آموزگارَ ... :
بِسْمِ اللَّهِ ... ،ألْحَمْدُ لِلَّهِ ... ، إِذْ قَالَ یوسُفُ لِأَبِیهِ یا أَبَتِ إِنِّی رَأَیتُ أَحَدَ عَشَرَ ... ، قَالَ یا بُنَی لَا تَقْصُصْ رُؤْیاکَ عَلَى إِخْوَتِکَ فَیکِیدُوا لَکَ کَیدًا إِنَّ الشَّیطَانَ لِلْإِنْسَانِ عَدُوٌّ مُبِینٌ ، ... ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یعْدِلُونَ ، ... .
سلام علیکم .
دیروز فرصت نشد که کامپیوتر ، یا :
مشابه داخلی
شو روشن بکنم و یه چیزی رو که داشتم می گفتم ، بگم .
خب ، تقریبا یه ماه پیش بود که رفتیم تبریز بیمارستان و پیش دکتر ، که نتیجه ی آزمایشی رو که داده بودم ، به دکتر جراحم بدم ، صرف :
نظر
از اینکه بازم گفت :"پول من" ، یعنی :"حق العمل"ی که علاوه بر تعرفه ی بیمارستان می خواست ، رو بدین ، نتیجه ی آزمایش رو دید و گویا چیزی مشاهده نکرد و در ادامه ی داروها ی قبلی یه دارویی نوشت و گفت یه ماه دیگه بریم پیشش ، و دیروز برا همین رفتیم و یکی دوساعتی از ظهر گذشته بود که برگشتیم ، حالا بازم بمونه که اولش گفت : اومدین پول منو بدین ؟
خب ، دارویی ننوشت ، ولی یه آزمایش نوشت که رفتم دادم و موند تا نتیجش داده بشه و ببریم نشون بدیم .
خب ، بعد ازظهرم که برگشتیم ، کمی خوابیدم و کارای دیگه و خلاصه فرصت نشد .
راستی ! تو بیمارستان یه چیز جالب دیدم ، دور یه محوطه رو که پهلوش فروشگاهی هم بود ، داربست بسته بودن و با نوشته هایی در مورد روزه و تا جاییکه دیدم پاسخ پرسشهایی بود ، دیواری کشیده شده بود ، البته یه ورودی براش گذاشته شده بود ، بعضیم مثلا مانند ما که از شهرستان اومده بودن ، از فروشگاه خرید می کردن و میرفتن اونجا ، که دیگه مانند قبل بچشم نمی اومد .
یکی دیگه اینکه دیروز با ماشین خودمون رفتیم و برگشتیم و فقط برا پارک کمی به زحمت افتادم ، و گرنه مثلا با تقریبا چهار تومن گاز که زدم ، نه تنها رفتیم و برگشتیم و این وسطم هرجا لازم بود برا کاری ، ایستادیم ، بلکه آمپر گازم به نصف نرسیده بود که رسیدیم شهرمون و فاز ، یا محله ای از فازی ازش ، که به تازگی گفته میشه و خونه ، حالا بمونه که صرف :"نظر" از مثلا تلفن و بتبع اینترنتش ! ووو ، اتوبوسم نداره این محله از اون فازش ! که بیشتر ادارات و سازمانها و موسسات شهری شهرمونم تو اون فازه ! در حالیکه فاز ! ما اسمش عوض شده ، وگرنه مثل فاز دو به اون نچسبیده ! اصلا به شهرمون نچسبیده ! و پیاده هم نمیشه رفت به شهر ، خب برا اینکه از یه تقریبا کوه بالا نریم ، و بخوایم از خیابونی که خطّای سواری فاز ! ما میان میرن بریم بیایم ، نرفتم ببینم چند ساعت یا دقیقه اش میشه ! با سواریا ، که از اون طرف ایستگاه دارن بیایم ، شاید ده دقیقه بیشتر بشه ، از این طرف که هرچی بیاد و سوار کنه ، سوار میشیم .
خلاصه ماشین نداشته باشی رفت و اومد به شهر فاز یا محله ی ما ، مثل فازای دیگش نیست ، حتی فاز قبل از فازما ، بحسب شماره ، خب برا اینکه نه تنها خطّ سواری ، بلکه اتوبوسم داره ، حتی تا تبریز !
