صبح روز دهم :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، ... .
سلام علیکم ، پیش از ظهر (الف) تون بخیر .
... ، الْحَمْدُ لِلَّهِ ... . بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ،تَنْزِیلُ الْکِتَابِ ... . ... . بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْکِتَابَ وَلَمْ یجْعَلْ لَهُ عِوَجًا ، ... .
ضمن عرض تسلیت بمناسبت امروز ، روز عاشورا ، که روز دهم ماه محرمه ، یعنی نخستین روز دهم ماه اول سال هجری قمریه ، و حتی روز دهم ماه صفرم تکرارش نیست (ب) ، تکرار روزی ، حتی روز نهم محرمم نیست ! که گذشت !
چی میخوام بگم امروز !؟ به خودم ؟!
اول اینو بگم که صبح رفتم نون بگیرم ، دوتا از نونوایی های این :
ج.ا
یعنی فاز ما ، بسته بود و یکیشم یه لنگه اش نیمه باز به چشم اومد ، به نظر نمی اومد که پختی داشته باشه که یکی با چند تا نون ازش بیرون اومد و رفتم اون طرف .
داشت می پخت ، ولی مشتری نداشت بجز یکی دوتا جوون سیاه پوش ، یکیشون به زبون ما گفت کبلی چند تا می خوای ؟ گفتم دوتا و خواستم پولشو بدم بهش بدم که گفت :
احساندی
گرفتم قضیه چیه و گفتم به به و خدا قبول کنه ، و داشتم می اومدم تو راه می گفتم :
یا قدیم الاحسان بحق الحسین !
تو خونه هم گفتم بیایید صبحونه رو با نون امام حسین بزنیم !
خب ، نونو روزانه میگیریم ، و ای کاش چیزای دیگه هم بقول آقا اباعبدالله ثانی همینطوری بود ! که وقتی گندم در مدینه کمیاب شده و بود به قیمت روز ! گندمانشونو فروخته بودن ، فرمودن نه تنها پول اضافی فروخته شده ها برگردونده بشه ، بلکه موجودی خونه هم به قیمت قبلی به بازار عرضه بشه و در مقابل پرسش از اینکه پس خودمون چیکار کنیم !؟ فرمودن روزانه خرید می کنیم و به قیمت روز ، مثل دیگران .
خب ، هرچند مسئله ی قدرت خریدم مطرح بشه ، ولی مایحتاج روزانه ی دیگران که تو خونه :"انبار" نمیشه !
خب ! چی می خواستم مطرح کنم !؟ امروز !
پیش از ظهر ؟ که به الان و بعد نهار کشید ؟ البته نه نهار نذری و احسان و ... شکر خدا !
یا ابوالفضل !
قضیه اینه که یه حرفی از دیروز بعد از ظهر "انبار" شده و گفتم :"تخلیه" کنم ! انباری رو دیگه !
حالا بقولی :
ذهن
رو ، یا بقول استاد شهید مرتضی مطهری ، در آثار بدون استثناء خوبشون :
حافظه
اونم اینکه در یکی از سخنرانی های دیروز که از تلویزیون پخش شد ، گفته شد دین :"جهانی"ه ! حالا کاری ندارم که گفته این بود !؟ یا نه ! جهانی :
خواهد شد ! در زمان ظهور !
در مانند مثلا همین :"بعد از ظهر" روز ! که قبل از ظهرم داشت ! و اینو برا خالی نبودن عریضه گفتم ! ان شاءالله در این :"دوره" به سوره ی جمعه که رسیدم بیشتر میگم ! که در اون سوره حرف از نماز در :
یوم الجمعه
هست ، مقصود نماز ظهره !
خب ! دین جهانی مثل چی !؟
آخه سخنران ، اونم در سیمای جمهوری اسلامی ایران ، حالا بمونه بقول مثلا :"سید" :
قلب یا مرکز جبهه ی مقاومت !
گفت مثل :
دو دوتا جهارتا !
حالا با دوی :"تکرار"ی کاری ندارم ! ولی اولی رو از کجا آورده !؟ آیا از یک بعلاوه یک !؟ و صرف نظر از دومی اینم !؟ آخه :
یک یکی یک تا !
میشه ! تو ضرب ! که گفته شده نوعی جمع ، یا بعلاوه هست ! و حالا :
صفر صفر تا صفر تا !
شم بمونه !
که از قضا بقولی :"اصلی" ترین جهانی اینه ! امروز ، حتی امروز ! و حتی ظهرم ! چه رسه به پیش و پس یا پس و پیشش !
آخه سخنران حرفای دیگه هم زد و گفتم "اصلی" ترش "تخلیه" بشه ! از انباری دیگه !
مثلا یکی از حرفاشم :"تصدیق" بود و مثلا تصدیق ادیان قبلی ! یا پیشین ، پیش از دین بعدی !
خب دین :"ظهر" این دو چی !؟ مثل صبح و عصر ظهر یا روز !؟
مثل امروز !؟ یا بعبارت دیگه :
الیوم !؟
-------------------------------
زیرنویس :
الف :
بعد صبحونه دختر خونه با مادرش رفتن که با برادرش و همسرش برن تبریز ، برا دیدن دسته .
خب گوشیشم با خودش برد دیگه ، پس وقتی چشتون به این نوشته می افته ، الان و پیش از ظهر نیست ، مونده که برگردن و از اینترنتشون منم استفاده کنم و اینو بفرستم ان شاءالله .
که شکر خدا الان ، که از :
ظهر
گذشته برگشت و ...
پسر خونه هم که قبلا رفته به شهرمون ، به وطن ! طبق معمول همه ساله در تاسوعا و عاشورا ، گوشیشم :"همراه"شه !
