پایان گام پ :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، الْحَمْدُ لِلَّهِ ... ، صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ ... وَهُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ(سبأ/1) ... .
سلام علیکم .
ضمن تبریک امروز خدمت ته تغاری خودمون ، جونم برات بگه تو هفته ای که گذشت یکی دو اتفاق افتاد ، اولیش اینکه داداش میگه دیگه کارخونه هم ردیف بشه دیگه نمیره و قراره که بازم باهم کار کنیم ، ولی همونطور که قبلا هم گفتم ، امیدوارم این در کارت تاثیر نذاره و بچسبی بکارت و ولش نکنی .
میگن ، تخم مرغاتو تو کاری که باهم میکردیم نذار ! ولو اینکه فقط مثلا سنگکاری و نما نبود و علاوه بر نما کف و پله هم می زدیم ، کاشی سرامیک و موزائیک کاریم می کردیم ، اگه بنایی و مثلا دیوار کشی ، جدول کاری ووو هم بود می کردیم ، و خلاصه کار ساختمونیمون خلاصه نمیشد به نماکاری ، و یعنی یه کار که اگه خوابید بیکار بمونیم .
ولی اگه کار ساختمونی می خوابید چی !؟ تخم مرغامون کجا میذاشتیم !؟
البته اینو فقط برا این نگفتم ! اگه من خوابیدم چی !؟ که همش بخوین با من کار کنید !؟ حالا بمونه که تا حالا از کار با من هیچیم گیرتون نیومده باشه ! ولو اینکه مثل داداش بزرگه ، که رو پای خودش ایستاده و دیگه باهامون کار نکرد ، بقول معروف هشتش گرو نهش باشه ! و بمونه که مثلا تو کارخونش گویا یکی :"دست بزنم" داره و کارخونه هم صاحب نداره ! چه رسه به صاحب صاحب کارخونه !
یا مثل صابکار تو که دلش بخواد بگه برو ! در حالیکه اقرارم داره که مثل تو هم گیر نیاره ! ولی به تعبیر معروف نادره ! و روز بروزم از خودت ابتکار نشون میدی براش ، مثل همون که براش چند میلیون سود آوری داشت و بمونه که روز مزد تو هم تاثیر نداشت !
خب چی گفتم !؟ (الف)
خب ! دومیش بمونه برا یه فرصت دیگه ان شاء الله ! که تو این هفته یکیم اومد و کار داشت و خودشم به قیمت روز ! نه زیر قیمت ! علاوه بر این کاری که داریم تمومش میکنیم خدا بخواد ، که نوبت گرفتن و سر اینکه اول کدومشو بزنیم هیچکدومشونم نمی خوان وایستن به نوبت !
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام !
------------------------
زیر نویس :
الف :
اول الدین معرفته ، و کمال معرفته تصدیق ... . (ب)
نگفتم که دو یا چند تا کار داشته باشی که این نشد اون بشه !
بقول آقا امام رضا علیه السلام :
یه کار اصلی داریم ، و این اختصاص نداره به کاری علمی ! البته اگه :"به تعبیر معروف !"م کار :"دانش بنیان" نباشه و :"دانش"م :"اصل" کار نباشه ! و بقول همه که گفته نشه ! بقول بعضیا علم یا "دانش" با معرفت" یا شناخت یکی باشه !
بعنوان مثال ، قبلا گفتم که استاد شهید مرتضی مطهری ، در آثار بدون استثناء خوبشون ، با شاهد آوردن از :"تفسیر کبیر" امام ! فخر رازی ، در تفسیر آیه ای از کتاب خدا دارن که :
وقتی از شکم مادر بدنیا میایم ، چیزی نمی دونیم !
و نتیجه ای که گرفته میشه مثل همونه که مثلا نویسنده ی کتاب :
چرا مسیحی نیستم ؟
گرفته ! که مجموعه ی :"اصل" ی نداریم ! حتی در :
... ، إِیاکَ نَعْبُدُ ... .
چه رسه به :"نَسْتَعِینُ" ، :"إهْدِنَا" و :أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ" ! نه انعمت علیک ! بلکه مثل :"نعبد" ! منجمله خود ایشون ! مگه اینکه نویسنده ی اون کتاب ! بعنوان مثال در نوشتن اون کتابش از هیچ نعمتی برخوردار نبوده باشه ! و اگر و فقط اگر ! از نعمتی برخوردار باشه ! اون :"پارادکس" ی که مطرح کرده ، در برخورداری از اون نعمتم یادش نره ! که از کجا و از کیه !؟
خلاصه ، حالا نمیگم کارش :"شناخت بنیان" ! یا بقول آقا عالم ال محمد علیه السلام :
معرفت بنبان !
که بگن :"باب معرفت" ندارن ! ولی "دانش بنیان" چی ! از بدو تولد از مادر محترمشون !؟ تا قرنی ! که در این دنیا بودن ! و روز بروزم ! ابتکاری داشته اند ! در صحنه ی علم یا دانش ! و گویا :"گنگره ی وین" و :"منطق جدید" زیر سر ایشونم بوده !
خب زیر سر کی !؟
پرسش اول !م اینه ! کی دونست ! بعد اینکه از مادر بدنیا اومد !؟ و هیچی نمی دونست !؟ آیا :
یه مجموعه ی تهی !؟
تهی از علم یا دانش !؟ از معرفت یا شناخت چی !؟ و آیا :"گام" علم یا دانش ، حالا بقولی :"پژوهش" و اونم علمی ! و معرفتیم نه ! "گام" چندم اونه !؟ و بمونه که آیا پایان چی !؟ نداره !؟ گام پایانیست !؟ و نوبت به ما میرسه که تصدیقش بکنیم !؟ حالا :"تکذیب"ش ؟ بمونه !