خب ، شکر خدا چند روزه باز ماشین داریم و دیروزم باهاش حتی تا تبریزم رفتیم و اومدیم ، البته همون ماشینو که قبلا گفتم سه تا مالک داره ، که حالا گویا چهارتا هم داره ، یعنی صاحب :
سند
آخه ، خدا رحمتشو بیشتر کنه به والدین :"اون دختره" ، که نه تنها هزینه ی عمل و بیمارستان و همین :"گاز" رو هم که به ماشین زدیم رو داره میده ! هنوزم ! و اگه مجبور میشد :
حق العمل
درخواستی دکتر جراح بیمارستان رو هم میداد ! وقتی دید ماشین افتاده کنار ساختمون و خرج داره تا راه بره ، گفت قبل از اینکه براش خرج بشه ! اول :"سند"ش بنام زده بشه ، تا خرجاش هدر نره یه وقت ! و وقتی به فروشنده خبر دادم که بیاد نیمه ی دیگه پول ماشینو بگیره ، منجمله دو سوم نیمه رو که اون یکی مالک ، که دو و نیم برابرشو به ما بدهکاره ! ولی "سند" رو گرو گرفت و چک اون دوسومو برا فروشنده پاس کرد ، و سندبنام بزنه ، گویا نتونست اون دوتا مالک دیگه رو بیاره پای کار ! که یکیش همینه که سند ماشین بنامشه ! و من نتونستم حتی :"کارت سوخت" م ، در مهلتی که داده شده بود بگیرم برا ماشین ! با اینکه معلوم نیست ماشین مال ما بشه ؟ یا نشه !؟ حالا تا ماشین ماشین بشه ! بمونه ، آخه "اون دختره" تا همین الانش کم هزینه کرده ! که ماشین راه بیفته ! نه مثلا :"قانون"ی و مثلا با گرفتن :"معاینه فنی" ووو ، بلکه اونقد که حتی من باهش بتونم رانندگی بکنم ، نه اینکه مثلا دختر و پسر خونه ، حتی تا شهرمون ! چه رسه به مثلا تبریز !
خلاصه بگم ، ماشینو :"به تعبیر معروف" تا نبینی ندانی ! در ثانی همینشم اگه دوتای از مالکاش بیان پای کار تا تکلیفش روشن بشه ، بعید به نظر میاد که اون که سند رو گرو گرفته بیاد پولشو ! بگیره و سندو که گرو گرفته بده ! آخه این پولا که براش پول نیست ! خصوصا وقتیم که ما کارشو ناتموم رها کرده باشیم و هرچیم به این به اون و حتی به دادگاه هم کشوند ! ما نرفتیم که نرفتیم ! که آخرش رفت داد به یکی دیگه تا تموم کنه !
حالا بمونه اون یکی ! شاید بنده خدا محتاج کار بوده ! ما که از گشنگیم بمیریم نمیریم رو کار ناتموم ! مگه اینکه با قبلی تصفیه حساب شده باشه ! و حالا بمونه هم چراش !؟ آیا مثلا کارش عیب و ایراد داشته !؟ و از این دست که باهاش تصفیه شده ! یا نه !؟ خب ! همین در انتظار بعدیشم هست دیگه !
خب ! بگذریم ! چی داشتم می گفتم !؟ که دیروز فرصت نشد !؟ و بعد از ظهرشم که :"کامپیوتر" یا :"مشابه داخلی" شو روشنم کردم ، فرصتی نبود که :"حقِّ" ش که نه ، ادا بشه ، حتی بهش اشاره ای هم بشه کرد که مثلا ضایع نشه !؟
راستی دیروز ، همین دیروز ، چی گفته شده !؟ آیا پرسیده نشد :
اروپا ، منجمله مهد :
من فکر می کنم ، پس هستم !
شم ، که میگه :"عمل می کنه" یا :"می خواد عمل کنه" و یا از این دست ، یعنی چی !؟
حالا بمونه که "مشابه داخلی" داره !؟ یا نه !؟ مثلا :
برا معیشت !
مثلا داریم کار می کنیم ، خواهیم کرد و بعد "به تعبیر معروف" ی حرفشو خواهیم زد ، ووو ، یعنی چی !؟
خصوصا با :
برنامه !
به تعبیر معروفی ! خودشم بالا منبر ! خودشم منبری که مثلا :"رسانه ی ملی" در اختیار گذاشته ! و بی :
حساب
م نه ! و لابد حساب کتابشم مثلا :"کمیسون" ی ، نه تنها برا مثلا :"نظارت" بلکه برا مثلا :"تحقیق و تفحص" داره ! حالا پیش از واگذاری منبر ، یا بعدشم ؟ بمونه ! و بعدشم نه اینکه مثلا یه :"گزارش" داده بشه ! بلکه بهش رسیدگی کننده هم داره ! و اینم کارش لابد فقط :"پیشگیری"م نیست و مثلا :"پسگیری"م داره ! و حرفشم :"پس" از اون میزنه ! نه اینکه مثل همون :"دارم" ، "خواهم داشت" و ... ، که :
یعنی چی !؟
خب ! برم سر حرفی که داشتم می زدم و دیروزم فرصتش نشد !
خب ، چی ؟ و به کی !؟
آیا مثلا :
... (آل عمران/3) نَزَّلَ عَلَیکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَینَ یدَیهِ وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ(آل عمران/3) مِنْ قَبْلُ هُدًى لِلنَّاسِ وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ ... ؟
یا بعنوان نمونه :
نَزَّلَ عَلَیکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَینَ یدَیهِ وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ مِنْ قَبْلُ هُدًى لِلنَّاسِ ، وَ ...
خودشم نه یه نفره ، بلکه جمعی ! م مثلا :"ده" یازده نفره !
تازه نه تنها :"توراة" بلکه :"انجیل"م هدایت کننده :
بوده !
نه اینکه هنوزم هست ! حتی با : نَزَّلَ عَلَیکَ ... .
که مراد نازله ی بعد ، حالا قبلش بمونه : علیک ... .
حالا نازله :"فرقان" بعد مثلا "انجیل" ؟ یا بجز اون ، به :"توراة" ، و به :" نَزَّلَ عَلَیکَ" م گفته میشه !؟ یا نازله بعد :"انجیل" ه !؟ یا قبل یا بعد از نه تنها :" نَزَّلَ عَلَیکَ" !؟ بلکه :
... (آل عمران/3) مِنْ قَبْلُ هُدًى لِلنَّاسِ ... .
بچشم میاد !؟ بمونه ! که :"عیان" ه و حاجت به بیان و :"تصدیق"شم نداره !
خب ! حالا این ، بعنوان نمونه ، به کی !؟
به کامپیوتر یا رایانه !؟ و بعدشم به شبکه یا اینترنت !؟
خب ! تا به کی !؟ به من !؟ من آموزگار !؟ من آموزگار مثلا فاز یا محله ای از فازی از شهر ، استان و کشور من !؟ حالا جهان من !؟ و مثلا آموزگار سند 2030 ش بمونه !
به من آموزگار مشابه داخلیش چی !؟ اونوقت :
من کیم !؟ اگه بنا باشه که برنامه ی آموزشی ، پرورشیم ، نازل بشه تو خونه ی خانواده ای تو اون فاز یا محله ای از فازی از شهر !؟
آیا مثل نازله ی : ... عَلَیکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَینَ یدَیهِ وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ مِنْ قَبْلُ هُدًى لِلنَّاسِ ، وَ ... !؟
یا آموزگار : ... ، شهر ، فاز یا محله ای از فازی وَ خانه ی خانواده ای !؟
خب ! حالا مثلا نظم و ترتیب ، یا :"ترتیل" شم بمونه ! ولی :
آموزگارِ ... !؟
آموزگارِ من !؟ من کیم !؟ آموزگار !؟ آموزگارِ کی !؟ من !؟
خب ! اونوقت آموزگارِ : ...، شهر ، فاز یا محله ای از فازی و َ ... :
یعنی چی !؟
آقا یا خانوم کامپیوتر ، یا رایانه ؟ وَ بعدشم شبکه یا اینترنت !؟ حالا خارجی !؟ یا مشابه داخلیش بمونه !
چرا خانم !؟ خب خانوم آموزگارِ من ! چی !؟ مگه به :"تصویب" نرسیده !؟ مثل :
مادرِ من !؟
و حتی من پدرم و : ام ابیها !
ولو اینکه جای دختر که نه فقط ! بلکه دختر منم باشه ! و حالا بمونه من :
حسنی یا حسینی
م ! برا فرصت دیگه ان شاءالله ، تا فرصتی دیگه فعلا خدا نگهدار .
---------------------------------
بعد نوشت :
و :"بشرح ایضا" آموزگاری بنام :
همسر من !
هم بمونه و ضمن عرض تسلیت :
السلام علیک یا خدیجة الکبری !