسونده بود و نمی رفتم !؟ حالا بمونه که لااقل دیگه بدهکار مغازه نیستم ! و خدا بخواد دیگه لازم نیست نسیه بیارم ! خدا رو شکر !