سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نقشه ی گفتگو ی علمی پژوهشی :

بِسْمِ اللَّهِ ... ، الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ، ... ، مَالِکِ یوْمِ الدِّینِ ، (الف) ... .

سلام علیکم

شکلگیری :

بِسْمِ اللَّهِ ... ، الر ... ، إِذْ قَالَ یوسُفُ لِ (ب) أَب ... .

ضمن تبریک مجدد سالروز سیزده رجب ، که پیش از رفتن برای بستری شدن پیشاپیش تبریک گفتم ، روز پدر رو هم تبریک میگم .

در مدتی که بستری بودم (پ) حرف از :"گفتگو" بود ، خب قبلا هم حرفش بود ، مثلا تو روزنامه ها ، ولی این فرق داشت ! حرف "گفتگو" از :"بیانیه" بود ، بیانیه ی :"گام دوم" .

خب بمونه برا فرصت دیگه ان شاءالله ! آخه هنوز یکی از شلنگا وصله و دکتر گفت یه هفته بعد بریم ، باز به مطلبش ! خودشم بدون دفترچه ! البته نه دفترچه ی :"پاسارگارد" که رو در مطبش زده بود !

یعنی گویا هنوزم بستری هستم تو خونه ! ولو اینکه بتونم پشت رایانه هم بشینم !

روز تولد پدر امامان حسنین علیه السلام مبارک !

حالا :"محسن" ! بمونه ! که بقول آقا امام باقرالعلوم علیه السلام ، با کشتن اون :

شکلگیری گفتگو

از عینش افتاد به هفتادش !

روز نوی سال نو رو هم پیشاپیش تبریک بگم تا یادم نرفته :

یا مقلب القلوب (ث) وال ... .

----------------------------

زیرنویس :

الف :

وصل الله علی محمد و اله :

إِیاکَ نَعْبُدُ وَ ... .

ب :

قبلا گفتم که میشه گفت :

بِ یا به :

پدر ، خب بله :

بَرا

پدرم میشه گفت ، مثلا :"بَرا" پدر خونه هم .

پ :

که هفت هشت روزش تو خونه بود و دیروز بعد از ظهر ، که دکتر جراح گفته بود ، رفتیم مطب ایشون و بخیه ها رو کشید و از یکی از شلنگا هم خلاصم کرد ، که امروز تونستم پشت کامییوتر ، یا رایانه (ت) بشینم و اینو ماشینی کنم و تقدیم کنم .

ت :

و یا ماشین ! که #یادمون باشه پرسیده بودم :

آیا سوار ماشین شدین !؟ و ماشین چطورم !؟

خب :"پشت ماشین" نشستن فرق داره با سوار شدن ، یا سوار کردن .

مثلا دیروز بعد از ظهر که از مطلب در اومدیم تقریبا غروب بود و برف داشت میومد ، وقتی به یه ماشین گفتیم ما رو ببره شهرمون ، قبول نکرد و مام سوار نشدیم ، به یکی دیگه که گفتیم نه نگفت و مام سوار شدیم .

حالا چرا ما رو نتونست تا مقصد برسونه و از بزرگراه شهید کسایی خارج شد و گذاشت میدون راه آهن که از اونجا با یه ماشین دیگه بریم !؟ برا این نبود که مثلا شب چهارشنبه سوری بود و ... !

بلکه همونطور که گفتم برف می اومد ، شدتش بیشتر شد و کف خیابون رو طوری سفید پوش و لغزنده کرد که راننده دید نمی تونه تو سرازیری بزرگراه ماشینو کنترل که ، با اینکه مثل بقیه ی ماشینا خیلیم آهسته میرفت و یه ساعتی طول کشید که ما رو تو میدون راه آهن پیاده کرد و رفت .

خب مام اونجا یه ماشین دیگه گرفتیم و اومدیم خونه ، البته دو سه ساعتی طول کشید ! در حالیکه رفتی نهایتش یه ساعت شد ، تازه اگه راننده می تونست نشونی مطلب رو زودتر پیدا بکنه که کمتر از اونم میشد .

