سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازگشت پ (الف) :

بِسمِ اللهِ (ب) ... .

سلام علیکم ، وقت بخیر .

... رَأَیتُ ... رَأَیتُهُمْ ... .

خدا (پ) بخواد گویا داره (ت) بحال اولش (ج) برمی گرده !

بعبارت دیگه :

باز می گرده !

و یا بعبارت دیگه :

بازگشت

ی داره داره بحالت اولش که گفتم .

خب :"بازگشت" که فقط معنی :"مرگ" نداره ! که در نوشته ی قبلی گفته شد که یکی بهش گفته بیاد تا :

در آغوشش بگیرد تنگ تنگ

و ... ؟ که گفتم !

خب ! چرا ؟

برا اینکه وقتی برا بار دوم رفتیم پیش دکتر ، نه در بیمارستان و بیمارستانی که دکتر جراحش بود و ما برا عمل به اونجا رفته بودیم ، بلکه مطبش تو تبریز و بار اولم راننده ی تاکسی تلفنی کلی چرخید و آخرشم ما رو جایی پیاده کرد که همنام بود ! و از اونجا پرسان پرسان ، خودشم تو تبریز ! پیاده رفتیم تا رسیدیم به مطب ، حالا دوتا کیسه ی وصل به شلنگ به دستم بمونه !

و در جسله دوم که شلنگ دوم رو داشت در میاورد پرسیدم این سوراخش چی میشه ؟ گفت : از در که بری بیرون بسته میشه .

خب مام جدی گرفتیم و گفتم گفته گفته ی دکترِ دیگه .

ولی نه تنها با اولین تخلیه ، بلکه تا یکی دور روز بود که ازش آب (چ) میزد بیرون ، از دیروز بود که برا نخستین بار :"مشاهده" نشد ! و گفتم بذار بازم :"آزمایش" کنم و بعد دست به قلم بشم ! یا بقول امروزیش دست به :

ماشین

خب ! امروز :

من فکر می کنم

که دیگه مشاهده نشه که بیاد ! آخه تا الانم که نیومده و ان شاءالله که نیاد و بحالت قبلی برگشته باشه ، خب بدن دیگه !

 خب ، روز بخیر ، بوقت شما : وقت بخیر .

----------------------------

زیرنویس :

الف :

پایانی .

ب :

بقولی :"بسمه تعالی"!

پ :

ی ... ؟!

ت :

خب بدن (ث) دیگه ! بدنم دیگه ! که گفتم بستری و عمل شد دیگه ! و بعد عملم بستری بود دیگه !

ث :

پس چی !؟

خب بله بهش :"ماشین" ، خودرو و یا مثلا اتومبیلم گفتم و گفته هم میشه گفت ، منتها فرق داره با بقولی :"مشابه" ش که بشر و حتی رنسانسی اونم ، تا کنونم ! مدعی شبیه سازی شده ی اونه !

ان شاءالله که برگشتم به بحث :

گام دانش و پژوهش

در :"بازگشت" میگم که :"شبیه" سازی شدش یعنی چه !؟

ج :

بحال عادّیش و بعبارت دیگه :

... أحسن الحال

ش ! و از :"به تعبیرمعروف" حالت :"فوق العاده" ، و خودشم :"هزینه" دارش ! داره ، گویا در میاد !

چ :

نه آبِ (ح) .

ح :

سلام برحسین . 


  

نقشه ی گفتگو ی علمی پژوهشی :

بِسْمِ اللَّهِ ... ، الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ، ... ، مَالِکِ یوْمِ الدِّینِ ، (الف) ... .

سلام علیکم

شکلگیری :

بِسْمِ اللَّهِ ... ، الر ... ، إِذْ قَالَ یوسُفُ لِ (ب) أَب ... .

ضمن تبریک مجدد سالروز سیزده رجب ، که پیش از رفتن برای بستری شدن پیشاپیش تبریک گفتم ، روز پدر رو هم تبریک میگم .

در مدتی که بستری بودم (پ) حرف از :"گفتگو" بود ، خب قبلا هم حرفش بود ، مثلا تو روزنامه ها ، ولی این فرق داشت ! حرف "گفتگو" از :"بیانیه" بود ، بیانیه ی :"گام دوم" .