ب :
مثل دهه دوم ماه صفر ، روز اربعین ، که روز دهه ی دوم ماه بعدیشم تکرارش نیست .
مدیریت بحران علمی :
... بسم الله الرّحمن الرّحیم ، ... .
سلام علیکم
مدیریت ، مدیریت بحران ، مدیریت بحران علمی :
موضوعیت بحث :
شاید گفته شود که مدیریت و همچنین مدیریت بحران ، شاید موضوعیت داشته باشه ، یا اصلا موضوعیت داره ، ولی مدیریت بحران علمی ، یعنی چی !؟ خب ! در ثانی معنا هم که نداشته باشه بتبع موضوعیتم نداره دیگه !
این بحث نظر به این گفته هم که باشه ، موضوع خود موضوعیت بحثه ! که یه بحث علمی باشه ، چراکه موضوع علمی می تونه مدیریت باشه ، بحران باشه ، مدیریت بحرانم که موضوعیت داره !
بعبارت دیگه بحث علمیه ، و بحران علمی ، یعنی رویدادی که علم یا دانشو به :"خطر" انداخته باشه ، و :"فرصت" یم برا مدیریتش داده باشه موضوع بحثه ، حتی اگه این دو در علم یا دانش دینی یا اسلامی رویداده باشه ! بعبارت دیگه در علوم دینی !
بعنوان مثال اینکه :"علوم دینی " تحت مدیریت حتی :"علوم انسانی" نامبرده شود ! چه رسه به اینکه بعنوان مثال :"علوم دیگری!" مدیریت "علوم انسانی" را هم مدیریت کنه !
و تازه ! خودشم در "خطر" باشه ! و "فرصت" برا مدیریت خودشم نداشته باشه برا رفع اون که نه ! حفظ خودم نه ! با کنترل اون و حالا بموقعشم بمونه ، بلکه نیازمند به مدیریتی هم بشه ! مانند مثلا همون علوم انسانی و علوم تحت مدیریت اون ! منجمله علوم دینی !
که با به خطر افتادن مدیرش مدیریتشم بخطر بیفته ! مثل آنچه که در قرون وسطی در غرب و اروپا رویداد و نتونست بحران رو مدیریت کنه ! و مدیریت علمی بدست مدیریت :"علوم تجربی" افتاد و بعد هم به :"علوم ریاضی فیزیک" واگذار شد و هنوزم بدست گرفته ! هر بحث یا کاوش علمی رو !
منجمله بعنوان مثال مدیریت بحران همین زلزله ای در جمهوری اسلامی ایران ، در کرمانشاه رویداد ! و یا بعنوان مثال در غرب آن در سوریه و عراق رویداد ، که بحمدالله هردوش بخیر گذشت و می گذرد ، ولی با مدیریت کدوم علم یا دانش !؟ از دانشهایی که نامبرده میشه !؟ بعنوان علم یا دانش !؟
و یا در دنیا مثلا در کودک کشی یمن ! و نسل کشی میانمار! و مانند اینا ! که کدوم علم یا دانش مدیریتشو بگردن میگیره !؟ آیا بقول :"روزنامه" ای علم یا دانش :"سیاست" !؟ که مثل :"دین" بقول همون روزنامه غایب :"بزرگ" میدان مدیریته !؟
شاید معنی عدم موضویت این بحث اینه که اینا ! که دنیا رو به خطر انداخته ، ربطی به علم یا دانش نداره !؟ که مدیریت اینا علمی باشه ! خب چیه !؟ سیاسیه !؟ دینی یا اسلامیه !؟ و :"دا" ییه !؟ و اینا علمی نیستن !؟ حالا چی هستن !؟ بمونه ! که رفت یقه ی اونو گرفت !
ولی علمی یعنی چی !؟
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، ... ، رُبَمَا ... .
بحث گذشته رسید به اینجا که سوف یا علم و یا دانش ، شد دوست داشتنی ! با مدیریت فیلسوف یا دوستدار دانش سقراط ، حالا بعدش چی شد !؟ ان شاءالله ادامش بمونه برا فرصتی دیگه .
حس دوم (3) :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ ، ... ، قَالَ رَبِّی یعْلَمُ الْقَوْلَ فِی السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ، ... .
سلام برحسین ، یادم نمیاد چند سال ؟ ولی مدتی بود که برف آبانی و اونم تو نیمه ی اولشو ندیده بودم .
خب یه حس دوم دیگه هم بگم بد نیست ، میگن که میگن : ای کاش ما حس دوم مسلمونا رو داشتیم !
البته تعبیر از منه و خصوصا تعبیر حس تو این گفته ، چراکه هر درک یا دریافت دومیم که بعد حس گفته بشه ، اونم برا حسی ، که که گفتم درون رو عبارت از حس میگه ، حس درون و درونی رو که در قسمت فبل گفتم ، حس دوم بحساب میاد .
وتا وقتیم که درون درک یا دریافت کننده ی درونم ، همونطور که در قسمت قبلی گفتم ، حس باشه .
دراین گفته ، که گفتم میگن که میگن ، جالبتر اینه که میگن اولیم مسلمون باشه ! میگن دومم همینطور ! (پاورقی)
پاورقی :
مگر اینکه تعریف ، تعریف حسی ما هم از مسلمونی دینداری نباشه ! یعنی دین عبارت از اسلام نباشه ، که به نقل از آقا امیرالمومنین علیه السلام براتون نقل کردم که فرموده ان : اولش تسلیمه ، و دومیشم اقرار ، و ... ، آخرشم عمل .
