فراگیری چشم ما :
ضمن تشکر و قدر دانی از صاد عزیزم خدمت ایشان عرض کنم که هم مطلب جدید شما را تحت عنوان "تقسیم ایران و ایرانیان !؟ در سال اتحاد ملی !؟" مطالعه کردم و هم چشمم به نظری که در آنجا داده بودید افتاد و فراگرفتش ، فراگیری چشمم را عرض می کنم .
در مورد اینکه در آنجا فرموده اید این نه ایرانی که بقول بنده فرموده اند در ایرانست یا خارج از ایران و یا ... ؟ عرض کنم که قرآن العظیم می فرماید : ... ، لم یلد و لم یولد ، و لم یکن له کفوا احد .
بعبارت شما می شود تحت ایران یا فوقش و یا در کنارش ؟ پرسش شما را در آنجا عرض می کنم .
اما بحث فراگیری ما و از جمله چشم ما .
جونم بگه که در فراگیری ما هم همین تقسیمات بچشم می آید ، یعنی یک جهان خارج از ما گفته می شود و یک جهان دیگر که فراگیر جهان خارج است ، البته همانطور که پیش از این هم بعرض رسیده به این روشنی هم گفته نمی شود ، چراکه مثلا حرف از فراگیری خودما هم زده می شود مثلا تحت عنوان خود شناسی ، حالا با چشم یا یکی از هفت شهر دیگر ما ؟ مثل قضیه اصحاب کهف شهرهایش روشن نیست که مابعد اعضا و مثلا چشم ما چه خبره ؟ یکی می گوید حسه ، یکی حرف از دل هم می زند و یکی هم از عقلی می گوید که با فکرش تمیز داده نمی شود ، خلاصه مثل اصحاب کهف در آن اختلاف دارند .
البته یک چیز مسلم است ، حتی در منطق جدید یا این چیه رایانه ای ، و آنهم حفظ دستاورد اعضا و ما ورای آنست و یاد داشت محفوظ ، حتی نزد منطق جدید هم که می خواهد بگوید کاری با فراگیر یعنی ما ندارد که مثلا چشم دارد یا علاوه بر عضو حس ، قلب ، فکر و عقل هم ؟ یعنی این وسط حفظ و ذکر گریز ناپذیرست ، وگرنه هرچه بما بگویند کجا بایگانی شده بقول مرحوم علامه ؟ و در بایگانی یا حافظه هم که خاک نمی خورد ؟
بنا براین فعلا با جهان مثلا داخل جهان خارج کاری نداریم جز عضوی از اعضای آن و مثلا چشمش و فراگیری آن .
خب ، همانطور که مثلا چشم تحت عنوان یا اسم و نام ماست همین قضیه در جهان خارج هم حکمفرماست ، مثلا مرحوم علامه که چشم ما را دعوت به فراگیری جهان خارج فرموده اند ، در قاب جهان خارج حرف از اندامش زده اند و فعلا کاری هم با مثلا یک سیاهی یا اول یک سفیدی ایشان تحت عنوان مثلا اندام جهان خارج بقول ایشان نداریم ، همین اندام جهان خارج کفایت می کند .
یعنی ایشان فقط نمی فرمایند که چشم ما به جهان خارج افتاد ، بلکه می فرمایند در جهان خارج هم به اندام جهان خارج افتاد ، یعنی مثل همان چشم ما می شود اندام جهان خارج بقول ایشان .
قضیه هم همینطورست ، مثلا چشم شما در این صفحه به سیاهه ی عرایض بنده می افتد و فرامی گیرد .
حالا آیا همین قاعده فی ما بین چشم ما و اندام جهان خارج هم حکمفراست ؟ یعنی در میان این دو و هردوی دیگر یا این چهار چوب و هرچهار چوب دیگر چطور ؟
بسم الله الرحمن الرحیم 1 الحمد لله رب العالمین 2 الرحمن الرحیم 3 ملک یوم الدین 4 ... .