خب بمونه برا فرصت دیگه ان شاءالله ! آخه هنوز یکی از شلنگا وصله و دکتر گفت یه هفته بعد بریم ، باز به مطلبش ! خودشم بدون دفترچه ! البته نه دفترچه ی :"پاسارگارد" که رو در مطبش زده بود !

یعنی گویا هنوزم بستری هستم تو خونه ! ولو اینکه بتونم پشت رایانه هم بشینم !

روز تولد پدر امامان حسنین علیه السلام مبارک !

حالا :"محسن" ! بمونه ! که بقول آقا امام باقرالعلوم علیه السلام ، با کشتن اون :

شکلگیری گفتگو

از عینش افتاد به هفتادش !

روز نوی سال نو رو هم پیشاپیش تبریک بگم تا یادم نرفته :

یا مقلب القلوب (ث) وال ... .

----------------------------

زیرنویس :

الف :

وصل الله علی محمد و اله :

إِیاکَ نَعْبُدُ وَ ... .

ب :

قبلا گفتم که میشه گفت :

بِ یا به :

پدر ، خب بله :

بَرا

پدرم میشه گفت ، مثلا :"بَرا" پدر خونه هم .

پ :

که هفت هشت روزش تو خونه بود و دیروز بعد از ظهر ، که دکتر جراح گفته بود ، رفتیم مطب ایشون و بخیه ها رو کشید و از یکی از شلنگا هم خلاصم کرد ، که امروز تونستم پشت کامییوتر ، یا رایانه (ت) بشینم و اینو ماشینی کنم و تقدیم کنم .

ت :

و یا ماشین ! که #یادمون باشه پرسیده بودم :

آیا سوار ماشین شدین !؟ و ماشین چطورم !؟

خب :"پشت ماشین" نشستن فرق داره با سوار شدن ، یا سوار کردن .

مثلا دیروز بعد از ظهر که از مطلب در اومدیم تقریبا غروب بود و برف داشت میومد ، وقتی به یه ماشین گفتیم ما رو ببره شهرمون ، قبول نکرد و مام سوار نشدیم ، به یکی دیگه که گفتیم نه نگفت و مام سوار شدیم .

حالا چرا ما رو نتونست تا مقصد برسونه و از بزرگراه شهید کسایی خارج شد و گذاشت میدون راه آهن که از اونجا با یه ماشین دیگه بریم !؟ برا این نبود که مثلا شب چهارشنبه سوری بود و ... !

بلکه همونطور که گفتم برف می اومد ، شدتش بیشتر شد و کف خیابون رو طوری سفید پوش و لغزنده کرد که راننده دید نمی تونه تو سرازیری بزرگراه ماشینو کنترل که ، با اینکه مثل بقیه ی ماشینا خیلیم آهسته میرفت و یه ساعتی طول کشید که ما رو تو میدون راه آهن پیاده کرد و رفت .

خب مام اونجا یه ماشین دیگه گرفتیم و اومدیم خونه ، البته دو سه ساعتی طول کشید ! در حالیکه رفتی نهایتش یه ساعت شد ، تازه اگه راننده می تونست نشونی مطلب رو زودتر پیدا بکنه که کمتر از اونم میشد .

تو مسیر بازگشت به خونه چند تا ماشینم از جاده خارج شده بودن ، خصوصا تو سربالایی ورودی شهرمون که تو برف مونده بودن ! و داشت شب میشد و ... .

که ما فکر اینو دیگه نکرده بودیم ، و بیشتر تو فکر آتیش بازی و ترقه مرقه اندازی بودیم ، که شکر خدا ما که ندیدیم و نشنیدیم ! حالا شایدم اینم به برکت برفی بود که میبارید ! که شکر خدا اینقدرش سابقه نداشت تو زمستونی که امروز روز آخرشه و ... .

خب ! اینا رو برا چی گفتم !؟ خب یکیش همونکه فرق داشتیم با اونی که پشت ماشین بود !

یکیم برا اینکه انشاءالله وقتی برگشتم سر بحث :

گام دانش پژوهش

که مطرح کرده بودم ، و رسیده بود به :

ماشینِ حساب

وقتی خواست برسه به :

ماشینِ حسابِ انسان

یش ، بگم که انسان یه ماشین داره بنام :

بدن

که از جمله کاراش یکی همین :"گفتگو" س ! بلکه کارش "گفتگو" س !

