دانشِ کار :
بِسْمِ اللَّهِ ... ،ألْحَمْدُ لِلَّهِ ... ، إِذْ قَالَ یوسُفُ لِأَبِی ... ، قَالَ یا بُنَی ... ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یعْدِلُونَ ، ... .
سلام علیکم ، روز بخیر .
دیروز ، در :"روز" دوم ، "روز " بخیر ، یه چیزیم می خواستم بگم که افتاد به امروز ، خب گفته شد برا :
کار
ی بریم بیرون و :"به تعبیر معروف" مام گفتیم :"چشم" و رفتیم و موند به امروز ، همین ! البته برگشتنیم که یه خوابی زدم و شبم که متاسفانه قهرمانی پرسپولیسمون عقب افتاد ، و خب از این چیزا هم دخیل بود دیگه .
اصلا بمونه برا یه وقت دیگه ! شایدم لازم نشه گفتنش ! حتی تو یه :"شنبه" ی دیگه هم ! اصلا به من چه مربوطه که فرانسه چه فرقی با آمریکا داره !؟ و جلیقه :"زرد"اشم چرا با "رییس جمهور" ، نه :"دولت" ، در افتادن !؟ و اصلا :"حرف" شون چیه !؟ بقولی :"نظری" یا :"عملی" ه !؟ و یا مثلا :"دینی" !؟ و خب ! چرا تو خیابون !؟ مگه مثلا :"کلیسا" ندارن !؟ یا "شنبه" شو !؟ و تو شنبه ها !؟ یی که پشت سر گذاشتن و منبعدشم گویا که بازم : شنبه ها ...
خب شاید "حرف" این باشه که به تعبیر معروف : عیسی بدین خود و موسی هم بدنیا خود و اونام بدین خودشون ! که :"سرمایه داری" نمی خوان باشه !؟
خب ! چی باشه !؟ دین یا آئین رو میگم !؟ آیا :"به تعبیری معروف" ی ، فعلا سرمایه داری :
ستیز
ی حرف اولو میزنه !؟ و یا به تعبیر دیگش :"جنگ" ! و بعد :"پیروزی" و به وقتش راجع به :"صلح" هم حرفش زده میشه !؟ خب ! اونوقت ! سرمایه داری :"جهانی" چی !؟ فقط امیدوارم که :"کار" اونام به مثلا :"مذاکره" با آمریکاش نکشه ! آخه میزنه زیر سلکاتش ! و توش :"برد برد" نیست ! چه رسه به :"برد" و ختم :"ستیز" ! حتی تو :"فرانسه" هم ! خب برا اینکه :"سرمایه داری " یه نظر ! یه فکر ! یه ایده و یه دیدگاهه ! و :"محراب"شم حتی تو :"مسجد"م نیست ! چه رسه به "کلیسا" و شنبه اش ! اونجاس که توش :
صفریک
حاکمه ! چه :"صفریک" سند جهانی :"2030" و چه ... ، بمونه به وقتش ! اصلا به من :"چه" !؟ مگه من :"که" هستم !؟ هنر کنم :"کلاه" خودمو نیگر دارم که ، نه اینکه باد نبره ! فقط ! بلکه یه :
فیلسوف شهیر
و خودشم :"انگلیسی" برش نداره و جاش "صفریک"شو بذاره ! و من بشم :
سرباز
ش ! و در عین حالم :"سرباز" حتی امام زمانم ! چه رسه به :"سرباز" : محمد رسول الله !
حالا مدافع و خودشم از :"حرم" بمونه ! شکر خدا که "حرم" مخفی از :"نظر" ه ! وگرنه ...
خب !
... (آل عمران/1) اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَی الْقَیومُ(آل عمران/2) ... .
مرحوم علامه ، در تفسیر شریف :"المیزان"شون ، ذیل این آیه فرموده اند که برای تفسیرشون از این آیه مراجعه شود به تفسیر آیه ی :"آیة الکرسی" .
گفتم اینو گفته باشم که صرف :
نظر
از :"قبل" و :"من قبل" اون :
... نَ(البقرة/254) ... .
یا مثلا :
... وَالْکَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ(البقرة/254) ... .
و یا لغایت :
... (البقرة/253) یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یأْتِی یوْمٌ لَا بَیعٌ فِیهِ وَلَا خُلَّةٌ وَلَا شَفَاعَةٌ وَالْکَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ(البقرة/254) ... .
و :"میزان" م این باشه ، باز می مونه :"بعد" و :"من بعد" شم ، که اونجا اومده :
... لا ... .
و خودشم بلافاصله ! و لغایتشم :
... لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِی یشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ یعْلَمُ مَا بَینَ أَیدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا یحِیطُونَ بِشَیءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ وَسِعَ کُرْسِیهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَا یئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِی الْعَظِیمُ(البقرة/255) ... .