بعبارت دیگه نه تنها حضرت عیسی بن مریم علیه السلام ، و پیامبر ابراهیمی قبل از ایشون ، یعنی حضرت موسی علیه السلامم ، بلکه حضرت نوح علیه السلام و حتی حضرت آدم نبی علیه السلامم که پیام آور نخستین دین باشه نیز دینی رو که آورده ان اسلام نباشه .
و دین دومی رو یکی از این پنج پیامبر (توضیح) آورده باشه ، مثل حس دومی که موضوع بحث ماست ، و مثلا عقله ، اونم عقل دوم ! یعنی گوینده در موضع عقل اول گرفته ! و در موضع عقل دومم که باشه ، بازم عقلش عقل اوله !
چرا ؟ خب گفتم که میگن که میگن : ای کاش ما حس دوم مسلمونا رو داشتیم !
خب این یعنی چی ؟ آیا در معنای این گفته نیست که گوینده هم حس اولو داره ؟
توضیح :
از صد و بیست چهار هزار پیامبری که گفته میشه ، بجز پنج پیامبر و خاتم پیامبران ، بقیه پیامبران بعد از یکی از این پنج پیامبرن تا پیامبر بعدی ، بعنوان مثال حضرت یوسف علیه السلام از پیامبران ابراهیمی بحساب میان ، حتی حضرت یحیی علیه السلامم از پیامبران موسوی بحساب میان ، با اینکه حضرت عیسی بن مریم علیه اسلام همزمان با ایشونه ولی ایشونم مثل پدرشون حضرت ذکریا علیه السلام از پیامبران موسوی هستن ، و دیگه اینکه با بدنیا آمدن حضرت عیسی بن مریم علیه السلام و پیامبربودنشون چنین نیست که آندو دیگه پیامبر نباشن ، مثل حسی که با حس دوم دیگه حس نباشه و خبری از بیرون نیاره به درون ! البته با عضو حسی خودش ، و البته به درون بعد حس ، که گفتم به اونم حسی میگه حس ، منتها حس دوم ، یا حس حس ، و یا ... .
رهگیری (3) :
امشب فقط می خوام فردا ، عید فطر و سال نو رو تبریک بگم و برا همه سلامتی و امنیتو ، که بقول پیامبر صل الله علیه و اله وسلم : " دو نعمت مجهوله " ، در این سال آرزو کنم .
خب برا اینکه سال نو که سال نوی مسلمونا نیست ! البته اگه تعریف ما تعریفی نباشه که یاد ! آور (1) پیامبر صل الله علیه و اله وسلم از دین ، یعنی اسلام داره ! که فرموده بعد ایشونم هیشکی نمیتونه تعریفی علاوه بر این داشته باشه ! که اولش اینه :
الاسلام هو التّسلیم ، و التسلیم ... .
که بنا براین کیه که تسلیم نباشه !؟ و مسلمان بهش نشه گفت ؟! یعنی کیه که تسلیم چیزی نباشه ؟ و فردا که گفته بشه :
... ، و جعلنا للمسلمین عیدا ، ... .
شامل اونم نشه ؟
مگه اینکه در رهگیری مسلم تعریفی که ما از مسلمان داشته باشیم همونطور که گفتم تعریفی نباشه که یادآور دین ، یعنی اسلامی محمدی دارن .
حالا چرا میگم یادآور ؟ (2) خب گفتم که ، در قسمت پایانی بحث قبلی ، اظهار نظری شده بود و گفتم که ، علاوه بر پاسخی که به اون دادم ، می خوام بیشتر براتون بگم .
ان شاءالله که فرصتشو داشته باشم در سال نو .
پینوشت :
(1) – که متاسفانه در نوزدهم این ماه ، آن مولود خانه ی خدا ، در مسجد بهنگام نماز ضربت خورد و در بیست و یکمم از این دنیا رفت .
(2) - برا اینکه گفته میشه عصر عصر علم و دانشه ، ولی فکر نمی کنم گفته بشه که باب یا دروازه ی علم و دانش ذکر یا بقول ما یاد و یادآوریه ! حتی یادآوری اسلام محمدی ! چه رسه اسلام ابراهیمی ، موسوی ، عیسوی ، نوحی و آدمی ! و حتی انسانی ! البته بنابر تعریفی که از آن گفتم یادآور دین ، یعنی اسلام محمدی دارن و متاسفانه ... (3) .
(3) – و این واقعه ی تاسف بار آدمی را به فکر یا اندیشه انداخت ! یعنی مقّدر شد که بیندیشد و ... (4) .
(4) – که متاسفانه سکاندار اینم نه تنها تنها ماند و غریب ! بلکه بوسیله همسرش مسموم شده و بشریّت مجبور به تعقل شد و ... بماند !
الفبا ، الفبای تمدن :
بسم الله الرّحمن الرّحیم ، ... و ایّاک نستعین ، اهدنا ... .
تمدن دین بنیان :
اول بد نیست یه حرف که فکر نمی کنم بگوشتون نخورده باشه بگم ، البته نه در کتاب دینی ! البته تا اونا که گفتم تو اون اومده :
... ، ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیبَ فِیهِ هُدًى ... .
در حالیکه اگرم بعنوان مثال دین بنیانشو نتونیم بگیم ، ولی عبادیشو که میشه گفت .
خب اون حرف چیه یا :"چی میگن؟" ، اون :"دانش بنیان" ه دیگه .