ضمن عرض تسلیت بمناسبت شهادت پیامبراعظم و آقا امام حسن و امام علی ثانی که درود خدا و فرشتگانش بر آنان باد ، و اینکه هر وقت عزیزی که در پیامی خصوصی مطلبی فرموده بودند خواستند در خدمتشان باشم ، در پایانی بحث اصل موضوع این را هم عرض کنم که اصل اصول موضوعه ی علوم اعم از آنچه که در مدارس قدیم و جدید بعنوان علم یا دانش گفته می شود اصول موضوعه ای نیست که عنوان کرده باشند ، بلکه همانطور که در نقل قضیه ی ناتمام کورت گودل آلمانی به چشم می آید اصل ، اساس ، بنیان و پایه ی این علوم بر در رقم سلب و ایجاب قدیم یا صفریک جدیدش نهاده شده ، و در اصل این دورقم قدیم و جدیدش هم بنا بر سلب یا صفر جدیدش می باشد ، بعبارت کورت گودل آلمانی که در قسمت قبلی نقل شد دقت بفرمایید که می گوید : ... نه می توانند ثابت و نه رد شوند ... .
بعبارت دیگر همان که تاکنون بعرض رسیده که در این علوم یا دانشها طالب علم یا جوینده ی دانش و در اصل فراگیر نه بحساب آورده شده که فرق دارد با سالبه اش که بحساب آورده نشود ، چراکه یک خالی ، صفر یا تهی باید باشد که پرشود از این علوم یا دانشها !
بنابراین فراگیری در این علوم چیزی جز مثلا پر کردن ذهنی خالی نیست ، در حالیکه گفته شد در فراگیری معنای گرفتن هم هست ، حالا فرایش بماند که فراگیر فراترست از مثلا دنیای خارج بقول مرحوم علامه ؟ یا در دنیای خارج مثلا پیامبر اعظم خدا هم هست ؟ و بعد ترک ما هم ماترکش ؟ چراکه حرف خدا و رسول و اولی الامر ما فراتر از حرف ماست که فراگیرش باشیم ، البته همانطور که گفتیم فعلا بحث ما بحث دینی آن نیست ، ولی بقول آقا امام حسین علیه السلام : اگر هم فعلا دینی نداشته باشیم ، تهی یا خالی و یا صفر کیلومتر که نیستیم ، بقول ایشان ، آنها را عرض می کنم که فراگیرنده را تهی ، خالی یا صفر بحساب آورده اند ، یا بقول مرحوم مرتضی مطهری : فاقد ذهن .
تا اینجا خلاصه این شد که ما فراگیر هستیم ، حالا چه خدا فرموده باشد : اقرا ، و فراگیر شده باشیم و چه دانشمندان علوم بفرمایند تا فراگیریم "فرمایشات یا حرفهایشان " را عرض می کنم ، در ثانی اگر هم حرف ایشان مثل حرف خدا فراتر از حرف ما باشد این دلیل نمی شود که ما حرفی برای گفتن نه داشته باشیم ! بلکه دستکم بقول مثلا مرحوم علامه : چشمی برای فراگیری داریم که .
و فعلا کاری هم نداریم که آخرین پیام آور خدا که از دنیا رفت برای ما چه گذاشت ؟ و پیشنیان ما بجای آن به فراگیری آثار بجا مانده یونان باستان پرداختند در حالیکه داشت به فراموشی سپرده می شد ، آنهم درست در عصر عالم ال محمد صل الله علیه واله و سلم که دست به این خاک زدایی زده باشند و در عوض آنچه از پیامبر اعظم صل الله علیه و اله وسلم بجا مانده خاک بخورد !
و باز مثل سابق حالا هم بجایش مثل آثار یونان باستان علم و دانش است که وارد می شود آنهم انقلابی آن که در آن برنامه ی ویژه ی خبری خبرش را سیمایمان داد و رسانه های ما خبر از پیشرفتمان در این علوم یا دانشها را هم می دهند !
خب ، تا فرصت بعدی و فراگیری مثلا چشم ما فعلا خدا نگهدار و جمعه هم بمبارکی و ان شاءالله هفته ی بهتری پیش رو داشته باشید .
ضمن عرض تسلیت بمناسبت اربعین و التماس دعا از شما عزیزان ، اول این را عرض کنم اصل موضوعی که عرض شد هرچند شباهتی با اصل موضوع و شایدم اصول موضوعه !؟ ی علوم داشته باشد ، که عبارت باشد از اینکه این علوم هم عنوان یعنی اسمی یا نامی داشته باشند ، ولی با اصول موضوعه ی آنها که فرق اساسی و بنیادی دارد .
