سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یه نفر مثل ما .

ارتباطات (الف):

... ، الْحَمْدُ لِلَّهِ ... بسم الله الرّحمن الرّحیم ، قُل هُ ...  ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یعْدِلُونَ ، ... .

دختر و مادر : سلام ... سلام ...

مادر و دختر : ...

دختر : زلزله

الف :

قل هوالله احد

الله الصمد

لم یلد

ولم یولد

ولم یکن له کفوا احد

ب :

بسم الله الرحمن الرحیم

قل هوالله احد

الله الصمد

لم یلد و لم یولد

ولم یکن له کفوا احد

دانشجویی یا طلبگی :

بسم الله الرّحمن الرّحیم

آشنایی با ع ... لم (ب) ... .

-------------------------------------

الف - دانشجویی :

سلام علیکم

دیشب شبی مثل شب ... کرمانشاه زلزله زده بود ، بعد اینکه مادر گفت :

اول : یه زنگ بزن قم ، محدثه گفت اونجا زلزله اومده .

بعدشم : بزن شبکه ی خبر ... .

چرا !؟ خب برا اینکه او نشب برا اولین بار ، از وقتی که اینجا اومدیم ، همه ی همسایه ها که نه ! تا چشم کار می کرد ، هم محلی ها هم زیر :"یه سقف" بودن ! زیر یه :"عبا" ، چادر ، خیمه ، ووو بطور موقتم ! حالا ، یه :"کانکس" م بقول امروزیش !

راستی تلویزیون یه مدلشو نشون میداد که میشد دویست تاشم بار یه تریلی کرد ! خب تو انبار ! که شاید قد تهرونشم نیگر داشت دیگه ! دیگه از تهرون بزرگتر ! که نداریم ! داریم !؟

چرا !؟ خب شاید یه روزی ، یه شبی ، اونم زمستونی و خیلی سرد و یخبندون که نه فقط ! شایدم بارانی و طوفانیم ! بدرد بخوره انبار ! شده ! البته خدا کنه که بمونه تو انبار ! و روز بروزم بروز بشه و هیچوقتم بکار نیاد ! ولی بهتر از انبار! خالیه که !

چی !؟ خب بله ، منکه نگفتم دیشب تهرون بودیم ! مادر تهرون بود ! چی میگن !؟ مثل مجازی !؟ ارتباطو که نمیشه منکر بشیم ! اونم تو این عصر ارتباطات !

دختر : اینجا میگن :"یه نفر... . " تلفات داشته !؟

پدر : میگن ، تلویزیون که مشتری نداشت بزنم شبکه ی خبر تا ... م اون چی میگه ؟ 

اینجا که نمیگه ! تا ... م . 

... : چی !؟ 

هیچی بابا ! باز ما اومدیم یه چیزی گفتیما ! گوشا تیز شد ! که ب ... ن ما چی !؟ گفتیم !


  

دنیای اندیشه (3) :

سلام علیکم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ ، وَرَأَیتَ النَّاسَ یدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا ، فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کَانَ تَوَّابًا . (1)

استغفرالله ! یدفعه نگین من با مثلا ویلا درست کردن مخالفما ! من حتی کاریم به این ندارم که مثلا درست اونور گذرگاه ویلایی که توش کار می کنیم (2) یا روبروش ، خونه های کاه گلیه روستاییه .

منکه خدانخواسته با دعوت سران (3) ی از کشورای دیگه ، ویا مثلا فرستادن ماهواره ی سیمرغ به آسمونو و اشرافش به زمین (4) ، ووو که مخالف نیستم ! من میگم همین یکی دوهفته قبل از اینکه تلویزیون بگه اینا نشان :"اقتدار" ه ، همین تلویزیون مثلا روستایی رو نشون داد که بعد نزدیک به چهار دهه هنوز مثلا آب نداره ! برا خوردن ! و اقتدار یعنی چی !؟

آب گفتم و بگم اونور گذر گاهی که گفتم یه جوبیه که آب تر و تمیزی ازش رد میشه ، وقتی علتشو پرسیدم اهالی گفتن که آب چاهی که زده شده و اهالی روستا هم رعایتشو می کنن که توش چیزی نریزن و برا آبیاری باغ و زمین به نوبت ازش بهره بردرای میشه .