تو مسیر بازگشت به خونه چند تا ماشینم از جاده خارج شده بودن ، خصوصا تو سربالایی ورودی شهرمون که تو برف مونده بودن ! و داشت شب میشد و ... .

که ما فکر اینو دیگه نکرده بودیم ، و بیشتر تو فکر آتیش بازی و ترقه مرقه اندازی بودیم ، که شکر خدا ما که ندیدیم و نشنیدیم ! حالا شایدم اینم به برکت برفی بود که میبارید ! که شکر خدا اینقدرش سابقه نداشت تو زمستونی که امروز روز آخرشه و ... .

خب ! اینا رو برا چی گفتم !؟ خب یکیش همونکه فرق داشتیم با اونی که پشت ماشین بود !

یکیم برا اینکه انشاءالله وقتی برگشتم سر بحث :

گام دانش پژوهش

که مطرح کرده بودم ، و رسیده بود به :

ماشینِ حساب

وقتی خواست برسه به :

ماشینِ حسابِ انسان

یش ، بگم که انسان یه ماشین داره بنام :

بدن

که از جمله کاراش یکی همین :"گفتگو" س ! بلکه کارش "گفتگو" س !

راننده هم داره ! حالا راننده ش کیه !؟ بمونه ! سواریم میده !؟ حالا به کی !؟ اینم بمونه ! ووو !

ولی اونی که محل بحث امروز منه اینه که مولودی مثل مولود سیزده رجبم داره ! بقولی بذار :"فاش بگویم این سخن " ! که :

مولود کعبه هم داره !

فزت برب الکعبه گو هم !

خودشم نه در مدینه ! بلکه بقولی در :"پایتخت" ی چون :"کوفه" !

آخرشم شهادتی در بازم : خونه !

ان شاءالله که برگشتم ! به بحثو میگم ، بیشترم میگم !

بریم کربلا !؟

میگن وقتی تو کوفه جور میشدن که برن کربلا ، یکی بود که می گفت : رسیدیم کربلا شما فقط حسین رو به من نشون بدین و دیگه کارتون نباشه ! اون پیش من حرفی برا گفتن نداره !

وقتی حسین بن علی بن ابی طالبی ! زد به لشگرشون و رسید به اون ! یه ضربه ای سیزده رجبی ! زد بهش که زره فولای :"سخت" شو از بالا تا پایین درید ، ولی :"نرم" پوش زیرین رو براش سالم گذاشت !

وقتی گفته باشن که چرا کارشو تموم نکرد !؟ گفته شده باشه که بدونه تو :"حرف" اونم حسین زهرا چی چیا برا گفتن داره !

و بدونه حسین که برای این حرفا از خونه خارج شده ! چراکه نیازی به خروج نداشت ! وقتی یه سوته مدینه رو می گرفت و دمشقم سرنگون می کرد ! کار پدر و برادر رو تموم می کرد !

میگن بعد فروپاشی امویان ، یه خلیفه ی مروانی گفتن برن محمد بن علی بن حسین رو بیارن پیشش که مثلا یه تفریحی بکنه ! وقتی برگشتن داشت تیر اندازی میکرد ! و گفت که بیا با هم مسابقه بدیم ، از امام علیه السلام طفره رفتن و از اونم اصرار ! و آخرش که نمیشه و باید مسابقه بدیم !

خب اول کی !؟ شد امام علیه السلام و تیر انداخت خورد وسط هدف ، و خلیفه گفت شانسی بود ! دومی رو انداخت و اولی رو شکافت ! بازه اتفاقی !؟ سومیم دومی رو شکافت و همینطور دهمیم نهمی رو !

خلیفه کم آورد و امام علیه السلام رفت دنبال :"درس و بحث" ش !

ث :

حِسّی . 


  

 

به وقت شبِ دو (قسمت سوم) :

سلام علیکم

... ، الْحَمْدُ لِلَّهِ ... ، إِنَّ هَذَا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولَى ، صُحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى . ... ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یعْدِلُونَ ، ... .