خب کی !؟ من !؟ من از مادر بدنیا اومده و هیچی نمی دونم !؟ و صفر کیلومتر ! و حتی هیچ شناخت یا معرفتیم ندارم !؟ خب چی دارم ! و حالا بمونه :
... ، وکمال معرفته تصدیق به !؟
بمونه ! فقط ناگفته نمونه که ما وقتی از مادر بدنیا میایم ، تا وقتی که از این دنیا میریم ، بیکار که نیستیم ! بلکه یه کاری می کنیم ! هرچند تخم مرغامونو فقط تو مثلا سبد :"سمع"ی ، یا :"بصر"ی و فقط :"ایندو" هم نمیریزیم !
حالا کار اولی یا اصلی ما چیه !؟ بمونه ! و این اولیم یعنی :"گام اول" ما !؟ و پایانی داره !؟
نه وقتی از این دنیا میریما ! آخه مثلا پیامبر صل الله علیه و اله و سلم فرموده :
از این دنیا برید ! قبل از اینکه از این دنیا برید ! (پ)
ب :
نهج البلاغه ، خطبه ی اول
پ :
موتوا قبل ان تموتوا !
بیان نامه ی نوی ... :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ . الر تِلْکَ آیاتُ الْکِتَابِ الْحَکِیمِ . أ ؟ ...
باب الجواد :
السلام علیک یا ابا عبدالله . السلام علیک یا ابا عبدالله ثانی . السلام علیک یا عالم ال محمد (الف) (ب) . یا معصوم دهم !
مَن عَلَّمَنی حَرفا ... :
سلام علیکم
در خبرای (پ) امشب تلویزیون یه نوشته ای بود که نویسنده منتظر دیدن دهه ی پنجم انقلابه ، خب ! ضمن اعترافش #امروزشون به دیدن دهه ی چهارمش ، می خواستم بگم ، به ایشون که با توجه به تصاویری که من از ایشون دیدم ، مثلا تو تلویزیون ، اگه پیرتر از من نباشن ، چندان جوانتر از من نشون داده نمیشن .
یعنی ما یه دهه دیگه ، حالا دهه ی ششم ، هفتم ووو ی انقلاب بمونه ، رو که نه ! فردا رو هم می بینیم !؟ یا #ان شاءالله خواهیم دید !؟
حالا صرف #نظر از اینکه بازم میگن : #نخواهیم دید ! و منتظر حرف #نو یا تازه ای بودیم !
خب #معنی : نخواهیم دید! چیه !؟ که مام بدونیم !؟ آیا بازم منظور مای #دومه !؟ یعنی :
نخواهیم دید ما !؟
خب اونکه برا مای اول قابل #فهم نبود ! که #امروزم باشه ! چه رسه به #ان شاءالله فردا ! ی قابل مشاهده و آزمایشم برای داوری !
تا فردا ! شب بخیر .
---------------------------
زیر نویس :
الف : اللهم صلّ علی محمّد و ال محمّد و عجّل فرجهم و جعلنا من اعوانه و انصاره .
ب : خب ، فکر می کن # م ، قبلا گفته باشم که :"شیعه ی هشت امامی" تا #امروزکه بدنیا نیومده ! از فردا هم :"به تعبیر معروف" کی خبر داره !؟
پ : داغ .
معرفت علمی :
سلام علیکم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ ... .
... وَ ... .
... انْشَقَّ الْقَمَرُ، ... .
اشاره :
ضمن عرض تسلیت ، و آرزوی بهبود ، بابت زلزله که تا آخرین خبر(پ) ی که بگوشم رسیده کم تر از 320 کشته و کمتر از 3950 مجروحم نداشته ، که امیدوارم زیاد گسترده تر از این نبوده باشه و تا میشه هم نباشه ، هرچند از آن (پ2) گفته یا نوشته شده و میشه و خواهد شد ، ولی فقط شنیدنی با گوش ، یا خواندنی با چشم نبود !
خب دیشب حسش کردیم ! نه حرکت پرده ها ، چراغای آویزون و .. رو با چشم ، و بعدش :
زلزله
رو با گوش ، بلکه مثلا همون که شبکه ی خبر تلویزیونم بعدش خبر از :"حسّ" ش در تهرانم داد و ... .
و مردم مثلا محل ما هم رفتن بیرون ، و ماشین یا خودرو هاشونم از پارکینگ در ! آوردن ، خب مام اگه داشتیم در میاوردیم دیگه ! خودش که نمی تونست ! حالا نمیگم یه روزی اونقد پیشرفت کنه که تا "حس" کرد ، نه اینکه شنید یا خوندش ! نه تنها خودش بیاد بیرون ، بلکه در پارکینگم باز کنه ! یا بشه براش ! چه رسه به اینکه مثل حیوونی مارم خبر کنه ! که می خواد یه خبری بشه ! و مثلا با بوق زدنش ! یا ... .
شناخت دانشی ! :
یا دانش بنانش ! :
بعد از ظهر :
دیشب که مردم اومده بودن تو کوچه ، چشم به بچه ای نیفتاد ! البته بچه که میگم بچه ای رو میگم که نمی تونسته خودش بیاد .
خب شادید همسایه ها هممثل ما بچه ی کوچیک نداشتن ، ولی اگه داشتن چی ؟ و اگه مادر یا پدرش ، و یا خواهر یا برادری که می تونست بیاد ، اونم بغل نمیکرد بیاره !؟
واگه میاورد در گستره ی کدوم حس بود !؟ حس شنوایی ؟ بیناییش !؟ و یا مثلا همونی که زلزله رو درک کرد !؟ یا با زلزله درکش کرد !؟
باچی !؟ و گستره ی چی !؟ که گستره ی ایندو! حس ، بلکه دوشدن حسم در گستره ی اونه !؟ که گفته میشه : ایندو ، این سه ، ووو حس ! حتی : حس !
مثل همون که گفتم تلویزیون گفت : در تهرانم حس شد ! حتی اگه مقصودم :"لمس" باشه ! بنام "لمس" و قلمی لمسم .
پ – که از تلویزیون ، از شبکه ی خبرسیمای جمهوری اسلامی ایران ، بگوش رسیده .
پ2 – که گویا در عراق به ثبت رسیده بوده ، که ته تغاری رو از تهرون راهی ما کرده بود که خبر از ما بگیره ! و وقتی تونست تماس بگیره احساسشو حس کردم !
حالا بمونه که در گستره ی :"مجازی" در :"کربلا" هم به ثبت رسیده بود !
همینطور ، شبکه خبرم که اول در :"حلبچه" و بعد در :"خانقین" به ثبت رسوند ، که تا خبر از تلفاتی جانی و بدنی در :"قصرشیرین" داد ، دیگه نیازی به مجوز ، :"روادید" و یا ... نداشت ! (پ3)
خب گویا الحمدلله ! که در :"همسایه" گی ما نبوده ! و در آخرین خبری که بگوشم رسیده ، در :"سرپل ذهان" ثبت شده !
راستی از عراق چه خبر!؟ حس کردن ! و ... !؟
راستی از داعش چه خبر !؟ به :"گردن" نگرفته !؟ خب معلومه که نه ! :"طبیعی" رو هم به گردن بگیره !؟ اونم زیرزمینیشو!؟ بقولی :"بابا تو دیگه کی هستی!؟" ، یا :"به تعبیر معروف " دیگه :"جلل الخالق!؟" چی آفریده یا خلق کرده ! خدا دیگه ! پس کی !؟ طبیعت مثلا !؟ خب بله گفتم طبیعیه ! ولی طبیعت رو چی !؟ مثل "خودرو" !؟ یا ماشین رو چی !؟ ماشین یا خودرو آفرید !؟ یا خلق کرد !؟
پ3 – مثلا :
زلزله زلزله ما داریم میاییم ، ... .
گفتگوی علمی ما (3) :
... ، تَنْزِیلُ الْکِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ ، ... . (کتاب خدا ، قرآن عظیم ، سوره ی غافر)
ضمن تبریک امروز ، امروز تصمیم گرفتم که سرکار نرم ، البته تصمیم گرفتیم ، برا اینکه داداش محسن که چشم باز کرد و بهش گفتم امروز استراحت ، یک آخی گفت که دونستم (1) اونم بدش نمیاد .
با اینکه می دونست (1) صابکارمون هفته ی قبل پول نداد و گفت تو عروسی که اضافه پرداخت داشت صاف بشه ، که وقتی دونست (1) برا خرج خونه و سرکار لنگیم ، ضمن قبول پیشنهادم که از کارکرد هفتگی ما نیمی پرداخت بشه و نیمی بابت طلبش کم بشه ، مقداری داد که خودمونو به یارانه ها برسونیم !
خلاصه با نیمی که نه ! با همه ی کارکردم نمی تونستیم مثلا امروز کرایه خونه رو بدیم ، چه رسه به اینکه یه روزم استراحت کرد ! ولی قسمت قبلی ، گفتگوی علمی ما (ب) (2) ، یه کم و کسری داشت که گفتم امروز هم واونو درست کنم و هم پیگیر بحث باشم .
البته ان شاءالله ، قبلا گفتم که آقا امیرالمومنین ، یادآور دین محمد صل الله علیه و اله و سلم ، علیه السلام ، نه امیرالمومنین یزید بن معاویه ی ابوسفیانی مثلا سعودیها ، در پاسخ این پرسش که خدا رو از کجا شناختی ؟ فرموده خدا رو از اونجا شناختم که تصمیم گرفتم مثلا امروزو استراحت کنم ، بحثو پیگیر باشم ووو ، که یه چیز دیگه شد و دونستم تصمیم گیرنده یکی دیگس ! حالا اونکه تصمیم گرفته من تصمیم بگیرم بمونه ! مگه اینکه تصمیم من به تصمیم یکی دیگه نباشه ! و مثلا من تصمیم گرفته باشم که بدنیا بیام و ... و بعدشم از این دنیا برم به ... !
به اسم یا نام علم یا دانش :
همینطور دونستنمم ، که به تصمیم من باشه ! و تصمیم بگیرم بدونم ! حتی اگه در حد و اندازه یا بقدر یا قدّ حسی گفته بشه ، چه رسه به دنیای ! دل یا قلب و ما بعدشم ! البته اگه محدود یا به اندازه ی اینم باشه و اونی که بهش علم یا دانش گفته میشه نه تنها همش همین باشه و به اصطلاح ولاغیر ، بلکه مثلا به همون عرفانیم که گفته میشه گفته بشه : علم یا دانش عرفان ! یعنی علم یا دانش بحساب بیاد ! مثل حس و نه فقط دیدن ، شنیدن ووو ، بلکه حتی یکی از حواسم ، حتی حس بدنی یا به اصطلاح فیزیکی در گفتگویی با بدن یا فیزیکی دیگه !
چراکه این فقط مثلا گلو نیست که گفتگویی با مثلا خنجر داشته در روز عاشورا ، گفتم که گفتگو دو ، 2 یا ب طرفه و متقابله ، و مثلا آقا اباعبدالله ، یادآور دین جد و پدرش ، علیه السلام برا چی گفته : اگر دین جدم به کشته شدن منه ، ای شمشیرها مرا دریابید ؟ جز برا اینکه شمشیرم درمی یابد ؟
به اسم یا نام کاردان و کارشناس :
حالا من کاری به این ندارم آنچه که بعنوان عرفان و معرفت یا شناختی نامبرده میشه ، چه در مکتب خونه ها یا مدارس ، چه قدیم و چه جدیدش ، بعنوان یا اسم و یا نام علم یا دانشم نامبرده میشه ، ولی چرا مثلا در مدارج علمی دانشگاهی گفته میشه کاردانی و بعدش گفته میشه کارشناسی !؟ و ارشدم که گفته میشه مقصود کارشناسیه !؟ نه کاردانی ! مثل همون دریافت قلب یا دل که عرفا میگن بعد دریافت حسیه ، حالا حسی که اختصاص به آدم ، انسان و بشرم نداره ، بلکه بقولی : گاو و خرم دارن ! حالا ارشدش ؟ بمونه !
چراکه مثلا استاد شهید مرتضی مطهری در همون آثار بدون استثناء خوبشون دارن که شناخت منحصر به شناخت حسی نیست ، بلکه علاوه بر شناخت قلبیم داریم و اون : شناخت عقلیه !
حالا کازی به اینم ندارم که در هیچیک از آثار ایشان و بنام ایشانم ندیدم که کاردانی رو هم مثل کارشناسی منحصر به حس نکرده باشن و برای قلب یا دل و همینطور برای عقل یا خردم قائل باشن ، به اینم کاری ندارم که گویا ایشونم که حوزوی هستن ، مثل دانشگاهی ها ، علم یا دانشو ، یا دونستنو ، و یا کاردونی رو پیش از کارشناسی می دونن ! (1)
و فعلا کاری به اینم نداریم که کارگر علم یا دانش ، با کارگر معرفت یا شناخت چه فرقی داره !؟ که آیا کاردانش فکر یا اندیشه هست ؟! چراکه وقتی مثلا در مدرسه به دانش آموز گفته میشه :
فکر کنید و پاسخ دهید. (3)
مقصود چیه ؟
چیزی که فعلا باهاش کار دارم همین فکره ! چراکه فکر یا اندیشه که نبود توی عَلَم !؟ مگه اینکه گفته بشه (4) فکر هم حس ظاهری ، و هم باطنی اونه و فرقی با عقل یا خرد که نه ، بلکه حتی به روح یا جانم فکر یا اندیشه گفته میشه !
چراکه صرف نظر از اینکه ما برای دانستن فکر کنیم ، قدر مسلم به چیزی فکر می کنیم که بیادآدرده شده باشه ، و یادآوری بعد بحافظه سپردن است ، حالا سپرده هرچه باشد ، چه معرفتی و چه علمی ، و چه اینکه ایندو فرقیم باهم نداشته باشند ، و از جمله سپرده ها به حافظه هم یکی هم نتیجه ی فکر یا اندیشه هست که پس از فکر کردن و معلوم شدن چیزی ، بحافظه سپرده میشه و مثلا وقتی یه حرف علمی زده میشه یا نوشته میشه ، پس از یادآوری مثل همون معلومیه که بحافظه سپرده شده ، بعبارت دیگر از حافظه ای دانا به آن بیادآورده شده .
برا چی ؟ که طرف مقابل ، یعنی شنونده یا خواننده ی آن حرف یا نوشته هم به اون فکر کند یا بیندیشد و بداند ، نه اینکه فقط مثلا حس کند ! یا دوستدار یا بقولی فیلسوفش باشد ! حالا بماند که دوستدار دل یا قلب است یا عقل یا خردم مثل شناخت دست اندرکار دوست داشتنم هست !؟
خب ! درستکه کارو تعطیل کرده ام و سرکار نرفتم ، ولی به اذان ظهر و برپایی نماز چیزی نمونده ، و این قسمتم داره طولانی میشه و از حوصله خارجم شاید بشه ، برم سر اصل بحث که گفتگوی علمی ماست .
اول اینکه مقصود از گفتگو ، گفتگویی نیست که مثلا من با خودم دارم ، پس از گفتگویی که بدنی یا فیزیکم با بدنی دیگر متقابلا ، در ثانی مثل همین گفتگوی بدنی یا فیزیکیست ، که دو بدن یا فیزیک با هم دارند ، در ثانی گفتگو علمیست ، حالا هرچه که بعنوان علم یا دانش به آن گفته شود ، متقابلا !
یعنی چی ؟ یعنی نه تنها گوینده یا نویسنده ، بلکه متقابلا شنونده یا خواننده هم به آنچه که گوینده یا نویسنده می گوید علم یا دانش بگوید ، نه اینکه بهش جهل یا ندانی بگه ! اونم متقابلا !
یعنی چی !؟ یعنی گفتگویی باشه میان عالم یا دانشمندی و جاهل و نادانی ! چراکه گیریم که یک طرف از دو طرف گفتگو عالم یا دانشمند باشد و بداند که چه می گوید و یا چه می نویسد ، ولی طرف دیگر این گفتگو چی ؟ حتی نمی داند که گوش یا چشم خود را به حرف یا نوشته ی طرف مقابل داده !؟
حالا به تصمیم حس ؟ یا قلب ؟ و یا ... ؟ بماند ! و برای چی ؟ هم ! که بدونه ؟ یا حس کنه و مثلا بشنوه یا ببینه ؟ یا دوست داشته باشه ؟ و یا ... ؟
چراکه اگه تصمیم به دانستن باشه ، خب دانستن یعنی چی ؟ اونم وقتی که حرف یا نوشته این باشه که : بدان !
و بقولی فرق داشته با مثلا : بخوان ! (5)
------------------------------------
(1) – حالا دونستن یعنی چی ؟ بمونه ، که در مباحث قبلی گفته شد که برخی اونو حس ، دیدن ، شنیدن و حواس به اصطلاح ظاهری می دونن ! و بعضیا هم نهایتشو حس به اصطلاح باطنی ، داخلی و یا ... بازم ! می دونن ، و مثلا بهش میگن :"عرفان" و دوننده ی اونم گفته شده که دل ، قلب و یا ... ست .
(2) - که گفتم به حساب ابجد میشه دو یا برقم 2 ، و بعنوان مثال همین دونستن یا دانایی ، که بهش علم یا دانش گفته میشه هم بحساب ابجد میشه صد و چهل یا برقم 140 ، برا اینکه عین میشه هفتاد ، لامم که میشه سی ، و میم که در قم گفته شد میشه چهل و 70+30+40=140 ، و فقط قم و علمم نیست که بحساب ابجد بشه صد و چهل یا برقم 140 .
(3) _ بعنوان مثال در کتاب ریاضی و حتی ریاضی مقطع ابتدایی !
(4) _ بعنوان مثال در تفسیر نمونه ، که در نوشته های آغازین اینجا نقل شده ، که در ذیل تفسیر آیه ی از سوره ی مدّثّر آمده .
(5) _ داستانش بمونه برا فرصتی دیگه ان شاءالله .
سلام علیکم
ضمن تسلیت بمناسبت نیمه این ماه ، اول بگم که در بحث قبلی از (مولود نیمه ی این ماه ) گفته بودم ، که اصلاح کردم ، برا اینکه روز وفاته نه تولد ، روز وفات حضرت زینب سلام الله ، که اون گفته ی معروف ایشونو گفتم ، که در مقابل اونهمه مصیبت فرموده ان : ما رایت الا جمیلا .
خب مقصودم همین فرمایش ایشون بود و بجای روز وفات ، تولدو گفتم .
دیروز مقام معظم رهبری جمهوری اسلامی ایران در دیداری که با جوانان ، جوانان انجمن اسلامی ، که داشتن ، که قسمتی از فرمایشات ایشونو شنیدم ، بازم مردم ( منجمله جوانان) ایرانو زشت و زیبا یا زیبا و زشت دیدن !
البته تعبیر زشت و زیبا از منه ، ایشون دو :"تعریف" رو در فرمایشات خود داشتن ، یه تعریفی که دشمن ، آمریکا از جوان داره ، و یه تعریفی که جمهوری اسلامی ایران ! داره .
حالا مقصود ایشون از :" جمهوری اسلامی ایران " چیه ؟ بمونه ، مگه اینکه بعنوان مثال مقصودشون از "جمهوری اسلامی ایران" خودشون باشه ! برا اینکه بعنوان مثال رییس جمهوری جمهوری اسلامی ایران ، یا رییس قوه ی مجریه ، یا روسای قوای دیگه ، حالا سه قوه یا بیشترشم بمونه ، نمیتونن باشن !
نه اینکه نمی تونن باشن ! چرا می تونن ، حتی هر یک از جمهوری اسلامی ایرانم می تونه باشه ، ولی تنها خودش ایشونو می توان گفت : " جمهوری اسلامی ایران " و دیگران ، حتی به شخص دوم مملکت ، رسمی و غیررسمیشم بعد ایشون میشه گفت :"جمهوری اسلامی ایران " .
شناخت یا معرفت علمی :
بسم الله الرّحمن الرّحیم ، ... ، مالک یوم الدّین ، ایّاک نعبد و ... .
سلام علیکم ، شب بخیر .
... ، وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى ، ... .
پیش از اینکه سر بحث جدیدو باز کنم ، آل سعود ، پس از سفر اونی که می خواست ، یا هروقت بخواد تو یه هفته یه جایی رو بگیره ، امروز چی کرد ؟ آخه تو خبرا اومده بود که چهل و هفت نفرو اعدام کرده ، آیا اعدامیا که تو بندش بودنو با رهبرشون اونقد بودن ؟ یا چهل و شش نفرو با رهبرشون که در بند بودن اعدام کرد ؟ ونه در میدون و رو در روش ، مثلا با یمنیا ، اونم با پشتبان و رفقایی مثل پشتیبانان و رفقای آل سعود .
البته یمن تنها نیست ! ولی فکر نمی کنم تو میدون رو در رو مثل آل سعود باشه ! یعنی منکه فکر نمی کنم آل سعود غیر یمنی رو کشته یا اسیر و در بند کرده باشه ، بگوش منکه نرسیده از رسانه ای ! حالا اگه رسانه ای که ما خبرا رو از اون می گیریم نرسونده باشه یه بحث دیگس ، اونم در حالیکه اگه خبری بود بی خبر نمی موندیم در این عصر رسانه و پنهون نمی موند ، خصوصا وقتی که طرف مقابل کشته ها و اسرای غیر عربستانی رو میگه .
خب ، در قسمت پایانی بحث "بابا آب داد" یه تعبیری داشتم به این صورت :
... (پنج ) حسم (شش) ی داره ... .
و مقصود همین بود که قسمت پایانی بحث قبلیم اومده ، منتها بصورت یه پنج ، که یکو بجای شش بکار بردم .
و مقدم بر پنچم ، که این شاید مسئله ساز باشه ، خصوصا وقتی که گفتم ملای رومی گفته :
مر رسن را جرمی نیست ای عنود ، چون ترا سودای سر بالا نبود .
چرا ؟ خب برا اینکه ما وقتی مثلا با چشمون به یه چیزی نیگا می کنیم ، نیگا به پشتوانه یا پشت سرشم داره چش ؟ بقول ملای رومی نیگا به بالا هم داره ؟ منتها حالا میگم چه فرقی داره حرف من با حرف مولانا .
موضوع بحثم اینه که ، همونطور که گفتم بعنوان مثال چشم وقتی میفته به یه چیزی و شناخت و معرفتی به اون چیز پیدا میشه ، آیا با شناخت و معرفتی از بالاست ؟ بقول مولانا .
حالا میون ایندو ، یعنی سومش بمونه ! و شناخت و معرفتش به طرفین پنجاه پنجاه ! که ان شاءالله فرصت بشه به اینم می پردازم ، اونم در حالیکه بهش گفته شده باشه شناخت خود یا : عرف نفسه ... .
شب بخیر .
----------------------------------------------------------------------
مکتوبی از خبر که صبح دیدم ، تحت عنوان
دهداری ، زیر ساخت (4 – 2 ) :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیهِمْ بِالْمَوَدَّةِ ... .
صبح بخیر ، با سلام به آقا اباعبدالله علیه السلام ، که نه تنها از خانه و شهرش ، بلکه از خانه ی خدا و اونم در ایام حج بیرون کردن حالا به کجا !؟ بمونه !
آخه شاید تو ! هرچند که تو بگی من نمی گم ، خب یکی مثل تو بگه که تو رو سَنَ نَ ؟ بقول ما ترکا
تو ، یعنی من ، قد این حرفا نیستی ! ووو ، که نه تنها از مثلا (سازمان) ملل جهانی ، بلکه کشوری ، شهریشم بگی !
نه اینکه بخوام بگم خب از (ده) ، روستا ووو ش چطور ؟! خانه ی خود چطور ؟
بلکه اگه بقولی بخوام بگم : "کارت شناساسی " چی !؟ چطور !
یعنی بخوام خودشو ، گوینده ، (معرفی) کنه چی ؟ که اونو بشناسه قد :"منی" بقول آفا اباعبدالله علیه السلام .
حتی اگه (یه) رقمی از معرفت و شناختم بقول علم و دانشی که معرفت و شناختشم (دو) رقمیست ، رقم منفی اون باشه ! یعنی : (نتوان) شناخت !
چراکه همونطور که درقسمت قبلی گفته شد ! دستکم (منکر) من نشده ، ولو بعنوان : (ناتوان) از شناختش ! حالا چه بعنوان (قد) جهان ، یا کوتوله تر بقول اون ، یعنی علم و دانش اون ! در حالیکه به نقل از (باب) علم و دانش علیه السلام گفته شد که قد شهر بلندتره ، و (در) و پیکر خونه هم بلندتر از شهر ، (مدینه) ووو .
خب ، تا صابکار (مون) خبر بده ، به (ما) ، که بریم سرکار ، فرصت دارم برات بگم ، آخه نه تنها (چارچوب) ، فِرِم ووو ی پنجره های طبقه ی آخرو نذاره ، بلکه داربستم که میخوره به ستونهای نما عقب نکشه که نمیشه کارو ادامه بده !
یا بخواد ادامه بدیم ، (ما) ، یکی از چهار نفرمونم !
آخه دیروز خانم صابخونه اومده بود خونه ی (خودشون ) یا ما و می گفت یه در از زمین خالی بغل خونه وا کنن که نه تنها چهار تایی از در حیاط خونه نریم سرکار و برگردیم ، بلکه از اونجا رفت و اومد کنیم !
خب وقتی (گفته) میشد مثلا :"فرزند کمتر زندگی بهتر" لابد برا همین روزا بوده دیگه ! که هرکجا بری خونه بگیری پرسیده میشه
و نوشته میشه : چند نفرین ؟ که یه حرف دیگه خانم صابخونه بود که تو قرارداد اجاره نوشته شده چهار نفر و زیادتریم ، که مادرتونم گفت یکیمون مهمونه و منم یادآوری کردیم که گفته شده یکیمون زن قاطی مرغا شده و ان شاءالله میره سر خونه زندگی خودشون ، حالا پول آب مشترک تو همون قراردام بجای نصف نصف گفتم یک و دو ، بمونه ، ووو
خب مثلا :"کنترل جمعیت) برا مثلا اعزام به خدمت (مقدس) سربازی ، یا مثلا همین کارکردن برای بساز بفروشی مثل صابکارمون ووو که گفته نشده ! چراکه جهان دار ، کشوردار ، شهردار ، دهدار و هر کارداری کارگر از کجا بیاره ؟
یعنی کار(فرما) پیمانکاری داره ؟ که به او ب(فرم)اید ؟ حالا (توانا) و رقم دیگرش (ناتوان) بمونه ! و فرمایش اونم هرچی که باشه !
مثل فرمایش تو ، ولو اینکه تو (بگی) من نمیگم ، چراکه (من) که دارم میگم !
مثل (اون) که داره میگه ، حالا بهر طریق ، (زبون) ، ی ، مثلا با تلویزیون ، اینترنت ووو ، خب به کی میگه ؟
کارت شناساییم ازش نمی خوایم که خودشو معرفی کنه ! در حالیکه خدا هم نه تنها خودشو معرفی می کنه : بسم الله الرحمن الرحیم ، الحمدلله رب العالمین ، الرحمن الرحیم ، مالک یوم الدین ، بلکه به کی معرفی میکنه ؟ به : ... نعبد ... نستعین ... ، نه معضوب علیهم و ضالین !
مگه اینکه گفته بشه ! طرف حرف (توان) معرفت و شناختم نداره ! نه تنها گوش شنواییم نداره ، بلکه گوشم نداره ! که حرفی به گوشش بخوره ! البته کی !؟ (طرف) حرفو میگم !
که بقول تو : مگه میشه !؟ مگه داریم !؟ (بی طرف) و میگم ! که علما و دانشمندا یی ! میگن این (رقم) یشم داریم !
در چه روزی ؟! در روزی مثل امروز ! روز معرفت و شناخت ! نه شب و حتی شب قدر ! که نه تنها بقول آقا امیرال(مومن)ین علیه السلام (اول) دینه ، بلکه بقول آقا عالم ال محمد علیه السلام در خطبه ی توحیدیه ! :"اصل" ، پایه وووی همون :" ... نعبد ... " گو هم هست ، چه رسه به مثلا (نحکم نعلم ) ی که در نوشته قبلی گفته شد ، یا : ... می توان ...
چه بعنوان (کارفرما ) و چه پیمانکارش .
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، یا أَیهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ (مِنْهَا) زَوْجَهَا وَبَثَّ (مِنْهُمَا) رِجَالًا کَثِیرًا وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلَیکُمْ رَقِیبًا ، ... .
سلام پایانی :
سلام علیکم آقا
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، وَالسَّمَاءِ وَالطَّارِقِ ، ... .
قبول باشه ، نماز عشاتو میگم ، همین الان خوندیم ، جات خالی ، مثل دفعه ی آخر میون من و مادرت .
... ، وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الرَّجْعِ ، ... .
چراکه فقط منتظر این نیستم که در بزنی و سلام علیکی داشته باشیم ، مثل وقتی که بدنیا اومدی و چشمون تو چش هم افتاد .
یا اینکه بشینیم از دیدنیت ، شنیدنیت ووو برام تعریف کنی ، مثل همون دومین کاری که بقول استاد شهید مرتضی مطهری ، علما و دانشمندا می کنن ، بعد تقسیم منطق معلم اول ، توسط معلم ثانی فارابی ، اونم نه فقط تصدیقش ، بلکه تصدیقی اعم از تصدیق و تکذیب !
بلکه همونطور که گفتم ، علاوه بر این دو ، تصدیق و تکذیبو نمیگم ، اون دوبابو میگم ، اون دو کارو میگم ، بازم با هم بقول فاطمه کوچلو ، دختر برادرتو میگم ، آلا کنیم ، که وقتی نماز می خوندم از ترسش مهرو میگرفتم دستم که نیاد ورداره و ...
آخه اونم علاوه بر همون دوکارم میکنه ، فقط ندیده و بیاد نمیاره که تا مثلا اذان گفته میشه ، یا وضو می گیریم و یا جانمازو وامی کنیم میگه : آلا .
از نیتمون چیزیم بگوشش نرسه که اولش نیت می کنیم ، ولی دریافته که قصد نماز خوندن داریم و بعدش میگیم : خدا بزرگتر از نه تنها یکی از اوندو ، مثلا دیدنی و یادآوریشه ، بلکه بزرگترم از هردوشه ، مثل هر دوی همون دوتاهم ، اون دوباب معلم ثانی رو میگم .
و تا سلام میدیمم در میابه که نمازمون تموم شده ، سلام آخر میگم که بعدش می بینه دستامونو حرکت میدیم .
ولو اینکه ندونه چی میگم و به کی سلام میدیم ، آخرین سلامم .
پرسش :
یادمه آقای قرائتی ، که همنام توس ، حالا تو درسهایی از قرآنش یا تو برنامه های دیگرش در رادیو تلویزیون که الی ماشاءالله خودش میگه از اول انقلاب تا حالا داره ، و مثل نهضت سواد آموزی ، همه عوض شدن ولی اون هنوز سرکاره ، تو یکی از برنامه هاش پرسشی در همین زمینه مطرح کرد ، البته مثل همون شعاری که برای یکی از اون ، یعنی استقلالش ، آیه آورد ، تو همین قرار جمعه ی گذشته ی تلویزیون گفت که سلام دوم که در اون عباد صالح اومده ، برا عباد صالح آیه ای آورد برا بحث از امام زمان ، که بعد ذکر ، یکی از همون دو کار فاطمه کوچلوی ما هم ، عباد صالح و عبد صالح یعنی امام زمانی وارث زمین داریم .
خب از پرسش ایشون ، که عبارت بود از اینکه این سلاما که تو نماز داده میشه ، به کیه ؟ یکی هم پاسخ داده شده ، ولی هنوز اصل کاریشو نفرموه ان ، چراکه اولی که بر پیامبر و اونم خاتم پیامبرا ، مثل خاتم دیدن ، شنیدن ووو ، و دومیم واجب نیست و داده نشه هم نماز قبوله ، و سلام پایانیه که جزو نماز و خاتم نماز و منجمله دو سلام قبلیم .
یعنی خاتم دوسلامی که بر پیامبر است و بر امام زمان شد ، خب این وسط جای کی خالیس ؟ که تا به اون سلام ندی ، ولو اینکه به پیامبر و امامم سلام داده باشی ، نماز تموم نشده ؟ اقامه نشده ؟ برپا نشده ؟
السلام علی فاطمة و ابیها و بعلها و بینها ، حالا سرّشم بمونه ، اونم بعدد علم و دانش خدا ! که در صلواتش اومده .
... ، فَمَهِّلِ الْکَافِرِینَ أَمْهِلْهُمْ رُوَیدًا . بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، اقْتَرَبَتِ ... .
شب بخیر و به امیددیدار ان شاءالله تعالی ، والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته ، پدرت .
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّ ... .
سلام علیکم
نمی دانم فرصتش را داشتید که نگاهی به گفتگویی که مدیرمان داشتند بیندازید ؟ اگر کلمات کلیدی آن را هم نگاهی بیندازید یکی از آنها خود شناسی است ، بلکه گام نخست هم همین است .
خب خود می تواند خود همین محیط تحت مدیریت ایشان یعنی پارسی این چیه بلاگ هم باشد ، و همچنین خود محیط این چیه وب که برای دانستنش گام اول شناخت آنست .
متفکر انقلاب شهید مطهری که معتقدند در هر علم یا دانشی دو کار است یکی تعریف کردن و یکی هم برایش استدلال آوردن ، و این اختصاص به علوم قدیم با منطق قدیم ارسطویی ندارد که بقول استاد شهید فارابی این منطق را باب باب کرد ، که یکی باب معرف شد که چگونگی تعریف در این باب گفته می شود و باب دیگرش هم شد باب حجت که در این از چگونگی استدلال گفته می شود ، بلکه بقول استاد شهید این قاعده ی هرعلمی است ، و حتی پیروان منطق جدید ریاضی هم که باب تعریفات ارسطویی را زیر سوال برده اند که نمی توان جزء منطق بحساب آورد ، خود منطق ریاضی هم در باب مجموعه ها کارش همین چگونگی تعریف کردن است و جبر گزاره های ژرژ بول بدون تئوری مجموعه های ژرژ کانتور کارش مثل باب حجت منطق ارسطویی بدون باب معرفت می شود ، چراکه حرف از احکام جبری گزاره ها که نیست که در مقابل احکام قضایای منطق قدیم آورده شده باشد ، بلکه حرف در گزاره است در مقابل قضیه که در پیشتر تعریف شده ، یعنی در باب مجموعه ها .
اول الدین معرفته ، و ... .
از قضا منطق دینی ما هم بنایش بر معرفت یا شناخت است ، هرچند که بازهم بقول مرحوم علامه محمد تقی جعفری تاریخ نویسان تاریخ علم و منطقش هم از یونان باستان که مهد علم یا دانش گفته شده تا عصر حاضر حرفی از این منطق نزده باشند .
البته نه اینکه این منطق هم مثل دیگر منطقها مثلا بقول فارابی دو باب دارد و باب اولش معرفت یا شناخت است ، بلکه فعلا حرف اینست که بنای کار بر معرفت یا شناخت گذاشته شده ، حالا چه کار بزرگ و چه کوچکترش و یا کار کوچک و بزرگترش مثل مثلا کاری که پارسی این چیه بلاگ دارد و بزرگترش را مثلا گوگل در این چیه نت یا شبکه .
و باز هم بقول مرحوم علامه جعفری بماند که چطور در به اصطلاح مهد علم هم حرفی از منطق اسلام نداریم !؟ در حالیکه به تحقیق مثلا حضرت امام خمینی (ره) که در اثر کشف الاسرار ایشان آمده استاتید ارسطو ، افلاطون و حتی سقراط هم در نهایت شاگردان سلیمان نبی علیه السلام بوده اند که برای ملکه سبا منطقش را نوشته !؟ و از این منطق سلیمانی هم لازم نیست که ما اسلام سلمانی هم داشته باشیم تا مثل سلمان فارسی علیه السلام خبر داشته باشیم ، بلکه اگر کتاب دینی ما در مقدمه اش هم سوره ی حمدی داشته باشد که مثلا در تفسیر نمونه ای دیدم آیه ی آخرش را دو قسمت کرده تا سبعا من المثانی یعنی سوره ی حمدی با هفت آیه را داشته باشد ، بازهم نوشته ای در دست است که سوره نملی داشته باشد که حتی بسم الله الرحمن الرحیم هم اولین آیه اش بحساب نیامده باشد !
بِسْمِ اللّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا ...
در گام نخست که وارد باب معرفت یا شناخت شده ایم ، چراکه می خواهیم این چیه نت ، نتورک یا شبکه را بشناسیم ، و با هرعنوانی دیگری که از آن نام برده شود ، در معرفی آن مثلا گفته شده : " به اتصال رایانه ها به یکدیگر و تبادل اطلاعات و پردازش شبکه گویند . " .
خب بقول ما ترکها اللهم بیر بیر ، یعنی یکی یکی ، یعنی قرار نیست که گفته شود و ما هم بقول مثلا مرحوم علامه محمد حسین طباطبایی در اصول این چیه فلسفه و روش این چیه رئالیسم ایشان : بعد از افتادن مثلا چشم ما به این گفته ، دیدنش ووو در نهایت به بایگانی بسپاریم و باز روز از نو روزی از نو ! یعنی بار دیگر گوش بسپاریم به گفته ی دیگر ! چراکه حالا حرف از اتصال ، رایانه ها ، به یکدیگر ، تبادل ، اطلاعات و پردازش به میان آمده !
مثلا همین اولی که اتصال نامبرده شده ؟ و اتصال چی با چی ؟
خب ، بازهم تا یادم نرفته امروز جمعه را خدمت شما تبریک عرض کنم و ادامه ی مطلب را بگذارم تا فرصت بعدی ان شاءالله تعالی ، فعلا خدا نگهدار