راستی اون استخری که در نوشته ی قبلی گفتمو هم صابکار ، یعنی طرف قراردادمون ، یعنی پسر صابکار چند روز پیش گفت : میشه از آب لوله کشی پر کنیم !؟

گفتم چرا نمیشه !؟ ولی با آب لوله ی آب یه چند روزی طول میکشه ! ولی مثلا با آب همون جوبی که گفتم زودتر پر میشه !

حالانگفتم که مثلا با زدن چاه ! که فورا پر میشه ! آخه پدرشون یه روزی گفت که از خشکی دریاچه به باغاش ، که گویا بیست و هشت هکتاریه ، آسیب رسیده ! در حالیکه سابق ! مثلا چهار دهه پیش بقول من ، یه آب و هوایی داشت اینجا و محصولاتی که بیا و ببین ! در حالیکه انوقتا که من گفتم حکومت دینی و اسلامیم نبود ! وبقولی جمهوریشم !

زیرنویس :

1 – فتح ، حالا کاری به معنای کلمه ی اون ندارم ، جفت شیشی که در نوشته ی قبلی گفتم ، یعنی دنیای حفظ یا نگهداری جفت دستاورد اعضای حسی ، حواس و دل یا قلب از دنیای بیرون ، و یادآوری اونو وفکر کردن یا اندیشیدن بهش و در نهایتم حکم عقل یا خرد ، بعبارت دیگه تصدیقش ، با حفظ ، بایگانی و یا مثلا آرشیوی که ما از دنیای بیرون ، حتی با اعضای حسی داریم فرق داره ! چه رسه به محسوسش بقول مثلا حسی و حتی مقلوبش بقول مثلا عارف ! که حتی اینم تا بیاد نیاد بقول آقا بابا دانش علیه السلام که به نقل از ایشون گفتم ، نه تنها یادآوریش ، بلکه یادآوری زنده (5) اونم بقول استاد شهید ، هنوز مسموعه و نفعی بحال :"مهمین " یا نگهبونش نداره ! جز هزینه ی انبارداری !

بله ! بقول آقا عالم ال محمد علیه السلام ، که روز تولدشونو پشت سر گذاشتیم و تبریک میگم ، اصل یا پایه و یا پی و زیربنای عبادتم معرفته یا شناخته ! ولی آخرش چی !؟ آخرالزمانشو میگم !؟ بقول خطبه ی اول نهج البلاغه میگم !؟ کمال معرفت یا شناختو میگم !؟

آخه درک یا دریافت ما از دنیای بیرون که ختم به دریافت قلبی یا دلی ما از اون نمیشه ! که مثلا دلمون بخواد ویلا ، با استخر وووش داشته باشیم ! یا ذکر و فکرمون مثلا ساختن یه جایی باشه برا پذیرایی از مهمونای خارجی و حتی اشراف بر زمین برای همون درک یا دریافتی که گفتم ! اونم فاتحش اعضای حسی باشه ! الی ابد ! و مرگم نداشته باشه ! که تنفیذ کنه به حس این کارو ! حتی ! چه رسه به قلب یا دل و تازه اونی که گفتم ! و نوبت به فاتح خیبرم نرسه ! حالا فاتح :"دوازده راند" یش بقول یه فیلمی که جمعه تلویزون نشون داد بمونه ! چه رسه بقول قرآن و سوره ی یوسف !

2 – البته هنوز منظریم که دستمزد کارکرد هفته ی گذشته ، طبق قرارداد واریز بشه ، که تا الان خبری نشده که دیدم بیکارم گفتم از این فرصت خدا دادی استفاده کنم و دست به قلم بشم و بحثو پیگیر بشم .

3 – زمان جناب آقای خاتمی ، امام جمعه نه ها ! رییس جمهورم یه چی میگن سویت هایی ساخته شد برا پذیرایی از سران کشورا ، که گفتم منافعی داره ! اونم اقتصادی ! و بقول کلنگ های سردار سازندگی خدا بیامرز : ارز آور !