البته قابل درکه ، یعنی قابل دریافت و گرفتنه ، مثل :"فراگیری " قلب یا دلم که گفته شد ، گفته نشه ، قابل درج در درک و دریافت حس و مثلا حس بینایی چشم و اونم ابراهیمی اونم که گفته شد نباشه ، قابل درج در یه درک و دریافتی که هست ، وگرنه مثلا چجوری یکی می خواد جلوی رفتن یکی رو به اونجایی که هست بگیره ؟ اونم وقتی گفته باشه که میگیره !؟ در حالیکه هیچ درک و دریافتی ، اونم فراگیر ! از اون نداشته باشه !؟ پس درک و دریافتی از اون نه تنها داشته ! بلکه هنوزم داره و :
... ، ذَلِکَ ... .
اونم مکتوب و نوشته شدشو :
... ، ذَلِکَ الْکِتَابُ ... .
اونم :
... ، ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیبَ فِیهِ ... .
شو که دیگه داره ! نداره ؟ چیرو ؟ و از :"چی " میگه و حرف می زنه ؟ آخه :
الم ، ... .
مش که عیانه و حاجت به بیان نداره که داره یه چیزی ، یه حرفی می زنه ! اونم به زبون همونجای خودشو و برا همزبوناش ، خب به اونا :"چی " ؟ حالا برا چی ؟ بمونه ، مثلا اینکه بدونن ! و اونام :
... لَا یعْلَمُونَ ، ... .
نمی دونن ؟ یا :
... تَعْلَمُونَ ، ... .
می دونن ؟
اینو بعنوان مثال گفتم ، وگرنه :
... الَّذِینَ آمَنُوا فَیعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ ... .
الفبای تمدن دانش بنیان :
حرفشم نمیشد زد ، علم و دانشو میگم ، همینطور دانش بنیانم .
قبول باشه ، خب چی می گفتم ؟ داشتم می گفتم ، بقول مقام معظم رهبری ، همین الان که با مادرتون داشتیم نماز می خوندیم ، شبکه ی سه سیماش پخش کرد :"تصادفی" که نگفتم اینو که می خوام بگم ، تحت عنوان علم یا دانش .
راستی اون بنده خدام می خواد جلوی دانش بیانم گرفته بشه ؟ که وارد سرزمینش نشه ؟ آخه مگه دین بدون دانشم داره ؟
داشتنیها که فقط فراگیری مثلا چش و بیناییشو و حتی ابراهیمیشم که نیست ، نه اینکه موسوی ، عیسوی ، نوحی و آدمیم داره ، بلکه حتی فقط محمدی اونم نیست ! کجا ؟
آهان ! حالا شد یه حرفی ، خب مثلا همونجا ! سرزمین اونجا دیگه ! کی ؟
آهان ! حالا جاشه که گفته بشه :
... إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً ... .
دهکده (3) :
تا اینجا چی گفتم ؟ گفتم که یه وقت یه حرفی سخنی به گوش من می خوره ، یه وقتم گوش بحرف و سخنی میدم و ایندو با هم فرق داره ، مثلا دیشب پریشب بود که رفتم کیسه ی زباله ها رو بذارم تو ظرفی که شهرداری گذاشته برا اونا و تو محل قبلی چرا نداشت ؟ در حالیکه شهرداراونجا و اینجا یکیه ، یه ماشینی اومد بره صدای ظبطش خیابونو گذاشته بود رو سرش ، خب بگوشم منم خورد ، ولی به اون سخن که گفتم گفتم اقتصادو واگذار کرد به قوای سه گانه ، یا اون حرفی که اقتصادو به قانون و عقل واگذار کرد ، و با عقل ناقص من اینم جور در نیومد ، این من بودم که به این دو که از تلویزیون پخش می شد گوش داده بودم .
حالا کاری ندارم که ایندو و هر سخن و حرفی مانند ایندو دارن میگن که از حکومت توقع اینو نداشته باشن که به اقتصاد تحت حاکمیتش ! کاری داشته باشه ! البته حکومت دینی ، چراکه بقول ایندو کدخدای دینی به اقتصاد دهکده اش کاری نداره ! چراکه به دنیاش کاری نداره ! که اگه یادتون باشه براتون ، تو اینجا هم گفتم که امام جمعه ی شهری اونم مثل شهر خون وقیام گفت که روحانیت دخالتی در اقتصاد نداره !
حالا چرا گفتم حکومت !؟ برا اینکه فکر می کنم گفته باشم ، در اینجا هم ، که دین حکومت می کنه ، واگه حکومتی در جایی باشه ، یا یکی حاکمیتی داشته باشه ، اون حکومت و حاکمش دینداره ، ولو اینکه نه تنها بحکم عقلش حکم کنه ، بلکه حکمشم حکم دلش باشه .
خب :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ، الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ ، وَالَّذِینَ هُمْ ... ، أُولَئِکَ هُمُ الْوَارِثُونَ ، الَّذِینَ یرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ، ... .
پیش از ادامه ی مطلب اینم ناگفته نمونه که اون تحت حاکمیتی که گفتم لازم نیست که مثلا جایی و جمعیتی به اندازه ی جامعه ی جهانی که گفته میشه باشه و کدخداشم مثلا پنج بعلاوه یک باشن و کدخدای اینا هم مثلا آمریکا باشه و کدخدای اونم سرمایه دارنی اونم صهیونیسم باشه ، یا یه کشوری تو اون جهان ، یه شهری تو اون کشور و یه محله ای تو اون شهرباشه ، چراکه تو اون محله هم یه خونه ی هست ! خونواده ای ولو دو نفر و گفتم که یکی از ایندو کدخدای دیگریست ! وقتی که بنا بر کدخدایی باشه مثلا .
هرچند بقول آقا امیرالمومنین علیه السلام اینا همش در مقابل دهکده ای که محل بحث منه عالمی اصغر یا کوچیکه ، حتی درمقابل کدخدای دهکده ی حواسش !
