به وقت توقّف (قسمت چهارم) :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ، ... .
سلام علیکم و تبریک بمناسبت امروز ، جمعه .
یادآوری :
گفته شد که دنیا توفقگاهه ، توقفگاهی بعد توقفی در رحم مادر ، و توقفی در پشت ، یا صلب پدر .
البته میشه ، وشده که بدون این دو :"ایستگاه" هم بدنیا آمدن ، ولی :"بدون توقف" ی هیچ :"آدم" ی پا به این دنیا نذاشته (الف) ، و :"انسان" ! که جای خود دارد ! مگر اینکه مراد از "انسان" آدم باشه !
وگرنه به دنیا اومدنی "بدون توقف" در رحم مادرم که شده باشه رو داشته (ب) .
به وقت تفکّر یا اندیشیدن :
... ، الْحَمْدُ لِلَّهِ ... ، وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ طِینٍ ، ... .
حالا نخستین توقفگاه ، همچنین آخرینش ، فعلا محل بحث من نیست ! اونچه که بحث نداره ! اینه که در این دنیا که هستیم !؟ و به چه عنوان !؟ آیا بقول مثلا بعد رنسانس در غرب و اروپا و فرانسه ، فقط بعنوان حس کننده ی دنیا !؟ و اونم بعنوان عالم یا دانشمند!؟
یعنی دنیای به اصطلاح مدرن ، یعنی دنیای محسوس !؟ ولو به حسی !؟ از حواس ما که اونو تجربه کرده و ما یعنی :
عالم یا دانشمند تجربی !؟
خب ادعای مثلا :
عالم یا دانشمند ریاضی !
ش چی !؟ آیا یعنی دانشمند ریاضیم یکی ! از دانشمندا!ی تجربیه !؟ خب کدوم یکیش !؟ ولو یکی از :"دو" تاشم !؟ حالا اون یکی ! دیگش اسمش چیه !؟ بمونه ! چراکه اونم یکی از ولو دو عالم یا دانشمند :"تجربی" ه دیگه ! چراکه حرف این نیست که عالم یا دانشمند دوتاس ! و یکیش عالم یا دانشمند ریاضیه :
والّا (پ) تجربیه !
چراکه اون :"وقت" که :"به وقت توقّف" در علوم تجربی نیست که ! بلکه "به وقت توقف" در علم یا دانشه ! که در نوشته قبلی گفته شد وقتش بعد یادآوری ، بازبینی و یا بقولی :"ویدئو چک"ه ! که :"چک" کرده سپرده شده به حافظه ، یا بایگانی و یا بقولی :"آرشیو"ی رو ! برا چی !؟ برا اینکه :"معلوم" بشه ، تا چی !؟ تا اینکه حکم بشه ! مثلا همون حکمی که داور مسابقه ی "اسپانیا و ایران" کرد ، که توپ به اسپانیا داده شد که از محل خطای ایران بازی رو ادامه بده !
خب حالا این :"چک" بقول مثلا استاد شهید مرتضی مطهری ، در آثار بدون استثناء خوبشونم ، دو حالت داره و یه حالتش که :
زاینده
هست فکر یا اندیشه هست ! و بازم با حالت دیگش کاری نداریم ! چراکه :
و إلّا (ث) چی !؟ یعنی :"به وقت توقف" در "چک" ، بازبینی و یا یادآوری نیست که ! که یکیش :"زاینده" ی اونه !
-------------------------------
زیر نویس :
پ : و إن لَم یَکُن (ت) !
ت : حاشیه ملّا عبدالله ، بر منطق تفتازانی !
ث : زیرنویس ب .
آشنایی با منطق علوم اسلامی :
... ، الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَ جَعَلَ ... وَالنُّورَ ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یعْدِلُونَ ، ... .
سلام علیکم
منطق : (الف)
صورت منطق : (پ)
امشب (ت) م مثل روز گذشته و یکی دوروز گذشته بود ! آخرش دگمه روشن خاموششو فشاری دادم که راه افتاد و ...
حالا تا کجا !؟ بمونه ، فقط ناگفته نمونه مثل همین :"روشن خاموش" ه که گفتم !
در حالیکه گفته میشه :"منطق" ش :"خاموش روشن" ه ! خب شاید برا اینکه خاموش بود که روشن شد !
صورت برداری :
و برا همینه که گفته شده "منطق" ما آدما ، انسانا و بشرا هم همینه ! منتها دگمه ی روشن کردنمون فرق داره ، برا روشن شدن مثلا چشم داریم و یا مثلا گوش داریم و مانند دیگر اعضای حسی !
ولی آیا قضیه اینه !؟
آخه تا دگمه ی روشن خاموش کردنشو فشار دادم ، یه چیزایی که به زبون خارجی بود نشون داد و یه صدای :"سلامت" م در آورد و بیا ببین چی چیا نشون میده از خودش !
تازه هنوز خومو بهش معرفی نکرده ! بعد شناختنم که دیگه نگو !
خب ! ما آدما ، انسانا و بشرا هم همینطوریم !
میگن آره ! کی میگه !؟
بمونه برا فرصت دیگه ان شاءالله ! فقط بگم اونی میگه خودشو آدم نگه ، انسانشم نگه ! دیگه بشری مثل من که هست ! خب لابد منم میگم دیگه ! مسئله اینجا !
شب بخیر و شب آرومی داشته باشین ! مثل روز آرومی که پشت سر گذاشته شد ! و خب تو آرومی میشه حرف زد دیگه ! تو شلوغ ملوغی که نمیگم نمیشه ! ولی ...
------------------------------------------
الف :
اشاره :
امروزه ، منطق ، مثل قدیم ، مثلا در قرون وسطای پیش از رنسانس در غرب و اروپا ، فقط دانش پایه ی مثلا فلسفه نیست ! مثلا دانش پایه ی ریاضیات جدید هم هست ، منطق کامپیوترم که حاجت به بیان نداره ! مگر اینکه کاربران انواع و اقسام آن ، مثلا گوشی هایی که روز بروز بروز میشه ، خبر نداشته باشن که بقولی :"شهروند" منطقی هستن ! و جامعه ی مدنی :"مجازی"م منطق داره ! و بدون اون نمی توان وارد آن شد و "شهروند" ش بحساب اومد ! پس اگر بحساب اومد ! یعنی شهروند :"منطقی" اون شده ! (ب)
ب : مراجعه بشه به نوشته ی قبلی .
پ : ناگفته نمونه که گفته ی :"منطق صورت" با :"صورت منطق" که گفته شد ، در :"صورت" م با هم فرق دارن .
ت : روزی که سپری شده و فرداش ، روزش .
آشنایی با علوم اسلامی ، منطق ب (الف) :
... ، الْحَمْدُ لِلَّهِ ...مَنْطِقَ (ب) ... ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یعْدِلُونَ ، ... .
سلام علیکم ، روز بخیر و تبریک (ت) .
صبح
بگم !؟ نگم !؟
برا امتحان (چ) چی !؟ داداش !؟
یا صفدر !؟ یا حیدر !؟ و یا حیدری صفدری !؟
-----------------------------------------
الف : دو ، به رقم : 2 .
ب :
اشاره :
امروزه ، منطق ، مثل قدیم ، مثلا در قرون وسطای پیش از رنسانس در غرب و اروپا ، فقط دانش پایه ی مثلا فلسفه نیست ! مثلا دانش پایه ی ریاضیات جدید هم هست ، منطق کامپیوترم که حاجت به بیان نداره ! مگر اینکه کاربران انواع و اقسام آن ، مثلا گوشی هایی که روز بروز بروز میشه ، خبر نداشته باشن که بقولی :"شهروند" منطقی هستن ! و جامعه ی مدنی :"مجازی"م منطق داره ! و بدون اون نمی توان وارد آن شد و "شهروند" ش بحساب اومد ! پس اگر بحساب اومد ! یعنی شهروند :"منطقی" اون شده ! (پ)
پ : نوشته ی :
به مناسبت روز تولد امام عسکری علیه السلام .
ت : بمناسبت آغاز سال نو میلادی 2018 .
ث : کلمه (ج) و یا ... ، مثلا :" vord "
ج : مثلا : کَلِمَةُ لا اله الا الله ... وَ أنأ مِن شُرُوطِها .
چ : بعنوان مثال آزمایش جمهوری اسلامی ایران ، و بازم به عنوان مثال سنجش سازمان صدا و سیماش ، و بازم بعنوان مثال مثلا :"کف" (ح) سیماش ، و اونم مثلا :"خیابان" شبکه ی قرآنش ! را تحت عنوان :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، الم !؟ أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یتْرَکُوا أَنْ یقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یفْتَنُونَ ؟
در اختیار :"به تعبیر معروف" (خ) قرار داد .
و ایشان صرف نظر از :
الم ، ... .
هم ، حالا :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، ... .
بماند ، هرچه بود را بحساب :"فتنه ی 88" واریز کرد ! البته بحساب روسفید خارج شدگانی چون خودشان در این :"فتنه" که از آن تعبیر به "امتحان" کردن .
ح : یا بعنوان مثال :"راه" بقول :"موثّق" که گویا بروی مردم باز بوده و از این "راه" نیامده و راه :"خطا" رفته اند برای بقول "موثّق" مطالبات بحق خود !
حالا بماند که همین الان نشانم داده شد که :"جرثومه" ای برای جمع کردن :"ناسره" ها از کف خیابان کافیست که یه :
یا حیدر
بگوید ! و لابد هم :"آتش به اختیار" ! نه حتی از راه ی که نزدیک به چهار دهه در اختارش گذاشته شده !
خب جناب "جرثومه " راهنمایی بقول شما :"سره" چی !؟
آیا سره ها (ذ) راهنمایی شدن بخانه ی خود !؟ و طلبشونم گرفتن !؟ یا بعنوان مثال با بودجه ی 79 می گیرند !؟ و بقولی :
بزک نمیر بهار 79 بیا ! می مردی تا بهار 79 نمیومدی کف خیابون !؟ : بازجو !
خ : به تعبیر معروف (د) :"مطهری ثانی" .
د : مراجعه شود بعنوان مثال به پیام رسان پارسی بلاگ .
ذ : حالا بمونه :"جعبه سیاه" های سره که با مثلا :
یه اختلاس کم بشه، مشکل ما حل میشه
کشید به جایی که "جعبه ی سیاه" پیش بینی نمی کرد ! و اونم با کشت و کشتار ! و خصوصا کودکی پیش پدرش در سمند !
و هنوز :"راه" راهبندونه !
---------------------------------------------------
دسته ها (کلید واژه (ث) های موضوعی :
در نوشه ی قبلی :
:"به تعبیر معروف" .
فعلی :
کف + کف خیابان + راه + راه درست + راه غلط + یا حیدر + یا حیدر آتش به اختیار .
به مناسبت سالروز وفات کریمه ی اهل بیت سلام الله علیها :
اللهم صل علی ... حجتک علی ما فوق الارض و من تحت الثری ... .
... ، الْحَمْدُ لِلَّهِ ... ، ألرّحمنِ (الف) ... (ب) مَنطِقُ (پ) ... وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یعْدِلُونَ ، ... .
اللهم صل علی فاطمة و ابیها و أ ... بعدد ما احاط ... .
سلام علیکم
ضمن تبریک بمناسبت امروز جمعه ، بازم اول ، به مناسبت امروز ، روز وفات خانم فاطمه ی معصومه سلام الله علیها ، تسلیت بگم و بعد برم پیگیر بحث :
(ت) منطق
بشم ، که داشتم :
تاریخچه ی
اونو می گفتم ، دیشب ، که خواب نذاشت ادامه بدم .
--------------------------------------------
بعد از خبر ساعت چهارده شبکه ی یک سیمای جمهوری اسلامی ایران :
پذیرایی و پرستایی :
قم شهریه که برا :"مدت" چند روزی از دختر امام موسی علیه السلام پذیرایی و بیمارم بوده پرستایی کرده ، که می خواست بره پیش امام زمانش ، ولی در این شهر از دنیا رفت و بخاک سپرده شد در این شهر .
تاریخچه ی منطق :
علم منطق :
خب بازی پرسپولس خودمون با تراختور خودمونه و گفتم اینو بگم که تاریخچه ی منطقم میگم ان شاءالله تعالی .
بعد برنامه ی ساعت نوزده معرفت شبکه ی چهار سیما :
خب بازی یعنی همین دیگه ! یکی می بره و یکیم می بازه ، البته :"برد برد" رو من انتظار داشتم ، ولی تیم دوم ما به تیم اولمون باخت ! اونم امروز ! یعنی :"هشت دی" ! مثل : بیست و نه بهمن !
اظهار نامه (ج) :
پیشگفتار :
مقدمه ای رو بگم ، برا اظهار نامه ، از چایپاره که بعنوان دفتر دار فرستاده شدم به منطقه ی پلدشت و کنار سد ارس و مدرسه ای در حسن کندی ، منتظر ماندم تا فصل نقل و انتقالات رسید و بجز آذربایجان شرقی و کردستان که مختار شدم تقاضای انتقال بدم ، قم رو که پیش از اونم در نظر داشتم در خواست کردم .
نامه ی انتقالی رو که گرفتم و سر بسته بردم قم که هنوز استان نشده بود ، و اداره کلم نداشت و یه اداره داشت ، باز کننده ی نامه ضمن رفتاری دور از انتظار با یه دفتر دار ، گفت کجا راحترید اونجا بفرستم ! گفتم نزدیک محل سکونتمون باشه بهتره ! ابلاغ برا مدرسه ی شهید سید مصطفی خمینی خیابون بیست و دوی بهمن شاه ابراهیم نوشته شد و رفتم به اونجا و با تعجب کردم که چرا گفته شد برم پیش از بازشدن مدارس بیام !؟
در روز تعیین شده رفتم و کم کم بقیه هم اومدن و پایه ها رو تقسیم می کردن از منم پرسیده شد که کدوم پایه رو می خوام تدریس کنم !؟
خب تدریس شروع شد و تا "مدت" ی که در آموزش و پرورش بودم تو همونجا مشغول به تدریس بودم ، مگه سه سالی که مدیریت تعاونی مسکن فرهگیان قم ، فاز سه و چهار انتهای باجک و اونور اتوبان بعهده ام بود در میان این مدت .
در این ایام یه اتفاقی در مدارس افتاد که مقصودم از اینهمه مقدمه این بود ! اونم اینکه یه :"میز" به "میز" ای دفتر اضافه شد ! که قبلا در مدارس نبود ، در اداره ها بود ، برا خودش شعبه و دفتر دستک داشت ، ولی در مدارس نبود ! البته نه اینکه نبود ! مخفی بود ! می تونست میز مدیر باشه ، معاون یا ناظم باشه ، دفتر دار باشه ، و حتی خدمتگذارم باشه ، یا یکی از آموزگارا یا معلما و یا در مقاطع دیگه دبیرا ، حتی یکی از دانش آموزا هم ! بعبارت دیگه همه بودن جز خود اونی که نبود !
البته برا من که نبودم هیچ فرقی نمیکرد که کیه ؟ من کار خودمو می کردم و مقصودم اینا که گفتم نیست ! مقصودم این میز در مدارسم نیست ! آخه اونی که می خوام بگم اینا نیست !
خب ، در همون ایام تدریس ، مشغول تحصیلم بودم ، با برادرای انجمن اسلامی مسجد امام سجاد علیه السلام محل سکونتمون تو اسماعیل آباد ، که فعالیت می کردیم یکی از برادرا روحانی بودن و پیشنهاد کردم به برادرای انجمن درس بدن ، صرف و نحوی شروع شد ، به یکی از برادرای روحانی ، البته لباس شخصی که تو مجله ی حوزه هم مشغول بود گفتم اگه آشنا داره به یه استاد خوب منطق بگه که بهمون درس بده که خیلی خوشش اومد و با یکی دوتا دیگه از برادرای روحانی رفتیم درس منطق گرفتیم تو همون محل مجله ی حوزه .
که زیاد دوام نیافت ! آخه من از این کار هدف داشتم !
خب این از این ! در همون اوایل دهه ی شصت که مشغول تدریسم بودم ، در داشگاهی در تهران قبول شدم ، خب مامور به تحصیل که بهم داده نشد ! مجبور شدم ترم اول دستکم درس منطقو حضوری بگیرم و هفته ای یه روز میرفتم تهران و برمی گشتم .
همینکه کلاس تموم میشد خودمو می رسوندم ترمینال و با اتوبوس می اومدم قم ، که یه روز یکی از دانشجو ها که اونم با یکی دیگه ار میزام از قم میومد ، ما رو با هم میزی دیگمون دعوت کرد بریم اونجا ! کجا ! مثل همونجا که تو مدرسه به میزای مدرسه اضافه شده بود و اونهمه رو گفتم که اینو بگم ! تا از ش نامی نبرده باشم .
خخب برا چی !؟ دعوتمون کرد ما سه تا همیز همیشگی رو ! و تازه بعدشم که بعد معلوم شد درست ما سه تا رو ! حالا نمیگم من و اوندوتا رو !
هیچی ! برا فعالیت فوق برنامه ! حالا هرچی که باشه ! خصوصا تحقیقیم باشه ! و از قضا هم به ان قلتایی که سر درس منطق داشتم و صدای استاد و دانشجوها رو که نه فقط ! بلکه مورد توجه گروه آموزشیم قرار گرفته بود که یه بار منو فراخوند و استادم اونجا بود و کار به مصالحه کشید که بذارم استاد درشو بده و وقت دانشجویانم به هدر نره !
که گویا مورد توجه اون :"میز" شده بود و راهکار این شده بود که فوق برنامه باشه اون حرفای مانع تدریس استاد و وقت دانشجویان ، که من اول گفتم مسیرم دوره و تو قمم کلی کار دارم و یکیش شغلمه .
ولی وقتی موضوع کمی روشن که چیه ! قید قمو ! زدم و خدا خواسته گفتم باشه ! ولی به یک جلسه که نه ! بلکه به پاسخ یه پرسشم نکشید ! با اینکه موضوع رو هنوز لو نداده بودن و اول جلسه حرف از یه فعالیت تحقیق بود ! حالا هرچی باشه ؟
روش یا منطق و یا متد تحقیق :
که از اونا ، دعوت کننده و صاحب میز که روحانی دانشگاه دیده هم بودن (چ) ، که من موضوع تحقیقو بگم و از من که : فرقی نمی کنه ! هرچی که باشه .
که آخرش گردن گرفتم ! ولی گفتم یه شرط داره !
چی !؟
هیچی ! با کدوم روش ، منطق و یا متد !؟
منطق علم :
ختم جلسه ! شب بخیر .
-------------------------------------------
الف : مراجعه بشه به (الف) نوشته ی قبلی .
ب : ... عَلَّمناهُ ... .
پ : الطِّیر ... .
ت : اعلی یا :"کبری" : آشنایی با علوم اسلامی (ث) .
ث : مراجعه شود به (ب) نوشته ی قبلی .
ج : نوشته ی گفته .
چ : بهتر از ما دور میزش بگوش و چشمش رسیده بود : منطق
خودشم مکتوب یا نوشته شده .
--------------------------------------------------
در ادامه ی :"دسته ها (کلیدواژه های موضوعی) :
قم + شهر قم + برپایی + شهر برپایی + امام پنجم علیه السلام + عین علم + کشتن محسن + هفتاد علم + کشتن حسین + قم علم + علم کبری + علم صغری + علم وسطی + احاطه +سلطه + سلطان +السلام علیک یا سلطان + علی بن موسی الرضا علیه السلام .
دستورکار رویارویی :
سلام علیکم
بِسْمِ اللَّهِ ... ، الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ، ... ، مَالِکِ یوْمِ الدِّینِ ، ... .
خب امروز نه دی ، یا 9 دی و یا نهم دی بود و همونطور که گفتم رفتیم سرکار ، تا ببینیم چی میشه ، تا چه بکنیم .
... ، وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ ، ... .
خب رفتیم و چیزی نشد و ماهم چی ؟ خب چیزی نشد دیگه ، نه اینکه هیچی نشد ، صابکار زنگ زد و پرسید اومدیم ؟ گفتم اومدیم ، البته کمافی السابق گفت داداش محمد بره رو پنجره ی طبقه دومو بزنه ، که کمافی السابق نگفتم ، بلکه گفتم داره به من کمک می کنه و چیزی نگفت .
ناگفته نمونه با اینکه پول لازم بودیم ولی از پول حرفی نزدم و در برگشت به خونه موجودی کارتو منهای پول بنزین فردا عادلانه بین دو خونواده تقسیم کردم و داداش محمد رفت خونه ی خودشون و منم کما فی السلابق زنگ زدم به مادر خونه که چی می خواد ؟
خب موجودی کافی نبود و دوتا نون برا شام گرفتم و اومدم خونه و بعد نماز مغرب که اول وقتشو از دست ندم ، رفتم از مغازه ای که خرید میکردم خواسته هاشو نسیه گرفتم ، آخه می خوام طبق قرارداد صورت وضعیت بدم و از صابکار پول بگیرم ، و امروز معلوم نبود چی میشه ؟ که بحمدالله بخیر گذشت و کارم از دست ندادیم و خدا بخواد فردا پس فردا صورت میدم و با مغازه هم تسویه می کنیم ان شاءالله .
قانون کار :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، هَلْ ؟ أَتَى عَلَى الْإِنْسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یکُنْ شَیئًا مَذْکُورًا !؟ (آیا گذشت بر انسان گاهی از روزگار که نبود چیزی یادآورده ، ترجمه یا برگردان به فارسی از مرحوم آقای محمدکاظم معزّی) ... .
خب کجا بودیم ؟ اول تا یادم نرفته بگم چرا :
مذکور یا یادآورده !؟
خب ، یادمون باشه گفتم که بعد از بیان سقراط شاگردش ، که علی القاعده بنا بر فرمایشی از آقا امیرالمومنین علیه السلام در مورد فرزند ، شاگردم فرزند استاده ، افلاطون گفته که علم یا دانش رو مذکور یا یادآورده بیان کرده .
حالا اگه بحسب عبارت "دوست" دار دانش سقراط ، علم یا دانشو کار دل یا قلب که کارش دوست داشتن باشه بگیریم ، اونوقت بیان شاگرد افلاطون ، یعنی ارسطو از علم یا دانش رو نمی تونیم کار پایین تر از دل یا قلب بگیریم ، بلکه او فراتر از ذکر یادآوری رو علم یا دانش گفته ، علی القاعده .
قرائنم حکایت از همین خواهد داشت وقتی گفته بشه دستورالعمل یا قانون ، و یا منطقیم که او برا فراگیری علم یا دانش گفته قانون فکره ، یا عقله .
فقط علی القاعده نخواهد بود که در قرون وسطی ارسطویی غرب و اروپاش انقلاب صنعتی یا رنسانسی رخ داده باشه با دستورالعمل هایی نظیر دستورات چهارگانه ی دکارتی برا فراگیری علم یا دانشی حسی !
مگه اینکه ما منطق ریاضی رو سقف یا بامی براش بگیریم و اون رو زمینه ساز این ، چراکه منطق ریاضی حرف از فقط محسوس نمیزنه ، سخن فراتر از حتی فکر یا اندیشه ، و حتی عقل یا خرده ! بیان بیان علم یا دانش از :
... شَیئًا ... !
به بیان دیگه حرف از هرچه که یه چیزه ، می خواد حرف به بیان حس باشه ، یا دل ، و یا ... !
و بی جهت نبوده که گفتم بعد کنفرانس وین راسل انگلیسی گفته که به آرزوش رسیده ! یعنی وارد کردن منطق در حیطه ی ریاضی ، که از زمان ارسطو علم یا دانش وسط بوده و هنوزم هست !
به بیان دیگه دستور العمل یا قانون و یا منطق ریاضی ادعای دستورکار هرچیزی رو داره !
حالا چیز یعنی چی ؟ بمونه ! ولی کدوم چیز !؟
گفتم که ! امروز رفتیم ببینیم چی میشه ؟ تا بعد خلق یا ایجاد (زیرنویس) ، تا ببینیم چه بکنیم !
مگر اینکه فرض کنیم یه چیزی شده ! و اونم چیزی نشده باشه !
شب بخیر ، برم بخوابم که صبح بریم سرکار ان شاءالله !
چی ؟ بله بعد نماز عشا ، اومدم حاج خانم .
... ، إِیا... ؟ نَعْبُدُ وَ ... .
قبول باشه .
زیرنویس :
بقول صاحب تفسیر شریف المیزان .