حالا آورد !؟ و اگه آورد ؟ کجاش ؟ بمونه ! برا دولت یا :"دولة " که در قسمت قبلی گفتم !؟ یا ... ؟!

4 – خب اشراف بر زمین برا چی !؟ برا دیدن ، شنیدن و ! نه دیگه بوییدن و چشیدن و لمش که :"هوا فضا" یی نداره ! فقط در تخصص اعضای حسی ماست !

چه رسه به مثلا دوست داشتنش با قلب یا دل ! البته اگه کار دلم دوقمی نباشه ! و تنفری شامل یه جاهایی از زمین نشه ! و مثلا زدنش با موشک ، بمب هواپیما و ... ! مثلا در سوریه و به اسم مبارزه با تروریستم ! حالا مثلا یمن و اونم توسط کلیدار و پرده دار کبعه (6) بمونه !

یا مثلا داشتن :"فضای مجازی " و حتی دینی یا اسلامی اونم ! البته بقول جمهوری اسلامی ! و مثلا نشون دادن :"اقتدار" ش !

5 – که بقول استاد شهید یعنی فکر یا اندیشه ! البته دنیای اندیشه و اونم نه دنیای :"تصدیق و تکذیب" ایشون و یا تکذیب و تصدیق جدید عصر حاضر ! عصر علم و دانش ! و ...

که مرگم گویا نداره که نوبت برسه به تصدیقش !!! گفتم که منکه مخالفش نیستم ! که تکذیبی داشته باشم !

6 – کعبه گفتم و یاد خونه ی خدا یا مسجد روستایی که کار می کنیم افتادم ! که نزدیک ویلای محل کاره و اذان که میداد میرفتم نماز می خوندم ، البته بیشتر غروبا ، آخه ظهرا بیشتر بسته بود و فقط ازش صدای اذان میومد ! و میگفت :

حیّ علی الصّلاة !

حالا صبا که اصلا یه بارم باز نبود برا شتافتن به اونجا ، خب کلیدارش کشاورزه و بعضی وقتا تا غروبم کار داشت ، اون غروبا هم که گفتم گویا عروسی بود تو روستا !

حالا کاری به اینا ندارم ، و این که تو روستا یه مسجد دیگه هم تو بالا محله ی روستا هست و به محل کار ما نزدیک نبود که برم ببینم اونجا هم چند نفر میان و فرادا نمازشونو می خونن و میرن ؟ یا امام جماعتم داره !؟

آخه تو اونجا که مثلا اینترنت ماهواره و تلویزیونش و از این چیزا برا ارتباط با دنیا که نداشتیم ، ما نداشتیم ، نه اهالی روستا که بقولی بشقابم دارن ، البته نه خونه های کاه گلیشون !

چه آرزویی !!! ارتباط با دنیا و اندیشیدن به اون ! با فتح قبله ! در حالیکه قبله ی اولم در اشغاله !

ارتباط با دنیای یه روستا و اونم با :"جماعت" محله ی پایین اونو نداشتم ! چه رسه به :"جمعه" اون و شهر و دیارش و :"حج" ش !

یادش بخیر ماه رمضان ، شبهای قدر و نماز عید و :

خدایا روزیمون کن حجّ بیت ... !

بقول وبلاگ "از مسجد چی باقیمانده ؟" : از خونه چی باقی مونده !؟ که از مسجد چی باقیمونده باشه !؟

در واقع از :"ما" چی باقیمونده ؟ که از خونه ی ما چی باقی مونده باشه !

از :

ایاک نعبد

 

نمازمون ! ارتباطمون ! که تازه بقول آقا امام غریب علیه السلام : اصلش معرفت یا شناخته ! 


  

دهداری ، زیر ساخت (4)

: سلام علیکم  !

 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، یا أَیهَا النَّبِی اتَّقِ اللَّهَ وَلَا تُطِعِ (الْکَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ) إِنَّ اللَّهَ کَانَ (عَلِیمًا حَکِیمًا) ، ... . 

زیر ساخت ازتباطی

ضمن سلام مجدد ! گفتم امروز که سر کار رفتیم و برگشتیم ! بحثو پیگیر باشم ، که نشد تا الان که امیدوارم بین نماز مغرب و عشا اونو به یه جایی برسونم ، البته چون بعد از ظهر کمی خوابیدم ، بعد نماز عشا هم خدا بخواد تا خوابم نیاد پیگیرش میشم ، البته فکر نمی کنم در این فرصتها حتی بشه در حد کدواژه هم به اون اشاره کرد ، مگه اینکه بقول معروف تا من بگم فِ تو بگی فرزاد .  

مثلا همین "سلام مجدد" ، "سرکار رفتیم و برگشتیم" ووو که گفتم و تو میدونی یعنی چی ؟

یعنی یکی از :"ما" که حرفی بزنه یکی دیگه مقصود اونه بگیره از اون حرفی که زده ، و این اختصاص به من و تو ، حالا چرا "من و تو" ؟ میگم ، نداره ، در هر بقولی :"سازمان" ی این حاکمه ، از سازمان یک ده یا روستا ، قریه ووو گرفته تا بزرگتر و کوچکترش ، که (بقولی) نه تنها شهرداری ، بلکه کشورداری ، شایدم جهانداری بزرگتر از دهداری باشه و ارتباطات اونم بزرگتر !

که به نقل از آقا امام علی علیه السلام گفته شد که من داری بزرگتر از حتی خانه داریه ، چه رسه به (اصغر) ترش مثل دهداری ، شهرداری ووو .

حالا چه یکی از ما منکر اون بشه یا قبول نکنه زبونی ! یکی از مثلا (سازمان) ما ! مگه اینکه منکر این بشیم ، که ما سازمانی نداریم ! و بدون سازمان سازمانی تشکیل دادیم بنام خونه ، ده ، شهر ، کشور و جهانیش و مثلا سازمان ملل !

مثل اینکه من و تو هم سازمان (من و تو ) رو راه انداخته باشیم در حالیکه هیچکدوم از ما سازمونی داشته باشیم ! حتی سازمونی بدنی و زمینی ! که هیچکدوم از اعضای حسی ما ارتباطی با هم نداشته باشن ! ولی بشه بهشون گفت : بدن !

مثل سازمانایی که بهشون (گفته) میشه :"سازمان" !

چی گفتم ؟ گفتم (گفته) میشه ، مثل همون :"فِ" که گفتم ! با زبون ! حالا بقولی زبون :"دل" و همدل بودنمون ، یا زبون عقل و همفکر ! بودنمون ، علی ای حال ، یعنی بهر حال گفتنی ، یعنی به زبون اومدنی ، و در ثانی در سایه ی (همزبونی) ه ، که اول امسال بجای :"همدلی و همزبونی " ، گه (گفته) شد گفتم "همزبونی و همدلی" ، هرچند که مثلا (گفته) شده باشه : همدلی بهتر از همزبونیه !

حالا بمونه که این :"بهتر" و کدوم یکی از (ما) میگه ! یا به زبون میاره برای اون یکی ! از (ما) رو میگم دیگه !

آخه ما که فقط به (سازمان) مرد و زنی در خونه ای ، محله ای ، شهری ، کشوری که (گفته) نمیشه ! سازمان جهانیشم عبارته از مرد و زنیه ! مثل مرد و زن من ! تو ! و اونم سازمانی و مرتبط ! نه بی ارتباط ! و بهشم گفت ما !

که در نماز مغرب گفته شد : ... نعبد ... نستعین ...

خب (بریم) در نماز عشا هم بگیم و ...  


  

پیدایش 2 (قسمت چهارم) :

... ، یا أَیهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ ... ، ... ، هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ ، ... .

سلام علیکم ، شب بخیر

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، یا أَیهَا النَّبِی اتَّقِ اللَّهَ ... إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمًا ، ... ، النَّبِی أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ... ، وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیینَ مِیثَاقَهُمْ وَمِنْکَ وَمِنْ نُوحٍ وَإِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى وَعِیسَى ابْنِ مَرْیمَ ... ، لِیسْأَلَ الصَّادِقِینَ عَنْ صِدْقِهِمْ  ... .

مدیریت ارتباطات :

صبح یادم رفت ، شایدم برا اینکه گیر آقا پلیسه نیفتیم و بقولی ازمون مدارک نخواد ، فرصت نشد که بگم شما تنتون سالم باشه و کامپیوترو اشغال کنین بهتر از اینه که حال و حوصله ی کامپیوترو نداشته باشین و در این حال به من فرصت دست بده .

خصوصا وقتی به دکتر و درمانگاهی هم نتونید برید ! در حالیکه برا بعضیا نه تنها یه بیمارستان به جنب و جوش میفته ، و نه تنها دکترا و متخصصای درجه یکم براش دستبکار میشن ، بلکه گویا مملکتم تعطیل رسمی شده و مسئولین مملکتم مثل فک و فامیل و آشنایای اونا هستن و ملاقاتشون میرن ، تازه رسانه های ارتباط جمعی و خصوصا صدا و سیما هم  اینارو پخش کنن و اونم  نه فقط بحسب شغل ، بلکه ... ، تازه نه فقط گوش بخبر داد و تصاویرشم دید ، بلکه ... ، تازه از مریضی خودتم نه تنها بگی ! بلکه یادت بره !

خب بله ، برا مثلا مردم غزه چرا ، ولی اینهمه تفاوت میان دو مریض ؟! دو نیازمند به درمان ؟! یاد سریال امام علی افتادم ، البته یادم نمیاد تو اون در بستر بودن امام و براش غذا آوردن و اینکه برا قاتلشم ببرن رو دیده باشم !

وقت نماز مغرب گذشت و بقول آقا امام رضا علیه السلام ستاره ها دراومد ، ان شاءالله بعد نماز 

پیامبر اکرم صل الله علیه و اله وسلم فرموده : انُ (ی) تارک فی (کم) الثقلین ، کتاب الله و عترت (ی) .

و فرموده : (انا) مدینة العلم و (علی) بابها .

دیروز عصر برنامه ی رهیافت شبکه ی چهار سیما رو نیگا می کردم ، یاد آقا پلیسه افتادم و مدارک خواهیش ، کارشناس محترم برنامه در میان مدارکی که می خواست به یه مدرکی هم اشاره کرد ، با انگشت اشاره ! آخه از مدارک دیگه فقط نامبرد ! که گرفتنی بودن ولی اون یکی داشتنی ، مثل اعضای حسی حواس ، قلب ، حافظه ، یادآوری ، فکر و عقل نشون داده شده ، یا نزولیش عقل فکر ، ذکر ، حفظ ، قلب ، حس و عضو بدنی که نشون داده شد با انگشت . 

یاد کارشناس دیگه ی همین شبکه در عصر روز آخر ماه مبارک افتادم ، که در پاسخ پرسشی گفت ، در جهانی شدن ، در جهان مدرن و پست مدرن ، مردم بعنوان مثال  نونشونم از حکومت می خوان ، مثل گذشته نیست ، مثلا شاه کاری به این نداشت که مردم بیکارن .  

بعنوان مثال گفت امروزه مردم  امر آموزش و پرورش رو به حکومت واگذار می کنن ، نقش مردم ، مثلا خانواده رفته رفته کمتر میشه ، مثل پرداختن به همون مطلبی که نیاز به مدرک داره و یکی از مدارک قابل اشاره با انگشت اشاره بود . 

بعبارت دقیقش نقش (من) ، (شما) رفته رفته کم میشه ، حتی بدن قابل اشاره ما هم ، در حالیکه اگه نگیم مدیریت ارتباط با جهان مدرن و حتی پست مدرنو هم داراست ، خب با چی می دیدم و می شنیدم فرمایشات این کارشناسای محترمو ؟ وسیله ی ارتباط ما با دنیای بیرون چیه ؟ دنیای بیرون از چه دری می خواد وارد درون ما بشه ؟

نه اینکه ما مثل بعضیا " دیوار " کشیده باشیم ، و یا "ایست بازرسی " گذاشته باشیم  ، و یا " موانع " و "دست انداز" ایجاد کرده باشیم ، ووو ، بلکه ورودی دنیای بیرون به درون ما چیه ؟ حالا به مدیریت کی ؟ بمونه . 


  
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :485
بازدید دیروز :76
کل بازدید : 1339023
کل یاداشته ها : 1761


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