اما ادامه ی مطلب ، خب یه چیز دیگه هم گفتم ، اونم این بود که هرچند من گوش دادم به اون سخنرانی ، و حرفی که گفتم ، ولی گفتم که نه تنها اون حرف ، بلکه اون سخنم با عقل ناقص من جور در نمیاد ، چرا ؟ بمونه !
فقط همینقدر بگم که این یعنی عقل من با اون سخن و اون حرف کاری نداشته باشه ! چیکار ؟
حرف امشبم اینه !
چرا ؟ نه برا اینکه در هردوی اون سخن و حرف ، حرف از کار نداشتن عقل با اونا بود ، مثل کار نداشتن کدخداشون با اقتصاد ، در حالیکه جایی و جمعیتی بدون کدخدا یافت نمیشه ! و هرکدوم از اون دو سخنران و حراف هم نه تنها اهل ده کدخدایی بودن و هستن و خواهند بود ، بلکه خودشونم کدخدای یه جایی و جمعیتی هستن ! ولو یه نفر ! حالا اصغر و اکبرش بمونه !
بلکه گیریم که من به سخن و حرفشون گوش داده ، حالا گوش دادنم یعنی چی !؟ بمونه !
چراکه می تونه همون قبول کردنم که گفتم باشه ، ولی قبول کردن که فقط کار عقل نیست !
بعلاوه من گفتم : با عقل ناقص من جور در نیومدن !
در حالیکه عثل کارش که مثلا قبول و مردود کردن نیست ! بقول آقا امام کاظم علیه السلام ، که در تفسیر آیات : ... فبشر عباد ، الذین یستمعون القول و یتبعون احسنه ... " فرموده ان ، عقل دنبال حرف بهتر و نیکوتره .
خب پس با کدوم عقل من جور در نیومد ؟!
البته مسئله ی اصلی من این نیست ! بلکه حالا ما قبول کردیم که دین و کدخدا با اقتصاد که نه ! با دنیای ما کاری نداره ! بعدش چی ؟
آیا بقول مقام معظم رهبری سخن و حرف ایشان :"حدیقف" داره ؟ و به قبول عقلی ما رضایت داده میشه ؟!
نه ! چون عقل تن به :"تقلید" ی که در هردوی اون سخن و حرف ، پنهان و آشکار بود نمیده ! چراکه مثلا تحقیق بهتر و نیکوتر از تقلیده ! حالا مقاومتر و :"مقاومتی" ش ! بمونه !
بعلاوه عقل که مثل کدخدای اون سخنران و حراف نیست که کاری به فکر ، ذکر ، حفظ و خصوصا آروم شدن دل نداشته باشه ! و ازشم انتظار عکس العملی اونم خاشعانه داشته باشه ! حالا عابدانش بمونه ! وقتی کدخداش میگه : ایاک نعبد ، نه اعبد !
مگه اینکه همونطور گفته شده و میشه ! اونم در سخنرانی های قبل از خطبه های نماز جمعه و اونم در پایتخت ایران ! علم و دانش اقتصادم مثل :"دانش ریاضی" مثلا ، ربط به :"عبودیت" نداره ! که بحثشو قبلا داشتیم ، حتی در حبس !
دهکده (2) :
امروز تلویزیون حرفی زد که فعلا کاری با این ندارم که با عقل ناقص من جور در نمیاد ، یعنی عقلم اونو نمی تونه درک ! کنه ، هرچند که ایرونی باشم !
خب :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ ، ... .
پس با چیش کار دارم ؟
با دینی بودن و قانونی بودنش !
نه اینکه با دینم آیا جور در میاد ؟ یا نه ؟ چراکه بستگی داره به اینکه مراد گوینده ، یعنی تلویزیون از دین چیه ، همینطور بشرح ایضا قانون !
بلکه اینکه با دین یا مثلا بقول گوینده ی اون ، یعنی تلویزیون ، با قانونم جور در اومدنشو به کی سپرده ؟ بعبارت دیگه با پاسخگوی این پرسش کار دارم .
... ، وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِی إِلَیهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ، ... .
یعنی با اونی که بگه با دین ، همینظور قانونم جور در میاد یا نه ؟
و اینکه چون با عقل منکه جور در نیومد ، و اگه جور در میومد حرفی نبود ! پس میمونه ناجورش !
پس مسئله درک و دریافتش نیست ! حالا چه درک و دریافت عضوی از اعضای حسی من باشه ، و چه مابعدش و مثلا بقول تلویزیون : "عقل" .
چراکه گفتم : امروز تلویزیون حرفی زد که ... با عقل ... من جور در نمیاد ، ... .
هرچند که بعدشم گفته باشم : یعنی عقلم اونو نمی تونه درک ! کنه ! ... .
چرا ؟ خب برا اینکه درک و دریافت عقل با درک دریافت مثلا عضو حسی و ادراکات و دریافتهای دیگه ی من فرق داره ، من یه وقتی ، مثلا همین حرف تلویزیونو که باگوش شنیدم ، هرچند که گفته باشم "شنیدم" ، ولی فرق داره با اینکه بگم مثلا یادم اومد که براتون بگم ، همینطور ادراکات و دریافتهای دیگه ای که منسوب به من باشه ، مثلا بگم حفظم ، می دونم و دونستنیمم قبول دارم و
همین :" قبول دارم" که گفتم با داشتنی های دیگه که دارم فرق داره .
حرفیم که از تلویزیون دارم با قبول دارمش فرق داره ، همینطور با قبول ندارمش ، ندارم چی ؟ همون حرفی که درک و دریافتی از اون دارم ، ولی قابل درکم برام نیست ، البته فعلا تلویزیون پای عقل منو پیش کشیده و مسئله قابل درک برا عقل من نیست !