ضمن تبریک روز جمعه ، پیشاپیش سیزده رجب ، روز تولد مولود کعبه رو هم تبریک بگم و بعد برم دنبال بحثی که مطرحه ، البته نه از اون بابی که گفتم بمونه برا ماه مبارک رمضان ان شاءالله .

طرح صورت مسئله (الف) :

مسئله ، هرچندم که بقولی :"کودکانه" به نظر بیاد ، ولی در مراکز آموزشی ، منجمله در ایران و همونطور که در قسمت قبلیم گفتم ، حتی حوزه یا :"مدارس ویژه ی علوم دینی" و حتی شیعی اونم با اون روبروست .

چرا ؟ خب در مراکز آموزشی یکی آموزش میده و مثلا بهش گفته میشه استاد ، خب به کی آموزش میده !؟ مثلا به شاگرد ! و اینم اختصاص به مراکز به اصطلاح رسمیم نداره ! در هر جایی که استادی به شاگردی آموزش میده ، حالا هرچیم که آموزش داده بشه فرقی نداره ، مسئله دوتاس ! یکی مربوط میشه به استاد و یکیم مربوطه به شاگرد .

مسئله ای که اول می خوام مطرح کنم دومی اونه ! که اگه استاد بگه مشکلی با اون نداره ! ولی شاگرد باهاش سر و کار داره ! و اونم اینه که چیزی که شاگرد با اون روبروست گفته یا نوشته ی استاده ! که در مقابلش گوش و چشم داره ! حالا دیگه چی داره !؟ مشکل بعدی اونه ! فعلا مسئله اینه که گوش یا چشم شاگرد ، نه هردوش ! بلکه یکی از ایندو رو کی داره !؟

آیا قبل از رسیدن حرف (ب) استاد به یکی از ایندو !؟ یا بعدش !؟

بعبارت دیگه ما ! قبل از رسیدن یه حرفی به مثلا گوشمون گوش داریم !؟ و برا شنیدنش !؟ یا مثل یه صدایی که بگوش میرسه ، وقتی اون حرف بگوشمون خورد پی به داشتن گوش می بریم !؟

مشکل یا مسئله ای که محل بحثه ! که گفتم می خوام امسال ازش حرف بزنم ! اینه که خب فرض کنیم بعد رسیدن یه صدایی ، مثل حرف استاد که من با این کار دارم و گفتم مراکز آموزشی با این مشکل یا مسئله روبرو هستن ، که حرف دوم استاد چی !؟ مگر اینکه بقولی گفته شود :

حرف دگر یاد نداد استادم !

چراکه اگه با حرف نخست شاگرد به داشتن گوش پی نبرد ! خب با حرف دوم ، سوم ووو هم چرا پی ببرد !؟ که گوش داره برا شنیدن حرف استاد !؟

واگر با حرف نخست متوجه این شد که گوش داره ، خب حالا به حرف دوم گوش میده !؟ یا بازم مثل حرف نخسته !؟ قبلا گفتم که این :"دو" با هم فرق داره ! یکی مثل بقول مرحوم علامه که نقل شد ، عبارته از :

افتادن چشم

و دیگری عبارته از بچشم اومدن ، مثل به گوش خوردن یا بگوش رسیدن ! که مرحوم علامه هم بین ایندو فرق نذاشتن ! بعبارت دیگه همونطور که :

برا نخستین بار چشم ما به اندام جهان خارج افتاد و مثلا یه سیاهی دیدیم

بار دومم ، البته پس از :"بایگانی" اولی ، بازم گویا برا نخستین بار چشم ما افتاده به اندام جهان خارج و مثلا یه سفیدی دیدیم ! و اینم مثل همون اولی به "بایگانی " سپردیم ! حالا کدوم بایگانی !؟

پرسش چی بود !؟ بعبارت دیگه صورت مسئله چی بود !؟ این نبود :

آیا فبل از رسیدن حرف استاد به یکی از ایندو !؟ یا بعدش !؟

بعبارت دیگه :

آیا قبل از سپردن حرف به بایگانی !؟ یا بعدش !؟

خب ! مراکز علمی ! دینا که سهله ! حمهوری اسلامی ایران و حتی حوزه ی اونم ! چه پاسخی داره !

