سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پیدایش هفت :

بِ ...

پنجشنبه سوم مهر 1393 ، قبل از رفتن سر تفریح ، کار :

بِسمِِ ... ، ... ، الزَّانِیةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ ... .

سلام علیکم ، صبح بخیر بچه های گلم .

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، ا ... .

... لم ، ... ، وَقُلْنَا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَکُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَیثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ ، ... .

پیش از رفتن سالروز شهادت آقا امام محمد ثانی ، جواد الائمه علیه السلام تسلیت بگم و ان شاء الله برگشتم خونه حرف می زنیم . 

بعد از نماز مغرب و عشا :

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، یا أَیهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ ... ، ... ، أَفَلَمْ یسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یعْقِلُونَ بِهَا ؟ أَوْ آذَانٌ یسْمَعُونَ بِهَا ؟ فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ ، ... .

اما بعد ، اول حلول ماه ذیحجه رو تبریک بگم ، البته بحسب تقویم رسمی ، بعد برم حرفی که داشتم .

چراکه ما که واجب الحج نیستیم که مثلا روز عرفه و عید قربان امسال برامون اینور اونور نشه ، ما ، خودمو میگم ، فعلا می خوام ببینم وقتی مثلا بقول مرحوم علامه طباطبایی برای نخستین بار بعنوان مثال چشم وا کردم چشم به چی افتاد ؟

خب ، در قسمت اظهار نظر به نوشته ی قبلی اومده :

...  5 به علاوه 1 رو که خوندم فکر کردم موضوع بحث قراره سیاسی بشه! ... . 

خب سیاست یعنی چی ؟ اگه تدبیر منزله ، خب پیش از تدبیر دنیا ، که مثلا آمریکا از اون حرف می زنه ، مثلا در سوریه ! عراق و ... ، و همینطور تدبیر یه کشور ، مملکت ووو ، مثل حکومتهای کشورا ، و بشرح ایضا ایالت ، استان وووی کشوری ، بلکه شهر و محلی و حتی خانه ای ، حالا بنا شده با ازدواج مرد و زنی ، یا ... ، نخستین تدبیرو در بدنمون داریم ، حالا با پنج عضو حسی ، یا حتی دو عضوی که گفتم زیارت کرده شده باشن با لامسه و بینایی .

و تدبیر ایندو حس هم ، که مدیر و مدبرش کیه ؟ یکی از ایندو ؟ یا پنجش ؟ یا نه تنها اعضای حسی ، و بعبارت دیگر کلمه جامعش بدن ، بلکه حواس پنجگانه هم مدیر و مدبری دارن ؟

خب حالا آمریکا ، که گویا مثل اونکه میگه از فرات تانیله ، از دست راستش تا دست چپشو آمریکا میگه ، برا همینم نه تنها سوریه و عراق ووو ، بلکه در ایرانم می خواد بدونه چه خبره !؟ بدن خودشو زیارت کرده ؟ که چشش به دنیاس ؟

حالا کاری ندارم به اینکه در مثلا ایران که می خواد از همه چیش خبر داشته باشه ! چه نیازی به چهار پنج تا دیگه داره ، یا برای ورود به مثلا سوریه ی عرب ووو چه نیازی به اعراب داره ؟ مگه از راست تا چپش آمریکا نیس ؟

البته به من ربطی نداره ، ورود در آمریکا یا هر کشور دیگه رو میگم ، همینطور استان ، شهر و حتی محله هاشونم میگم ، اینو برا همون گفتم که گفتم ، که حرف از مثلا سازمان ملل زده میشه ، ولی گویندش آیا بدن خودشو زیارت کرده ؟ که به خونه ، محله ، شهر و دیار خودشم چش داشته باشه ؟ چه رسه به دنیا که بقولی : "سراسر" اون تدبیر کنه ؟

چراکه منزل نخست حسی از حواس ما همین بدن ماس ، تا بعد برسیم به تدبیر یکی دیگه حتی در خونه بعنوان همسر ، چه مرد و چه زن .

راستی ، تقویمو که نگا کردم فردا روز ازدواجه ، که با اون خونه و خانواده تشکیل میشه و بعدش چی ؟ آیا بعدش نهادهای مدنی که یکی از اونا هم مسجد محله ؟ اونم به تدبیر یکی دیگه ؟ یه نهاد دیگه ؟ که هرچند به من ربطی نداره ! ولی متاسفانه در جمهوری اسلامی ایرانم همینطوره ؟

چراکه وقتی به من مربوطه که نه تنها من مدیر و مدبر خونه ی خودمون باشم ، بلکه تحت امر مدیر و مدبر مسجد محلمون باشم ، و اونم مدیر و مدبرش امام جمعه ی اون باشه ، چراکه من نماز خونم !

راستی امسال چند نفر به حج رفته ان ؟!

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، إِذَا جَاءَکَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ یعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ یشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ ، ... . 


  

پیدایش ماه :

بِ ... .

... ، ن ... .

... ، وَ ... .

... ، ... هُ ... .

سلام علیکم

ضمن تبریک امروز جمعه ، که اگه شب که شد ماه پیدا بشه امروز روز آخر ماهه ، واگه یادتون بیاد در این روز ، پیش از ورود به ماهی که پیش رو داریم ، قرار شد که یه چیزی براتون بگم .

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا ، ... .

می دونید که ماه با برج فرق داره ، ماه سی و یک روز نداریم ، ولی شش برج سی و یک روز داریم ، پس اگه امروز روز آخر ماه نباشه ، فردا آخر ماهه و یکشنبه میشه اول ماه .

برجو میشه محاسبه کرد و تقویمشم چاپ کرد و مورد استفاده قرار داد و به  استناد اون گفت امروز چندم برجه و برج بعدیم از چه روزی شروع میشه و کیم تموم میشه .

نه اینکه ماه حساب کتاب نداره و تقویم براش نمیشه درست کرد ، بلکه بحرف تقویم نمیشه امروزو آخر ماه بحساب نیاورد و فردا شنبه رو بحساب تقویم روز آخر دونست . 

نکته ای که امروز می خواستم به اون اشاره کنم مثل همینه ، همینکه امروز آخر ماهه و فردا اول ماه ، یا فردا و پس فردا ؟ مثل پیدایش ماه ، یعنی پیدایش حرف که در قسمت قبلی به اون اشاره شد . 

چراکه پیدایش ماه هم مثل پیدایش حرفه ، مثلا برا چشم ، که گفتم چشم بدن ، نه بقولی چشم فضایی ، یا بقولی چشم "فاقد" حس ، که بدون جونش بمونه که به آسمون دوخته شده باشه و مهتابی هم به اون تابیده باشه . 

چراکه بشر عصر حاضر فقط منکر کلمه ی جامعه اعضای بدن که نیس ، و انسان بسان غربی در داخلم فقط کلمه ی جامع حواس رو مهجور نداشته ، بلکه کلمه ی جامعه روح ، جان ووو هم مطرحه ، برا مجموعه ی بعد اون که به آرشیو ، بایگانی ، حافظه و سپرده میشه ، تازه مسموعش ! حالا کو تا مطبوع بعد ذکر و یادآوریش لز حافظه و روش فکر کرد و اندیشید و بعقل و خرد درک و دریافتش ، دریافت حتی افتادن چشم به ماه ، حس و دیدنش پیشکش ! و دم از : دیدمش !

در کجا ؟ آسمون ؟ یا خود ؟ و یا در فضا ؟ فضایی صفر ، خالی و تهی ؟ و بشرح ایضا "فاقد" !؟ 

پیشواز ماه رفته هم چی ؟ مثل پیشواز حرف رفته ! حالا حرف هرکی باشه ! و بهار هر حرفی که باشه ! اونم حرف خود ! خود تهی و از حرف هم تهی ! 

 ... ، وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا ، ... .

همونطور که برای پیدایش ماه ، ماهی تو آسمونه ، پیداس برای پیدایش روزم زمینی پیداس ، حالا نقشش برای "شکل" ماه تو آسمون بمونه . 

مثل نقش امروز در "شکل" گیری "مردم" ، که بحثمون این بود " نظریه ی مردم" ، و حرفی براش در دین ، اونم کلمه ی جامعی مثل جماعت ، جمعه و حج جهانی نداشت ! حضرت آیة الله ... ! در : "نظریه سیاسی اسلام / کشورداری" خود !

چراکه به ما ربطی نداره و بخودشان مربوطه ، به کوچه ، خیابان ، شهر ، استان و کشورشان ایران ، جمهوری اسلامی ایران . 

که بقول امام جمعه امروز مرکز و پایتخت اون در "پیشانی" ش آفتاب "جمهوری" ، بقول سردار نقدی "تابلو" ست ، و مهتابش "اسلامی" ست که برسرزمین "ایران" تابیده ! در ماه رمضانم ! که بقول ایشان "سیما" ی دیگر خواهد داشت !

حالا چطور می خواهن از چشم : "فرهیختگان" مخفی و پوشیده بماند ؟ از چشم من که نمی توانن ! حالا از آسمانی ترش حس ، یا زمینی تر پنج عضو بدنم !؟ بمونه ، همینطور مابعد یا ماقبلش ؟ که گفتم کلمه ی جامعش روح و جانه .

البته اگر بقول مثلا استاد شهید "فاقد" ماه و زمینی برای تابش فرمایش ایشان نباشیم ، یا بقول ماه رمضان مهمان حرفشان ! 

ولو بقول باب دانش علیه السلام "مسموع" ش ، که نفعی هم بحال ما نداشته باشه ، حتی در ماه رمضان ، چه رسد از باب "مطبوع" اون .  


  

 

  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، لَا أُقْسِمُ بِیوْمِ الْقِیامَةِ ، وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ ، أَیحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظَامَهُ ، بَلَى قَادِرِینَ عَلَى أَنْ نُسَوِّی بَنَانَهُ ، بَلْ یرِیدُ الْإِنْسَانُ لِیفْجُرَ أَمَامَهُ ، یسْأَلُ أَیانَ یوْمُ الْقِیامَةِ ، فَإِذَا بَرِقَ الْبَصَرُ ، وَخَسَفَ الْقَمَرُ ، وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ ، یقُولُ الْإِنْسَانُ یوْمَئِذٍ أَینَ الْمَفَرُّ ، کَلَّا لَا وَزَرَ ، إِلَى رَبِّکَ یوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ ، ینَبَّأُ الْإِنْسَانُ یوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ

با عرض ادب و سلام ، خصوصا خدمت همراهانی که تازه به جمع ما پیوسته اند ، و عرض تسلیت به مناسبت سالروز شهادت آقا امام علی چهارم علیه السلام که فرموده اند :

میزان در این دنیا دارایی ماست و در دنیای بعد کارمان ، مثل چی ؟ همین خواندن با چشمی که داریم ، و نوشتن در جایی که داریم ، و باز خواندن و ...

که در نوشته ی قبلی هم حرف از همین بود ، داستان خواندن و نوشتن بنده و رسیدیم به قسمت پایانی آن .

که در قسمت اول آن حرف از کلمه ای بود و یکی دو اظهار نظر در باره ی آن ، وبعد هم بگومگویی با اهل خانه خودمان بود ، و در قسمت دوم داستانمان رسید به جایی در مدرسه کلاس سوم ما که ما در آنجا بودیم ، ما که عرض می کنم مجموعه ی خود را می گویم ، مجموعه چشم ، گوش و دیگر اعضای حسی و شایدم دلم ، اگر نریخته باشد وقتی که وارد همانجا در مدرسه شدم ، آخه گفتم که درش را قفل کردند و کلیدش را هم بردند و ما آنجا بودیم هنوز ! که مثل الآنمان هنوز داشتیم می خواندیم و می نوشتیم .

قسمت پایانی :

الف : الفبای برپایی

دل نوشته ای که گذشت فرق دارد با مرکز بینایی ، شنوایی و دیگر قلوب حسی و خواندن و نوشته هایشان ، چراکه پیشتر ترس چشم گرفته بودند ، در گوش نوشته بودند و حتی نوازشم هم کرده بودند ، این دل منزلگه آخرین نوشته ی خداست ، با منزلگه صحف ابراهیم ، موسی ودیگر صحف اولی فرق دارد .   

کلاس سوم هرطور بود ازش خلاص شدم و منتقلم کردند به کلاس چهارم در همان تهران که بودیم ، به مدرسه ای پسرانه دولتی دریکی دو خیابان تا خانه ی ما در سرسبیل .  

آموزگار کلاس خانم بود ولی مثل خانم کلاس سومم نبود که فقط صورت و دستش پیدا بود ، ولی مثل او از یکی از دو نعمت مجهول بقول پیامبر برخوردار نبود ، یک روز که برای هواخوری از به حیاط مدرسه می رفتیم در راه پله ها غش کرد و افتاد و علاوه بر آنچه از ایشان پیدا بود بیشتر هم نمایان شد .

ثلث اول را در این مدرسه گذراندم و در این ایام بود که یک روزی بیرون از مدرسه قیامتی برپا شده بود و حتی چند شیشه ی مدرسه ی ما هم شکست و ما را آنروز تعطیل کردند و رفتیم خانه .

در راه خیابان شلوغ و پر رفت و آمد بود و یکی می گفت فرهنگیان قیام کرده اند ، یکی دیگر چیز دیگر می گفت و ...

زیاد در آن مدرسه نماندم ، چراکه باز پدر منتقل شد به گرگان و رفتم همان مدرسه ی کلاس دومم ، یک ثلث هم آنجا بودیم که منتقل شدیم به شاهرود و پادگان چهل دختر که مدرسه نداشت و یک انباری را کردند مدرسه و ثلث سوم را آنجا مشغول شدیم ، چراکه مختلط بود و در هر پایه چندتایی دانش آموز داشت و یک درجه دار شد آموزگار چند پایه .

ب : دفاع از ایران

آموزگار خدا بیامرزما از اهالی عباس آباد تهران بود ، که پیش از دبستان رفتن آنجا ساکن بودیم ، صوت خوبی هم داشت در جلسات قرائت قرآنی هفتگی که ابوی خدابیامرز ما بنیانگذارش بود ، و داماد ما شد ، و یک روزی خواهرم ایران را نه تنها زده بود بلکه در صندوقی گذاشته و درش را هم قفل کرده بود و کلید ...  

ادامه در قسمت بعد ان شاءالله

، بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ ، وَلَوْ أَلْقَى مَعَاذِیرَهُ ، لَا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ ، إِنَّ عَلَینَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ، فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ، ثُمَّ إِنَّ عَلَینَا بَیانَهُ ، ... .

 


  
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :202
بازدید دیروز :59
کل بازدید : 1352528
کل یاداشته ها : 1763


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