حالا اگه تلویزیونم !؟ مثل سخنرانی که در نوشته ی قبلی گفتم :"روشن" کنه درک ودریافت عقلو ، اونوقت درک و عدم درک عقلم روشن میشه .
فقط همینقد گفته باشم که مخاطب تلویزیون ، مثلا برنامه ی سمت خداش ، چیه ؟ مثلا گوش منه ؟ یا عقل من ؟
البته این اختصاص به این برنامه که بعنوان مثال گفته شد نداره ، همینطور تلویزیونم ، حتی حرف خدا رو هم شامل میشه ، چه رسه به حرف پیامبرخدا و ... ، پس فکر ! نمی کنم مقصود تلویزیون این باشه که من بگم شنیدم حرفشو ، بلکه میخواد منم مثل اون بپذیریم که دین با دنیا کار نداره و اون سپرده به قانون و عقل !
یعنی می خوام ببینم پذیرفته که دینش با دنیاش کاری نداره و قانون و عقلش با دنیاش کار داره ؟
البته مسئله همونطور که گفتم : اینو با چی پذیرفته ؟ مسئله اینه .
حتی نه تنها اگه بقول اون این حرف حرف امام باشه ، حضرت امام خمینی رحمت الله رو عرض می کنم که تلویزیون به ایشون نسبت می داد ! و عقل من قد نداد ! بلکه حرف حرف پیامبری از پیامبران خدا هم باشه که قد عقل مردم حرف زده ان !
سلام علیکم ، روز بخیر
عقل و نقل :
یادتون باشه یه پرسشی داشتیم که به این صورت : سکولار یعنی چی ؟
خب ، امروز اربعینه ، سالروز اربعین ، که بعد صدام حسین مراسم این روز سال به سال آزادتر برگذار میشه و امسال رقم شرکت کنندگان از مرز بیست میلیونم گذشته .
و در بحث قبلی گفته شد که مستندات مثلا یاهو ، یاهو مکتوب ، با تلویزیون ، سیمای جمهوری اسلامی ایران ، از این مراسم با تمام شبهاتهایی که داشته باشند ، یه فرقهایی داره .
مثل فرق مستندات همین :"مستند شورای انقلاب فرهنگی" اون در هفته ی گذشته ، و نقلی که یکی از اعضای اون شورا رو داشت ، همون سیما و تلویزیون ، که نقلی از اونو در بحث "بماسبت انقلاب فرهنگی" براتون داشتم ، مثل همون سیما و تلویزیون .
عنوان بحث :
اینکه تحت "حس دین " بحث میشه ، برا اینه که اگه می گفتم عقل دین ، اونوقت مثلا "عشق دین" چرا گفته نشه ؟ اونم در چنین روزی که مستندات تلویزیون از مراسم اربعین ، مستند به عشقه ، البته نفی عقل نمیشه کرد ، مگر اینکه اگه مثلا بقول شاعر :
عقل خواست از این شعله ، مراسم اربعینو میگم ، چراغ افروزد ، عشق بیاد و حرف از عالم افروزی بزنه ، نه چراغی فقط ! برا همین بحث تحت مشترک عاقل و عاشق ، مطرح کردم ، مانعیم نداره که حیوونام دارن ، اصلا بقول شاعر عالمم که داشته باشه چه بهتر !
البته روشنه که حس دین ، چه رسه به اینکه گفته می شد " عقل دین" ، فرق داره با عنوان بحث قبلی ، که " عقل و دین " بود .
اگه یادتون بیاد یه خاطره ای از نماز جمعه ای در محدوده نماز جمعه ی تهران براتون گفتم ، که مجله پارسی بلاگم اونو بعنوان نماز جمعه ای ... ، انتخاب کرد ، در حالیکه عنوان مطلب یه چیز دیگه بود .
یادم میاد امام جمعه ی اون نماز جمعه یه کتابی نوشته بودن تحت همین عنوان ، عنوان "عقل و دین" و میگم ، حالا کاری ندارم به اینکه اونو در برابر مانفیست یا رساله ی عملیه ی مراجع تقلید نوشته بودنو ... .
می خوام اینو بگم که نقل "عقل دین" با "عقل و دین" فرق داره ، حس دینم که عنوان بحث ماست مثل :"حفظ دین" ه که در بحث قبلی بین الحرمین عقل و حس مطرح شد .
داستان خروج :
... ، وَلِلَّهِ غَیبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَیهِ یرْجَعُ الْأَمْرُ کُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَتَوَکَّلْ عَلَیهِ وَمَا رَبُّکَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ . بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، ... ، إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ، ... .
اشغالگرای کامپیوتر کم بود ، فاطمه کوچولو هم اضافه شد ، که تعطیلی جمعه و اربعینو اومده دیدن ما ، با پدر مادرش از شهری دیگه .