به فراگیری علمی ما هم می رسیم ان شاءالله ، که در مراکز علمی ما اعم از قدیم و جدیدش نام برده می شود ، که این علوم خصوصا فلسفه و اخیرا ریاضی هم خود را علمی نمی دانند ! بلکه در مورد فلسفه مثلا جناب آقای مصباح یزدی می فرمایند :
از هنگامى که سقراط خود را فیلسوف نامید واژه فلسفه همواره در برابر واژه سفسطه به کار مىرفت و همه دانشهاى حقیقى مانند فیزیک شیمى طب هیات ریاضیات و الهیات را در بر مىگرفت ( هنوز هم در بسیارى از کتابخانههاى معتبر جهان کتب فیزیک و شیمى تحت عنوان فلسفه ردهبندى مىشود ) و تنها معلومات قراردادى مانند لغت صرف و نحو و دستور زبان از قلمرو فلسفه خارج بود .
بدین ترتیب فلسفه اسم عامى براى همه علوم حقیقى تلقى مىشد و به دو دسته کلى علوم نظرى و علوم عملى تقسیم مىگشت علوم نظرى شامل طبیعیات ریاضیات و الهیات بود و طبیعیات به نوبه خود شامل رشتههاى کیهان شناسى و معدن شناسى و گیاه شناسى و حیوان شناسى مىشد و ریاضیات به حساب و هندسه و هیات و موسیقى انشعاب مىیافت و الهیات به دو بخش ما بعد الطبیعه یا مباحث کلى وجود و خدا شناسى منقسم مىگشت و علوم عملى به سه شعبه اخلاق تدبیر منزل و سیاست مدن منشعب مىشد .
و در بیان ویژگیهای فلسفه از جمله می فرمایند :
2- فلسفه متکفل اثبات مبادى تصدیقى سایر علوم است و این یکى از وجوه نیاز سایر علوم به فلسفه مىباشد و از این روى بنام مادر علوم نامیده مىشود .
و این دعاوی منحصر به فلسفه نیست ، حالا این علوم که خود را مثلا مادر علوم دیگر می نامند و برای دیگران اصل و اصول می گذارند خود به چه اصلی پایبندند ؟ بد نیست به گفته ای در مورد یکی از دو دو تا چهار تایی ترینشان چشمی بیندازیم :
در سال 1931 ریاضیدانی آلمانی به نام کورت گودل
قضیه ناتمامی پرآوازه اش را درباره سرنوش ریاضیات به اثبات رساند. قضیه ناتمامی می گوید در هر سیستم صوری اصول موضوعه مانند ریاضیات، همواره مسائلی باقی می مانند که بر پایه ی اصول موضوعه ای که سیستم را تعریف می کنند، نه می توانند ثابت و نه رد شوند. به دیگر سخن گودل نشان داد که مسائلی وجود دارند که با هیچ مجموعه ای از مقررات و رویه ها قابل حل نیستند.خب پس حرف ما حرف از فراگیری ما یا فراگیری فراگیریست که ما باشیم ، حالا بقول قرآن عظیم : من علق ؟ برای فراگیری ما ، یا پس از : سمع و البصر و الافئده ؟ برای فراگیر علم یا دانش ، بماند ، فعلا بقول ما ترکها : اللهم ( یک بیک ) .
الان کاری نداریم به اینکه در علوم حرف از فرادهی به ماست یا فراگیری ما ؟ همانطور که به اصل و اصول موضوعه ی آنها هم نداشتیم که بنا را بر چه گذاشته اند ؟ چراکه اصلا کاری هم نمی توانیم داشته باشیم ! چراکه ما را هیچ بحساب آورده اند ، یعنی خود را هم بحساب نه آورده اند ! چراکه ما یعنی چه ؟ جز بنده و شما و ایشان ؟ یعنی بنایشان را بر هیچ گذاشته اند ، خب البته بنده و شما را هم به خود می خوانند و کافیست که الف ایشان را فراگرفت ، چراکه ب ، پ ... و ی ایشان بنا بر اصل موضوع یعنی همان الف ایشان است .
فعلا هم بقول ما ترکها گفتیم : چرا راه دور برویم ، فراگیری همین عضو و مثلا چشم ما هم کافیست تا برغم منطق قدیم و جدیدش فراگیر باشیم ولو از جهان خارج بقول مرحوم علامه که فرموده بودند :
در نخستین بار که چشم ما بر اندام جهان خارج افتاد ... .هرچند چشم ما فقط با جهان خارج بقول ایشان ارتباط ندارد ، بلکه از جهان ما چشم ما به جهان خارج افتاده ، جز اینست ؟
حالا وقتی چشم ما به جهان خارج و اندامش افتاد چه فراگرفت ؟ بماند برای فرصتی دیگر ان شاءالله تعالی .
----------------------------------------------
اضافه شده در ساعت 20 و 3 دقیقه ی پنجشنبه 9/12/1386
ضمن عرض ادب و سلام خدمت عزیزی که در پیامی خصوصی مطلبی فرموده اند عرض کنم که ای کاش یک نشانی می دادند که خصوصی نسبت به مطلبشان عرضی داشته باشم . چراکه مطلب خصوصی ایشان را که نمی شود بدون اجازه ی ایشان عمومی کرد و برایش فکری کرد ، می شود ؟--------------------------------------------------------------------------
جمعه 10/12/1386 ساعت 15
با عرض ادب و سلام مجدد عرض کنم که تا چشم این عزیزمان به عرض بنده بیفتد یکی دونکته را هم خدمت ایشان عرض کنم .
ای عزیز اول اینکه بنده شما را به کیش خود پندارم ، چراکه در اصل یکی هستیم ، چه موضوع بقول شما "انسان" باشد و چه اصل موضوع را بسم یا بنام دیگری بفرمایید .
در ثانی شما هم مثل بنده "حرف" زده اید ، حالا چه بقول حضرت امام خمینی ( ره ) فرموده باشید : "ما حرف نمی زنیم ، عمل می کنیم " ، و چه به پیروی از ایشان نباشد و این اصل موضوعی باشد مبتنی بر اصول موضوعه ی مثلا "استقلال و آزادی " شما از مرحوم خمینی هم .
حالا این هم مبتنی بر اصل موضوع "نه شرقی و نه غربی " شماست ؟ یا آن که از حرف زدن ( این عمل و تنها کارتان تاکنون را عرض می کنم ) شما به چشم می آید ؟ بماند .
چراکه علومی که پیشرفت آنها مد نظر شماست مد نظر بنده هم هست حالا چه شرقی و غربی باشند و چه بومی و چه بقول شما خدایی یا اسلامی که در آغاز فرمایشات خود فرموده اید ، یعنی "حرف" ش را زده اید !؟
منتها شاید فرقمان در این باشد که بنده چشم دوخته باشم به "اصل موضوع " آنها و شما مثل علما و دانشمندان این علوم کاری ( حرفی !؟ ) با اصل موضوع " اصول موضوعه "ی علم و دانش خود ندارید و برای پیشرفت بر تعداد اصول موضوعه ی خود می افزایید ، البته بحساب دانش ریاضی خود که گویا مادر علوم شماست و به تعبیر بنده "اصل موضوع" دیگر علوم و انقلابی ( انقلاب این چیه آی تی شما را "هم"عرض می کنم ) شما هم می باشد ، چه بومی شده اش و چه اسلامی شده اش مثل همان که جناب آقای مصباح یزدی یونانیش را فرموده اند که بفرموده ی خدا هم بوده ، همان خدایی که در آغاز فرمایشات خود از آن "حرف!؟" زده اید .
ناگفته نماند که بنده با "حرف " شما کاردارم ، حالا چه بسم یا بنام خودتان باشد یا با همین نامی که برای خود انتخاب کرده اید ، و چه با نشانی و چه نشانی هم نداده باشید که اگر عرضی داشتم خدمت برسم ، همچنانکه با مثلا حرف مرحوم خمینی ، علامه طباطبایی ووو کار دارم ، و همچنین با همین "کار" علما و دانشمندان علوم که ایشان هم تا آنجا که بنده مثلا چشمم کار کرده مثل اینجا در آثار خود برای ما "حرف " زده اند ، جز اینست ؟
راستی شما در همین پیام خصوصی خودتان هم چه کاری کرده اید ؟ جز مثل بنده در همین جا ؟
راستی خدایی که فرموده اید در کتابش چه کاری کرده ؟
خب بنده هم : "انا بشر" مثل شما ، که اول عرایضم عرض کردم .
ب
اسم الله الرحمن الرحیم پیشگفتار :سلام علیکم .
ضمن پوزش از عزیزی که می خواستند وارد بحث شوند و از فرمایش ایشان هم بهره مند شویم ، که هنوز هم منتظریم تا
در زمینه ی فراگیری ما را پرتر فرمایند ، بعبارت قرآنی آن : علم الانسان ما لم یعلم ، نه اینکه بقول مثلا این چیه مهندسی نانو در این زمینه یا هرزمینه ی ای تحت آن ، تحت فراگیری را عرض می کنم ، ما را پر کنند ، فعلا بحث را از سر می گیریم و هروقت ایشان یا دیگر عزیزان خواستند در خدمتشان باشم .اصل موضوع :
اول اینکه ما فراگیری را از خودمان در نیاوردیم ، بلکه مثلا در فرمایشی که از جناب آقای مصباح یزدی نقل شد آمده بود : مسلمانان در سایه تشویقهاى رسول اکرم ص و جانشینان معصومش به فراگیرى انواع علوم پرداختند ... . ، و در بحث فعلی هم باسم یا بنام فراگیری ما ، ما را هم در مثلا فرمایش مرحوم علامه داشتیم که فرموده بودند : در نخستین بار که چشم ما بر اندام جهان خارج افتاد و ... ، پس من در آوردی نیست ، عنوان بحث را عرض می کنم ، که چیزی به این اسم یا به این نام را از کجا آورده ام ؟البته در فراگیری گفته شد که در این عبارت حرف از گرفتن هم هست و فقط فرا نیست ، و در مقصود از ما هم گفته شد که فقط آن نیست که فرموده باشند ، بلکه ما بعد مثلا
چشم ما را مثلا حس ، قلب و عقل هم گرفته یا خوانده اند ، و بقول ما ترکها گفتیم که : چرا راه دور برویم ، همین فراگیری عضو مثلا چشم ما را بفرمایند کفایت می کند .در ثانی اصلا مانعی هم ندارد که باسمی یا بنامی فتح باب کرد ، بلکه اصلش همین است ، یعنی نه تنها مانعی ندارد که مثلا بعنوان مجموعه اظهار نظر کرد ، و نظریه ی مجموعه ها هم داد ، بلکه بهر عنوانی هم می شود این چیه تئوری داد .
ولی اصل موضوع که بر پایه ی اسمی یا نامی گذاشته می شود دلیل براین نمی شود که تحت آن از هر چیز دیگری نام
برد ، مگر اینکه نامبرده نامی فراگیر هرنامی باشد ، مثل ما مثلا !چراکه ما فراگیر هر نامی هستیم ، حتی فراگیر ما
! جز اینست ؟اقرا ب
اسم ... .
گفتیم که بعنوان مثال جناب آقای مصباح یزدی فرموده اند : مسلمانان در سایه تشویقهاى رسول اکرم ص و جانشینان معصومش به فراگیرى انواع علوم پرداختند ... . ، و برگرفت گرفته ی انواع علوم بقول ایشان هم سایه ی تشویقهای رسول اکرم صل الله علیه و اله و سلم بوده و جانشینان معصومش .
بلکه فرا تر ، در همان کتاب آموزش فلسفه ی ایشان ، در توضیح فراخوان مردم به فراگیری علم و دانش ، در نخستین گام پیامبر بزرگوار اسلام ص آمده : اشاره به نخستین آیاتی است که بر پیغمبر اسلام (ص) نازل شد یعنی آیات اول سوره علق « اقرا بسم ربک الذی خلق ... الذی علم بالقلم » (1) .
در حالیکه زمینه ی این فراخوانی هم در سایه ی فراگیر یا فراخوان بودن همان مردمی است که به فراگیری علم یا دانش فراخوانده شده اند وگرنه می شود مثل برگرفتی که تحت عنوان زمینه یا این چیه ماتریکس و تقویت کننده یا پرکننده که در این چیه نانو کامپوزیت ها به دانش آموز گفته می شود .
خب زمینه ی این را هم که عرض کرده ام که برپایه ی منطق جدید (2) است که زمینه اش را منطق قدیم پایه ریزی کرده ، که ما را بجای اینکه فراگیر یا فراخوان بحساب آوردند ، هیچ بحساب آورده اند و معلومست که پرکننده ی ما هم میتواند این حرفها باشد !؟
چراکه وقتی حتی مرحوم مطهری هم ما را لوح سفیدی ، بلکه فاقد اینهم گرفته باشند دیگر چه نیازی به غرب ؟ که خود را بزحمت بیندازد تا قلم فرسایی کند و هر نقشی که خواست بر بوم ما وارد کند ؟ چراکه ما هم مثل گذشتگانمان که انواع علوم را وارد کرده اند ، هنوز هم بقول جناب آقای مصباح یزدی زمینه ی وارد کردن علم و دانش غرب را داریم و بومی و اسلامیش هم می کنیم ! خبرش را هم مثلا سیمایمان درآن برنامه ی گفتگوی ویژه ی خبریش دیدیم که داد .
