تمدن اسلامی ب ت :
سلام علیکم .
... ، فَبِأَی آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ؟ ... .
بقول پدرم ، بقول ما ترکا که :
راه دور ، باغچه نزدیک .
چرا راه دور بریم ؟ خودمون که دیگه خودمونو نمی تونیم مثلا :
تکذیب
کنیم ! شاید یکی بگه یکی دیگه رو قبول نداره ، یا تصدیق (الف) نمی کنه ویا :"تکذیب" می کنه ! ولی خودشو چی !؟
حالا بمونه خدا ، پیامبر و امام ، فی زمان هذا مثلا :"ولی فقیه" ! (پ)
یه چیزبامزه بگم !؟ و بقول مثلا خواجه ی شیراز :
زان می ناب که پخته کند هر خامی ، گرچه ماه رمضان است بیاور جامی !؟
اول از مثلا بهلول بگم ، بعد برم سراغ می ناب طلب !
از بهلول پرسیدن مرکز عالم یا دنیا و یا کره ی زمین کجاس ؟ گفت اینجا که من ایستادم !
حافظ میگه : عاقلان نقطه ی پرگار وجودند ولی ، عشق داند که دراین دایره سرگردانند !
حالا بمونه که درمقابل عاقل ، یعنی عاشق کجا ایستاده !؟
یادش بخیر ! آقا امام هفتم علیه السلام ! آخه وقتی هارون با اون بقولی :"تمدن اسلامی" عباسی گفت : میشه این باغچه ی مادرتونو بهت بدم و دست از سرم برداری !؟ آقا امام موسی علیه السلام گفت : چراکه نه !؟
اما وقتی حدّ و حدود باغچه ی آقا امام کاظم علیه السلام ! روشن شد ! و "تمدن اسلامی" خلیفه هم توش بود ! به تعبیر معروف ! :"زد زیر سه لکاتش" ! و ...
السلام علیک یا عالم ال محمد علیه السلام !
خب ! کجا بودم !؟ عاشق بناشو بر چی گذاشته بود !؟ اون جا که گفت :
عشق داند ... !؟
البته اگه فرقی نباشه بین علم و معرفت ، یا دانش و شناخت و شناخت من ! و منِ عاقل یا خردمندم بی معرفت از خودش نباشه ! و یا شناختی از خودش داشته باشه !
خب ! بعد ماه رجب و شعبان ، بقول گزارشگری :
میریم که داشته باشیم ماه رمضان رو
ان شاءالله ! و امیدوارم که کار به روز عرفه (ت) نکشه ! ان شاءالله !
--------------------------------------------------
زیرنویس :
الف :
که نه فقط بقول مثلا فلاسفه و فلاسفه ی اسلامی و مثلا استاد شهید مرتضی مطهری در مثلا اثری از آثار بدون استثناء خوبشون ، یعنی پاورقیهای :"اصول فلسفه و روش رئالیسم" مرحوم علامه :
تصدیق اعم از تصدیق ! و تکذیبه ، یعنی تصدیق شامل تکذیبم میشه !
بلکه نه تنها علما یا دانشمندان ، بلکه مثلا عارفیم داریم !؟ که تکذیبش تصدیق بحساب نیاد !؟
نا گفته نمونه که این فقط در دانشگاه نیست ! در حوزه (ب) هم همینطوره !
ب :
که تو برنامه ی :"به سمت خدا"ی شبکه سه ی سیمای این :
ج.ا
تو هفته ی گذشته ، گفته شد ایام ایام ثبت نامشه ! اونم بعنوان مثلا :
سرباز امام زمان !
البته نه مثل خدمت نظام وظیفه ی پسرا ! یا مردا !
پ :
حالا به مصداق مثلا :
... ، الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ ، ... .
ماه خورشید اینم بمونه ! و جریانش در دنیا ، مثلا در قاره ، کشور ، استان ، شهر و روستا و خلاصه تا :
من !
حالا مابعد ! یا بقول برنامه ی :"معرفت" شبکه ی :"دانایی" سیمای این :
ج.ا
:"ماقبل"شم بمونه ! آفتاب مهتابشو میگم !
ت :
معرفت یا شناخت من رو میگم ! یا بقولی :"خود شناسی" تو این ماه رو میگم ! که ماه نزوله ! و سلام تا ...
تا جاییکه هستم ! حالا کجا !؟ مسئله اینه ! هرکجا که باشم ! من هست ! همونقد ! چراکه :
...هُوَ مَعَکُمْ أَینَ مَا کُنْتُمْ ... !
