سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فلسفه ی غیبت :

... ، یا مُوسَى ... .

سلام علیکم

اشاره :

با :"استناد" (پ) به آثار بدون استثناء خوب استاد شهید مرتضی مطهری ، می توان گفت که زلزله (پ2) ای که در قرون وسطی در غرب و اروپاش رویداده ، حتی پایه های ساختمان علمی یونانی اونجا رو نلرزونده ، چه رسه به ، اونم پس لرزه هاش ، در جاهای دیگه و مثلا شرق و خاورمیانه و یا غرب شرق و ایران .  

چراکه بعنوان مثال درست همان زمان که برا مدیریت بحران مثلا دکارت فرانسوی (پ3) مشغول به بازساری ساختمانی علمی بود ، در گوشه ای که دایره موج زلزله به اونجا نرسیده بود ، حکمت متعالیه (پ4)ای بنا می شد با همان شکل آوار شده در اونجا ، اونم بشکل :"اول"ش .

حالا برا مدیریت کدوم بحرانی !؟ می توان گفت بحران فلسفه و عرفان ، و وحدت ایندو ، و شاید وحدت وجودی ایندو ، نه بحران به ارث رسیده از معلم ثانی و وحدت ابواب منطق بلرزه در آمده هم ، در غرب ، اروپا ووو ، اونم بعنوان منطق علوم دینی اونجا .

که وقتی موجش به اینجا رسید بحرانی روی ندهد و برای مدیریتش نیاز به غرب نباشه که با :"تحریم" روبرو شد .

و در صورت رفع تحریم یا جهانی شدن تجربه اونجا با مدیریتی در اونجا روبرو شد که اگرم منطق ساختمان قدیمی علمی یا دانشی اینجا رو آوار نکنه ، اونم بعنوان منطق علوم دینی اینجا ! نهایتش مثل فلسفه در گوشه ای بعنوان :"علوم انسانی" مسکن میده ! که اگه منزویش نکرده باشه ! فقط در مراکز علمی ! یا دانشی ! جای سکونت داشته باشه و حضوری جزین بهش داده شده نباشه ! (پ5) و حتی در :"دا" ، چه رسه به :"حا" و :"حد" م (پ6) !

و بعد :

حضور و غیاب :

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، ... ، أَلَّا تَعْبُدُوا ... .

با سلام مجدد خدمت همسایه ی خودمون .

اول باز تا یادم نرفته از مثلا :"بلوله" اونجا بپرسم !؟ آخه نزدیکه به جاییکه در اینجا زلزله اومده !

خب ! چی می خواستم بپرسم !؟ آخه اینجا حضور غیاب میشه ، البته مدیرمدرسه (پ8) هم نکنه به نیابت مثلا ناظم میکنه ، یعنی میگه حضور داره دیگه خودش ! والدینم حضور دارن میگن ! مثلا تو برنامه ی :"ثریا" ی شبکه هرایرانی سیمای اینجا دو تا از والدین اونی که تاخیر داشت اظهار شده بودن که چرا :"علوم انسانی" تاخیر داره !؟

غیبت نه ها ! غیبت مثل اونی که والدینشو شبکه دانایی سیما اظهار کرده بود ! حالا بقول روزنامه ی عصری برا اینکه :"حضور" بهم نمی رسونه !؟ یا :"ظهور" !؟ خب بقول بازهمون حضور که داره ! ظاهر نمیکنه ! حالا عزلت گزیده !؟ گوشه گیر شده !؟ و یا مثلا منزوی شده !؟ دیگه :"محو" که نشده ! یه جایی ساکنه دیگه ! خودشم در مسکن علمی یا دانشیم ! حالا حوزه یا جدیدش دانشگاه !؟ خب یه جایی یا در یه نقطه ای ساکنه دیگه !

دیگه هیچی دیگه ! اونجا هم حضورغیابه !؟ حالا با حضور مدیرمدرسه یا ناظم !؟ و والدینم همکاری می کنن در این امر !؟

خب ، نه ! یادم رفت از بچه هایی که رفتن تو بیابونای غربی شما ! اونجام هم والد یا والدین ، البته در :"میدون" اونجا هستن که منتقلشون کنن !؟ یا بچه ها رو ول کردن به امید خدا !؟ که مثلا از همونجایی که اومده بودن به اونجا فرار کنن !؟

البته همونطور که قبلا گفتم بچه های شما نباشن ! که راه برگشتم برا خودشون نذاشته باشن یا نذاشته باشن ! یعنی باشین ، که برگردن ! ولو اینکه تنبیه هم بشن !

البته این به من مربوط نیست که دخالت در اونجا بکنم ! خود دانید ! ولی ! اگه قرار بشه ! در صبحی بدون "داع" دیگه ! مثلا در :"سوچی" بی نماینده باشن ! چی !؟ خب دراین مثلا :"دمکراسی" م که گفته میشه ! بنا نباشه که اونا هم حرفشونو نزنن ! یکیم بجای اونا اینا رو که گفتم بگه ! خب رای گیری برا حرف اینا که نشده ! براشون تصمیم گرفته شده ! دمکراسی یعنی این !؟ که حرف حرف یکیه و روی اون رای گیری میشه !؟ یا اینکه کدوم حرف برای رای گیری گذاشته بشه هم رای گیری بشه ! خب حرف این بچه ها ، اونم بچه های شما چی !؟

خب ، تا آفتاب غروب نکرده روز بخیر ! رو بگم ! هرچند شبم هرچیزی روشنی خودشو داره ! و چنین نیست که بقول امام ما (ره) تو روزم :"منّور" ی چیزی رو روشن کرده باشه ! والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته همسایه ی ما .

 

 

پ – نه بقولی با "استناد" به :"پر" استنادترین !

پ2 – مانند مثلا زلزله ای با مرکزیتش در شمال غربی استان کرمانشاه جمهوری اسلامی ایران که رویدادش طبیعی گفته می شود ، و حالا بمونه که ریاضیم گفته شده !؟ تا بعد یا بقول مرحوم علامه ی همولایتی و همشهریمون :"پیش" از این :"فلسفی" ش گفته شده !؟ ساده بگم : فلسفه داشته !؟ یا نه ! دلایل مثلا مهندسی داشته !؟ و می طلبد حضور اونا رو برا چه :"پیش" و چه :"پس" از اونو .

یا نه اصلا طبیعیه !؟ و در حوزه علم یا دانشش ، البته ناگفته نماند که :"هنر" م مستقله ولی می تونه تحت عنوان هرکدوم از نامبرگان در :"میدان" علم یا دانش پا به "میدان" بذاره ، منجمله :"علوم انسانی" بقول مثلا برنامه ی :"ثریا"ی شبکه یکی سیمای جمهوری اسلامی ایران ، رویداده در :"بحران" .

پ3 – در کوههای فنلاند ، قرن شانزدهم میلادی .

پ4 – توسط ملاصدرای شیرازی ، در کوههای کهک قم ، قرن یازدم هجری قمری .

پ5 – کی ؟ داده شده نباشه ! خب همون :"نداده شده باشه" دیگه ! حتی در مراکز علمی ! یا دانشی !م ! حق سکونت رو ! نه به مثلا حتی فلسفه ! چه رسه به دین یا اسلام ! بلکه به احدی ! بعنوان علم یا دانش !

خب گفتم که ! اونجا که به دوتا خلیفه تو یجا اشاره شد ، خب علم یا دانشم مثل خلیفه دیگه !

منتها چیزی که تو راه اندازی اون زلزله محاسبه نشده بود محل اون بود ! مرکز اون بود ! :"نقطه" نه :"" ی وقوع اون ! که بحث بحث بحران آفرینی باشه ! یا برا بحران آفرینی باشه ! در یه :"نقطه" ! چراکه آیا در خالی از سکنه ! و حتی یکیم !؟

خب وارد شده به اون نقطه چی !؟ ساکن اون نقطه بحساب نمیاد !؟ حتی اگه یکیرم پیاده یا سواره به نیابت یا جانشینی به اون نقطه فرستاده باشه برا مثلا : خلافت ، یا دولت و حتی دولت اسلامیم !

خب چه مانعی داره !؟ بفرسته ! بخودشم خلافت کنه ! حتی بعنوان دولت اسلامیم ! دلش خواست سر خودشم ببره ! و یا ...

پ6 – که در نوشته ی قبلی گفتم بمونه سر فرصت دیگه انشاءالله ، ولی حالا که :"دا" رو بهش دولت اسلامی گفته میشه ، خب مثلا :"حا" رو هم بهش حکومت اسلامیم میشه گفت دیگه ! حالا فرق این با اون چیه !؟ و فرق اینم با :"حد"م که میشه گفت بهش حکوکت دینی (پ7) چیه ؟ بمونه ...

پ7 – البته نه قرون وسطایی ومنزوی یا گوشه گیرش بعد اون زلزله ! و محو شدش با پس لرزه ی مثلا :

چرامسیحی نیستم !؟

پ8 – البته نه بقول مثلا جلال ال احمد ما ها ! 