و "آیة الکرسی"م همین باشه ، و حتی :
(البقرة/255) لا ... .
هم نباشه ! و چه رسه به :
لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی فَمَنْ یکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ(البقرة/256) ... .
و "من بعد" اینم .
در حالیکه اینجا ، صرف :"نظر" از :"میزان"ش ! حرف از نه تنها :"نه" نیست ! بلکه حرف از :
... (آل عمران/2) نَزَّلَ ... .
و خودشم بقول ایشون به :"تدریج" ه ! نه دفعتا و یا :"به تعبیر معروف" یه هو ! و بدون در "نطر" گرفتن :
منزل !
یعنی ظرف نزول !
خودشم بعنوان نمونه :
... (آل عمران/2) نَزَّلَ عَلَیکَ ... .
یعنی بقولی یه :"نظریه" و یا بقولی :"نظری" ی نیست ، یا بقولی :"حرف" ی که بهش :
... عمل می کنیم !
م نه ! حتی "به تعبیر معروف"ی :
عملیم که شد گفته بشه !
هم ! بلکه گفتن همانا و عملی بودنشم همانا !
حالا بمونه که تازه خودشم :
... (آل عمران/2) نَزَّلَ عَلَیکَ الْکِتَابَ ! ... .
اللهم الرزقنی ... !
بیان نامه ی نوی ... :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ . الر تِلْکَ آیاتُ الْکِتَابِ الْحَکِیمِ . أ ؟ ...
باب الجواد :
السلام علیک یا ابا عبدالله . السلام علیک یا ابا عبدالله ثانی . السلام علیک یا عالم ال محمد (الف) (ب) . یا معصوم دهم !
مَن عَلَّمَنی حَرفا ... :
سلام علیکم
در خبرای (پ) امشب تلویزیون یه نوشته ای بود که نویسنده منتظر دیدن دهه ی پنجم انقلابه ، خب ! ضمن اعترافش #امروزشون به دیدن دهه ی چهارمش ، می خواستم بگم ، به ایشون که با توجه به تصاویری که من از ایشون دیدم ، مثلا تو تلویزیون ، اگه پیرتر از من نباشن ، چندان جوانتر از من نشون داده نمیشن .
یعنی ما یه دهه دیگه ، حالا دهه ی ششم ، هفتم ووو ی انقلاب بمونه ، رو که نه ! فردا رو هم می بینیم !؟ یا #ان شاءالله خواهیم دید !؟
حالا صرف #نظر از اینکه بازم میگن : #نخواهیم دید ! و منتظر حرف #نو یا تازه ای بودیم !
خب #معنی : نخواهیم دید! چیه !؟ که مام بدونیم !؟ آیا بازم منظور مای #دومه !؟ یعنی :
نخواهیم دید ما !؟
خب اونکه برا مای اول قابل #فهم نبود ! که #امروزم باشه ! چه رسه به #ان شاءالله فردا ! ی قابل مشاهده و آزمایشم برای داوری !
تا فردا ! شب بخیر .
---------------------------
زیر نویس :
الف : اللهم صلّ علی محمّد و ال محمّد و عجّل فرجهم و جعلنا من اعوانه و انصاره .
ب : خب ، فکر می کن # م ، قبلا گفته باشم که :"شیعه ی هشت امامی" تا #امروزکه بدنیا نیومده ! از فردا هم :"به تعبیر معروف" کی خبر داره !؟
پ : داغ .
گفتگوی علمی ما (3) :
... ، تَنْزِیلُ الْکِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ ، ... . (کتاب خدا ، قرآن عظیم ، سوره ی غافر)
ضمن تبریک امروز ، امروز تصمیم گرفتم که سرکار نرم ، البته تصمیم گرفتیم ، برا اینکه داداش محسن که چشم باز کرد و بهش گفتم امروز استراحت ، یک آخی گفت که دونستم (1) اونم بدش نمیاد .
با اینکه می دونست (1) صابکارمون هفته ی قبل پول نداد و گفت تو عروسی که اضافه پرداخت داشت صاف بشه ، که وقتی دونست (1) برا خرج خونه و سرکار لنگیم ، ضمن قبول پیشنهادم که از کارکرد هفتگی ما نیمی پرداخت بشه و نیمی بابت طلبش کم بشه ، مقداری داد که خودمونو به یارانه ها برسونیم !
خلاصه با نیمی که نه ! با همه ی کارکردم نمی تونستیم مثلا امروز کرایه خونه رو بدیم ، چه رسه به اینکه یه روزم استراحت کرد ! ولی قسمت قبلی ، گفتگوی علمی ما (ب) (2) ، یه کم و کسری داشت که گفتم امروز هم واونو درست کنم و هم پیگیر بحث باشم .
البته ان شاءالله ، قبلا گفتم که آقا امیرالمومنین ، یادآور دین محمد صل الله علیه و اله و سلم ، علیه السلام ، نه امیرالمومنین یزید بن معاویه ی ابوسفیانی مثلا سعودیها ، در پاسخ این پرسش که خدا رو از کجا شناختی ؟ فرموده خدا رو از اونجا شناختم که تصمیم گرفتم مثلا امروزو استراحت کنم ، بحثو پیگیر باشم ووو ، که یه چیز دیگه شد و دونستم تصمیم گیرنده یکی دیگس ! حالا اونکه تصمیم گرفته من تصمیم بگیرم بمونه ! مگه اینکه تصمیم من به تصمیم یکی دیگه نباشه ! و مثلا من تصمیم گرفته باشم که بدنیا بیام و ... و بعدشم از این دنیا برم به ... !
به اسم یا نام علم یا دانش :
همینطور دونستنمم ، که به تصمیم من باشه ! و تصمیم بگیرم بدونم ! حتی اگه در حد و اندازه یا بقدر یا قدّ حسی گفته بشه ، چه رسه به دنیای ! دل یا قلب و ما بعدشم ! البته اگه محدود یا به اندازه ی اینم باشه و اونی که بهش علم یا دانش گفته میشه نه تنها همش همین باشه و به اصطلاح ولاغیر ، بلکه مثلا به همون عرفانیم که گفته میشه گفته بشه : علم یا دانش عرفان ! یعنی علم یا دانش بحساب بیاد ! مثل حس و نه فقط دیدن ، شنیدن ووو ، بلکه حتی یکی از حواسم ، حتی حس بدنی یا به اصطلاح فیزیکی در گفتگویی با بدن یا فیزیکی دیگه !
چراکه این فقط مثلا گلو نیست که گفتگویی با مثلا خنجر داشته در روز عاشورا ، گفتم که گفتگو دو ، 2 یا ب طرفه و متقابله ، و مثلا آقا اباعبدالله ، یادآور دین جد و پدرش ، علیه السلام برا چی گفته : اگر دین جدم به کشته شدن منه ، ای شمشیرها مرا دریابید ؟ جز برا اینکه شمشیرم درمی یابد ؟
به اسم یا نام کاردان و کارشناس :
حالا من کاری به این ندارم آنچه که بعنوان عرفان و معرفت یا شناختی نامبرده میشه ، چه در مکتب خونه ها یا مدارس ، چه قدیم و چه جدیدش ، بعنوان یا اسم و یا نام علم یا دانشم نامبرده میشه ، ولی چرا مثلا در مدارج علمی دانشگاهی گفته میشه کاردانی و بعدش گفته میشه کارشناسی !؟ و ارشدم که گفته میشه مقصود کارشناسیه !؟ نه کاردانی ! مثل همون دریافت قلب یا دل که عرفا میگن بعد دریافت حسیه ، حالا حسی که اختصاص به آدم ، انسان و بشرم نداره ، بلکه بقولی : گاو و خرم دارن ! حالا ارشدش ؟ بمونه !
چراکه مثلا استاد شهید مرتضی مطهری در همون آثار بدون استثناء خوبشون دارن که شناخت منحصر به شناخت حسی نیست ، بلکه علاوه بر شناخت قلبیم داریم و اون : شناخت عقلیه !
حالا کازی به اینم ندارم که در هیچیک از آثار ایشان و بنام ایشانم ندیدم که کاردانی رو هم مثل کارشناسی منحصر به حس نکرده باشن و برای قلب یا دل و همینطور برای عقل یا خردم قائل باشن ، به اینم کاری ندارم که گویا ایشونم که حوزوی هستن ، مثل دانشگاهی ها ، علم یا دانشو ، یا دونستنو ، و یا کاردونی رو پیش از کارشناسی می دونن ! (1)
و فعلا کاری به اینم نداریم که کارگر علم یا دانش ، با کارگر معرفت یا شناخت چه فرقی داره !؟ که آیا کاردانش فکر یا اندیشه هست ؟! چراکه وقتی مثلا در مدرسه به دانش آموز گفته میشه :
فکر کنید و پاسخ دهید. (3)
مقصود چیه ؟
چیزی که فعلا باهاش کار دارم همین فکره ! چراکه فکر یا اندیشه که نبود توی عَلَم !؟ مگه اینکه گفته بشه (4) فکر هم حس ظاهری ، و هم باطنی اونه و فرقی با عقل یا خرد که نه ، بلکه حتی به روح یا جانم فکر یا اندیشه گفته میشه !
چراکه صرف نظر از اینکه ما برای دانستن فکر کنیم ، قدر مسلم به چیزی فکر می کنیم که بیادآدرده شده باشه ، و یادآوری بعد بحافظه سپردن است ، حالا سپرده هرچه باشد ، چه معرفتی و چه علمی ، و چه اینکه ایندو فرقیم باهم نداشته باشند ، و از جمله سپرده ها به حافظه هم یکی هم نتیجه ی فکر یا اندیشه هست که پس از فکر کردن و معلوم شدن چیزی ، بحافظه سپرده میشه و مثلا وقتی یه حرف علمی زده میشه یا نوشته میشه ، پس از یادآوری مثل همون معلومیه که بحافظه سپرده شده ، بعبارت دیگر از حافظه ای دانا به آن بیادآورده شده .
برا چی ؟ که طرف مقابل ، یعنی شنونده یا خواننده ی آن حرف یا نوشته هم به اون فکر کند یا بیندیشد و بداند ، نه اینکه فقط مثلا حس کند ! یا دوستدار یا بقولی فیلسوفش باشد ! حالا بماند که دوستدار دل یا قلب است یا عقل یا خردم مثل شناخت دست اندرکار دوست داشتنم هست !؟
خب ! درستکه کارو تعطیل کرده ام و سرکار نرفتم ، ولی به اذان ظهر و برپایی نماز چیزی نمونده ، و این قسمتم داره طولانی میشه و از حوصله خارجم شاید بشه ، برم سر اصل بحث که گفتگوی علمی ماست .
اول اینکه مقصود از گفتگو ، گفتگویی نیست که مثلا من با خودم دارم ، پس از گفتگویی که بدنی یا فیزیکم با بدنی دیگر متقابلا ، در ثانی مثل همین گفتگوی بدنی یا فیزیکیست ، که دو بدن یا فیزیک با هم دارند ، در ثانی گفتگو علمیست ، حالا هرچه که بعنوان علم یا دانش به آن گفته شود ، متقابلا !
یعنی چی ؟ یعنی نه تنها گوینده یا نویسنده ، بلکه متقابلا شنونده یا خواننده هم به آنچه که گوینده یا نویسنده می گوید علم یا دانش بگوید ، نه اینکه بهش جهل یا ندانی بگه ! اونم متقابلا !
یعنی چی !؟ یعنی گفتگویی باشه میان عالم یا دانشمندی و جاهل و نادانی ! چراکه گیریم که یک طرف از دو طرف گفتگو عالم یا دانشمند باشد و بداند که چه می گوید و یا چه می نویسد ، ولی طرف دیگر این گفتگو چی ؟ حتی نمی داند که گوش یا چشم خود را به حرف یا نوشته ی طرف مقابل داده !؟
حالا به تصمیم حس ؟ یا قلب ؟ و یا ... ؟ بماند ! و برای چی ؟ هم ! که بدونه ؟ یا حس کنه و مثلا بشنوه یا ببینه ؟ یا دوست داشته باشه ؟ و یا ... ؟
چراکه اگه تصمیم به دانستن باشه ، خب دانستن یعنی چی ؟ اونم وقتی که حرف یا نوشته این باشه که : بدان !
و بقولی فرق داشته با مثلا : بخوان ! (5)
------------------------------------
(1) – حالا دونستن یعنی چی ؟ بمونه ، که در مباحث قبلی گفته شد که برخی اونو حس ، دیدن ، شنیدن و حواس به اصطلاح ظاهری می دونن ! و بعضیا هم نهایتشو حس به اصطلاح باطنی ، داخلی و یا ... بازم ! می دونن ، و مثلا بهش میگن :"عرفان" و دوننده ی اونم گفته شده که دل ، قلب و یا ... ست .
(2) - که گفتم به حساب ابجد میشه دو یا برقم 2 ، و بعنوان مثال همین دونستن یا دانایی ، که بهش علم یا دانش گفته میشه هم بحساب ابجد میشه صد و چهل یا برقم 140 ، برا اینکه عین میشه هفتاد ، لامم که میشه سی ، و میم که در قم گفته شد میشه چهل و 70+30+40=140 ، و فقط قم و علمم نیست که بحساب ابجد بشه صد و چهل یا برقم 140 .
(3) _ بعنوان مثال در کتاب ریاضی و حتی ریاضی مقطع ابتدایی !
(4) _ بعنوان مثال در تفسیر نمونه ، که در نوشته های آغازین اینجا نقل شده ، که در ذیل تفسیر آیه ی از سوره ی مدّثّر آمده .
(5) _ داستانش بمونه برا فرصتی دیگه ان شاءالله .