رهگیری ، بخش دوم (2) :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، ... ، فَلْینْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ ، ... .
خب گویا قسمتمون نبوده ، هواپیمای ایرباسو نمیگم ، کاری رو که در قسمت قبلی گفتمو میگم ، فقط نمی دونم چرا اینم مثل قبلیا ما رو از "حال انتظار" در نیاوردن ؟ البته ما منتظر نموندیم و امروز رفتیم سراغ یکیشون که نبود و همکارش گفت وقتی بیاد بهش میگم .
معرفت یا شناخت :
هواپیمای ایرباسم حالا میگم ، الان می خوام بگم که شاید مارو نمی شناسن ، و به گفتن ما دلشون قرص نمیشه که کارشونو به ما بدن ، کار مارو که ندیدن که اطمینان داشته باشن این کاره ایم ، ما هم تو اینجا سابقه ی کار نداریم که بهشون نشون بدیم ، خب غریبه هم که هستیم و معرفم نداریم که به گفته ی اون اطمینان داشته باشن ، مگه اینکه مثل مسکن مهریه دنبال ارزون کاری باشن و به امتحان کردن ما بیرزه که کارو بدن و ببینن کننده هستیم و چقد ؟ ماهریم ؟ ناشی هستیم ؟ و یا ادعا داریم ؟ که سومی فکر نمی کنم دنبال کار باشه و دستبکارم بشه ، اونم بدون بیانه یا پیش پرداختی .
چی می خوام بگم ، می خوام بگم برا معرفت یا شناختمون داشتن چشم و گوش هرچند لازمه ، ولی کافی نیست ، تازه تو حس ایندو هم فقط به بینایی میشه اطمینان کرد ، مگه اینکه گوینده مثل معرفی باشه که گفتم ما نداریم ، که بگفته ی اون اطمینان کنه ، خب دلشون دیگه !
البته برای دادن کار به نه فقط ما ، به یکی دیگه هم ، که نیازیم به معرف نداشته باشه هم ، هرچند چشم و حسشم باشه و دلم آروم یا قلبم مطمئن باشه ، بازم یه چیزی لازمه ، اونم همونی که در بخش اول گفتم ، ذکر و یاد حتی همونیم که نیاز به معرفم نداره ، از کجا ؟ از همون کمپش دیگه ! حالا می خواد بهش کمپ گفته بشه ، یا مثلا آرشیو و یا مثلا بایگانی ، که جای ذخیره ی تعریف شده یا شناخته شده هست و بهش حافظه هم گفته شده ! البته حافظه ی تعریف شده یا شناخته شده ، و یادآورشم یادآور تعریف شده یا شناخته شدس و فرق داره با اینی که در این بخش میخوام بگم ، که پیگیر فقط تعریف شده یا شناخته شده نیست ، حتی اگه تعریف کننده یا شناسنده هم چشم و حسش باشه ، و با دلی آروم یا قلبی مطمئنم باشه ، و کمپیم داشته باشه برا یادآوریش .
چراکه تازه اول کاره ! مثلا کار رو همون هواپیمایی که ایرباسشم آمریکا به جمهوری اسلامی ایران نمیده ! خب چرا ؟
بد نیست اینجا یه خاطره ! بگم ، شاید بدرد مثلا قسمت :"خاطره" ی پارسی بلاگم بخوره ! آخه گویا من دارم "خاطره" میگم ! خب بله ! ولی همونطور که گفتم خاطره ی این بخش فرق داره با خاطره ی بخش معرفت یا شناخت ! صرف نظر از اینم که خاطره های حتی قلبی ما فرق داره با خاطره ای که قلب حبیب الله صل الله علیه و اله و سلم داره ، حتی خاطره های حسی ما هم فرق داره با خاطره های خلیل الله ، کلیم الله ، روح الله ، نبی الله و صفت الله سلام خدا بر آنها ، درحالیکه اونا هم بشری مثل ما بودن دارای چشم ، گوش و اعضای حسی دیگه ، نه یکی بیشتر و نه یکی کمتر از اعضایی که ما داریم برای دیدن ، شنیدن و حواس دیگه ، در رهگیری بیرون ، حالا چه داخلی یعنی مثلا ایرانی ، و چه خارجیش و مثلا آمریکاییشم ، چه بهشتی و چه جهنمیشم تو این دنیا ! که قسمتومون شده برا خوردنش ! بقول آقا امام باقرالعلوم علیه السلام : برا شناختنش ، و برا اینم که تو این بخش می خوام بگمم ان شاءالله تعالی .