خب کجا بودم ؟ چرا مثلا تحت عنوان "حفظ دین" م نگفتم ؟
خب اگه عشق و دین ، یا عشق دینم در برابر حتی عقل دینم گفته بشه ، ولی در برابر حفظ دینم گفته نشه ، ولی در برابر که چه عرض کنم ! در حفظ که حتی حافظه ای داشته باشیم ، مثلا برا نقل مراسم امروز ، یه رقمی که نمیشه نقل کرد ! نه تنها دنیا و مثلا همون یاهو ، یاهو مکتوب ، همین دیروز امام جمعه تهران چه نقلی از مراسم داشت ؟ فقط :"بدون خشونت" شو ؟
ولی حسو فاطمه کوچولوی ما هم داره ، بقول درسهایی از قرآن شبکه ی یک تلویزیون ، یه روزی میگه آقا منم گفت ، حالا اون یه روز روز اول باشه ، سوم باشه ، هفته باشه ، چهلم باشه و یا سالروز و سالگردا فرقی نمیکنه ، کافیه که بیاد بیاره ، از کجا ؟ از همونجایی که دنیا و مثلا یاهو ، یا هومکتوب به اونجا مراجعه کرد و میکنه و خواهد کرد ، البته تا وقتی که نقل مراسمو می تونه بکنه ، که بستگی به حس ما هم داره که خروجی داشته باشه براش ! وگرنه کو چشم بینا و گوش شنوایی برا دیدن و شنیدن نقل مراسم امروز ؟
چراکه تا مثل منی اون تصویر و تصاویرشو باز نکنه ؟ تا منی نگه : انی خرجت ... ، تا هبوطی نداشته منی ، امام جمعه ی تهرانم گوشی برای شنیدن داستان بدون خشونتش نداره !
چه رسه به شیطون که فقط حرف می زنه و تصویریم نداره که بچشم بیاد ، چه زشت و چه رقم دیگش زیبا ، برای حافظی زشت و زیبا پذیر یا زیبا و زشت پذیر .
همینطورم زشت بین و ما رایت الا جمیلا هم ، در دیدنو میگم ، حس دیدن چشو میگم ، یا حس شنیدن گوش و حسای دیگه بدنم همینطور ، مگه اینکه بقولی بشر بدون حسم باشه در عالم ، مثلا بقولی در عالم امکان ! و بقولی در خلا !
و بقولی قطبم داشته باشه اون عالم !
که برا گوشی در همون عالمم محسوسه ! نه برا "چهار" حس دیگه ، مثل حس چشم ، چراکه قطب اون عالم که صورت و تصویری نداره که تلویزیون و سیما هم بتونه نشون بده ! مستند ، نه مثل :"مستند شورای انقلاب فرهنگی" که مشتریش حس گوش باشه فقط .
که هرچند مثل عقل یکی از منابع دینه ، یعنی دینه ! ولی کدوم گوش و حسش ؟ موسوی ؟ یا نژاد پرستش ؟
پس هرچند حس ، شامل شنوایی هم میشه ، و مثل عقل حکم دینو داره ، مثل چهار حس دیگه ، ولی حد و حدودی داره ، حتی جای حس دیگه ای رو نمیگیره ، چه رسه به مابعدش ، که حالا قلب باشه یا بقولی عشق ، و عشقم دین باشه !
پیدایش پدیده 24 :
سلام علیکم ، شب بخیر
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، ... ، أَیطْمَعُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ یدْخَلَ جَنَّةَ نَعِیمٍ ؟ ... .
خدا رو شکر که آخرش فرصت نشستن پشت کامیپیوتر به من داده شد ، شما هم خدا رو شکر کنین ، شاید همینم بعضی نداشته باشن و بوسیله اون بتونن حرفشونو بزنن ، مثلا به همه فرصت داده میشه که برن ، اونم تو شبکه ی چهار سیمای جمهوری اسلامی ایران حرفشونو بزنن ؟
البته همه ی شبکه هاش همینطوره ، این شبکه رو برا این گفتم که وقتی از سر کار اومدم و فراقتی پیدا کردم و دیدم کامپیوتر اشغاله از مادرتونم اجازه گرفتم ، که داشت تلویزیون نگا میکرد ، به اون شبکه که زدم دیدم بحث : " وحی و تجربه ی دینی " داره ، نه وحی و تجربه ی اون ، یا دین و تجربه ی این .
البته بمونه که بقول خبر بیست و سی شبکه ی دو در "پیچ و خم" ش تبلیغات بازرگانی عرفان ، نام اساتید ووو رو هم پخش کرد ، ولی : " نفس الامر" ش منو یاد : " وجود " انداخت که یکی اساتید دانشگاهی که می رفتم می گفت و رفتم پای تخته و حرفشو بهش نشون دادم که ببینه چی میگه ، آخه می گفت واجب الوجودم یکی از اقسام وجوده ، مثل خدا تو نفس الامر ! مثل ماه تو آسمون بحث ما ! که به تدریج کامل شد و داره به شکل روز اولش در میاد ، البته به نقل از آقا امام علی علیه السلام گفتم که متقارنش ، و به تبع در مشارق آسمون .
... ، کَلَّا إِنَّا خَلَقْنَاهُمْ مِمَّا یعْلَمُونَ ، ... .
پس خدا رو شکر کنیم ، که شاید یکی مثل : "ما" همین فرصتم نداشته باشن .
حالا چه مثل من یا یکی از شما دوتا که گفتم بدنمونم حکایت از ما داره ، و چه یکی به نمایندگی از ما بعنوان یه خانواده ، یه جماعت و یه ... ، مثل نماینده ی خدا روی زمین ، برا رسوندن حرف خدا به مردمش ، حرفی که به اون رسیده ، حالا به عضوی از حواس پنجگانش ؟ یا به دل و قلوب حسی ؟ و یا ... ؟ بمونه .
چراکه هنوز در"پیچ وخم" بدن و حسی از اون هستیم .
خب ، می خواستم بگم که سر برجی که گفتم رسید ، روز تولد یکی از شما دوتا روکه فرداس بهش تبریک بگم ، ووو ، که بمونه .
خب دیروقته و ان شاءالله صبح زودم می خوایم بریم سرکار ، پس ان شاءالله در فرصت دیگه ، خصوصا از روز تولد ، اونم روز تولدی در عالم اکبر و بزرگتر از این دینا ، و روز تولدی که تبریک گفتم .
پیدایش 7 :
... س ...