راننده هم داره ! حالا راننده ش کیه !؟ بمونه ! سواریم میده !؟ حالا به کی !؟ اینم بمونه ! ووو !

ولی اونی که محل بحث امروز منه اینه که مولودی مثل مولود سیزده رجبم داره ! بقولی بذار :"فاش بگویم این سخن " ! که :

مولود کعبه هم داره !

فزت برب الکعبه گو هم !

خودشم نه در مدینه ! بلکه بقولی در :"پایتخت" ی چون :"کوفه" !

آخرشم شهادتی در بازم : خونه !

ان شاءالله که برگشتم ! به بحثو میگم ، بیشترم میگم !

بریم کربلا !؟

میگن وقتی تو کوفه جور میشدن که برن کربلا ، یکی بود که می گفت : رسیدیم کربلا شما فقط حسین رو به من نشون بدین و دیگه کارتون نباشه ! اون پیش من حرفی برا گفتن نداره !

وقتی حسین بن علی بن ابی طالبی ! زد به لشگرشون و رسید به اون ! یه ضربه ای سیزده رجبی ! زد بهش که زره فولای :"سخت" شو از بالا تا پایین درید ، ولی :"نرم" پوش زیرین رو براش سالم گذاشت !

وقتی گفته باشن که چرا کارشو تموم نکرد !؟ گفته شده باشه که بدونه تو :"حرف" اونم حسین زهرا چی چیا برا گفتن داره !

و بدونه حسین که برای این حرفا از خونه خارج شده ! چراکه نیازی به خروج نداشت ! وقتی یه سوته مدینه رو می گرفت و دمشقم سرنگون می کرد ! کار پدر و برادر رو تموم می کرد !

میگن بعد فروپاشی امویان ، یه خلیفه ی مروانی گفتن برن محمد بن علی بن حسین رو بیارن پیشش که مثلا یه تفریحی بکنه ! وقتی برگشتن داشت تیر اندازی میکرد ! و گفت که بیا با هم مسابقه بدیم ، از امام علیه السلام طفره رفتن و از اونم اصرار ! و آخرش که نمیشه و باید مسابقه بدیم !

خب اول کی !؟ شد امام علیه السلام و تیر انداخت خورد وسط هدف ، و خلیفه گفت شانسی بود ! دومی رو انداخت و اولی رو شکافت ! بازه اتفاقی !؟ سومیم دومی رو شکافت و همینطور دهمیم نهمی رو !

خلیفه کم آورد و امام علیه السلام رفت دنبال :"درس و بحث" ش !

ث :

حِسّی . 


  

ادامه داستان :

به ... .

داستان علم و پژوهش :

سلام علیکم ، شب بخیر .

سواری :

... : سواری یا ماشین !؟

... : ماشین یا جیپ !؟

خب جیپ که بعد از اون بود که :

اون چیه ؟

... : دلاور ...

اون چیه ؟

... : جیپ ...

که دیگه لازم نشد :

اون چیه ؟

خب برا اینکه دلاوری :"سوار" ش (الف) ... .

خب ! پیش از اینکه برم بخوابم یه تشکرم بکنم و نذارمش برا فردا .

آخه امروز که گذشت ، نوبت گرفته شده بود برا :"سونوگرافی" ، ضمن رفتن به همون بیمارستان تو شهر اسکو برا این ، که تو هفته ی قبل آزمایش خون و ادرار نوبت هم داده بود ، اول بگم که نتیجه ی آزمایش شکر خدا همش :"نگاتیو" یا منفی بود و فقط ادرار :"زرد" بود ، پس امیدوارم رفع نگرانی شده باشه ! برا :"اون" ی که اصرار داشت و گردنم گذاشت و ازم قول گرفت که برم آزمایش بدم !

که همراه با یه خاطره هم بود ! آخه وقتی وارد بیمارستان شدم ، آقایی که دم در نشسته بود که دید ایستادم ، گفت بله !؟ گفتم بذار اونا ، که حاج خانوم و دختر خونه بودن و داشتن میومدن ، بیان ببینیم چی میگن ! و وقتی اومدن و گفتن آزمایش می خوام بدم ! طرف یه نگاهی کرد بمن ! که گفتم الان داره میگه اینا منو آوردن که ازم آزمایش بگیرن و ببین ... !

خب ، برا رفع نگرانی از "سونوگرافی" بگم که سنگ و منگ و ... خبری نبود و فقط :"پروستات" بزرگ شده ، که دکتر ، یعنی پزشک بیمارستان گفت برم بیمارستانی در قره آغاج تبریز پیش متخصص :"ارولوژی" ، همین !

پس جای نگرانی نیست ، حالا اینکه گفته بشه :"شاید" نیاز به عمل داشته باشه ! خب : شاید !

خب ، ضمن تشکر از :"دختر" خونه و خصوصا حاج خانوم که منو بردن برا آزمایش ، یه تشکر لازمه بکنم از :

اون دختر

خصوصا برا اینکه دفترچه ی :"سلامت" م پیدا نشد که ازش استفاده کنم !

خب ! ازش استاده نمی کردم ، از قبلیشم که اونم تمیدد شده بودم استفاده نکرده بودم ، قبلیشم سفید سفید بود که داده شد برا تمدید ! خب ! برا همین اصلا یادم نمیاد کجا گذاشتم !؟

خدا :"خیر"ت بده دخترم ! تشکر .

خب حالا برم بخوابم ، شب بخیر .

------------------------------

زیرنویس :

الف :

"شاید" م شده بود !

حالا اینم چه تاثیری در من میذاشت ؟ بمونه !

و برا همین نپرسیدم ، و پرسش این بود که : آیا تا حالا (ب) سوار ماشین شدین !؟ ماشین چطور !؟

ب :

تا الانم ، که روز دوازدهم اسفند 1397 هجری شمسی شب شده !

همچنین تا زمان (پ) یا وقتیکه چشتون به این نوشته میفته و می بینید !

تا :

"گام دوم" ماشینو مطرح کنم ! ان شاءالله ، بعد پاسخ پرسش ، و این یعنی اگر به این پرسش پاسخ ندادین ، یعنی بعد طرح :"گام دوم" به جمع پیوستین ، چنین پرسشی مطرح شده .

پ :

بمونه انشاءالله به :"زمان" یا وقتیکه "گام دوم" رو مطرح کردم ! خودشم با اولین یا :

نخستین

بارش ، بار "زمان" رو میگم . 


  

ادامه ی داستان :

سلام علیکم

... (3) إِذْ قَالَ یوسُفُ لِأَبِیهِ : یا أَبَتِ : إِ ... : ... (4) ... .

داستان دانش و پژوهش :

امروز (الف) ، که پشت سر گذاشته ، بعد از ظهر که خوابیده بودم ، تو خواب دیدم رفتیم مشهد ! خونوادگی .

ماشین :

یادم میاد یه بار که رفتیم مشهد ، تهران بودیم و تو سر سبیل و روبروی باغ اناری و تو یه ساختمون پنج طبقه ی دونبش خیابون و کوچه ای که تو اون کوچه هم صاحب همین ساختمون یه سه طبقه ی دیگه هم داشت (ب) ، قبل از رفتن رفتیم خونه ی خدا بیامرز پدر خدا بیامرز مادرم ، که اونام تهران بودن و تو خیابون خیام و گذر قلی ، حالا برا چی ؟ شاید برا خدا حافظی باهاشون ، که بابا بزرگ خدا بیامرز یکی از دایی های ما رو که یکی دوسالی ازم بزرگتر بود باهامون راهی کرد که بیاد مشهد ، یادمه که یه مشت پول خورد که همیشه تو جیب رو پوشش بود ! ریخت تو جیب دایی ، آخه بقالی داشت سر پیچ گذر و روبروی یه سقاخونه و مسجدی ، و راهی شدیم که بریم مشهد .

حالا چرا اینو با ذکر جزئیّات گفتم !؟ خب برا اینکه نه تنها یه عکسیم از این سفر هنوز داریم ، که تو مشهد و خواجه ربیع گرفتیم (پ) که همون دایی تو عکسه ، بلکه یادم میاد که وقتی داشت اون یول خوردا رو تبدیل به اسکناس مثلا یه تومنی می گرد ، آخه یه ریالی و دو ریالی بودن ، اینکارو تو ماشین نمی کرد ! یا جاییکه یادم میاد تو قطار و تو کوپه این کارو می کرد .

خب با این حساب ما یه بارم با ماشین رفتیم مشهد !

آخه یادمه که یکی از چرخای سمت شاگرد پنچر شد و یا ... ی همه در اومد ! و ماشین زاپاس نداشت و کلی معطل شدیم تا یه ماشینی بهمون یه لاستیک داد !

علاوه براین یادمه که تو قدمگاه هم توقفی داشتیم و رفتیم اونجا رو هم دیدیم ، حالا یه جایی نیگر داشتن و کنبد نما گرفت راننده هم بمونه !

که این دفعه ی آخری که رفتیم مشهد ، حالا بمونه نیگر داشتن یا نداشتن قطار برای نماز صبح ، برا نماز ظهرم که تو ایستگاه مشهد که رفتم گفتم ، گفته شد : خب شاید برا اینکه میرسین میرین خونه می خونین ، و قدمگاه که نیگر نداشته باشه ! راننده هم که گنبد نما نگرفته باشه ! ولی چرخ قطارچی !؟

خب ! برگردم سر خواب امروز ، که گفتم دیدم رفتیم مشهد ! بازم میگم ! خونوادگی ، و یاد اولین باری افتادم که رفتیم مشهد ، حالا با ماشین یا با قطار !؟ ش و یا ... !؟ بمونه ! آخه تو خوابم ماشین پاشین ندیدم ! حالا با چی رفتیم !؟ پیاده هم یادم نمیاد ! حالا از کجاشم !؟بمونه ! که آیا از اینجا !؟ یعنی از غرب ایران و آذربایجان شرقی و ... که هستیم !؟ تا شرقش !؟ یعنی مشهد !؟

خب ! حالا پرسش اینه که آیا تا حالا سوار ماشین شدین !؟ حالا باهاش :"این" یا :"اون"ور رفتن !؟ بمونه !

ماشین چی !؟

ان شاءالله بحث هفته ای که پیش رو داریم ، اینه !

----------------------------

زیر نویس :

الف :

که جمعه بود ، و روزنامه ها تعطیل بود ! گفتم برم سراغ تلویزیون ببینم چه خبره !؟

خب روشن بود و هیشکیم نیگاش نمی کرد ! زدم شبکه یک ، هنوز وقت اخبار ساعت دوی بعد از ظهر نشده بود که خبر رسونی بکنه ، تازه برنامه ای که :"دیده بان" بود شروع شده بود و داشت می گفت :

به یکی که می خواست بره ! و برگشته بود ! و آخرشم مثل روزنامه ها گفت : بمونه !

منتها مثل یکی از روزنامه ها ! آخه اونا هم جفتشون می گفتن : بمونه !

منتها یکیشون می گفت با همون فرمونی میرفت برونه ! ولی یکی دیگه می گفت با فرمونش ! البته علاوه بر همونی که قبلا تو یکی دو نوشته ی قبلی گفتم ! یعنی اون سر جاش ! حتی اگه بفرمونم برونه ! و نافرمونیم نکنه !

می خواستم بزنم یه شبکه ی دیگه تا اخبار بشه ، که برنامشو با یادآوری محله ای ادامه داد که یه مدتی تو جوونی اونجا زندگی کرده بودم ! برام جالب شد ! نیگا کردم که برا اهل خونه هم جالب بود ! إسم اون محله ! خلاصه یادم رفت که برا چی اومده بودم سراغ تلویزیون ! به ساعت که نیگا کردم دیدم از اخبار رد کرده ! برنامه که تموم شد ، رفتم و خوابیدم .

یادمه اون جا هم یه مدتی مستاجر بودیم ، آخرای اون کوچه هم ، که کارونسراش بود و بقول امروزیش پارکینگ ، البته برا درشکه هاش ! که اون وقتا بجای تاکسی بود برا این و اونوز رفتن تو شهر ، حتی تو تهران ، البته بعدا شنیدم که تبدیلشون کرده بود به تاکسی و بتبع درشکه راناشم شده بودن تاکسی ران دیگه .

راستی سوار درشکه چی !؟ شدین !؟

مثلا تو میدونی تو اصفهان ؟ یا همین کوسنگی مشد ؟ بقول بابا پنجلی ! که با کامیون رفتن مشد ! و ...

خدا قوت بده به راهوار و ... تو راهها !

سوار کامیون چی !؟

دیگه سوار چی شدین !؟

هواپیما !؟ دریا پیما !؟ راه پیما !؟ مثلا قطار !؟

اونا چی !؟

مثلا روزنامه !؟ تلویزیون !؟ رادیو !؟ کامیوتر و حتی رایانه !؟ اینترنت چی !؟

یه صدا ! و یه تصویر چی !؟ مثل ... ، بمونه !

پ :

که یادش بخیر خدا آمرزیده ته تغاری اونوقتا ، داداش مشهدی حمزلی (ت) تو بغل پدر خدا بیامزمه ، خدا بیامرز ننه ثریّا ! مادر پدریم ، مادر خدا بیامرزم ، خواهر بزرگترم و برادر کوچکترمم .

ت :

البته تو شناسنامه حمزه علی بود ، که مثل إسم من و برادر کوچکترم بود إسمش ، یعنی علی داشت ، مثل إسم پدرمون خدا بیامرز ، منتها اولش علی بود ، مثل إسم پدر بزرگ خدا بیامرزم که علی حسین بود و فکر می کنم اگه زنده می موند و خدا بازم بهش پسر میداد إسمشونو علی میذاشت ! حتّی بعد علی اصغرم !    

یادم میاد تو اون خونه ی سه طبقه که گفتم بودیم و یه روز پدر و مادر از بیماستانی که بستری بود اومدن خبرشو آوردن ، تشیع جنازه هم براش گرفته نشد و خبر دارم نشدیم که بیمارستان کجا دفنش کرده !؟ فقط شنیدم که گفته شده تو مسگر آباد ! تهران .  


  

مسجد نخستین (مرحله ی پایانی) :

سلام علیکم

اشاره :

صبح شبکه خبر سیمای جمهوری اسلامی ایران ، نشون داد که از سال 57 تا امسال جاده های کشور :"شش ، 6" برابر شده .

اینو برا این گفتم که همون مسیر رفت وبرگشتم برا بردن شما به ترمینال یا پایانه مسافربریم ، اگه نگم همش ، بیشترش تو همین شش برابره ، پس یادمون باشه این جاده ای که با ماشینم رو اون داریم میریم میایم ، همش زمان شاه که بقول استاد (1) مطهری در کتاب اقتصاد اسلامی (2) اون :"زن زابلی" م سهم داره ساخته نشده ، در حالیکه قبلا گفتم که ازش بپرسی ، هنوزم ، بزرگراه یعنی چی ؟ نهایتش بگه یعنی راه بزرگ دیگه ! یا بزرگترین راه دیگه ! و اتوبان ندیده باشه که تعریفی از اون داشته باشه و اونم :

... وکمال معرفت ... : نهج البلاغه ، خطبه ی نخستین .

در حد و اندازه تصدیقش ، تصدیق دیده شده .

ماشین نخستین :

در نوشته ی قبلی گفتم ماشین فقط ماشینی نیست که بدن مارو اینور و اونور و مثلا تو همین ایام نوروز به دیدار مثلا فک و فامیل در مثلا شهر دیگه می بره ، یا مثلا :"راهیان نور" رو به مثلا :"شلمچه" می بره و میاره ، و یا مثلا منو برد مشد و پای سخنرانی اول سال مقام معظم رهبری (3) ، یا اونی که متن کامل سخنرانی رو رفتم از اون گرفتم و در اینجا گذاشتم ، که جاده یا راه اینم اگه نگم سال 57 زده نشده بود ، ولی چن برابر شده !؟ خبر ندارم ! ولی اینقد خبر دارم که اگه شاه زده بود بازم با پول همون زن زابلیم بود و همشو از جیب خودش نذاشته بود ، که منتشو سرش بذاره !

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، ط (4) ... ، وَتِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَی أَنْ عَبَّدْتَ بَنِی إِسْرَائِیلَ !؟ ... .

چه رسه به اینکه منتشو سر ما میذاشت !

خب ، گفتم که پیش از ماشینی که بدن ما رو می بره و میاره ، این بدنه که مارو می بره میاره ، کدوم مارو ؟ خب بعنوان مثال :

من می بینم

رو ، خب حالا این من چی ؟ بعبارت دیگه سوار این من کدوم منِ منه ؟ چراکه کافیه گفته بشه :

من می شنوم !

و بخواد سوار بیناییم بشه ! یعنی ماشینش من بینا باشه ! در حالیکه ماشینش گوش بدنه ! و فرقی نمیکنه که بجای این من ، من بینا بخواد سوار من شنوا بشه ! در حالیکه ماشینش چشم بدنه !

خب ، حالا هرکی سوار ماشین خودش بشه ، و بعنوان مثال اون زن زابلیم ماشین داشته باشه ! تمام !؟

خب بعنوان اونی که تو غرب و انقلاب صنعتیش گفت :

من فکر می کنم

ماشین داره !؟ کدوم منشو سوار شده و راه افتاده میگه :

من هستم !؟

البته من متفکرش که زبون نداره ! نه اینکه نداره ! حالا میگم زبون در آوردنشو ! ولی اینی که گفته از دهنش در اومده ! که دهن مثلا :

من می شنوم

نیز هست ، و اختصاص به من متفکرم نداره ، مگه اینکه من ختم بشه به :

من فکر می کنم ، یا من می اندیشم !

و همونطور که در مرحله ی قبلی گفتم بزرگترم نداشته باشه ، من ، من نخستین ، نه آخرین منی که رو زمین قدم برمی داره پیاده یا سواره ، حالا یه زمانی سوار شتر مثلا می شد ، یا اسب و الاغ و ... و میرفت سفر و سفر مثلا نوروزی ، حالا با ماشین و رو مثلا راهی که از سال 57 تا حالا شش برابر شده .

زیرنویس :

1 – شهید .

2 – انتشارات حکمت ، که پس از انتشار بدستور حضرت امام رحمة الله علیه از بازار جمع شد ، البته با فشار جمعی از روحانیون در قم ، که من خودم با گوش خودم از دهان خود رییس اونا شنیدم و نقل قول نیست ! اونوقتی که منو در رابطه با انتخاباتی که که خود رییس نامزد شده بود و ... ، منو به دفترشون در اونجا فراخونده بود که بهشون گذارش داده بودن من برای رقیبشون  در دور دومم می خوام تبلیغ کنم ! و گزارشگرم ! اومده بود اونجا ! از مدرسه ای که با هم اونجا تدریس می کردیم ! و دید که من پرسیدم : " چرا جلوی کتاب استاد رو گرفتن ؟" و در پاسخها شنید که به امام گفته شده بود اگه جمع آوری نشه :"بیانیه" میدن !

3 – همین سیمای جمهوری اسلامی ایران شبکه خبر که خبر شش برابر شدن جاده و راهی رو نشونم داد .

 

4 – با صدای آ . 


  

بفکر یا اندیشه ی کار 2 :

الحمدلله زمستون که نه ، هنوز یه ماش مونده ، ولی برف وسرماو یخبندونش رفت ، سختر از اینشم رفته ، همین پارسال که موتور ماشین سوخته بود و حتی عیدم بی ماشین بودیم چی ؟ نرفت ؟ که با تاکسی میرفتیم سرکار و ابزار کار بدست ؟ نهارم نون و فقط یه کنسرو لوبیا دونفری می خوردیم ؟ ووو ؟

بازم خدا رو شکر که امروز ماشینو از تعمیرگاه گرفتیم و از فردا ان شاءالله با تاکسی تلفنی دیگه نمیریم سرکار ، البته اگه آسته بریم آسته بیایم و خدا بخواد دیده نشیم ، وگرنه گیریم که دو میلیون بیمه ی عقب افتاده و پول از پارکینگ درآوردنشم برفرض محال بتونیم بدیم ، خب برگ خلافیشو چجوری بگیریم تا از پارگینگ در بیاریمش ؟

قبلا گفتم که پلیس کاری به این حرفا نداره ، راستم میگه :"باید" قانونی بریم سرکار دیگه ، قانون که این حرفاسرش نمیشه .

اما بد نبودا ! چی ؟ خب دیروز دیگه ، همینکه تاکسی تلفنی روشن کرد راه بیفته دیگه ، که ماشین حرف زد دیگه ، گفت :

کیسه ی هوا باید تعویض شود .

حالا کاری ندارم که راننده شنید و راه افتاد ؟ یا اونم مثل ما ؟ که پیاده نشدیم و ... ، البته که پلیس و مثلا راهنماییش نیستیم معاینه ی فنی ماشینم بما مربوط باشه و کاریم به حرفای اون بنده خدا نداشته باشیم .

ولی برام تازگی داشت ، قبلا ماشینی سوار شده بودم که حرف می زد ، و در حد مثلا درب ماشین بازه و نه اینکه از تعویض کیسه هوا هم بگه .

حرف زدن :

اولش ، اول ماشینیای امروزی که حرف می زنن ، نه اول اولش ، مگه اینکه مثلا گاری و درشگه های قدیمو ماشین بحساب نیاریم ، مثلا بعد قرون وسطا در اروپا ، بعد کنار گذاشتن ، یا در حاشیه قرار دادن ، نه حذف حذف تعلیمات دینی کلیسا ، کی فکر می کرد علم و دانش به جایی برسه که ماشینم حرف بزنه ؟

به همون چیزی که امروز وقتی ماشینو از تعمیرکار تحویل گرفتم ، که تا یادم نرفته بگم خدا پدرشو بیامرزه که یه جوری راهش انداخت که تو این وضع نتونیم ازش تحویل بگیریم ، و اومدم خونه نهار بخورم ، مجری برنامه ای (2) اونو مطرح کرد، ولی یکی از کارشناسای دعوت شده در بحت گفت که پرداختن به اون ما رو از بحث "فکر و تفکر" پرت می کنه ، در حالیکه همینو گفت !

حالا کاری ندارم به اینکه خاتم پیامبران با تمام معجزات شگفت انگیزی که داشتن ، معجزه اش همونه !  

خلیفه ، جانشین یا نماینده ی آدم :

وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِکَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ ، قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ (1)

اولش ، اول همون علم و دانشی که امروز ماشینش حرف می زنه دیگه ، اصلا کی بفکر این بود که یه روزی ماشین نه تنها حرف بزنه ، بلکه مثل آدم حرف بزنه ؟

ولو اینکه اونیم که بگه بهش گفته شده بگه ؟ حالا کی مثل آدم ؟ بمونه ، همینقدشم خیلی حرفه ، منکه اگه نگم شگفت زده شدم ، وقتی اون حرفو زد ، ولی برام جالب بود . چرا ؟

خب همینکه هنوزم بشر نه تنها به خودش توجه داره ، ولو علما و دانشمنداش ، بلکه اینکه می خواد مثل خودشو بسازه نه تنها برام جالبه ، بلکه امیدوارکننده هم هست ، ولو ماشینشم .  

منتها جالبه که چرا بشر ، البته علما و دانشمنداشو میگم ، یکی مثل خودشو مثل خودش نمی سازه !؟

البته اینکه این سختره قبول دارم ! برا اینکه گفتم ماشین هرچی بهش بگی همونو میگه ، نه یه کلمه کمش و نه  یه کلمه زیادشو ، حتی اگه همه چیم بتوان بهش گفت ! و به مثل خود ، یعنی یه آدمی به آدم دیگه ، نشه گفت ! ولی به اون ، اون آدم میشه یه حرفی زد که به ماشین نمیشه گفت ! که مثل آدم نیاز نباشه خُورد خُوردشم نگفت ، بلکه یه چیزم ازش کم بهش گفته بشه اونم بهمون اندازه کم تحویل میده ، نه همشو .

ولی آیا آدم ، انسان یا بشرم همینطوره ؟ یا میشه همه چیو یهو ، یه دفعه بقولی :"دفعی" بهش گفت ؟ ولی حتی به فرشته ها هم نمیشه گفت ! چه رسه به ماشین !  

--------------------------------------------------------------------------------------------

(1)     قرآن مکتوب : سوره ی دوم

(2)    شبکه چهار سیمای جمهوری اسلامی ایران 


  
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :250
بازدید دیروز :97
کل بازدید : 1349115
کل یاداشته ها : 1762


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