سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اندیشه ی بالا (7) :

شب بخیر

جاش بود اینو :

اللَّهُ یتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیمْسِکُ الَّتِی قَضَى عَلَیهَا الْمَوْتَ وَیرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یتَفَکَّرُونَ

امروز بگم که موند برا شب ، البته یادم میاد قبلا با هم خوندیم و حرفشو زدیم ، که از کجا معلوم فردایی داشته باشیم ؟

اینم یادم میاد ، در اینجا هم ، گفته باشم که یه روزی تو دفتر مدرسه ای در قم به همکارای آموزگارم گفتم اگه پدر مادرا بچه هاشون مدرسه نفرستن ، نه تنها ما به کی درس بدیم ، بلکه اداره و وزارت آموزش و پرورش آنوقت یعنی چی ؟

مثل اینکه اگر ما کاری به کاری یکی نداشته باشیم مثلا برای چی زنگ بزنه به پلیس صد و ده ؟

یا اگه یه کاری نکنیم و مثلا حرفی نزنیم کی میگه خودتو به دکتر نشون بده ؟ یا به روانشناسش ؟ مشاورم همینطور ، حالا :"بالا" بمونه ! 

البته اینا که گفتم پس از اینه که ما بخوایم از خونه بیرون بریم ، مثلا به اونجا ! حالا چه میدون آرژانتین بهش گفته بشه و چه هر جاییکه بیرون از خونه باشه ، از خونه بگیر برو تا به "بالا " ! اونم :"بچه های بالا " ! و بزرگتر شون بمونه !

وَسَخَّرَ لَکُمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا مِنْهُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یتَفَکَّرُونَ

و درست همین جاس که سرو کله پلیس راه خونه تا اونجا پیدا میشه ، بعبارت دیگه مثل همون وزارت و اداره ای که گفتم دم و دستگاهایی مثل پلیس راه اندازی میشه ، میون اینجا و اونجا و اونجاها .

آخه اونجا که بقول مقام معظم رهبری :"حدیقف" نداره که به اونجا رسیدنمون همانا و مثلا پلیسم بره دنبال کار خودش ، نه اینکه بره یکی دیگه رو بیاره اونجا ، ووو ، نه مثلا بره استراحت کنه ! یا منحل بشه ، چون کاری دیگه ای نمونه که نیاز به مثلا پلیس راه داشته باشه ، مگه اینکه چی ؟ همون که امروز گفتم :

به خانه برمی گردیم

خب از اونجا دیگه ، نه از اینجا یا خونه که ، اونم خونه ای که توش نماز شکسته که نمی خونیم ، تو راه ، اونم بعد چهار فرسخی نماز شکسته میشه .

مگه اینکه گفته بشه نه تنها پلیس ، بلکه دکتر ، مهندس ووو ، حالا نه اینکه فقط اینا ، بلکه حجج اسلام و آیة الله هاشم فقط مثلا راهنمای ما تو راه نیستن ، اینجا و اونجا و لا حد یقفشم ، بلکه پیش از اینجا ، یعنی خونه ، بلکه در جای جای هریک از ما هم ، و نه تنها در چشم ، گوش ووو ظاهر ، بلکه مابعد طبیعه ی اینا ، از حسشون گرفته لغایت بالا بالاشم نقش دارن ، البته نقش راهنما دیگه !

مثل همون که روانشناس ، دکتر روانشناس موقت و بلند مدتشو میگفت ، که فقط موند ازش پرسیده بشه که اینجا ، میدون ونکشو میگم ، آیا مثل اونجاش ، میدون آرژانتینه ؟ نه موقت و بلند مدتش ، که حد یقفم داشته باشه ، یا اونجا که برسیم اینجا نیست !؟ آخه اینجا هست ! حالا بین ایندو ، تو راهو میگم هست ؟ نیست ؟ یا هم هست و هم نیست ؟ یا هیچکدومش ؟ بمونه .

آخه هیشکی ، هنوزم که خبر نداشته باشه ، هیشکیم (راهنمایی) ش نکرده باشه ، از دکتر و مهندس وووش گرفته تا بالا بالای غیر ایناشم ، منکه خبر دارم اونجا چه خبره ! اونم برا بلندمدت ! حالا اینجا رو هرچی گفته بشه ، میگیم موقته .  

شب بخیر تا فردا ان شاءالله تعالی . 


  

 

آلّآ (4) :

به نام خدا

سلام علیکم

چه خبر بابایی ؟ اومدنتو نمیگم ، آخه شکر خدا تو خبرا شهرتونو اسم بردن ، که مثل اینجا برف اومده ، حالا چقد ؟ اینجا که یه وجب ، البته با وجب من ، و بقول بعضیا یه فوت یا قد یه پا ، یا یه ساعد ، از مچ تا آرنج .

یادآوری :

منو که یاد برف پارسال انداخت ، البته نه قد اون ، که یه ماهی خونه نشینمون کرد ، تو رو چی ؟ البته تو که خونه نشین هستی تا وقتی که خودت بتونی بیرون بری که مثلا برف بازی کنی ، یا مثل پدرت مادرت بری برا یه کاری ، مثلا درس خوندن ، که به پدر مادرت :"واگذار" نشده !

نه اینکه اونا تا حالا بهت درس ندادن و من بعدم نمی دن ، نه ، بلکه بیرون از خونه به "حساب" نمیاد ! چرا ؟

راستی اونجا چن وجب زمین سفید پوش شده ؟ یا چن پا ؟ و ... ؟

وجب کی ؟ وجب خودت دیگه !

وجب چیه ؟ اینو دیگه پدر مادرت اگه بهت نگفته باشن ، ان شاءالله اینجا که بیای بهت میگم ، البته همونطور که قرآن عظیم گفته ، چراکه گفته :

... ، علم الانسان مالم یعلم ، ...

ولی بعدش اومده :

کَلّا ...

یعنی قد وجب خودت ، آخه دوتا وجب قد هم که نداریم ! مثل دوتا خدا !

یا چی ؟ اگه گفتی !؟

دو وجبی های علما و دانشمندا رو میگم ! مثل "تصور و تصدیق" قدیمشون و "صفریک" جدیدشون و خاکستری هرکدوم از این "دوتا" های پنجاه پنجاشون بحساب !

نه حتی بقول قرآن عظیم نود و نه درصد یکیشونم که یکی دیکه یه درصدیم قابل ذکر و یادآوری باشه !

راستی عمو محسن رفته بیرون که ببینه حقوق چهار پنج ماهشو ریختن !؟ که بگیره بیاره خرج کنیم ! شایدم از اون یه خورده ، قد کرایه ماشین برا مادر پدرت بفرستم که بازم تو رو بیارن ببینم و بازم بریم بیرون .

کجا ؟ بیرون از خونه دیگه ! که ان شاءالله این اتفاق پیش از مدرسه ، دبستان رفتنت بیفته ! و درسهایی که اونجا بهت بدن !

آخه خبر دارم که نه تنها پدر ، بلکه مادرتم نمی تونن ، اگه هم بخوان ، بفرستنت مهد کودک و پیش دبستانی ، برا اینکه اگه می تونستن و نگیم هرهفته ، بلکه ماهی یه بارم تورو میاوردن تا همدیگه رو ببینیم !

وگرنه اونوقتی که تو شهرتون بودم ! میاوردنت ملاقاتم ! 

امیدوارم این برفی که اومده با سوز و سرما نباشه ! که مثلا شکوفه هایی رو که مثل تو تو بعضی جا در اومدنو پرپر کنه ، آخه گفتم که "دوتا" خدا که نداریم ، برف آفرینو میگم .

 

مثلا یکی رحمانی و یکیم شیطونی ! اونم بقول حلقه هایی همفکر ! اونم برا رشد و شکوفایی ما ! حتی تو ! که امیدوارم هنوز پرپر نشده باشی ! دو وجبی رو میگم ! تو خونه رو میگم ! خونه ی اوّلتو میگم ! خونه ی اول آخرتو میگم ! برا اینکه بیرون از خونه هم که بری ، مثلا خونه ی دومت که مدرسه هم باشه ، درساشونو تحویل همون جایی میدن که :

در نخستین بار که چشم ما به ...

بیرون افتاد ، از همونجا اومده بود و بهمون جا برگشت ، یادآوریشم همینطور ، بعدشم همینطور ، تفکر و اندیشیدن و بعد اینم همینطور که گفتیم :

دیدیم  

با چشمو میگم .

آلّای با چشو میگم بابایی ، کی میای بازم باهم آلّا کنیم ، دوتایی ؟ آلّای بابا ؟

 

 

 

 


  
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :422
بازدید دیروز :128
کل بازدید : 1342783
کل یاداشته ها : 1761


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