سلام علیکم
قال النبی صل الله علیه و اله و سلم : العلم علمان ، علم الابدان و علم الادیان .
صبح بخیر ، امروز می خوام یه خونه ی دیگه بهتون نشون بدم ، خونه ای که اینم ناپیدا نیست ، که کاری به اون نداشته باشیم ، بلکه پیداس .
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، وَالْفَجْرِ ، وَلَیالٍ عَشْرٍ ، وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ ، وَاللَّیلِ إِذَا یسْرِ ، هَلْ فِی ذَلِکَ قَسَمٌ لِذِی حِجْرٍ ؟ ... ، یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ، ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیةً مَرْضِیةً ، فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ، وَادْخُلِی جَنَّتِی .
ادامه ی بحث :
البته با اون خونه ، اونم باب معلوم و دانسته ی اون ، حالا باب معروف و شناخته ای از اونو نمیگم ، فعلا کاری ندارم ، ولی حالا که بیرون پیدا شد ، که گفتم هرخونه ، ولو یه خونه در بیرونم مثل خونه ی شما دوتاس ، چه الان و چه بعد اسباب کشی به خونه ی جدید ، که الحمدلله رب العالمین پیدا شد ، بیرون رفتنتون از اونم کما فی السابقه ، مثل پیدا شدنتون تو خونه هنگام تولد نیست ، خصوصا برای یکی از شما دوتا .
نیمه پیدا :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، وَالضُّحَى ، وَاللَّیلِ إِذَا سَجَى ، ...
... ، مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَى ، وَلَلْآخِرَةُ خَیرٌ لَکَ مِنَ الْأُولَى ، وَلَسَوْفَ یعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى ، ...
... ، أَلَمْ یجِدْکَ یتِیمًا فَآوَى ، وَوَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَى ، وَوَجَدَکَ عَائِلًا فَأَغْنَى ؟ ...
... ، فَأَمَّا الْیتِیمَ فَلَا تَقْهَرْ، وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ، وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ .
اول بگم که مقصود از نیمه پیدا ، نیمه ی پیدا نیست ، که مثلا نیمه ی دیگرش حتی مخفی و پنهون باشه ، ویا مثلا غایب ووو ، بله شاید مثلا "نیم نگاهی به بیرون" را شامل بشه ، ولی مقصود فقط این نیست ، بلکه صرف نظر از نکته ای که به آن اشاره شد ، یعنی حفظ حجاب ، خصوصا حجاب خونه در خونه ای یاد شده ، و سوغاتی نیاوردن نیمه پیدایی از بیرون ، مثلا از غرب به خونه ، دستاوردم نیمه پیدای خودتون نباشه ، که اگه حالا کرایه ماشین یا ... رفت و برگشتتونم نباشه ، مثلا هزینه ی خورد و خوراکتونم در نیاد ، صرف وقت که شده ، حالا آیا قد مثلا طلاس و الان تو بازار چنده ؟ وآیا ذره ی اندازه گیری اونم مثلا ذره ی مثقاله ؟ ویا ... ؟ بمونه .
تذکر و یادآوری :
من ، تو بحث گذشته ، بحث "نظریه ی مردم" که برای فقط شما نگفتم که وقتی جایی میرید ، اجازه بگیرین و سلام بدین به اهل بیت یا مردم اونجا ، برا خودمم گفتم و اونجا شامل بیرون و مردم اونم میشه ، شما دوتا هم همینطور مثل من .
اینو برا این گفتم که مقصود پیدا باشه ، که نه تنها مثلا قصد راهپیمایی و تظاهرات و ... این چیزا در کار نیست ، چه رسه به جنگ و جدل با بیرون ، بلکه گفتم که پیداس در بیرونم مثل شما دوتا در خونه س .
پس مثلا تابلوی "نعمت" بدست گرفته بیرون نرین ، ولو برای یادآوری نعمت خدا دادی به مردم مثل خودتون در بیرون ، به مردم مثل خودتون در اونجا ، مگه اینکه خوتونم : " نخستین بار که چشمتون به " چشمشون افتاد ، در این نخستین رویایی چشمتون پیدا بشه ، همینطور یکی دیگه از چهار عضو حواس پنجگانه ، چراکه چشمو بعنوان مثال گفتم از این ده نعمت خداد دادی ، جفتشم ، یا دیگری که بعنوان مثال گفته بشه و تک باشه .
ونیازی به یادآوری هم نداره که مثلا خود برتربینی ، خود نمایی ، ووو که اصلا محل بحث ما نیست ، چراکه صرف نظر توقع ناپیدا بودنش برای مردم بیرونی مثل شما دوتا در خونه ، این بحثو پس از بحث "نظریه ی مردم" ی داریم که صرف نظر نه تنها از جانشینی امام و پیامبر، بلکه خدایی هم داریم که گفتیم خدای مردم بیرونم هم هس .
ولو اینکه در بیرون مثلا حرف از ناپیدایی مثلا مجموعه ی جامع ، حتی جامع اعضای حسی ، بنام بدن ، و جامع حواس هم ، بقول یکی از شاگردان امام ششم ما ، بنام قلب یا دل بگوش برسه ، یا برای ساختار یا ساختمان چشم پیدا بشه به شکل کتبی اون ، مثل همین نوشته که در این صفحه پیداس .
راستی یادم اومد که امروز دادگاه بود ! آخه تو زندون که بودم یکی دو اخطار بهم شد که دادگاه اولیش امروز بود و ...
خب مگه در دادگاه سرپایی بدون اخطار دفعه قبل حرفی بجز حرف دادگاه بگوش رسید ؟ بجز زندون حرف دیگه ای پیدا شد ؟
هرچند الان که نزدیک اذان مغربه و ...