بابا آب داد (پایانی) :
صبح بخیر ، قبول باشه .
و نوش جان ، اونم با نون تازه ، البته من یکی دو لقمه زده بودم ، ولی صبحونه با شما هم چسبید .
همون لقمه ی صبحی که گفتم براتون ، در اینجا هم ، مثلا وقتی که ته تغاری میرفتم خدمت نظام ، که بقول پیامبر ستون بدنه .
خب ، حالا شاید ، در مقابل حرفی که دیشب زدم ، که سوره های نازل شده ی پیش از هجرت ، که سوره های مکیم گفته میشه بیشتره ، گفته بشه مگه آیات مدنی بیشتر نیست ؟
خب بله ، تازه برخی سوره ها همش یه جا نازل نشده ، و شاید گفته شده باشه که بیشتر آیاتشونم مدنیس ، در حالیکه سوره نیست که آیه و آیاتی از اون ، خصوصا آیه ی نخست و نخستین آیاتش که مدنی باشه ولی بقیه ی آیاتش مکی باشه .
ولی بحث من این نبود ، بلکه این بود که آیا آیه هم که گفته بشه آیا همه ی آیات مدنیس ؟
بد نیست داستان حضرت ابراهیم علیه السلامو که فکر می کنم اینجا هم گفته باشم بیاد بیاریم اون وقتی که در غار بود .
و پیش از اینکه به سن بلوغ برسه به حرف پدر ، أب و یا باباش گوش میکرد و به در غار که پدرش گفته بود باز نکنه ، اگرم مثلا از سر کنجکاوی که ببینه تو مثلا اطاق پدر چه خبره ؟ دستم می زد ، باز نمی کرد .
خب وقتی که باز کرد چی دید ؟ بزرگتر از غارو دیگه ! آسمون ، زمین و مابین اون که بزرگتر از درون غار و سقف و کفش بود ، نبود ؟ خب بله بود .
حالا بقول مثلا برنامه ی معرفت جمعه ی گذشته تلویزیون ، اون آسمون و زمین بیرون از غارم بزرگتره ؟ یا چشم اون حضرت که اون همه رو دید ؟ بمونه .
ولی وقتی داستان میرسه به اونجا که نمرود می بینه ! اون حضرت می بینه ! چی ؟ در حالیکه اون بزرگ ندید که یکی اومد و اونهمه بتو زد درب و داغون کرد !؟
هیچی ! برا اینکه جلوی سرایت دیدنو بگیره آتیش بپا کرد !
نه اینکه مردم نمی دیدن ! و با چشم نمی دیدن ! اون همه رو ! اونجا ! بقولی اونور آب !
ولی اینور آبم که خبری و نشان و آیتی نباشه ، بازم این وسط چی ؟ آب چی ؟
قبول باشه و بازم نهار سر یه سفره چسبید و جای آقا عروس خانما و آقا دومادای خونواده هم خالی ، حالا نوه هاش و اونم دختر که نگو !
خب ، ایام ایام خاتم پیامبران صل الله علیه و اله و سلمه ، یعنی خاتم آدم ، نوح ، عیسی ، موسی و ابراهیم سلام خدا بر آنان ، و در آستانه روز تولد آقا امام ششم علیه السلامم هستیم ، ضمن تبریک به این مناسبتم ، بحثم متتاسب به ایندو جمع می کنم .
اونم اینکه اصلا گیریم چشمم اونور آب بازکردیم ! یکی که اونجا پا بدنیا میذاره و زحمت ، کوشش و تلاش چشم باز کردنم اونوری ! البته پس از هجرت ، زحمت ، تلاش و کوشش هجرتم با مادر ، و چشم و گوش بسته اومدیم اینور ! یعنی اونور دیگه ! بر فرض .
خب بعدشم چشم و گوشمون باز شد و دیدیم و شنیدیمم ، خلاصه نه تنها اعضاء ، مثل چشم ، گوش ووو ، حسم حس اونوری ،
خب آخرش چی ؟
آخه مگه اونور آبی نیست این حرف که :
اگه و فقط اگه دو حس داشته باشیم ، اونوقت حسی خواهیم داشت که اون دو حس زیرمجموعه ی اون حسن ؟
بتبع (پنج) حسم (شش) ی داره دیگه ! که یادمون باشه و در اینجا هم گفته شده داستان سفر یکی از شاگردان آقا امام صادق آل محمد علیه السلام ، که پرسشی مثل همینو در اون سفرش از عالم و دانشمندی در اونجا داشته ، و امام در تاییدش دو آیه ی آخر سوره ی اعلی را آوردن .
یعنی در فراگیری حواسم که بمونه یکی فراگیر اوناس ، هرکدوم از حواسم فراگیر (فراگیری) عضو خود هستن .
هرچند این حرف بقول مثلا مرحوم علامه محمدتقی جعفری ، در تاریخ حرف اونور آب درج نشده ، یا قابل درج نباشه !
یا در اینور اینجا یا اینور آبم درج و قابل درج بودن اونور آبی باشه ! و به خاتم حواس ، یا ششم اونا مثلا بقولی گفته بشه : "مجرد از حس " یا ...
در حالیکه :
... ، قُل هُوَ اللهُ أحَد ، ... .
در نمازم :"میگن" !
نمازی که پیش از هجرتم خونده می شد در مکه ، حتی به جماعتم ! و امام جماعتم پیامبر ، و فرقش پس از هجرت با نماز جماعت در مدینه همون بنای نهاد نوینی بود که گفته شد !
که در اینور آبم ، اگه درج شده در نهاد های مدنی باشه ، فراگیر حتی خانه های محل اونم نیست برای :"خروج از رکود"شون !
چه به اونکه یه اون بود و یه مدینه یا یه شهر و :
... ، اللَّهُ الصَّمَدُ ، لَمْ یلِدْ وَلَمْ یولَدْ ، وَلَمْ یکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ .
حتی بعنوان نهادی همنام خودش ! چه رسه به نامهای مندرج در نهادهای مدنی عصر حاضر اونور آبی .
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته ، پدر .
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، وَالنَّجْمِ ... .
بابا آب داد :
بسم الله الرّحمن الرّحیم ، ... .
سلام علیکم
خروج از رکود 2 :
... ، قُل هُوَ الله ... .
ضمن روز بخیر ، روز نوین ، امیدوارم روز خوبیم پشت سر گذاشته باشین ، روز دوم هفته رو ، هفته ی نوینو .
یه حرف :
اول اینو بگم که خبر امروزو شنیدن ؟ که یکی گفته تو یه هفته یه جایی رو میگیره ! آخه این "یه هفت"ش برام جالب بود ، نه اینکه حتی اگه می گفت مثلا تو یه روز ، یا مثلا یه شبه .
هجرت :
بازم اول بد نیست اینو بگم که دیشب تو برنامه ی "جیوگی" تلویزیون ، البته آخر برنامه ، مجری از میون حرفا خواست که به یکی از اونا توجه بیشری داشته باشیم ، حالا اون حرف چی بود ؟
آیا این نبود که یه جایی پس از سیصد سال به اونجا رسیده ؟
حالا به کجا ؟ بمونه ! ولی یه جایی مثل اینجا که نیست ، که موضوع بحث برنامه هجرت به اونجا بود .
خب بله خوبه جلب توجه به زحمت ، تلاش ووو ، ولی صرف نظر از جالب توجه بودن اونجا ! جلب توجه به تلاش ، کوشش ووو ی اونجاییا نشده ؟
اونم وقتی پشتوانه اش بشه مثلا : اطلبوا العلم ولو ... ؟ اونم وقتی که مثلا حرف این باشه که : علم در انحصار (اونجاس) ؟ ووو ؟
اونم نه در سصید سال ! و یه سال ، یه ماه ، یه هفته ووو ، در آن یه حرفی که زده شد ! پس از آن که بگوش رسید !
حالا بمونه که اگه اون بنده خدای خبرساز گفته بود در یه آن اونجا رو میگیره چه خبر می شد !؟ ولی صرف نظر از اینکه دیدیم ! که میشه ! خب اگه بشه چی میشه ؟
اینجا اونجا میشه ؟ یا اونجا اینجا ؟ آخه حرف از یکی شدنه ! و حرف اون بنده خدا این نیست که بعد گرفتن اونحا هنوزم اونجایی باشه ! که روز از نو روزی از نو و هجرت ... .
بقول درسهایی از قرآن شبکه ی یک سیما ، اونایی که پیچ تلویزیونو تازه باز کردن ، شاید بگن این بابا ، یعنی من ، پدر تون :"چی" میگه ؟
میگم :"میگن" اون بنده خدا داره میگه در یه چشم برهم زدن ، مثلا تحت ملکه ی سبا رو هم میاره ! حالا یه هفته می کشه یا بقول یکی دیگه مثلا سیصد سال .
و این که حرف تازه ای نیست .