خب ، فکر نمی کنم فراتر ازاین نیاز به باز کردنش باشد ، امیدوارم برای آن عزیزی هم که خصوصی خواسته بودند روشن شده باشد و اگر بازهم نیاز به توضیح بیشتر باشد بفرمایند ، هرچند کافیست بعنوان مثال یک نگاهی به اثر خوب آشنایی باعلوم اسلامی استاد شهید بیندازند که چرا ما را اول با علم منطق آشنا فرموده اند ؟! و یا چرا مثلا در حوزه و دانشگاه ما هم پیش از مثلا علم یا دانش اصول فقه مانند دیگر علوم یا دانشها حتی این چیه علوم پایه هم واحد منطق را باید گذراند ؟!
ناگفته نماند باز هم در پیامی خصوصی عزیزی خواسته اند که بنده اجازه ی ورود به بحث را بدهم !؟ پیش از این عرض کرده ام که در سردر اینجا نوشته شده : همفکری
خب فعلا بحث را جمع و جور کردم تا مطلب برای ورود ایشان هم به بحث ناتمام نماند .
خب بسم الله
پینوشت :
(1) آموزش فلسفه (1) ، درس اول ، پینوشت 2 یا به برگرفته از آنجا در
اینجا
اول عرض کنم که برادر عزیزمان حاج آقا مخبر ( سرای اندیشه ) به نکته ی ظریفی اشاره فرموده اند که بنده را یاد امری می اندازد که کوهها هم شانه از زیر بارش خالی کرده اند و این ما هستیم که تن به این امر دادیم آنهم پیش از اینکه طعم شیر مادر را هم چشیده باشیم و بویی از این دنیا به دماغمان خورده باشد .
بسم الله الرحمن الرحیم ، اقرا بسم ربک الذی خلق ، خلق الانسان من علق ، ... : قرآن عظیم
در این یکی دوروزه برف خوبی اینجا آمد ، نخواستم که این چیه تلفنی هم با شهر ارتباط برقرار کنم ، آخه توی این چیه فرمی که این چیه اینترنتی برای جایی فرستاده بودم این چیه کد پستی خود را هم نوشته بودم ، ولی مثل اینکه نداشتند و بنده هم یادم نبود و آمدم خانه که برایشان ببرم ، هرچند که گفته شد این چیه تلفنی هم می توانم این کار را بکنم .
خلاصه ارتباطم با این چیه جهان خارج قطع بود ، البته خارج از خانه را عرض می کنم ، چراکه جهان خارج که فقط خارج از خانه ، شهر ووو که نیست ، بلکه در رابطه با چشم ، گوش و دیگر اعضای پنجگانه ی ما خانه هم جهان خارج بحساب می آید و فراگیری هریک از این اعضای ما در خانه هم فراگیری از جهان خارج محسوب می شود .
برای بعضی از اعضای ما که جهان خارجی پیش از خانه هم هست ، یعنی فراگیری این اعضاء پیش از نفس کشیدن و طعم شیر مادر در این دنیا می باشد ، در اولین آن است که فراگیر مثل پدر پسر می شود یا مثل مادر دختر ، البته موردی مثل حضرت عیسی بن مریم علیه السلام هم داریم که مثلش مثل مثل حضرت آدم علیه السلام می باشد که دنیای رحم مادر را هم نداشته ، و پیش از آمدن به این دنیای خاکی فراگیر اسماء هم بوده و برای این خصیصه هم بوده که مسجود ملائک شده ، خصیصه ی فراگیری را عرض می کنم .
خب بجز انسان هم فراگیری دارد ! پس وجه تمایز انسان چیست ؟
بله انسان فراگرفته که فراگیرد ، در حالیکه حتی فرشته هم فراگرفته !
مثلا در فراگیری علم یا دانش یکی می داند مثل مثلا فرشته که آنچه را که باید بداند می داند ، یکی هم مثل انسان که هرچه بداند باز می تواند که بداند ، به تعبیر بحث همان که عرض شد ، یعنی یکی همان که فراگرفته ، یکی هم فراگرفته ولی فراگرفتن را .
حالا فراگرفتن یا فراگیری یعنی چه ؟ یعنی همین که می خواهیم ببینیم یعنی چه ؟ و می توانیم .
