سلام علیکم .
ضمن عرض تبریک بمناسبت امروز و آرزوی برپایی جماعت و جمعه در شهر و دیارمان ایران و این چیه الگو شدنش در جهان ، خیلی عذر می خواهم که این یکی دوروز نتوانستم از محبت عزیزانی که زحمت کشیده و لطفشان شامل حالم شده قدردانی نمایم .
خب شاید خبر دارید که سرمان شلوغ بود ، آقاسید محمدرضا واحدی ( لبگزه ) ، داداشم آقا مسعود ( یه مسافر ) و اهل وعیال و همچنین صاد ( بنام خدا و سلام ) کلبه ی درویشی ما را رونقی دیگر بخشیده بودند و کلی بله ... .
البته غیبتم تقصیر این داداش مسعود ماست ! که دل و روده ی این چیه کامپیوتر ما را بهم ریخت و علیرغم میل بنده ارتقاعش داد به این چیه نسل چهارش و کلی خرج هم رودست ما گذاشت ، باشد ما هم که خدمت ایشان رسیدیم می دانیم چه جوری به خرج بیندازیمش .
حالا این بماند ، دیشب که با ما به جلسه ی هفتگی ما با همسایه ها هم آمده بودند ، آنجاهم دست از فیلم برداری و عکاسیش برنداشت ، چراکه ما ماندیم و همسایه های طلبکار اون همه فیلم و عکس از ما .
حالا بماند بازهم ، که این فاطمه خانمش چه شیرین کاریها که در جلسه نکرد و همه بجای اینکه حواسشان به قرآن و دعای جلسه باشد ، محو تماشای این خانم کوچولو شده بودند .
خلاصه شب قبل که آقا سید با مطالبشان ما را تا نیمه های شب بیدار نگه داشته بودند و هیچ به فکر ما نبودند ! که صبح باید بریم سر کار و بقول ما ترکها فعلگی ، دیشب هم این ماموریت را شیرین زبان داداش مسعودمان بعهده داشتند .
این وسط فقیر مظلوم و زرنگتر از همه صاد بود که بیشتر از ما کش می رفت تا نم پس بدهد ، مبادا که ما هم مثل ایشان یه چیزی از ایشان بیاموزیم .
جای همه شما خالی !
اما ادامه بحث !
آخه پرسیده بودم :
چه شناختی از اندیشه داریم ؟ نه ؟
یادمان نرود انشاءالله تعالی .
آقا سید برای ادامه ی بحث یک قولهایی داده اند ، امیدوارم که مثل شما عزیزان در ادامه ی بحث بنده را یاری نمایند انشاءالله تعالی .
خب ، چه شناختی از اندیشه داریم ؟
منتظر پاسختان ، فعلا خدانگهدار .