سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اندیشه ی بالا (5) :

روز بخیر

پیشرفت :  

خب ، برنامه ی "ثریا " رو دیدین ؟ از شبکه دانایی سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد ؟

نه اینکه شبکه ای که اونو پخش کرد پیشرفت جمهوری اسلامی ایرانو نشون نده ، یا ما برای دیدن پیشرفت جمهوری اسلامی ایران بزنیم شبکه چهار که مکتوب و مسموع نشون داده و گفته شبکه ی دانایی هست .

خب گفته شده که اثبات دانایی برا شبکه چهار سیمای جمهوری اسلامی ایران دلیل بر این نیست که مثلا شبکه های حتی نشاط و سرگرمیم ، مثلا بقول برنامه ی :"سمت خدا" ی شبکه سه سیمای جمهوری اسلامی ایران ، به تعبیر من علمی نباشه .

قرآن مکتوب :

وَهُوَ الَّذِی مَدَّ الْأَرْضَ وَجَعَلَ فِیهَا رَوَاسِی وَأَنْهَارًا وَمِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِیهَا زَوْجَینِ اثْنَینِ یغْشِی اللَّیلَ النَّهَارَ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یتَفَکَّرُونَ(سوره ی رعد)

قرآن عظیم :

قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا مَا بِصَاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ لَکُمْ بَینَ یدَی عَذَابٍ شَدِیدٍ 

مگر اینکه گفته بشه نه تنها بعنوان مثال اون نشاط و سرگرمی ، و اونچه تحت اونم باشه ، دانایی بحساب نمیاد ! بلکه مثلا :"داستان " ه و بعنوان مثالم :"داستان پیامبر" ه داناییه ، البته ولا غیرم داشته باشه ، یعنی نه تنها "داستان" ، بلکه توشم جر داستان نباشه ، البته نه داستان نشاط آور و سرگرم کننده دست کم ، یا یکی از ایندو مثلا بقول همون برنامه ی "سمت خدا" : سرگرمی .

پیشرفت روانشناسی :

من نمی خوام بگم که برا سرگرمیم اون روز نزدم کانال دانایی ، چه رسه به اینکه نگم برای شنیدن داستان پیشرفتی نزده باشم ، که مثلا سمت خدایی باشم ، و در مسیر پیشرفت اونا بحساب بیام .

حالا بقول روانشناس یا دکتر روانشناس شبکه ی دانایی : "میدون ونک" ش کجاس ؟ بمونه ، برا اینکه :"میدون آرژانتینش" که در اسم و نام برنامه ی :"سمت خدا" عیانه و حاجت به بیان نداره .

حالا اونجا ! هم آیا تا میدون آرژانتینش کوچه ، :"خیابون" و مثلا بزرگراه و اتوبانم داره ؟ بمونه ، ولی راهنما ، حالا نگیم پلیس ، دکتر ، روان شناس و از ایندست و ترسدارش ، بازم حاجت به بیان نداره برای : "آدم" .

خب تکلیف خانم "حوا" ی همراه آدمم که روشن شد و بچه ها هم بقول طلبه ها : بچه ی دلیلن و هرکجا مادرشون بره دنبال اون میرن .

و قصه ی ما بسر رسید و ، حالا آقا یا خانم یا بچه ، :"کلاغه" به خونش نرسید !

آقا و خانم و بچه هاشون بخوشی در کنار هم زندگی کردن .

کجا ؟ اونجا ؟ تو کوچه ؟ یا میدون آرژانتین ؟

از همراه چه خبر ؟ همراه اول ؟ نه مرد یا زن و بچه ها .  

تو اینجا ؟ تو راه نه ، و اونجا ؟ 


  

دهکده (پایانی) :

اول تسلیت بگم و بعد برم سر حرفی که با هاتون دارم ، ولی قبل از اون اینو گفته باشم که بحث من اون نیست که در نوشته ی قبلی گفتم ، که یه سخنران یا گوینده نظر به چی داره ؟ چراکه اگه در مقابل سخن و حرفش سجده هم بشه بازم مسئله اینه که اون چه وقتی رضایت میده ؟ و مسئله ی اصلی اینه که چیش رضایت میده ؟ چشش ؟ عضو دیگش ؟ حسش ؟ و یا ... ؟ ویا بقول تلویزیون در اون سخنرانی که با عنوان :"عقلانیت ... " ، ودر اون برنامه ی که گوینده گفت :"عقل ... " ، عقل یا خردش ؟

خب پس حرفم چیه ؟

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، الم ، تَنْزِیلُ الْکِتَابِ لَا رَیبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ ... ؟! أَمْ یقُولُونَ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ ... ،  اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَینَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ ... ، یدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ... ، ... .

حرف اینه که نه تنها تلویزیون و اون سخنران و گوینده ی اون حرف ، بلکه هرگوینده  و سخنگویی ، مثل منی که می خوام این حرفو براتون بگم ، حرف و سخنی رو شنیده ، یا مثل من خونده و اونو داره برا دیگری میگه ، البته بجز خدا ! که فعلا بمونه !