بله ما می توانیم فرابگیریم حتی با مثلا چشم ، ولی فراگیری بر پایه ی فقط افتادن مثلا چشم بر یک چیزی به اسم مثلا سیاهی نیست ، که مرحوم علامه فرموده اند ، بلکه در فراگیری حرف از گرفتن هم هست ، و ... .
فراگیری پایه :
اول این را عرض کنم که در آغاز فراگیری منطق جدید و انقلابی حرف نه داشت ! در منطق قدیم و روش این چیه رئالیسمش نیز هرچند هم مثلا مرحوم علامه حرف از مثلا ( حرکت ابصار ) داشته باشند ، این را پس از آن دارند که فرموده اند : در نخستین بار که چشم ما بر اندام جهان خارج افتاد ... ، یعنی بنا را بر چشم ما گذاشته اند و فرق دارد با چشم بینای ما ، در ثانی فقط به بینایی ما بسنده نشده ، بلکه ایستگاه بعدی تجرید از حس و مثلا حس بینایی چشم ما هم نیست ، مگر اینکه همانطور که فرمایشات ایشان هم این را می رساند مراد از این مرحله هم همان مرحله ی خیال یا حافظه باشد ؟ یعنی همان لوح سفیدی که استاد شهید در پاورقی فرمایشات ایشان نام برده اند و گفتیم که از در نظر ایشان یعنی به نظر حکمای اسلامی مراد از این لوح سفید چیزی جز فقدان حافظه نیست ، یعنی مثل حرف منطق جدید حرف از نه داشتن حافظه است .
فراگیری :
ب
سم الله الرحمن الرحیم ، ن والقلم و ما یسطرون ، ... .سلام علیکم .
امروز ، یعنی دیروز بحساب اینکه الان دیگر وارد روز یکشنبه 21 بهمن 1376 شده باشیم و دو ساعت و اندی است که وارد آن شده ایم ، تنهایی به شهر نرفتم ، بلکه عیال هم گفت صبر کن منهم بیایم و دوتایی از خانه راه افتادیم .
رفتنی تو ماشین هریک از ما روی یک صندلی نشستیم ، ولی برگشتنی هردو روی یک صندلی این چیه اتوبوس نشسته بودیم ، البته یک صندلی دو نفره ، مثل خانه که هردو زیر یک سقف هستیم ، پنجاه پنجاه ، یعنی یکی پدر بچه ها و یکی هم به همان میزان مادرشان .
خب نیازی نبود که بازهم بگویم که این بار هم مثل همیشه آخرش به خانه برگشتیم ، از شهر را عرض می کنم .
خب می بینیم که در خانه هم خبری از انقلاب دو دویی یا دیجیتالی نیست ، همان انقلابی را عرض می کنم که در آن گفتگوی ویژه ی خبری این چیه تلویزیون می خواست خبرش را به ما بدهد .
حالا بماند که مخبر خبر دارد که فردا ، 22 بهمن را عرض می کنم ، 29 ساله می شود انقلابش ؟ انقلاب وارداتی ایشان را عرض نمی کنم ، انقلابی را عرض می کنم که گویا قراره از ایران صادر شود به خارج ، که گویا هنوز نیاز به وارد کردن انقلاب است ایران ؟! از خارج را عرض می کنم .
لابد بقول مثلا جناب مصباح یزدی این هم در راستای همان وارد کردن علم و دانش یونان باستانست که فرموده بودند : مسلمانان در سایه تشویقهاى رسول اکرم ص و جانشینان معصومش به فراگیرى انواع علوم پرداختند و مواریث علمى یونان و روم و ایران را به زبان عربى ترجمه کردند و عناصر مفید آنها را جذب و با تحقیقات خودشان تکمیل نمودند و در بسیارى از رشتههاى علوم مانند جبر مثلثات هیات مناظر و مرایا و فیزیک و شیمى به اکتشافات و اختراعاتى نائل گردیدند ؟
یعنی اگر بقول ایشان نگوییم دلیل دیگری ندارد مثل همان که فرموده بودند : علتش سیاسی بوده .
یعنی این همه از پیشرفت در علم و دانش که این روزها مثلا از صدا و سیما در خانه بگوش و چشم می رسد دلیل بقول ایشان سیاسی ندارد ، بلکه در سایه ی همان تشویقها شایدم دستور خدا که اول قرآن عظیم فرموده : اقرا ، یعنی فراگیر بوده باشد ، یا بفرموده ی پیامبر اعظم صل الله علیه واله وسلم که فرموده : طلب العلم فریضة ... .
راستی دنیا نیازی به انقلاب ما ندارد ؟ در علم و دانش را عرض می کنم ؟ و ما به فراگیری از آن نیازمندیم ؟
برای پاسخ گویی چه می کنیم ؟ و چگونه ؟ آیا بروش ایجابی و سلبی یونانی ؟ یا جدید و انقلابیش صفر یک ؟
یا اسلام مثل شکل حکومت در این هم حرفی برای گفتن ندارد ؟!
انا لله وانا الیه راجعون
قسمت آخر :
در قسمت قبلی ضمن اینکه گفته شد نه تنها مثل تعریفی از فکر که گفته شده اندیشه : حرکت به مبادی و ... ، می باشد ، بلکه دیدیم به روش منطق قدیم و همینطور جدیدش هم پا به بیرون از خانه گذاشته نمی شود ، مقصود از دو دویی انقلابی و ذیجیتالی هم عرض شد .
عزیزی در پیام خصوصی خواسته اند که در حد این چیه کلاس اولی گفته شود ، عرض کنم که در این چیه کلاس اول اول دو را به دانش آموز نشان می دهند ، مثلا مثل مرحوم علامه که در جهان خارج به ما یک سیاهی و یک سفیدی نشان داده اند ، یعنی مثل همین در یک چیزی مثل جهان خارج ، مثلا در یک بشقاب دو چیز مثل همان سیاهی و سفیدی مثلا دو سیب را نشان می دهند .
یعنی نه تنها اول صفر را ، بلکه یک را هم نشان نمی دهند ، یعنی می گویند که نشان نمی دهند !؟ پس از نشان دادن دو چیز مثل مثلا همان دو سیب در یک بشقاب است که با کم و زیاد کردن سیب در بشقاب سه ، چهار ووو ، و بعدهمینطور یک و صفر را نشان !؟ می دهند .
این را برای آن
عرض کردم که در این آغاز فراگیری با دو هم از روش صفریک جدید و همچنین روش این چیه رئالیسم مثلا مرحوم علامه هم خبری نیست ، یعنی با این دو روش و هیچ یک از این چیه متد علوم که در این چیه متدو لوژی علوم ادعا می شود تاکنون که اتفاق نیفتاده ، فراگیری را عرض می کنم .خصوصا برای فراگرفتن این چیه کلاس اولی بقول این عزیزامان ، یعنی بخورد این چیه کلاس اولی که نمی توانند بدهند ایجاب و سلب قدیم یا صفر یک جدیدش را ، که در جهان خارج یا مثلا در بشقاب چشمش بیفتد به مثلا صفر سیب و یک سیب و یا یک سیب و صفر سیب .
بنابراین این منطقها تا کنون که در یادگیری کارایی نداشته اند ، می ماند همان منطق دو دویی که در مفهوم عدد بکار می رود که در این چیه کلاس اول از آن تعبیر به تناظر یک به یک می شود ، مثل همان یک مسافر و یک صندلی در این چیه اتوبوس که در قسمت قبلی بعنوان مثال عرض شد ، که عرض شد این با روش سلب و ایجاب و صفر یک فرق دارد و چراکه گفتیم حرف از یک و یک است .
خب ، امیدوارم که این عزیزامان متوجه این که از اول یا بقول ایشان از این چیه کلاس اول تاکنون برایشان گفته شده شده باشند ، مثل بقول ایشان این چیه کلاس اولی که چه بهتر .
خب ، در قسمت قبلی گفتم که از خانه به شهر رفتم ، در این قسمت به همین بسنده می کنم که باز مثل همیشه از شهر هم به خانه برگشتم ، بعبارت دیگر از همانجا که راه افتاده بودم به همانجا برگشتم ، باز هم نه مثل همان تعریفی از اندیشه که گفته شده : الفکر حرکة الی المبادی و من المبادی الی المراد .
همینطور نه طبق منطق دو رقمی ایجابی و سلبی قدیم و صفر یک جدیدش ، مثل دو دویی این دو هم نه ، چراکه ایشان خانه را مثل ما هیچ بحساب آورده اند و آغازی نه دارند که آخر و پایانی هم نه دارند ، ولی ما که بی خبر نیستیم از : انا لله و انا الیه راجعون
.ایشان هم ان شاء الله با خبر می شوند ، می شوند بقول قرآن : ان الی ربک الرجعی ، والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته .