گفتگوی علمی ما (3) :
... ، تَنْزِیلُ الْکِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ ، ... . (کتاب خدا ، قرآن عظیم ، سوره ی غافر)
ضمن تبریک امروز ، امروز تصمیم گرفتم که سرکار نرم ، البته تصمیم گرفتیم ، برا اینکه داداش محسن که چشم باز کرد و بهش گفتم امروز استراحت ، یک آخی گفت که دونستم (1) اونم بدش نمیاد .
با اینکه می دونست (1) صابکارمون هفته ی قبل پول نداد و گفت تو عروسی که اضافه پرداخت داشت صاف بشه ، که وقتی دونست (1) برا خرج خونه و سرکار لنگیم ، ضمن قبول پیشنهادم که از کارکرد هفتگی ما نیمی پرداخت بشه و نیمی بابت طلبش کم بشه ، مقداری داد که خودمونو به یارانه ها برسونیم !
خلاصه با نیمی که نه ! با همه ی کارکردم نمی تونستیم مثلا امروز کرایه خونه رو بدیم ، چه رسه به اینکه یه روزم استراحت کرد ! ولی قسمت قبلی ، گفتگوی علمی ما (ب) (2) ، یه کم و کسری داشت که گفتم امروز هم واونو درست کنم و هم پیگیر بحث باشم .
البته ان شاءالله ، قبلا گفتم که آقا امیرالمومنین ، یادآور دین محمد صل الله علیه و اله و سلم ، علیه السلام ، نه امیرالمومنین یزید بن معاویه ی ابوسفیانی مثلا سعودیها ، در پاسخ این پرسش که خدا رو از کجا شناختی ؟ فرموده خدا رو از اونجا شناختم که تصمیم گرفتم مثلا امروزو استراحت کنم ، بحثو پیگیر باشم ووو ، که یه چیز دیگه شد و دونستم تصمیم گیرنده یکی دیگس ! حالا اونکه تصمیم گرفته من تصمیم بگیرم بمونه ! مگه اینکه تصمیم من به تصمیم یکی دیگه نباشه ! و مثلا من تصمیم گرفته باشم که بدنیا بیام و ... و بعدشم از این دنیا برم به ... !
به اسم یا نام علم یا دانش :
همینطور دونستنمم ، که به تصمیم من باشه ! و تصمیم بگیرم بدونم ! حتی اگه در حد و اندازه یا بقدر یا قدّ حسی گفته بشه ، چه رسه به دنیای ! دل یا قلب و ما بعدشم ! البته اگه محدود یا به اندازه ی اینم باشه و اونی که بهش علم یا دانش گفته میشه نه تنها همش همین باشه و به اصطلاح ولاغیر ، بلکه مثلا به همون عرفانیم که گفته میشه گفته بشه : علم یا دانش عرفان ! یعنی علم یا دانش بحساب بیاد ! مثل حس و نه فقط دیدن ، شنیدن ووو ، بلکه حتی یکی از حواسم ، حتی حس بدنی یا به اصطلاح فیزیکی در گفتگویی با بدن یا فیزیکی دیگه !
چراکه این فقط مثلا گلو نیست که گفتگویی با مثلا خنجر داشته در روز عاشورا ، گفتم که گفتگو دو ، 2 یا ب طرفه و متقابله ، و مثلا آقا اباعبدالله ، یادآور دین جد و پدرش ، علیه السلام برا چی گفته : اگر دین جدم به کشته شدن منه ، ای شمشیرها مرا دریابید ؟ جز برا اینکه شمشیرم درمی یابد ؟
به اسم یا نام کاردان و کارشناس :
حالا من کاری به این ندارم آنچه که بعنوان عرفان و معرفت یا شناختی نامبرده میشه ، چه در مکتب خونه ها یا مدارس ، چه قدیم و چه جدیدش ، بعنوان یا اسم و یا نام علم یا دانشم نامبرده میشه ، ولی چرا مثلا در مدارج علمی دانشگاهی گفته میشه کاردانی و بعدش گفته میشه کارشناسی !؟ و ارشدم که گفته میشه مقصود کارشناسیه !؟ نه کاردانی ! مثل همون دریافت قلب یا دل که عرفا میگن بعد دریافت حسیه ، حالا حسی که اختصاص به آدم ، انسان و بشرم نداره ، بلکه بقولی : گاو و خرم دارن ! حالا ارشدش ؟ بمونه !
چراکه مثلا استاد شهید مرتضی مطهری در همون آثار بدون استثناء خوبشون دارن که شناخت منحصر به شناخت حسی نیست ، بلکه علاوه بر شناخت قلبیم داریم و اون : شناخت عقلیه !
حالا کازی به اینم ندارم که در هیچیک از آثار ایشان و بنام ایشانم ندیدم که کاردانی رو هم مثل کارشناسی منحصر به حس نکرده باشن و برای قلب یا دل و همینطور برای عقل یا خردم قائل باشن ، به اینم کاری ندارم که گویا ایشونم که حوزوی هستن ، مثل دانشگاهی ها ، علم یا دانشو ، یا دونستنو ، و یا کاردونی رو پیش از کارشناسی می دونن ! (1)
و فعلا کاری به اینم نداریم که کارگر علم یا دانش ، با کارگر معرفت یا شناخت چه فرقی داره !؟ که آیا کاردانش فکر یا اندیشه هست ؟! چراکه وقتی مثلا در مدرسه به دانش آموز گفته میشه :
فکر کنید و پاسخ دهید. (3)
مقصود چیه ؟
چیزی که فعلا باهاش کار دارم همین فکره ! چراکه فکر یا اندیشه که نبود توی عَلَم !؟ مگه اینکه گفته بشه (4) فکر هم حس ظاهری ، و هم باطنی اونه و فرقی با عقل یا خرد که نه ، بلکه حتی به روح یا جانم فکر یا اندیشه گفته میشه !
چراکه صرف نظر از اینکه ما برای دانستن فکر کنیم ، قدر مسلم به چیزی فکر می کنیم که بیادآدرده شده باشه ، و یادآوری بعد بحافظه سپردن است ، حالا سپرده هرچه باشد ، چه معرفتی و چه علمی ، و چه اینکه ایندو فرقیم باهم نداشته باشند ، و از جمله سپرده ها به حافظه هم یکی هم نتیجه ی فکر یا اندیشه هست که پس از فکر کردن و معلوم شدن چیزی ، بحافظه سپرده میشه و مثلا وقتی یه حرف علمی زده میشه یا نوشته میشه ، پس از یادآوری مثل همون معلومیه که بحافظه سپرده شده ، بعبارت دیگر از حافظه ای دانا به آن بیادآورده شده .
برا چی ؟ که طرف مقابل ، یعنی شنونده یا خواننده ی آن حرف یا نوشته هم به اون فکر کند یا بیندیشد و بداند ، نه اینکه فقط مثلا حس کند ! یا دوستدار یا بقولی فیلسوفش باشد ! حالا بماند که دوستدار دل یا قلب است یا عقل یا خردم مثل شناخت دست اندرکار دوست داشتنم هست !؟
خب ! درستکه کارو تعطیل کرده ام و سرکار نرفتم ، ولی به اذان ظهر و برپایی نماز چیزی نمونده ، و این قسمتم داره طولانی میشه و از حوصله خارجم شاید بشه ، برم سر اصل بحث که گفتگوی علمی ماست .
اول اینکه مقصود از گفتگو ، گفتگویی نیست که مثلا من با خودم دارم ، پس از گفتگویی که بدنی یا فیزیکم با بدنی دیگر متقابلا ، در ثانی مثل همین گفتگوی بدنی یا فیزیکیست ، که دو بدن یا فیزیک با هم دارند ، در ثانی گفتگو علمیست ، حالا هرچه که بعنوان علم یا دانش به آن گفته شود ، متقابلا !
یعنی چی ؟ یعنی نه تنها گوینده یا نویسنده ، بلکه متقابلا شنونده یا خواننده هم به آنچه که گوینده یا نویسنده می گوید علم یا دانش بگوید ، نه اینکه بهش جهل یا ندانی بگه ! اونم متقابلا !
یعنی چی !؟ یعنی گفتگویی باشه میان عالم یا دانشمندی و جاهل و نادانی ! چراکه گیریم که یک طرف از دو طرف گفتگو عالم یا دانشمند باشد و بداند که چه می گوید و یا چه می نویسد ، ولی طرف دیگر این گفتگو چی ؟ حتی نمی داند که گوش یا چشم خود را به حرف یا نوشته ی طرف مقابل داده !؟
حالا به تصمیم حس ؟ یا قلب ؟ و یا ... ؟ بماند ! و برای چی ؟ هم ! که بدونه ؟ یا حس کنه و مثلا بشنوه یا ببینه ؟ یا دوست داشته باشه ؟ و یا ... ؟
چراکه اگه تصمیم به دانستن باشه ، خب دانستن یعنی چی ؟ اونم وقتی که حرف یا نوشته این باشه که : بدان !
و بقولی فرق داشته با مثلا : بخوان ! (5)
------------------------------------
(1) – حالا دونستن یعنی چی ؟ بمونه ، که در مباحث قبلی گفته شد که برخی اونو حس ، دیدن ، شنیدن و حواس به اصطلاح ظاهری می دونن ! و بعضیا هم نهایتشو حس به اصطلاح باطنی ، داخلی و یا ... بازم ! می دونن ، و مثلا بهش میگن :"عرفان" و دوننده ی اونم گفته شده که دل ، قلب و یا ... ست .
(2) - که گفتم به حساب ابجد میشه دو یا برقم 2 ، و بعنوان مثال همین دونستن یا دانایی ، که بهش علم یا دانش گفته میشه هم بحساب ابجد میشه صد و چهل یا برقم 140 ، برا اینکه عین میشه هفتاد ، لامم که میشه سی ، و میم که در قم گفته شد میشه چهل و 70+30+40=140 ، و فقط قم و علمم نیست که بحساب ابجد بشه صد و چهل یا برقم 140 .
(3) _ بعنوان مثال در کتاب ریاضی و حتی ریاضی مقطع ابتدایی !
(4) _ بعنوان مثال در تفسیر نمونه ، که در نوشته های آغازین اینجا نقل شده ، که در ذیل تفسیر آیه ی از سوره ی مدّثّر آمده .
(5) _ داستانش بمونه برا فرصتی دیگه ان شاءالله .
شهر علم و دانش :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، سَبَّحَ لِلَّهِ
پاورقی :
مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ
پاورقی : هفتاش ، منجمله شهر علم یا دانش
وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ، هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مِنْ دِیارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنْتُمْ أَنْ یخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُمْ مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَیثُ لَمْ یحْتَسِبُوا وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ یخْرِبُونَ بُیوتَهُمْ بِأَیدِیهِمْ وَأَیدِی الْمُؤْمِنِینَ فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصَارِ ، وَلَوْلَا ... .
ألعلم
پاورقی :
علمان ... .
سلام علیکم ، شب بخیر ، جمعه شب و شب اول هفتتون .
باز مدرسه :
خوش گذشت تعطیلی ، خصوصا غذای خونه و دستپخت مادر ، بعد یه هفته که نه ، تقریبا شیش روز پخت و پز اونم من تو حجره .
پدرم وقتیم که می رفتم مدرسه ، دوره ی دبستانو میگم ، زیاد با درسام کاری نداشت ، حتی به مزش ، چه رسه به چشمگیرش، که بپرسه چه خبر ؟ از بیرونو میگم ، درون پیشکش ! اکبرشو میگم ، اوسط که نگو ! أل علم یا دانشو میگم !
این حالی بود در این ساعتا داشتم و گفتگویی که با خودم داشتم ، که گفتم براتون بگم ، چرا ؟
حالا چراشو میگم ان شاءالله ، هرچند حاجت به بیان نداره ! ولی این حالو از کی داشتم ؟ اینو میگم ، گفتم که یه درسی بود تو کتاب درسیمون ، جامع المقدماتو میگم ، که فارسیم بود و بدون استادم میشد خوند ، با خوندن اون دستم اومد که علم و دانش دوتاس ، دست کی اومد ؟ یکی از این دو ؟! آهان ! این دستم اومد و ...
... ، وَلَقَدْ آتَینَاکَ ( بسم الله الرحمن الرحیم ، الحمد لله رب العالمین ، ... ) وَالْ ( بسم الله الرحمن الرحیم ، اقرا بسم ربک ...
سلام علیکم ، صبح بخیر .
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ ...
حس انسانی :
خب شکر خدا که مهمونای ما صحیح و سالم بخونه ی خودشون برگشتن ، چراکه فقط از فاطمه کوچولو پذیرایی نکردیم که ، و باهامون و منم بازی نکرد و سوار من نشد ، برا مادرشم از هفت شهرعشق که نه ، از هفت خان رستم خودمونم براش نگفتم ، از خودمم که بهش نگفتم ! چی گفتم ؟
بد نبود ، به سه روز تعطلیلی و سر کار نرفتن باباش میرزید .
راستی از :"مستند ..." چه خبر ، آخه دیشب همشو نتونستم ببینم ، از :"علوم انسانی" ش نه ها ، از حسش چه خبر ؟
در خلوت خانه :
... . بسم الله الرحمن الرحیم ، سبح اسم ربک الاعلی ، ... .
سلام علیکم
سر نماز مغرب بودم که آقای ... زنگ زده بود ، بعد نماز که تماس گرفتم ، ضمن مزاحی ، گفت بیام دم در و چک تشویه حسابو بگیرم .
خب الحمد لله که بخیر و خوشی یکی از سه کاری که در دست داشتیم تموم شد ، هرچندم که یه میلون دستمزدمون داده نشد ، حالا اگه کار مسکن مهرم یه جوری فیصله میافت خیالمون از اونم راحت میشد ، که نه زنگ زده میشه که بریم تموم کنیم و نه زنگ می زنیم جواب میده ! در حالیکه خبرا حکایت دیگه ای داره ، تعهدات بنیانگذارشو میگم ، که گفته شده نیمه تمام گذاشته نمیشه .
راستی داشتم برنامه طرحی برای فردای برادر حسن رحیم پور اذغدی رو از تلویزیون نیگا میگردم و "نقل" جوشکاری میان نقل و عقلو و شایدم عقل و نقلو ، که گفت یاد غدیر افتادم ، البته نه غدیری برای نفی .
آخه دیروز داشتم برنامه ی "ماه چهاردهم" و که نیگا می کردم و داشت از اسلام هراسی می گفت یاد غدیر هراسی افتادم .
بله آخر برنامه طرحی برای فردا ، که گفته شد حالا اگه مطلبی دارن ، روزنامه نگاران مصری رو میگم ، مطرح ! کنند ، برنامه تموم شد ! نمی دونم روزنامه نگاری پرسید که جوشکاری نقل و عقل ، یا عقل و نقل ، نقلیه یا عقلی ؟
مثل خلوت خونه ی خلوت و جلوت یا جلوت و خلوت برنامه ی معرفت شبکه ی چهار ، که بجای جمعش رفت تو خلوت و خلوت تر ، بر وزن من و من تری که در برنامه جمعه شب گفت ! نقل کرد ! صادر کرد ! صادرات و واردات که یادتونه ؟ وارد کرد ! از کجا ؟ جوشکارگاهو میگم ؟
السلام علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها
خب ! غدیرو پشت سر گذاشتیم و نقطه جوش رسالت و ولایت ، نبوت و امامتم بمونه ! میریم که داشته باشیم محرم و عاشورارو ، فقط یادتون نره اندیشه ی سیاسی که نه فقط ! بلکه اندیشه ی دینی میان ایندو رو .
السلام علیک یا حسن بن علی بن ابیطالب علیه السلام
تا فردا ! چراکه هنوز جمهوری با اسلامی جوش خورده ! و برا مصرم می خواد نمونه بشه ! همون مصری که یادمون هس نماز جماعت و جمعه هاش ! ولی بعد "بیداری" رفتن سراغ چی ؟
روز از نو ! دولت ، جمهوری ... ، خب نمازم سرجاش ! مسجدم سر جاش ! خانه ی خدا هم سر جاش ! در دولت ، جمهوری ... ، اونم وقتی :"جمهوری اسلامی" باشه ! مثل چی ؟ مثلا : " سکولار " ! باور ندارین ! همین سخنرانی برادر ازغدی رو گیر بیارین و گوش بدین !
خب نماز عشارو هم که خوندیم ، بریم بخوابیم ، تا غدیر دیگر ! چراکه امسال مقدر شد که در نفی سکولار باشه ، حالا کدوم سکولار ؟! بمونه ! یاد مبارزه با تروریست آمریکا افتادم ! که مسلمونارو تروریست میگه ! و مردمشو از ایران ، سوریه و لبنان ، حزب اللهش می ترسونه ! حتی از غزه !
نمی دونم چرا یاد شب قدر افتادم ! آخه آقا امام صادق علیه السلام میگه پیروانش به سوره ی قدر استناد می کنن ، حالا آیا برا اینکه در این شب قرآن نازل میشه به ایشون ، و امامان بعد ایشون و بشرح ایضا جانشین امام ؟ یا برا اینکه سلام هی ... ؟ خب قرآن ترس داشته باشه ، سلام چی ؟
شب بخیر
پیدایش انسان :
بِ ... بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ ، خَلَقَ الْإِنْسَانَ ...
سلام علیکم
اول روز جمعه رو تبریک بگم ، بعد بریم سر بحثی که خواهیم داشت ان شاءالله .
در حالیکه به اذان ظهرش داریم نزدیک میشیم ، و بحسب تقویم جمعه ی بعدی آخرین جمعه ی شعبان باشه ، نه اول ماه مبارک ، که این جمعه آخرین جمعه باشه ، در ماهی که در آنیم .
پیدایش علم و دانش :
پیدایش علم و دانش و دانشها و علوم انسانی :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ وَالْعَادِیاتِ ضَبْحًا ، فَ ... ، فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعًا ، إِنَّ الْإِنْسَانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ ، ... .
خب بعد نماز و ... ان شاء الله سر حرفو وا میکنم براتون ، برا شما دوتا تو خونه ...
ساعت 7 و 45 دقیقه ی بعد از ظهر جمعه 30 خرداد 1393 :
اشاره :
یادتون باشه پیشتر ، در مباحث قبلی ، گفته ام که کارای دیگه هم دارم ، هرچند روز تعطیل باشه و کاری هم داشته باشیم و سر کارم نرفته باشیم ، پس در فرصتی که بحمدلله دست داده براتون بگم که در بحث قبلی سرحرفو باز کرده بودم ، پس حرف پیدایش انسانو در بحث پیدایش داشتیم ، مگه اینکه پیدایش انسان علاوه بر پیدایشی باشه که بحثشو داشتیم ، و بحث قبلی بحث پیدایش مثلا بیرون باشه و فقط شامل پیدایش اندام ، بدن و یا پیکر انسان بشه ، در مثلا این گفته : "نخستین بار که چشم ما به اندام جهان خارج افتاد " ، که در قسمت فبلی نقلش گذشت .
خب با این حساب آنچه که پیداس هیئت وهیکل انسانه ، حالا ریز پرداز و تراشه ای با تمام مختصات اندام جهان خارج ؟ یا یکی از اون ؟ یا بازم علاوه بر اون !؟ فعلا با این کاری نداریم .
چراکه جهان بیرون حرف داره ، مثل آنچه که در بحث قبلی به اون اشاره شد ، مثلا مجموعه ی جامع نداریم ، حتی بنام بدن !؟ و اگه داریم صفر، خالی و یا تهیست ، بعبارت دیگه "فاقد" درونه ! ووو ، که حکایت از پیدایش بیرون زبون داره ! و آیا پیکر بیرون ؟ و شامل پیکر انسانم میشه ؟ که پیکرش حرف داشته باشه ؟ یا پیکرانسان در جهان خارج پیکرش فقط چشم و گوش ووو داره برای خوندن و گوش دادن بحرف ؟ که فقط کافیه پاسخگویی برای این پرسشها پیدانشه که انسان باشه ! مثل شما دوتا توخونه !
تازه سر حرفم اون باز نکرده باشه ، مثل همونا که نقل شد !
تازه اونم نه فقط در بیرون ! بلکه در درون ! حالا داعشی ؟ یا پیاده شده ی مثلا صلح آمیزش ، یا منطقیش و یا ... ؟ بمونه .
تازه نه درون بیرون خونه هم ، شکر خدا ، یعنی پروردگار عالم بیرونم ، که بقول دعای کمیل رحمتش وسعت کل شیئ ، منجمله در عالم اصغر بیرون و اونم بیرون خونه ، خونه ای برای شما دوتا هم پیدا شد و الان از شما دوتا تو این خونه دارم میگم ، بلکه تو این خونه ی بیرون از همون هیئت ، هیکل و پیکرپیدای انسان ، بسان شما دوتا در هرخونه ، هم نه فقط !
خب پس کدوم درون ؟
پیداس مقصود همون درون تهیست ، یا فاقدی که "پذیرا" ی حرفه ، حرف بیرون از خود و خانه ! چه منطقی مثلا ؟ و چه داعشی اون ! و آزادم هس در انتخاب یکی از ایندو !
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، إِنَّا أَعْطَینَاکَ الْکَوْثَرَ ، فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ ، إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ .
پیدایش 7 :
... س ...
سلام علیکم
قال النبی صل الله علیه و اله و سلم : العلم علمان ، علم الابدان و علم الادیان .
صبح بخیر ، امروز می خوام یه خونه ی دیگه بهتون نشون بدم ، خونه ای که اینم ناپیدا نیست ، که کاری به اون نداشته باشیم ، بلکه پیداس .
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، وَالْفَجْرِ ، وَلَیالٍ عَشْرٍ ، وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ ، وَاللَّیلِ إِذَا یسْرِ ، هَلْ فِی ذَلِکَ قَسَمٌ لِذِی حِجْرٍ ؟ ... ، یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ، ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیةً مَرْضِیةً ، فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ، وَادْخُلِی جَنَّتِی .
ادامه ی بحث :
البته با اون خونه ، اونم باب معلوم و دانسته ی اون ، حالا باب معروف و شناخته ای از اونو نمیگم ، فعلا کاری ندارم ، ولی حالا که بیرون پیدا شد ، که گفتم هرخونه ، ولو یه خونه در بیرونم مثل خونه ی شما دوتاس ، چه الان و چه بعد اسباب کشی به خونه ی جدید ، که الحمدلله رب العالمین پیدا شد ، بیرون رفتنتون از اونم کما فی السابقه ، مثل پیدا شدنتون تو خونه هنگام تولد نیست ، خصوصا برای یکی از شما دوتا .
نیمه پیدا :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، وَالضُّحَى ، وَاللَّیلِ إِذَا سَجَى ، ...
... ، مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَى ، وَلَلْآخِرَةُ خَیرٌ لَکَ مِنَ الْأُولَى ، وَلَسَوْفَ یعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى ، ...
... ، أَلَمْ یجِدْکَ یتِیمًا فَآوَى ، وَوَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَى ، وَوَجَدَکَ عَائِلًا فَأَغْنَى ؟ ...
... ، فَأَمَّا الْیتِیمَ فَلَا تَقْهَرْ، وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ، وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ .
اول بگم که مقصود از نیمه پیدا ، نیمه ی پیدا نیست ، که مثلا نیمه ی دیگرش حتی مخفی و پنهون باشه ، ویا مثلا غایب ووو ، بله شاید مثلا "نیم نگاهی به بیرون" را شامل بشه ، ولی مقصود فقط این نیست ، بلکه صرف نظر از نکته ای که به آن اشاره شد ، یعنی حفظ حجاب ، خصوصا حجاب خونه در خونه ای یاد شده ، و سوغاتی نیاوردن نیمه پیدایی از بیرون ، مثلا از غرب به خونه ، دستاوردم نیمه پیدای خودتون نباشه ، که اگه حالا کرایه ماشین یا ... رفت و برگشتتونم نباشه ، مثلا هزینه ی خورد و خوراکتونم در نیاد ، صرف وقت که شده ، حالا آیا قد مثلا طلاس و الان تو بازار چنده ؟ وآیا ذره ی اندازه گیری اونم مثلا ذره ی مثقاله ؟ ویا ... ؟ بمونه .
تذکر و یادآوری :
من ، تو بحث گذشته ، بحث "نظریه ی مردم" که برای فقط شما نگفتم که وقتی جایی میرید ، اجازه بگیرین و سلام بدین به اهل بیت یا مردم اونجا ، برا خودمم گفتم و اونجا شامل بیرون و مردم اونم میشه ، شما دوتا هم همینطور مثل من .
اینو برا این گفتم که مقصود پیدا باشه ، که نه تنها مثلا قصد راهپیمایی و تظاهرات و ... این چیزا در کار نیست ، چه رسه به جنگ و جدل با بیرون ، بلکه گفتم که پیداس در بیرونم مثل شما دوتا در خونه س .
پس مثلا تابلوی "نعمت" بدست گرفته بیرون نرین ، ولو برای یادآوری نعمت خدا دادی به مردم مثل خودتون در بیرون ، به مردم مثل خودتون در اونجا ، مگه اینکه خوتونم : " نخستین بار که چشمتون به " چشمشون افتاد ، در این نخستین رویایی چشمتون پیدا بشه ، همینطور یکی دیگه از چهار عضو حواس پنجگانه ، چراکه چشمو بعنوان مثال گفتم از این ده نعمت خداد دادی ، جفتشم ، یا دیگری که بعنوان مثال گفته بشه و تک باشه .
ونیازی به یادآوری هم نداره که مثلا خود برتربینی ، خود نمایی ، ووو که اصلا محل بحث ما نیست ، چراکه صرف نظر توقع ناپیدا بودنش برای مردم بیرونی مثل شما دوتا در خونه ، این بحثو پس از بحث "نظریه ی مردم" ی داریم که صرف نظر نه تنها از جانشینی امام و پیامبر، بلکه خدایی هم داریم که گفتیم خدای مردم بیرونم هم هس .
ولو اینکه در بیرون مثلا حرف از ناپیدایی مثلا مجموعه ی جامع ، حتی جامع اعضای حسی ، بنام بدن ، و جامع حواس هم ، بقول یکی از شاگردان امام ششم ما ، بنام قلب یا دل بگوش برسه ، یا برای ساختار یا ساختمان چشم پیدا بشه به شکل کتبی اون ، مثل همین نوشته که در این صفحه پیداس .
راستی یادم اومد که امروز دادگاه بود ! آخه تو زندون که بودم یکی دو اخطار بهم شد که دادگاه اولیش امروز بود و ...
خب مگه در دادگاه سرپایی بدون اخطار دفعه قبل حرفی بجز حرف دادگاه بگوش رسید ؟ بجز زندون حرف دیگه ای پیدا شد ؟
هرچند الان که نزدیک اذان مغربه و ...
سلام علیکم
در بحث از دانش اندیشه یکی از مسائل علم یا دانش بود که مطلب طالب علم یا جوینده ی دانش است و برای اینکه مطلب روشن بشود در این بحث می خواهیم به این پرسش بپردازیم که علم یا دانش یعنی چه ؟
البته همانطور که مرحوم مرتضی مطهری فرموده اند ، که در نقدی از این چیه مارکسیسم دارند ، مانعی ندارد که بقول مرحوم علامه چشم ما بیفتد به آنچه که از مثلا پیش از میلاد و مثلا در یونان باستان تا کنون در باب علم یا دانش گفته شده ، چراکه استاد حرفشان در نقدی که دارند اینست که استاد به شاگرد می گوید فعلا این مطلب را دریافت کند تا بعد دلیلش را هم درک یا دریافت کند .
درک یا دریافت :
پس مانعی ندارد که مثلا چشم ما بیفتد به فرمایش مثلا مرحوم علامه که در باب " ادراکات و علوم حصولی " در مقاله ی پنجم اصول فلسفه و روش رئالیسم فرموده اند و حتی درک یا دریافت حسی چشم یعنی بینایی را هم داشت ، چراکه ما هم مثل ایشان علاوه بر درک یا دریافت عضوی مثل چشم کاری مضاعف یا بیشتر از این درک یا دریافت را هم داریم که مرحوم علامه از آن به دیدن تعبیر فرموده اند ، مگر اینکه حرف این باشد که این کار ما یعنی دیدن کار عضو افتاده به فرمایش ایشانست .
ولی وقتی حرف از حس و مثلا حس بینایی می زنند پس مدرک یا دریافت کننده ای علاوه بر عضو و مثلا چشم داریم ، می ماند اینکه برای عضو مثلا چشم درک و دریافتی از مثلا جهان خارج که به آن افتاده بود نداشته باشیم و نخستین درک یا دریافت ما پس از مثلا افتادنش به جهان خارج دیدن چشم باشد که کار حس بینایی چشم باشد ، بعبارت دیگر در این کار افتادن چشم ما به جهان خارج این عضو ما درک و دریافتی نداشته باشد که بدین وسیله حسش یعنی حس بینایی با جهان خارج ارتباطی برقرار کرده باشد و مثلا حرف این باشد که چشم عضوی از اعضای حس بینایی است و یا همین که معمولا گفته می شود چشم عضو بینایی است و کارش دیدن است .
ادراکات یا دریافتها :
خب تا اینجا ما هم مثل مثلا مرحوم علامه درک و دریافتی داریم ، حالا چه کار مثلا چشم ما باشد که فرمودند می افتد به جهان خارج و مثلا فرمایش ایشان و چه کار عضو بینایی باشد که عبارت باشد از چشم ، و فعلا کاری هم نداریم که چرا ایشان فرموده اند : ادراکات ؟
و کاری هم نداریم به اعضای دیگری که داریم و مثلا گوش هم عضو شنوایی باشد و دیگر اعضای حواس پنجگانه ی ما ، مگر اینکه مراد از ادراکات این ادراکات حواس پنجگانه ی ما باشد ، که به نظر نمی رسد مقصود این باشد فقط ، و مراد از تعبیر " علوم " هم مثلا علوم حسی باشد فقط .
با این حساب آنچه که مرحوم علامه پس از افتادن چشم ما به جهان خارج ، بلکه در افتادن چشم ما به جهان خارج فرموده اند ، یعنی علاوه بر حسی بینایی و دیدن یعنی تجرید از حس ، بایگانی و بعد هم یادآوری آن در مقایسه با دیدنی که بار دیگر چشم ما به جهان خارج افتاد و حتی حکم به مثلا این سیاهی است که چشم ما به آن افتاد ، دیدیم و مجرد از حس بایگانی کردیم و بشرح ایضا حکم به این سفیدی است در بار دیگر افتادن چشم به جهان خارج ، و حتی عدم الحکم این آن نیست ، مثل این سفیدی آن سیاهی نیست که نخستین بار چشم ما به آن افتاد ، یعنی است و نیست و حتی بقول ایشان پندارش هم کار عضو این کار است که تا کنون مثلا چشم بود بقول ایشان ، یعنی مثلا چشم ما افتاد به جهان خارج و مثلا همین فرمایش مرحوم علامه و درک دریافتی حاصل شد که نامش علم است .
اقسام علم یا دانش :
حالا این علم یا دانش ما همان علمی است که مثلا گفته شده : العلم ان کان اذعان بالنسبة فتصدیق ، والا فتصورا ، یعنی همان این این است وگرنه این آن نیست که طبق نظر مرحوم علامه که بقول مرحوم مطهری در نوع خودش بدیع و جدید می باشد عبارتست از حکم و عدم الحکم که درقضیه ی موجبه ی مثلا این یک سیاهی است و به شرح ایضا این یک سفیدی است ، و قضیه ی سالبه ی سفیدی سیاهی نیست ، یا این یک آن یک نیست !؟ نظریه ی مرحوم علامه اینست که : درمقایسه ی این یک با آن یک عضومدرک که تاکنون چشم بوده متوقف می شود ، بعیارت دیگر روند کار افتادن چشم باز می ایستد ، و مثل حکم به این این است ، حکم به این آن است نمی کند و این عدم الحکم حکم پنداشته می شود و لابد ادراکات یا علوم پیدا می شود !؟ و عبارت بود از یک قضیه ی موجبه و یک قضیه ی سالبه و البته با طبق نظریه ی جدید و بدیعی که ایشان داده اند .
قال النبی : العلم علمان ، علم الابدان ، علم الادیان
خب اگر بنا باشد که ما مثلا چشممان بیفتد به فرمایش دیگران که ببینیم چه می فرمایند و بدینوسیله دانا شویم ، چرا چشم انداز ما یونان باستان باشد ؟ ولو اینکه امام خمینی (ره) هم در کشف الاسرارشان کشف فرموده باشند که نه تنها ارسطو و افلاطون ، بلکه استادش سقراط و استاتید قبلی او هم شاگردی حضرت سلیمان نبی علیه السلام را کرده باشند ، خب چرا به پیام پیامبر خدا نیفتد ؟ که بقول مرحوم محمد تقی جعفری گویا از از یونان باستان تا امروز هیچ اتفاقی مثلا در یثرب یا مدینه نیفتاده !
حالا بماند منطق سلیمانی که چه تفاوتی با مثلا منطق ارسطویی دارد ؟ چراکه آن حضرت به شاگردشان بدون دلیل نفرموده اند : انه من سلیمان و انه بسم الله الرحمن الرحیم ، چراکه بعدش دلیل هم آورده اند .
ولی ما اگر دستمان را گذاشتیم در دست علما و دانشمندان یونان باستان ، و امروزه هم بگذاریم در دست غرب دارای علم و دانش ، کی و چه وقت می خواهند دلیلی برای حرف خود داشته باشند ؟
اینکه نمی شود ما مثلا چشممان بیفتد به فرمایش مثلا مرحوم علامه و نهایت این چیه الگوریتم این افتادن هم حکم و عدم الحکم این افتادن باشد و علم آغاز شود !؟ چراکه کافیست واحد درک یا دریافت ما را بتوانند تقسیم کنند ، حالا بماند به تقسیمی که یکی از اقسامش عبارت باشد از عدم قسم دیگر !؟ مثل همین نظریه ی جدید مرحوم علامه که عبارت است از حکم و عدم الحکم ، هرچند بنده که فرقی بین این نظریه و تقسیم قدیمی علم به تصدیق و تصور نمی بینیم ، چراکه تصور عبارت است از : وان لم یکن اذعان بالنسبة ، یعنی علم اگر تصدیق نباشد پس تصورست .
