ادامه ی داستان دانش و پژوهش :
به نام (الف) خدای ... : الر ... ، وَإِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِینَ ، إِذْ قالَ ... .
باب الاهل (ب) ... :
السلام علیک یا خاتم انبیاء صلّ الله علیه و اله و سلّم :
سلام علیکم بچّه ها .
روز بخیر ، دیروز یادم رفت یه چیزی رو بگم ، گفتم پیش از داستان مثلا :"ریشه" (پ) یابی که پیگیرش باشین ، ناگفته نمونه ، برا همین بحول و قوّه ی الهی ان شاءالله که امروز بتونم بگم !
امیدوارم که کامل بشه ! خب اول من ! بعدشم :"گردون" ش دیگه ، که تو نوشته ی قبلیم گفتم .
جونم براتون بگه ، اونی که میخوام بگم مربوط به قبل از :"چندوقت" یه که گفتم کامپیوتر داشتیم ، ایتنرنت نداشتیم ، تو خونه .
آخه یکی دو :"روز" قبلش اینترنت داشتیم ، ولی من کامپیوتر نداشتم ! نه اینکه نداشتم ! روشن نمیشد ، میشدم وصل به اینترنت نمیشد ، برا همینم بود که :"نوشته" رو با لب تاب یکی از شما فرستادم ، یا ارسال کردم .
برا همین خواستم بابتش تشکر کنم ، اگه یادم رفته بوده باشه که شکرشو بجا نیاورده باشم .
که اینم تو اون خوابی که اون روز ! دیدم اومده بود ! و گفتم براتون که ... ، ماشینم توش بود .
-----------------------------------------
زیرنویس :
الف :
إسم ، یا بقولی دیگر :
وَسم ، یا دیگرش ... .
ب :
بعنوان مثال ، همین که در روز مادر و این هفته گفته شد :
خانواده
حالا "ریشه" دارترش بمونه سر فرصت ان شاءالله ، برا ریشه :"یابی" ش !
آخه فقط ریشه رو زمین و مثلا در یا تو :"خونه" که نداره ! ریشه دارتر از اینم داره ! مثل :"نماز" ، :"سجده" ش و :"دومینو" های بعدی ! ش ، حالا بقولی :
Next step
ش بمونه ! آخه منبعد قبلی !؟ یا بعدی !؟ الان و اینجا !؟ که هستیم !؟ و از کجا اومدیم ؟ و به کجا میریم؟م داره ! مثل همین الان که بقولی چشتون افتاده (ت) به این که جلوی چشتونه ، و به قولی دیگه این پیش چشتون پیدا شده ! حالا چش مثلا :"خود آگاه" بقول اون یکی ! یا :"نا خودآگاه" و مثلا در مقابل :"اتفاق" ی که برا چشتون افتاده (ث) بمونه .
که ان شاءالله فرصتش دست بده از این دو هم میگم ، برا ریشه یابتون .
پیام ، پیام آور و پیام آوران :
آفرین ! نه آفرین ! نه آفرین ! ...
ببخش ! سلام علیکم و بعد از ظهر امروزتم بخیر .
... وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ... طسم ... .
آخه نمی دونی که چی شد ! جات خالی ! خب برا اینکه تا اذان می شد صدام می کردی ، خب اگه گفتی امروز ظهر چی شد ؟
گل پسرت آقا محمد کاری کرد کارستون ، نه تنها جای تو رو پر کرد ، بلکه تا اذان شد ایستاد به نماز و حتی مثل تو منو صدا هم نکرد !
خب منم تا برم و وضو بگیرم بیام رکعت چهارم بود و بیشتر از اون نتونستم بهش اقتدا کنم !
آفرین داشت این کارتو و سلامم یادم رفت دیگه ، ببخش !
آفرین داره مادر همچین پسری !
چه خبر ؟ گفتم که ! بازم بگم ؟ آفرین ، نه آفرین ، ...
آهان ! آسمون ؟ زمین ؟
هنوز داره میباره ، بازم زمینو سفید کرد ، منکه نمی دونم خدا داره چیکار می کنه ؟
ولی چی ؟ فقط خونه رو کثیف نکنه ! (لبخند)
معرفت یا شناخت علمی (بخش دوم) :
سلام علیکم ، روز بخیر .
... ، الم ، ... ، بَ ... ، ... بِ ... ،أَلَّا ... !؟
بخش : درون نگر و درون گرایی : یا (مرتبط)
دیشب وقتی شبکه یک سیمای جمهوری اسلامی ایران برنامه ی "درسهایی از قرآن" رو پخش میکرد نشستم و نیگا کردم ، از اول تا آخرشم گوش کردم ، نشون به اون نشونی که آخرشم 31321 رو به شماره ی پیامکش که 3000114 بود فرستادم ، اونم دوتا ، یعنی با شماره ای که بنام مادرتونه هم فرستادم .
پس همونطور که در بخش اول این بحث گفتم ، که :"اگه" حافظه یاری بکنه و یادم بیاد فکر می کنم گفتم که :
" ... پشت کوه ... "
ی که نیستم ! که از اینورش و از مثلا تو شهر خبری نداشته باشم ، مگه اینکه همونطور که گفته شد کوه کوه مندرج در تاریخ نه تنها علم یا دانش ، بلکه قابل درج در معرفت یا شناختم نباشه ! و حکما الا و بالا مثلا کوهی در فنلاند باشه ، یا مثلا در ایران و مثلا در قم و کهک !
راستی در به قول معروف قرآن ، در همین که در دسته ، آیا از ریشه ی "عرف" مثلا لایعرف ، یعرفان ووو ش اومده ؟ اونم بعنوان مخاطبش ، مخاطب قرآن ؟
پیام آور :
داستان تعریف یا شناسوندن پیامبرو که شنیدین یا خوندین ؟ که آخرین پیامبر خدا حضرت محمدبن عبدالله که سلام خدا براو و خاندانش ، چی و چجور تعریف کرد یا شناسوند ؟
وقتی که پشت به کوهی در کنار شهری که تو اونجا زندگی میکرد بود ؟ پیش از اینکه پس از سه سال مخفی و پنهونی ، علنی و آشکارا گفت : "اگه" من بگم پشت این کوه دشمن ، مثلا شیطان ، مثلا بزرگش ، اومده و ... ؟ قبول می کنین ؟ اونوقت ، بعدش گفت پیامبره .
----------------------------------
مرتبط : "تنهایی" شایدم "معاشرت " ! در مثلا
که تحت عنوان "جامعه مدنی در اندیشه های سیاسی" ، با "مقدمه : انسان اجتماعی" و " اول – جامعه مدنی" دارد :
انسان با استعدادهای دوگانه تنهایی و معاشرت جویی خود ، ... .
فرهنگ گفتگو (قسمت پایانی) :
فرهنگ همخوانی :
؟ حَسِبَ الَّذِینَ ...
آیا بحساب من ، شما و ما با مادرتون در خونه ، و نظیرش در مثلا خانه ی ما ایران ، نظیر حافظه ؟ داریم ؟! اونم صفریک ؟ با حق تقدم صفر که نه ، بلکه "یک" مجموعه ی تهی پیشفرضه !
سلام علیکم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
بی ...
وَیلٌ لِلْ ...
وای برای ... (برگردان از آقای محمدکاظم معزی) .
فرهنگ ارتباط :
دیروز از بعد نماز مغرب که رادیو دیگه صداش در نیومد ، و منم تلویزیونی شدم ، وقتی که مشغول کار دیگه بودین از فرصت استفاده کردم و زدم کانال شبکه ی قرآن و ...
آخه تلویزیون قبلی که آنتن نداره و مثل این یکی دستگاهی برای گرفتن شبکه ی قرآن نداره ، شبکه ی دو رم با آنتن رومیزی بزور گرفت برای برنامه ی گفتگوی خبری که ...
از دست رادیو راحت شدین و گرفتار تلویزیون قدیمی شدین ! خب چکار کنم ؟ برای رسیدن صدا به گوشو میگم ؟
آیا برای رسیدن حرف
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ الم(البقرة/1)
الم (بزرگ است خداوندی که این کتاب عظیم را، از حروف ساده الفبا به وجود آورده). (برگردان از سایت المبین) ؟
من که دیشب برای دیدن آقای مصباح یزدی نزدم به کانال شبکه ی قرآن ، یا طرفین گفتگوی خبری شبکه ی دو ، برای گوش دادن به حرف بود
ذَلِکَ الْکِتَابُ ...
اینو می خواستم صبح بگم ، ولی همچین صدا کردین که سفره بازه که موند ، خب الان می گم که نون تازه رسید و صبحونه رو زدیم و رفتیم سر کار و ...
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، یسْأَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ ...
خب کجا بودیم ؟ یکی دو نمونه از تلویزیون گفتم که در قسمت قبل گفته شد مثل رادیوس ، منتها تلویزیون علاوه بر صدا که بگوش میرسونه ، تصویرم برای چشم داره ، خب تصاویرم حرف دارن ، مثلا در نمونه ی اول که به حرف شبکه ی قرآن گوش می دادم ، اینها هم گفته می شد که آقای مصباح یزدی در جایی منبر رفته بودن ، پا منبری هم داشت که به حرف ایشون گوش می دادن ، مثل من ، ووو
در نگا به شبکه دو هم گفته می شد که دونفر در مقابل هم پشت میزی رو صندلی نشسته بودن و در حال گفتگو با هم ، و درست مثل نمونه ی قبلی یکی حرف می زد دیگری مثل پامنبری گوش می داد ، منتها جای ایندو عوض می شد ، ووو
ولی من در مقابل هردو شبکه گوش بودم و پا منبری ، مثل یادش بخیر ! رادیو ، که گویا نیاز به تعمیر داره و ...
پس برای من که با حرف کار دارم فرقی نداره که حرفو رادیو بهم برسونه یا تلویزیون ، یا هر رسانه ای دیگر که پیام آور حرفه ، کافیست پیام که حرفه ، رساننده داشته باشه ، پس پیام آور که میگم مقصود حرف آوره .
مثل وقت اذان مغرب که داریم به اون نزدیک میشیم ، رادیو نداریم که بگه به لحظات ملکوتی اذان به افق محلی خودمون نزدیک میشیم ، تلویزیونم که یا شبکه سه ، ورزش و یا آی فیلم ، تماش ووو ، ولی چشم که داریم ، آسمونم مثل تلویزیون تصاویرش حرف می زنه و داره میگه نزدیکیم به غروب آفتاب و ... .
خب الان نه تنها تو آسمون بالاسر خونه ی ما ، بلکه تو آسمون خانه ی ما ایرانم ستاره در اومده و بقول آقا امام هشتم علیه السلام وقت نماز مغرب گذشته ! نمازی که بقول آقای مصباح یزدی در شبکه ی قرآن اونو مثل تلویزیون صوتی تصویری گفتن ، که فقط بگوش نمیرسه ، به چشم میاد ، هم پیام صوتی داره و هم پیام تصویری ، خوراک تلویزیونه که نشون بده ، رادیو فقط صداشو می رسونه .
ایشون بعدش پرداختن به اونایی که در نماز گفته میشه ، ولی در باب معرفت و شناخت مثلا یه نفر همش حرف از تصویر اون برای شناختش مثال آوردن ، که مثلا رنگش می گه سفیده ، سیاهه ووو
در حالیکه بقول آقا امام علی علیه السلام آدمو میشه از حرفشم شناخت ، حرفی که می زنه .
بگذریم ، با ایشون کار نداریم ، سروکارمون با حرفه ، حرفی که زده میشه و به زبان میاد و از دهن خارج میشه ، این از کجا اومده ؟ خونش کجاس ؟ تو دهن ؟ زیر زبون بقول آقا امام علی علیه السلام ؟
از گوش ؟ وقتی به اون رسید ؟ از حسش ؟ وقتی شنید ؟ یا بازم عقبه داره ؟ آخرش ؟ خونش ؟ خانواده و خانوارم داره ؟ این حرفو که زد با یارانه گرفتن بود ؟ یا بی نیازمادر زاد ؟
ووو
واما اصل کاری ! چراکه حرف از اون چیزاس که خوراک تلویزیونه ! صوتی تصویریه ! خصوصا وقتی گفته بشه : این !