  

بفکر یا اندیشه ی کار 2 :

الحمدلله زمستون که نه ، هنوز یه ماش مونده ، ولی برف وسرماو یخبندونش رفت ، سختر از اینشم رفته ، همین پارسال که موتور ماشین سوخته بود و حتی عیدم بی ماشین بودیم چی ؟ نرفت ؟ که با تاکسی میرفتیم سرکار و ابزار کار بدست ؟ نهارم نون و فقط یه کنسرو لوبیا دونفری می خوردیم ؟ ووو ؟

بازم خدا رو شکر که امروز ماشینو از تعمیرگاه گرفتیم و از فردا ان شاءالله با تاکسی تلفنی دیگه نمیریم سرکار ، البته اگه آسته بریم آسته بیایم و خدا بخواد دیده نشیم ، وگرنه گیریم که دو میلیون بیمه ی عقب افتاده و پول از پارکینگ درآوردنشم برفرض محال بتونیم بدیم ، خب برگ خلافیشو چجوری بگیریم تا از پارگینگ در بیاریمش ؟

قبلا گفتم که پلیس کاری به این حرفا نداره ، راستم میگه :"باید" قانونی بریم سرکار دیگه ، قانون که این حرفاسرش نمیشه .

اما بد نبودا ! چی ؟ خب دیروز دیگه ، همینکه تاکسی تلفنی روشن کرد راه بیفته دیگه ، که ماشین حرف زد دیگه ، گفت :

کیسه ی هوا باید تعویض شود .

حالا کاری ندارم که راننده شنید و راه افتاد ؟ یا اونم مثل ما ؟ که پیاده نشدیم و ... ، البته که پلیس و مثلا راهنماییش نیستیم معاینه ی فنی ماشینم بما مربوط باشه و کاریم به حرفای اون بنده خدا نداشته باشیم .

ولی برام تازگی داشت ، قبلا ماشینی سوار شده بودم که حرف می زد ، و در حد مثلا درب ماشین بازه و نه اینکه از تعویض کیسه هوا هم بگه .

حرف زدن :

اولش ، اول ماشینیای امروزی که حرف می زنن ، نه اول اولش ، مگه اینکه مثلا گاری و درشگه های قدیمو ماشین بحساب نیاریم ، مثلا بعد قرون وسطا در اروپا ، بعد کنار گذاشتن ، یا در حاشیه قرار دادن ، نه حذف حذف تعلیمات دینی کلیسا ، کی فکر می کرد علم و دانش به جایی برسه که ماشینم حرف بزنه ؟

به همون چیزی که امروز وقتی ماشینو از تعمیرکار تحویل گرفتم ، که تا یادم نرفته بگم خدا پدرشو بیامرزه که یه جوری راهش انداخت که تو این وضع نتونیم ازش تحویل بگیریم ، و اومدم خونه نهار بخورم ، مجری برنامه ای (2) اونو مطرح کرد، ولی یکی از کارشناسای دعوت شده در بحت گفت که پرداختن به اون ما رو از بحث "فکر و تفکر" پرت می کنه ، در حالیکه همینو گفت !

حالا کاری ندارم به اینکه خاتم پیامبران با تمام معجزات شگفت انگیزی که داشتن ، معجزه اش همونه !  

خلیفه ، جانشین یا نماینده ی آدم :

وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِکَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ، قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ (1)

اولش ، اول همون علم و دانشی که امروز ماشینش حرف می زنه دیگه ، اصلا کی بفکر این بود که یه روزی ماشین نه تنها حرف بزنه ، بلکه مثل آدم حرف بزنه ؟

ولو اینکه اونیم که بگه بهش گفته شده بگه ؟ حالا کی مثل آدم ؟ بمونه ، همینقدشم خیلی حرفه ، منکه اگه نگم شگفت زده شدم ، وقتی اون حرفو زد ، ولی برام جالب بود . چرا ؟

خب همینکه هنوزم بشر نه تنها به خودش توجه داره ، ولو علما و دانشمنداش ، بلکه اینکه می خواد مثل خودشو بسازه نه تنها برام جالبه ، بلکه امیدوارکننده هم هست ، ولو ماشینشم .  

منتها جالبه که چرا بشر ، البته علما و دانشمنداشو میگم ، یکی مثل خودشو مثل خودش نمی سازه !؟

البته اینکه این سختره قبول دارم ! برا اینکه گفتم ماشین هرچی بهش بگی همونو میگه ، نه یه کلمه کمش و نه  یه کلمه زیادشو ، حتی اگه همه چیم بتوان بهش گفت ! و به مثل خود ، یعنی یه آدمی به آدم دیگه ، نشه گفت ! ولی به اون ، اون آدم میشه یه حرفی زد که به ماشین نمیشه گفت ! که مثل آدم نیاز نباشه خُورد خُوردشم نگفت ، بلکه یه چیزم ازش کم بهش گفته بشه اونم بهمون اندازه کم تحویل میده ، نه همشو .

ولی آیا آدم ، انسان یا بشرم همینطوره ؟ یا میشه همه چیو یهو ، یه دفعه بقولی :"دفعی" بهش گفت ؟ ولی حتی به فرشته ها هم نمیشه گفت ! چه رسه به ماشین !  

--------------------------------------------------------------------------------------------

(1)     قرآن مکتوب : سوره ی دوم

(2)    شبکه چهار سیمای جمهوری اسلامی ایران 


  

دهداری !؟

قسمت پایانی :

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، إِذَا السَّمَاءُ انْشَقَّتْ ، وَأَذِنَتْ لِرَبِّهَا وَحُقَّتْ ، وَإِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ ، وَأَلْقَتْ مَا فِیهَا وَتَخَلَّتْ ، وَأَذِنَتْ لِرَبِّهَا وَحُقَّتْ ، ... .

خب روشن شد که وقتی گفته میشه دهداری یه وقت مقصود یه جایی مثل شهرداری ، حالا استانداری ، کشورداری ، حالا قاره داری و دنیا داریه ، صرف نظر از اینم که مثلا دنیا یعنی چی ؟ و یه وقتم مقصود مثلا شهرداری ! حالا استانداری ! کشور داری ! و دنیا داریست !

البته یه معنی دیگه هم داره که انشاءالله اونم در قسمت سوم دهداری میگم ، فعلا می خوام بگم که نه تنها ایندو بلکه اونم که در قسمت سوم گفته میشه ، یه وجه مشترک دارن .

چراکه همونطور که دهداری بعنوان یه جا مثل شهرداری ووو ، نمی تونه حتی دوجا باشه و بهردوش بشه گفت دهداری ، مثلا به هم خونه ی کدخدای دهکده ای گفت دهداری ، و هم به مثلا پاسگاه ژندارمری قدیم همون دهکده هم گفت ، و بشرح ایضا حتی هم به مسجد اون ، دهداری بعنوان یه کارم نمیشه هم به کار مثلا کدخدا گفت و هم به کار پاسگاه ، و بشرح ایضا حتی به کار مسجدی ! که بقول استاد حسن رحیم پور ازغدی ، که امشب سخنرانی سال قبلشو تلویزیون پخش کرد : "نیم کار" یا "پاره ای از کار" شو کدخدا ، یا مثلا پاسگاه بکنه و :"تمام کار" ده کارش نباشه ، دهداری رو میگم .

البته نه تنها مانعی نداره ، بلکه می تونه کار مثلا پاسگاهم کار اون باشه ، یا کار حتی پاسگاهم کار اون باشه ! البته اگه دهداری  یعنی کاری که پاسگاه داره باشه و کار مسجد یکی از کارای پاسگاه ، که دهداری باشه ، باشه .

همونطور که حس کردن ما یکی از کارای ماست ، و مثلاحتی دیدن ما یکی از حس کردنمونه ، البته وفتی که حس داشته باشیم ! چراکه حس که فقط به حتی بینایی هم گفته نمیشه !

و وقتی از مثلا علوم حسی میشه گفت که فقط حتی علوم بینایی ! هم نداشته باشم ! چه به علوم شنوایی و حتی موسوی اونم !

در بقول پیامبر صل الله علیه و اله وسلم :" علم الابدان" م همینطور ، چراکه حتی دانش چشمی و حتی ابراهیمی اونم وقتی دانشهای بدنی بحساب میاد که یه دانشی بعنوان مثال مانند دانش گوشی داشت ، چراکه بدن یعنی چی ؟ آیا "تمام"ش حتی چشمه ؟! تازه کدوم چش ؟ راستش ؟ یا چپی ؟

حالا بمونه در بدن داریم مثل دهداری ، حتی نوک انگشت پا هم نقش داره ، البته همونطور که گفتم "دوتایی" ، وگرنه نه تنها پا ، بلکه سر بی حسم علم ودانشی حسی نداره ! جز همون علم و دانشی که هر"پوسته" ای در ارتباط با "پوسته" ای داره . والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته . 


  
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :532
بازدید دیروز :97
کل بازدید : 1349397
کل یاداشته ها : 1762


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