ادامه ی این بحث بماند تا فرصتی دیگر انشاءالله تعالی ، قبل از خدا حافظی بد نیست یادآوری کنم که امروز روز جمهوری اسلامی است که حضرت امام خمینی (ره) فرمودند به آن رای " آری " بدهیم و دادیم ، که عده ای اندک هم رای " نه " یعنی نه آری ! دادند حالا طبق نظریه ی جدید عدم الحکم مرحوم علامه یا مثل یکی از اقسام قدیم علم که تصور یعنی نه تصدیق است بماند ، ولی 31 سالست که دلیلش را نه تنها آن مرحوم بلکه دیگری هم تاکنون برایمان نفرموده که چرا ؟
البته خیلی ها و منجمله مثلا استاد مطهری در همان نوروز 58 در این چیه تلویزیون تشریف آوردند و فرمودند که : حکومت اشکالی دارد و جمهوری شکلی از حکومت است ، و تعبیر اسلامی را هم چنین فرمودند که اسلام برنامه ی زندگیست و برای تمام شئون انسان برنامه دارد ، و محتوی حکومت هم طبق برنامه ی دین است ، که همین امروز هم باز از این چیه سیما شاهدش بودم ، همانطور که مثلا دیشب شاهد سخنرانی برادر حسن رحیم ازغدی در همین زمینه بودم .
ولی هنوز که هنوزه برای بنده این مسئله هست که آیا دین یا اسلام برای شکل حکومت حرفی نزده ؟ از یونان باستان تا امروز ؟ مثلا در یثرب یا مدینة النبی ؟!
در چگونگی جمع آوری اطلاعات هم اطلاعات طبقه بندی شده تحویل داده می شود ، یعنی ما از کچا بدانیم این اطلاعاتی که جمع می کنیم علم یا دانش است ؟ و درثانی هم چگونه طبقه بندی شده ؟ آنهم بصورت حتی دو رقمی نه تنها مقسمی ندارند ؟ بلکه هیچیک بر دیگری حق تقدم هم نداشته باشند ؟ چراکه در این صورت یکی از این دو در طول دیگریست و در اصل یکی بوده که بعرض رسید حرف منطق قدیم و همچنین جدیدش در واقع همین است منتها با این تفاوت که در نطق یکی حرف از ایجاب و سلب می زند و دیگری سلبش را اول می گوید یعنی وقتی می گوید : " صفریک " توضیح می دهد که حالا یک چیزی داریم که آن صفر یا خالی و یا تهیست و این فرق دارد با آن که هیچی نداشته باشیم و آب در هاون کوفتن باشد .
پیش از این نطق جدید هم که گفته میشد و هنوز هم پیروانش می گویند ذهن ما خالی از اطلاعات است ، و عرض شد این هم که مرحوم مطهری فرموده اند ما فاقد ذهنیم یا به تعبیر دیگرشان فاقد حافظه هستیم مثل همانست که یک فقدان یا عدمی را داریم مثل همان یک صفری که در نطق جدید توضیح داده می شود .
این طبقه بندی ایجابی و سلبی یا سلبی و ایجابی اساسی ترین طبقه بندی علوم است و طبقه بندیهای دیگر چه غربی و چه شرقی آن فرع بر این است که اطلاعات وارده دو حالت دارند در حالیکه گفتیم برای طالب علم یا جوینده ی دانش مثلا مرحوم علامه یک حالت دارد فقط !
پس مسئله اول علم یا دانش است و در ثانی اقسامش ، آنهم نه در مثلا نخستین بار که مثلا چشم ما افتاد به مثلا یک سیاهی بقول مرحوم علامه ، بلکه وقتی چشم ما افتاد به چیز دیگری حالا ایندو را می توانند برای ما طبقه بندی کنند ، مگر اینکه حرف همان باشد که پیشگفتار داریم در این افتادن مثلا چشم به جهان خارج بقول مرحوم علامه که عرض شد مرحوم مطهری در توضیحات فرمایشات مرحوم علامه در پاورقی فرموده اند این پیشگفتار ایجاب و سلب است ، و مقصود هم از این تعبیر هم سلب و ایجاب است و که در منطق جدید به آن صفریک گفته می شود ، یعنی منطق جدید حرف جدید و نوی ندارد ، چراکه منطق قدیم هم حرفش همین بوده در واقع .
همچنین هرآنچه که تحت ایندو رقم گفته شود و بشود هم همینست ولو بعنوان مثلا علم نوین هم نامیده بشود ، حالا چه در حوزه و چه در دانشگاه و یا هرمرکز علمی دیگری که گفته شود .
یعنی این علوم جدیدی که از غرب وارد شده و می شود هم نامش را علوم جدید گذاشته اند و اساس و بنیانش بر پایه همان گذاشته شده که در علوم قدیم که بنا بر آن گذاشته می شد و حرف نو جدیدی ندارد در اصل و پایه اش ، بلکه بقول مثلا ابن سینا حرف هنوز همانست که معلم اول گفته ، فقط شکلش فرق کرده و شاخ برگ داده شده و آنچه هم بقول مرحوم مطهری بر آن اضافه شده باشد اصولی و اساسی نبوده ، والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته .