تولد امام و امام زمان (4) :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، ... .
سلام علیکم
سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ ، لِلْکَافِرِینَ ... ، مِنَ اللَّهِ ... ، ... فِی یوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِینَ ... .
خدا بخواد امروز فرصت بیشتری دارم (1) ، که بحثو پیگیر باشم .
بحث چیه ؟ بحث تولد یه حرفه ، در این زمانم ، در کجا ؟ بعنوان مثال گفتم در گوش .
خب حالا اگه این حرف به اصطلاح صوتی نباشه (2) بلکه تصویری باشه چی ؟ یعنی در کجا بدنیا میاد ؟ بعبارت دیگه محل تولدش کجاس ؟
بعنوان مثال مانند این نوشته ی حرفم ، در کجا بدنیا اومده ؟ یا متولد شده ؟
خب بله ، درستکه در این صفحه ای که داره در اون نوشته میشه ، ولی پرسش از مثل همین صفحه در ماست ، مثل گوش که صوت برا اون بود ، و حالا تصویرش برا چی ؟
البته روشنه که علاوه بر اینم هست ، و رسیدنی به ما اختصاص به ایندو هم نداره ، بعنوان مثال حرفی که به زبون میرسه ! زبون ما ، مثل همون گوش ما ، که حرفی به اون میرسه .
جالبتر اینکه به زبون رسیدنیم برا رسوندن به گوش هم هست ! از جمله هم برا بگوش رسوندن اونیم که به گوش رسیده !
در این زمینه پیامبر صل الله علیه و اله و سلم یه فرمایشی دارن ، ایشون فرموده ان : ای علی ، تو به منزله ی هارونی (3) برا من ، با این تفاوت که همونطور که حرفی نمونده که پیامبری بیاره بعد من ، خب هارونیم بعد تو بدنیا نمیاد براش .
خب اشهد ان محمد عبده ورسوله ظهر ، به افق ما داده شده و برم ، التماس دعا .
زیرنویس :
1 – مگه اینکه خدا بخواد یکی از اونجاهایی که شماره ی تماس گذاشتیم ، یا یکی از اونایی که بهشون دادیم ، تماس بگیرن و پاشم یا پاشیم بریم حرف بزنیم و مشغول شیم .
مگه اینکه جایی یا یکیم باشه نه تنها در اینجا ، بلکه در جای دیگه هم ، که به اونجا یا اون سر نزده باشیم ، یا سر زدن بهتر از این باشه ، مثلا جایی باشه برای برای سر زدن که اونجا رفت ، یا یکی باشه برا این که به اون سر زد ، تا بگه ، برا گوشی که جستجوگرش ، که محل بحث این نیست ! بلکه بحث از حرفیه که برا گوش زده میشه ! زده شده !
2 – در این مورد و نظایر اون ، استاد شهید مرتضی مطهری در اثری از آثار بدون استثناء خوبشون دارن :" آقای خمینی یه حرف خوبی دارن ... ." ، حالا اون حرف چیه ؟ در مورد همین و نظایر اینه که اینا ، که بگوش میرسه ، و یا مثل همین که در اینجا به چشم رسیده :"وقوع و لا وقوع نداره" .
بعنوان مثال همون که عنوان یه نوشته ای بود که : "چرا مسیحی نیستم ؟ " ، که صرف نظر از فرمایش حضرت امام که استاد شهید یادآوری فرموده ان ، خب گیریم که مسیحی نیستی ! خب بفرمایید چی هستین ؟
خب بله ما هم مسیحی نیستم ! برا اینکه پیامبری بعد حضرت عیسی بن مریم علیه السلام اومده و گو به حرف اونیم ، همونطور که بعد حضرت موسی علیه السلام ، پیامبری اومد و گوش بحرف اون بود اون زمون .
خب گیریم که گوش به حرف اون نیستیدم گوش دادنی باشه ! یعنی به گوش رسیدنی ، و حتی تصویرشم بعنوان یه کتاب و در نمایشگاهیم برای به چشم رسوندشم ، نه گوش دادنی برای گوش بحرف شمابودن ! چراکه : چرا گوش بحرف شما !؟ نه اینکه بقول شما : " چرا گوش بحرف شما نیستم ؟" !؟
که بقول حضرت امام ، از کجا به زبون رسیده ؟ که بشه رفت اونجا ؟ محل تولدش یا بقول ایشون عدم تولدش ؟ در اونجا ؟
البته با عضوی از اعضای حسی حواس پنجگانه ، مگه اینکه علاوه براینم شما داشته باشین و مام داشته باشیم ! مثلا مجموعه ی حواس پنجگانه ای که گوش بحرف اون بود ! نه بقول شما مثلا : مجموعه ی تهی از داشته حسی که نه فقط ، بلکه بدنی یا فیزیکم ! و اونوقت پرسشتون بعنوان مثال این باشه : "چرا گوش بحرف شما نیستیم ؟" !
حالا شما بهر عنوانی ! خدا ، پیامبرش و جانشین و جانشین یا نایب حرفم که باشین ! یا خود انقلابی انقلاب صنعتی و عند رنسانسم که باشین ! و یا هر صاحب حرفی ! چراکه برا چی ؟ برا صاحب گوش ؟ ولو گوشیم که صاحبشم شما باشین ! که بگوش باشه ! برا تماس باهاش !
چراکه :"چرا بگوش نیستم؟" و کی تو زبونش گذاشته ؟ صاب گوش دیگه !
3 – حضرت هارون علیه السلام ، جانشین یا نایب حضرت موسی علیه السلام ، بعبارت دیگه دومین پیامبر یا پیام آور پیروان حضرت موسی کلیم الله علیه السلام .
نماز پیشین (1) 2 :
... ، وَقَضَینَا إِلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَینِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیرًا ، ... .
در اشاره ای که داشتم دو تا دانش آموز داشتن میومدن که برن مدرسه ، یا بقولی خونه دومشون ، که کاری به این ندارم که کجا می رفتن ، خب برا اینکه به من چه ربطی داره !؟ مگه من هنوزم معلم ، آموزگار و یا ... هستم !؟ یا تو خونه ی ما بچه مدرسه هست !؟ که من بعنوان پدر خونه برام مسئله باشه رفتنشون به مدرسه یا مثلا خونه ی دومشون !؟ (2) .
پس باچی کار دارم ؟ خب با اونجایی که اون دوتا دانش آموز از اونجا می اومدن ، شنوای بینا !
چرا !؟ خب وقتی داشتن از اونطرف کوچه که گفتم از کنارم رد شدن و سلام ندادن دخترا ، که اگه می شنیدم جواب سلامشونو می دادم ، هرچند نگاشون نمی کردم ، ولی با هم حرف می زدن ، هرچند گوش ندادم که چی میگن ، ولی یه چیزایی به گوشم خورد ، مثل همون وقتی که برا نخستین و آخرین بار تو کوچه به چشم افتاد که دارن میان و میرن به مدرسه یا خونه ی دومشون ، خب همدیگه رو هم که نگم می دیدن ! جلوی پاشونو که نیگا می کردن و هیچکدومم دست یکی دیگه رو نگرفته بود که ببره مدرسه !
خانه سازی :
خب ، گفتم که داشتم از نونوایی برمی گشتم ، به کجا نداره که ! به همون خونه پیشن اون دوتا دانش آموز دیگه ! مثلا .
که ازش شنوا و بینا راه افتاده بودم ، مثل اون دوتا دانش آموز ، مثلا یکیم دستمو نگرفته بود ببره و برگردونه ! چراکه این چه کاریه !؟ که منم ببره !؟ خب میرفت نون میگرفت و برمی گشت به خونه دیگه ! مگه اینکه مثلا بخواد منو ببره مدرسه یا جایی بیرون از خونه رو بهم نشون بده ! الیته برام بگه ! و البته اگه گوش شنواییم داشتم ، تو خونه ! پیشین بیرونش ، یا پسینش خونه ، مگه اینکه بیرون از خونه مثلا کشتی نوح باشه و خونه ی ما تو اون ! مثل ما تو خونه !
زیرنویس :
1 – در نوشته ی پیشین ، که پایانش بود :
... ، ذُرِّیةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ ... .
2 – مگه اینکه گفته بشه سال سال اقتصاد مقاومتی ، تولید و اشتغال یا تولید – اشتغاله و این برا مدرسه هم گفته شده ، یا برا خونه دومم ، و مدرسه پس از خونه ، خونه ی پیشینش ، امسالم نقش داره و اونم نقش دومو ! بعنوان خونه ی دوم یا بقولی خونه ی :"پسین" خونه ی پیشینش ! و به تعبیر مقام معظم رهبری در سخنرانی روز اول سالشون در مشهد و حرم عالم ال محمد علیه السلام ، جزو :"مسئولین" بحساب بیاد ، البته دومین مسئول ، یا مسئول پسین پیشینش که خونس .
خواندن داستان :
... بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ... طسم ... .
سلام علیکم ، روز بخیر .
تِلْکَ آیاتُ الْکِتَابِ الْمُبِینِ ...
در قرآن عظیم که قلب یا دل پیامبر ، خاتم پیام آوران از طرف خدا ، گیرنده ی آن بوده ، پس از سوره ی نمل ، که در آن داستان نوشتن نامه حضرت سلیمان علیه السلام آمده ، در سوره ی بعدی داستان حضرت موسی علیه السلام که یکی از پنج پیام آور بزرگ از پیام آورانیست که گفته شده صدو بیست چهار هزار نفرن ، آمده .
نَتْلُو عَلَیکَ مِنْ نَبَإِ مُوسَى وَفِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ یؤْمِنُونَ ...
البته داستان ایشان و فرعون ، چرا ؟
إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِی الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِیعًا یسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُمْ یذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَیسْتَحْیی نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ ...
برای اینکه فرعون ادعای بزرگی و بزرگتری داره و ... ، در حالیکه اونایی که کوچیک و حتی کمتر از یکدهم ، یکصدم ووو بحساب میاره ، نه تنها صفریک ، ده ، صد ووو نیستن بلکه :
وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ...
بعدشم :
وَنُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَنُرِی فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُمْ مَا کَانُوا یحْذَرُونَ ...
و آغاز داستان که اینگونه است :
وَأَوْحَینَا إِلَى أُمِّ مُوسَى ...
اینگونه بوده و هست و خواهد بود ، ولو اینکه خود موسویانم داستانو نشنیده باشن و فرعونیان همشم شنیدن باشن ، حتی خوانده باشن و از روی قرآنم !