مثل چی ؟ خب شب شهادت آقا امام صادق علیه السلامه و حرفی رو که از ایشون بگم ، البته من این حرفو اولین بار در یکی از آثار استاد شهید مرتضی مطهری دیدم ، اونم در "داستان راستان" ش !

حالا شاید یکی دیگه اونو برا اولین بار از یکی شنیده باشه ، یا در جایی خونده باشه ، مثلا در "اصول کافی" ، یا مثل شما که برا اولین بار از من و در اینجا دیده باشین ، بهر حال شما و دیگری هم مثل منید که حالا اونو که من یه روزی خوندم می خونید .

ولی یادتون نره که من گفتم : من اون تو یکی از آثار استاد شهید خوندم ، نه فقط اینکه مثلا حضرت امام ، امام خمینی رحمت الله رو عرض می کنم ، سفارش کرده بود ، یا یکی دیگه گفته بود که بخونم ! و یا ... ، مگه اینکه اونوقتم باز من اونو خونده باشم !

چرا ؟! خب حالا میگم چرا ، تو داستان اومده ، داستانی که تو "داستان راستان" خوندم ! که شاید یکی اون مثلا تو همون "اصول کافی" م خونده باشه ، ولی ... !

داستانو قبلا براتون ، تو همین جا هم گفتم ! خب یه بار دیگه هم میگم !

داستان از این قراره که یکی از شاگردای امام ششم علیه السلام وارد مجلس امام میشه و پس از سلام کفششو میزنه زیر بغلشو همون دم در میشینه ، آقا ازش می خواد که پاشه بیاد پهلوش بشینه ، حاضرین که نه تنها سن سالشون ، بلکه مثلا علم دانششونم بیشتر از اونم بوده ! براشون مسئله میشه ! خب امامم که مجلس دستشه بعد لحظاتی رو میکنه به اون شاگردش و از سفری که رفته بود می پرسه ، شاگردم میگه آقا شما که خبر دارین ! امام میگه حالا خودت بگو .

میگه تو سفر به بصره بعد کار میرفتم سر درس استادی در اونجا و ایشون در جلسه ای امامتو برد زیر سئوال ، که بعد پیامبر نیازی به امامت نیست ، وقتی حرف پیامبرو شنیده یا خونده باشیم .

که من پاشدم و ازش پرسیدم استاد شما چشم ، گوش و ... داری ؟! و استاد گفت این چه سئوالیه که می کنی !؟ خب معلومه که دارم !

و من پرسیدم خب باهاشون چی می کنید ؟! بازم گفت این چه سئوالیه !؟ معلومه که می بینم ، می شنوم و ... !

من گفتم خب برا این پنج کار مختلفم چیزی دارین که اونا رو یکی کنه ؟! استاد گفت بله ، دل دارم برا این کار !

که من گفتم خب چطور برا این پنج کار مختلف خدا به ما دل داده ، ولی برا رفع اختلاف بعد پیامبر چیزی رو قرار نداده !؟ و ...

که استاد گفت : تو فلانی نیستی ؟ گفتم چرا ، و تا اونجا بودم کرسی درسشو داد به من و ... .

امام علیه السلام بعد اینکه در تایید حرف شاگردش دو آیه ی آخر سوره ی اعلی رو آوردن  بهش ، برا حضارم گفت ! من اینارو که بهت یاد نداده بودم ، از کجا گفتی ؟

خب داستانو ، اونم به نقل استاد شهید می تونید در نوشته ی ایشون بخونید ، چیزی که می خوام بگم اینه که ، صرف نظر از پاسخ شاگرد امام که پرسیدن اینارو از کجا آوردی ؟ ووو در این داستان ، این "دل" یا قلب که در این داستان اومده ، اونم برای جمع حواس ، رفع اختلافشون ، ووو ، آیا بگوش مثلا نویسنده "داستان راستان" م ! خورده ؟!

چراکه منکه ندیدم حتی ایشونم در بحث ادراکات و دریافتای خودشون ، بعد ادراک و دریافت اعضای حسی و حواس ، حرفی از قلب یا دل زده باشن ، بلکه  در "پیرو" مثلا مرحوم علامه :"تجرید از حس " و عنوان فرموده اند و رفته ان سراغ :"بایگانی" بقول ایشون ، یا حافظه .

حالا بمونه که ذکر ، فکر و عقل ، همون عقلی که حرفشو زد تلویزیون ، تو اون سخنرانی و برنامه ای که پخش کرد ، روزش ! با روز عضو ، حس و قلب یا دل فرق داره و گفتم براتون که این سه یه طرف حافظه هستند و اون سه طرف دیگش !

حالا جالبترش اینکه دنیا ! اونم بعنوان علم و دانش دم از وسط ایندو هم میزنه ! حافظه رو میگم ! و نسخه اونم پیچیده ! و میگه :"صفریک" ه ! 

برا کی ؟ مثل منی ؟! یا برا "دهکده ی جهانی " ؟ جهانی "صفریک" ؟


  
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :285
بازدید دیروز :128
کل بازدید : 1342646
کل یاداشته ها : 1761


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