پس مسئله نه تنها بقولی "کودکانه" نیست ! بلکه کدوم مرکز آموزشی می تونه ادعای آموزش دادن رو داشته باشه ! وقتی برا این مسئله پاسخی نداده باشه ! یا برا این مشکل راه حلی نداشته باشه !

در مراکز آموزشی دنیا ! و پیروان اونا در حمهوری اسلامی ایرانم ! پاسخ اینه :

که بایگانی نداریم ! و فرض می کنیم که داریم ! منتها خالیشو ! تهیشو ! صفرشو ! اونم :"دیجیتال" شو ! نه اینکه حتی با نخستین حرف استاد داریم !

چه رسه به مثلا افتادن مثلا چشم به حرف استاد ! یا گوش دادنش ! بایگانیش که گفتم بعد :"حواس جمعی" و حتی جمعی به چشم یا گوش و یا یکی دیگر از اعضای حسیه ! ولو اینکه مثلا بگوش رسیده :"دو" حرفم باشه !

و فعلا وارد مشکل دیگر مراکز آموزشی نشدم ! که اگه برا مثلا دیدنیا چشم داریم ، و یا برا مثلا شنیدنیا گوش داریم ، و همینطور دیگر اعضای حسی رو هم برا دیگر حواس ، خب بقول یکی از شاگران آقا اباعبدالله امام ششم علیه السلام ، برا حواس پنجگانه چی داریم !؟

حالا با مراکز آموزشی دنیا کاری ندارم ! ولی مراکز آموزشی جمهوری اسلامی و اونم شیعه و :"جعفری" اون چی !؟ که گیریم چشش افتاد به اندام جهان خارج ، و نه اینم که یه چیزی به چشش اومده باشه ! بلکه :"نزولی" و ماه رمضانی اون ! و بعدشم دید ! بعد چی !؟ آیا سپرد به بایگانی !؟

چی رو !؟ یه چیزو !؟ یا :"سه" چیزو !؟ آیا فقط یه چیزو در جهان خارج ! (پ) ؟ یا چشم افتاده به اونم ! حالا سومی ایندو هم بمونه !؟ اونم مثلا :"چشم افتاد" ن ! و نزول اونم ! و بدون چهارمیشونم ! حتی :"بار دوم" م !

خب ! روز پدرم تبریک میگم ! البته نه به اونایی که مثلا کتاب :"تئوری طبیعی مجموعه ها" رِ به فارسی یا بقول شعار امسال به :"ایرانی" برگردونده و چاپ و منتشر کردن برا مراکز آموزشی ! و توش اومده :

پدر نداریم !

-----------------------------------

الف : منظورم همون مشکله ، که گفته شده :

مشکلی در جمهوری اسلامی ایران نیست که راه حل نداشته باشه !

در حالیکه مشکل یا مسئله ای که جمهوری اسلامی ایرانم با اون روبروست ، حتی براش روشن نیست که مسئله دوتاس ! و ان شاءالله در ماه مبارک رمضان به اولی ! اونم می پردازم !

صورت مسئله ی فعلی دومی اونه !

ب : ولو یه حرف ! البته "حرفِ استاد" ! که با حرفِ مثلا شاگرد فرق داره ! (دقت بفرمایید) مگه اینکه حرف ، گوینده نداشته باشه ! نه اینکه گوینده ی اون روشن نباشه ها !

پ : دقت بفرمایید که یه چیز با یه چیز در جهان خارجم فرق داره ! همونطور که در جهان خارجم با در جهان داخل فرق داره ! (دقت بفرمایید) مگه اینکه یه چیزم در کجا نداشته باشه ! نه اینکه جاش روشن نباشه ها ! 


  
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :500
بازدید دیروز :59
کل بازدید : 1352826
کل یاداشته ها : 1763


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