قسمت اول
:بسم الله الرحمن الرحیم ، ... ، ایا
ک نعبد و ایاک نستعین ، ... : سبعا من المثانیبسم الله الرحمن الرحیم ، اقرا بسم ربک الذی
خلق ، خلق الانسان من علق ، ... : قران العظیمسلام علیکم .
امروز هم برای کاری رفتم شهر ، نه اینکه مثل همان تعریفی از اندیشه که گفته شده : الفکر حرکة الی مبادی و ... ، بلکه تا یادم می آید مثل همیشه از خانه راه افتادم .
اما امروز یک فرقی داشت ، این چیه اتوبوسی که سوارش شده بودم بعد از چرخی که در محل زد برای سوار کردن مسافر ، اولین ایستگاهش دانشگاه نبود ، یعنی از کنار مزار و گلزار شهدای شهر رد نشد ، بلکه وارد آنجا شد ، آخه آخر هفته بود و برای زیارت اهل قبور آمده بودند و برای برگشت به شهر مسافر بود .
خب این بار حمد و سوره را برای اهل قبور که چشم از این دنیا بسته بودند ، همینطور شهدا و ... م در حالی فرستادم که یه وقت دیدم وسط صندلی های قسمت مردانه هم پر شده از خانمها .
راننده هم را افتاد و نگفت که آقایان بلند شوند که خانها بنشینند ، برای اینکه قحطی مثلا اتوبوس که نبود که اینهمه سوار کند و از آقایان بخواهد که بجای خانمها بایستند .
البته عرض بنده این نیست ، بلکه مسئله همین پر و باز خالی شدن مثلا این چیه اتوبوس است که بعنوان مثال عرض شد ، چراکه مراد از این چیه دیجیتال و انقلابی که در آن گفتگوی ویژه ی خبری سیمای ما از آن خبر داده شده این دو دویی می باشد نه دو رقم صفر یکی که منطق جدید می گوید و مراد از دو دویی این دورقم باشد ، یعنی صفر یک .
چراکه گفتیم ایشان ، بشرح ایضا منطق قدیم یا ارسطویی هم ، مارا هیچ بحساب آورده اند ، واین ما ی تعریف شده مثل مثلا امروز که مثلا بنده سوار این چیه اتوبوس شدم ، همینطور بقول ایشان انقلابی و دیجیتالی در این چیه اتوبوس هم روی یک صندلی نشستم ، اینجا مد نظر است ، نه آنجا که حرف از صفر یک است ، چراکه اینجا حرف از یک یک است ، یکی مثل بنده که مثلا سوار یک این چیه اتوبوس شده ، و همینطور در آنهم روی یک صندلی نشسته .
خب این دو راهم که گفتیم یکی از این دو مثل ما را هیچ بحساب آورده اند ویکی دیگرش هم که صندلی است و بقول ایشان چی ؟ خالی یا تهی از مای چی ؟ صفر یک ، یعنی اینهم صفر یکی دیگر و در این دو است که حرف از پر و خالی شدنی است که عر ض شد .
نطق و سخن منطق قدیم یا ارسطو یی را هم در فرمایش مثلا مرحوم علامه دیدیم هم درافتادن : چشم ، و هم در : حرکت ابصار ، به : جهان خارج ، که مثل همان سوار این چیه اتوبوس شدنست ، و همینطور در جهان خارج مثلا به : یک سیاهی ، هم مثل نشستن روی یک صندلی می باشد .
ادامه ی بحث در فرصت بعدی ان شاءالله ، فعلا خدا نگهدار .
چشم
بینای ما :بسم الله الرحمن الرحیم ، ... ، اهدنا الصراط المستقیم ، ... : سبعا من المثانی
سلام علیکم .
دیروز که می رفتم شهر در مسیرشهر ماشین جلوی ایستگاه دانشگاه تعدادی را سوار کرد ، دوسه نفر از آنها یی که جای برای نشستن نداشتند و کنارم ایستاده بودند پیگیر گفتگویی شدند که از بیرون با هم داشتند ، در حالی که گوش می دادم یاد گفتگوی ویژه خبری شب یکشنبه افتادم ، شب یکشنبه ی همین هفته را عرض می کنم که پیش از نوشتن اولین قسمت موضوع بحثمان یعنی آغاز فراگیری از این چیه تلویزیون دیدم .
در آن گفتگوی ویژه ی خبری حرف از این چیه آی تی بود و انقلابی که در جهان بپا کرده ، البته مثل انقلاب صنعتی و پیدایش ماشین در غرب و بعد در اینجا ، یعنی خودروهوشمند هم همانطور ، یعنی حرفهای مخبرش از این خبر می داد ، چراکه حرف از مثلا صدور انقلابی از اینجا نبود ، بلکه مثل وارد کردن مثلا همان کتاب این چیه تئوری طبیعی مجموعه ها به کوشش مثلا ستاد یا شورای انقلاب فرهنگی سابق ما بود .
خب دست ما به صدا و سیمایمان که نمی رسید ، از یکی از آنها که در ماشین مشغول گفتگو بودند پرسیدم این چیه : دیجیتال یعنی چه ؟
ایشان ، بلکه تقریبا هر سه باهم پاسخ دادند : یعنی دو دویی .
با اینکه خبر واحد بود پرسیدم یعنی چه ؟ ولی بیشتر از دودویی با خبر نشدم .
خب دیروز که نشد از این انقلاب حرفی بزنم ، آخه وقتی از شهر برگشتم و در خانه مثلا پرسیدم که چرا آن سرباز رانندگی آن پیکان سواری را با هفت سرنشین قبول کرد ، یکی از پسرانم گفت : چه می کرد ؟ آیا در مقابل فرمان مافوقش چاره ای جز آن داشت ؟
چه عرض کنم ؟ خب مثل این سه دانشجو چطور ؟ حالا بیننده ی سیمای ما دستش نرسد که بپرسد ، آیا مثلا دانشجو هم هر چه مافوقش بگوید ناچار از پذیرش آنست ؟
آیا همین که ( یک ) چیزی فراگرفت باز روز از نو روزی از نو ؟ یعنی طبق روش جدید انقلابی باز : هیچ بحساب آید ؟ آیا دو دویی یا این چیه دیجیتالی جز همین صفریک است ؟
یا بقول مرحوم علامه که اول فرموده اند : چشم ما ، باز مثل همین بفرمایند : چشم بینای ما ؟
خب با این فرمایش دو دویی یا این چیه دیجیتالی مثلا مرحوم علامه دیگر چه نیازی به این که ستاد یا شورای انقلاب فرهنگی و همینطور صدا و سیمای ما هم طلب جام جم از غرب کند ؟
مگر پیش از غربیان مثلا مرحوم علامه نفرموده بودند : ... یک سیاهی و یک سفیدی ... ، را فراگرفته ایم ( ما ) ؟ مای خودرو آنهم هوشمندش ؟ که سرنشینش فقط چشم هوشمند هم نیست که بعد افتادنش به (یک) مثلا سیاهی باز روز از نو روزی از نو مثلا بیفتد به (یک) مثلا سفیدی ، بلکه همین هوشمندی را بینایی هم دارد ، بینایی ما را عرض می کنم ؟ البته مای باز خودرو و هوشمندش را عرض می کنم .
حالا ایستگاه بعدی چیست و بعد چشم ما و بینایی ما چی چی ما ؟ بماند برای فرصت بعدی ان شاءالله تعالی ، والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته .
چشم بینای ما
سلام علیکم .
امروز رفته بودم شهر ، وقتی می خواستم برگردم نرسیده به ایستگاه سواری درمیدان نزدیک ایستگاه دیدم یکی از خیابانها را راهنمایی رانندگی بسته ، خیابان بسته شده را که نگاه می کردم یک تجمعی در اواسط آن که ساختمان فرمانداری در آنجا بود به چشم می آمد ، گفتم شاید بمناسبت ایام دهه ی فجر برنامه ای هست ، می خواستم براهم بطرف ایستگاه برگشت به خانه را ادامه دهم که در همین احوال یک وانت نیروی نظامی رسید و از پشت آن نیروهایی که سپر و این چیه باطوم داشتند پیاده شدند و به طرف فرمانداری راه افتادند .
کنجکاو شدم که ببینم چه خبره ، برای همین بطرف فرمانداری راه افتادم و با پرس و جو اینقدر دستگیرم شد که کارگران کارخانه ی نساجی نه ماه دریافتی نداشته اند و برای همین جمع شده اند .
خلاصه چند نفر ( فکر می کنم شش نفر ) از آنها را که برده بودند فرمانداری با یک سواری پیکان که راننده ی آن یک نظامی بود از آنجا بردند ، البته یک سواری نظامی که با راننده پنج نظامی سرنشین آن بود در پی آن راه افتاد .
خب بنده هم که وسیله نداشتم که دنبالشان راه بیفتم که برایتان بگویم به کجا رفتند ، یعنی برگشتم به ایستگاه و سوار سواری شدم و سواری که تکمیل شد راننده اش راه افتاد ، یعنی با سوار شدن چهار نفر ، نه علاوه بر راننده شش نفر ، مثل همان سواری پیکان که آنها را از فرمانداری برد .
آنهم در حالیکه در نزدیکیهای سواری ما مامور راهنمایی رانندگی نبود که راننده ی را بحکم قانون مجازات کند ، البته اگر از ظرفیتش بیشتر سوار می کرد ، که نکرد ، ولی جلوی فرمانداری این چیه پلیس راهنمایی رانندگی هم بود !؟
--------------------------------------------
مطلب به نقل از این چیه وبلاگ همبستگی ، مشارکت ووو بود
چشم بینا :
بسم الله الرحمن الرحیم ، ... ، صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین .سلام علیکم .
برای درک و دریافتی از جهان خارج گفتیم که به رغم راه و روش ارسطویی که مثلا مرحوم علامه خود را پیرو این روش می گویند از روش افلاطونی استفاده کرده اند ، یعنی وقتی می فرمایند :
در نخستین بار که چشم ما بر اندام جهان خارج افتاد و ... ، به رغم راه و روش جدیدی که گفتیم به کوشش ستاد یا شورای انقلاب فرهنگی سابق هم وارد شده (1) ، ما را مجموعه ای تهی ، خالی و یا صفر بحساب نیاورده که فقط فراگیر جهان خارج بود ، بلکه برای یادگیری از جهان خارج هم دستکم عضوی داریم مثل همان چشم که بعنوان مثال فرموده اند .مگر اینکه بعنوان مثال این چشم هم چشم ما نباشد و ما نقشی در مثلا یادگیری آن از جهان خارج نداشته باشیم و کارکردش مثل همان مجموعه ی تهی باشد که عرض شد .
البته بنده نمی خواهم بگویم که راه و روش قدیمی افلاطونی یا ارسطویی با هم فرقی دارند ، همینطور ایندو با روش جدید یعنی روش ریاضی فرق دارد ، بلکه عرض بنده اینست که حتی در روش جدید هم حرف از یادآوری ماست ، ولو بعنوان مجموعه تهی .
وگرنه بقول همان تحفه ی ستاد یا شورای انقلاب فرهنگی ما از ینگه دنیا که زحمت برگردانش از فرنگی به فارسی را کشیده اند همان : آب در هاون کوبیدن ، ی می شود که در کتاب تئوری طبیعی مجموعه ها آمده ، یعنی بنده که بعنوان انسانی بمناسبت انسی با این کتاب برایم پیش نیامد که هیچ بحساب نیامده باشم ، بلکه دقیقا : هیچ بحساب آورده اند
.شما چطور ؟
(2)خب به روش مرحوم علامه که علی الظاهر نه تنها داری عضو و مثلا چشم داریم ، بلکه می بینیم در ادامه فرموده اند : فرض کنیم یک سیاهى و یک سفیدى
دیدیم سیاهى و سفیدى براى مثال اخذ شده و غرض دو خاصه حقیقى از خواص محسوسه اجسام است مثلا اول سیاهى را که با حرکت ابصار بوى رسیده بودیم و پس از وى سفیدى را ادراک کنیم و ... .یعنی چشم بینا هم داریم ، حالا چرا باز بنده بین روش ایشان و روش جدید که ما را هیچ بحساب آورده اند فرقی قائل نشدم ؟ ان
شاءالله در فرصت بعدی بیشتراز این به آن می پردازیم .تابعد فعلا خدا نگهدار .
پینوشت :
1-
حالا این هم مثل همانست که جناب آقای مصباح یزدی فرموده بودند : مسلمانان در سایه تشویقهاى رسول اکرم ص و جانشینان معصومش به فراگیرى انواع علوم پرداختند و مواریث علمى یونان و روم و ایران را به زبان عربى ترجمه کردند و عناصر مفید آنها را جذب و با تحقیقات خودشان تکمیل نمودند و در بسیارى از رشتههاى علوم مانند جبر مثلثات هیات مناظر و مرایا و فیزیک و شیمى به اکتشافات و اختراعاتى نائل گردیدند ؟ یا بقول ایشان عامل دیگری دارد ؟ بماند .2
– هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنسَانِ حِینٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُن شَیْئًا مَّذْکُورًا ؟
بسم الله الرحمن الرحیم ، ... .
محفوظ یا نگهداری شده (قسمت پایانی) :
سلام علیکم .
در فرصت قبلی گفتیم مرحوم علامه هم بروش یادآوری و هم با یادآوری یکی از اعضای ما وارد بحث و کاوش شده اند و اختلاف ما با ایشان در این بود که ما را ( حس ، خیال یا حافظه و عقل ) گرفته اند ، چراکه گفتیم ما را ( حس ، دل و عقل ) هم بعنوان مثال گرفته اند .
با این حساب نه تنها مانعی ندارد که چشم ما بیفتد به فرمایش ایشان که بفرمایند : در نخستین بار که چشم ما بر اندام جهان خارج افتاد و ... ، بلکه این طبیعی تر از آنچه می باشد که چشم ما در مثلا کتاب تئوری طبیعی مجموعه ها به آن افتاده .
چراکه نزد مرحوم علامه اگر ایشان چشم دارند ما هم چشم داریم و می شود این را هم پرسید که : الم یعلم بان الله یری ؟ ولی پس از اینکه یکی از ما چشم داشته باشد و یکی نداشته باشد و بعد هم برای رفع این چیه پارادوکس بقول آقای راسل شاید هم برای اینکه عادلانه باشد !؟ (1) بنا براین گذاشته شود که هیچیک چشمی نداشته باشیم و بعد هم بقول آن کتاب برای اینکه ( آب در هاون کوبیدن ) ی نشود کلاه ی سر خود و دیگری بگذاریم که این (2) دو زیر مجموعه آن باشند ، چراکه طبیعیست که : اگر و فقط اگر دو مجموعه داشته باشیم ، آنگاه مجموعه ای داریم که ایندو زیر مجموعه ی آنند ، چی ؟
بنابراین نمی شود از این ایشان و واردکننده ی ایشان هم که گفتیم ستاد انقلاب فرهنگی سابق یا شورای انقلاب فرهنگی فعلی ما می باشند پرسید : خدا چی ؟
یا ابا عبدالله
پ ن (1) :
یعنی شاید بقولی ظلم بالسویه عدل باشد ! که عادلانه باشد هر دو چشم نداشته باشیم ، چه آن که فرمان اقرا یا بخوان صادر کرده !؟ و چه مجری فرمان که چشمش به این فرمان افتاده باشد !؟
پ ن (2) :
اشاره با این ، آن ووو همان (مجموعه ی جامع) ی است که در این کتاب ، کتاب تئوری طبیعی مجموعه ها را عرض می کنم ، زیر سوال رفته و از جمله مصادیقش که در این کتاب بعنوان مثال آمده پدرمان حضرت آدم علیه السلام است !؟
ناگفته نماند که گفته های این کتاب شامل مجموعه ای بنام مادری که فرزندی داشته باشد هم می شود ، یعنی شامل حضرت مریم سلام الله علیها هم می شود .
چراکه بحسب گفته های این کتاب یا مجموعه ی جامعی نداریم و یا اگر هم داشته باشیم زیرمجموعه ای ندارد ولو اینکه گفته شود : اگر و فقط اگر یک مجموعه هم داشته باشیم آنگاه مجموعه ای داریم که این مجموعه زیر مجموعه ی آن باشد ، یعنی لازم نیست که گفته شود : اگر و فقط اگر دو مجموعه داشته باشیم آنگاه مجموعه ای داریم که این دو مجموعه زیر مجموعه ی آنند ، که این مجموعه ی جامع آن دو باشد که مثل مثال کلاه و زیر کلاه در این کتاب باشد .
نظیر این گفته را در پاورقیهای مقاله پنجم مرحوم علامه هم داشتیم که استاد شهید در پاورقی نهم این مقاله چنین فرموده بودند :
9 - ( یکى از اعمال مخصوص ذهنى عمل مقایسه سنجش است از لحاظ ترتیب قدر مسلم اینست که این عمل پس از عمل تخیل تبدیل کردن علم حضورى به علم حصولى و پس از سپردن حد اقل دو صورت به قوه حافظه انجام مىگیرد هر چند در عمل مقایسه وجود دو صورت شرط نیست زیرا ممکن استیک چیز خودش را با خودش سنجید و مقایسه کرد ولى قدرت ذهن بر این عمل وقتى پیدا مىشود که حد اقل دو صورت پیش خود حاضر داشته باشد . ... ) .
بسم الله الرحمن الرحیم ، اقرا بسم ربک الذی خلق ، ... ، اقرا و ربک الاکرم... .
محفوظ یا نگهداری شده (5) :
سلام علیکم .
به افق ما امشب شب عاشوراست و فردا شبی یکی دیگر از آقایان جوانان اهل بهشت چشم از این دنیا فرو بسته و سرش بر سر نیزه است و گفتیم که سر از تن جدایش هم قرآن می خواند ، ضمن عرض تسلیت بمناسبت عاشورای حسینی التماس دعا دارم .
در فرصت قبلی صرف نظر از مثلا آری نه یا نه آری نگاهی داشتیم به نقطه ی بی بسم الله یا نقطه آغاز مسئله ای که برادر عزیزمان عکاس گرامی مطرح فرموده بودند ، در این فرصت می خواهیم ببینیم آغازش بقول ایشان آموزشی است ؟ یا یه یک جور تلقین است ؟ بعبارت دیگر آیا از سنخ یادآوریست ؟ یا یادگیریست ؟
در فرق این دو پیش از این به نقل از استاد شهید مرتضی مطهری دیدیم که در یادآوری چیزی را که معلوم است یادآور می شویم ولی در آموزش ، یادگیری ووو قضیه قضیه ی : آموختن به انسان آنچه را نمی داند است .
البته برادر عزیزم نظرشان را نفرمودند که بازهم در تایید فرمایش ایشان اگر عرضی داشته باشم بعرض برسانم ، یعنی نفرمودند که اولین محفوظ ما کدامیک از این دورقم است ؟ و کدامیک از این دو اول ؟ البته بقول ایشان : معلوم است اول از آموزش نام برده اند و بعد بقول ایشان : معطوف به آن از یک جور تلقین نامبرده شده .
خب ، بازهم در این فیض اجباری بی مناسبت نیست که نگاه دیگری هم داشته باشیم به فرمایش مرحوم علامه در این زمینه ، ایشان بر خلاف فرمایش برادر عزیزمان در مقاله ی پنجم اصول فلسفه و روش رئالیسم تحت عنوان پیدایش کثرت در ادراکات و علمهای حصولی سخن را چنین آغاز کرده اند : در نخستین بار که چشم ما بر اندام جهان خارج افتادو ... ، و این مناسبترست با آنچه که پیرو آیات قبلی از قرآن می خوانیم : کلا ان الانسان لیطغی ، ان راه استغنی ، ... .
چراکه معلومست که ما چشم دارد ، هرچند که معلوم نباشد که ما بقولی مثلا حس است ؟ یا دل ؟ و یا عقل ؟ یا بقول ایشان : حس ، خیال یا حافظه وعقل ؟ ویا حس ، قلب ، حفظ ، ذکر ، فکر و عقل ؟
یک ضرب المثلی داریم ما ترکها که حکایتش حکایت دو نفریست که یکی از این دو به دیگری گفته : بیا بریم بیابون تا بهت بگم ، و آن دیگری در پاسخش گفته : چرا دور بریم ؟ همینجا تو باغچه بگو بینم ، واین : راه دور ، باغچه نزدیک ، ضرب المثل شده .
از محسنات مرحوم علامه یکی همین یادآوری چشم ماست که بقول ملای رومی از کوچه ی یکی از اعضای پنجگانه ی هفت شهر ما وارد بحث شده اند ، و بعد هم افتادنش به جهان خارج ، البته اگر برای حسی از حواس خمسه ی ما باشد ، وگرنه چشم ما یعنی چه ؟ می شود همان تعریف از فکر که : حرکتی است به مبادی و از مبادی به مراد ، و محرکش معلوم نیست .
حالا هم بقول ما چرا راه دور بریم ؟ چشم ما نزدیک ، حالا این ما و جهان خارج و افتادن این به جهان خارج ، خب جهان خارج به این چی ؟
و اگر جهان خارج هم چشم ی باشد چطور ؟ شنیده اید که وقتی خبر داده شده به حضرت فاطمه ی زهرا سلام الله علیها که حسین و زینب روبروی هم نشسته و چشم به چشم هم دوخته و می گریند ، بانوی دوعالم فرمود : این کارشان است ، یعنی خبر داشتند .
فردا شبی در شام غریبان حسین زینب سلام الله علیها چشم به کجا دوخته ؟ البته یک چشم ، چراکه یک چشم هم به کاروان اسرا دارد .
بسم الله الرحمن الرحیم
محفوظ یا نگهداری شده (4) :
سلام علیکم .
غرض از مزاحمت پاسخ پرسشی است که برادر عزیزم عکاس گرامی مطرح فرموده اند .
ضمن تشکر از صاد عزیز در شفاف سازی مسئله ی مطروحه ، عرض کنم که پاسخ بنده هم همان پاسخی است که برادرمان پس از طرح سوال به آن پاسخ داده اند .
پاسخ ایشان اینست که : هر محفوظی پیرو یا بقول ایشان عطف به محفوظ اول یا بقول ایشان فطری انسانست ، حالا آیا در این پاسخ اولین محفوظ هم از این قانون پیروی می کند ؟ یا نه بقول ایشان ؟ بماند .
چراکه مثلا در کتاب این چیه تئوری طبیعی مجموعه ها که به کوشش شورای انقلاب فرهنگی سابق ، یعنی ستاد انقلاب فرهنگی ما سبز شده آنهم بقول صاد عزیز با لباس ایرانی ، یعنی به زبان فارسی ترجمه یا وارد شده این مسئله مطرح شده ، که به این چیه پارادوکس راسل معروف است .
ایشان که معرف حضورست ؟ دانش آموزان پیش از دانشگاهی یا حوزه ای خاطره ای از ایشان دارند ، آنجا که بعنوان یک فیلسوف ووو بحافظه ی ایشان وارد شد ، همان را که متفکر انقلاب استاد شهید مرتضی مطهری خاطره ای از ایشان دارند که عبارت است از خاطره ای که این فیلسوف از فیلسوف دیگری نقل می کند .
می گوید : وقتی که خاطرات فرانسیس بیکن را بحافطه می سپرده دیده که وقتی او از پدرش پرسیده اون اولی را کی آفریده ؟ و پدرش مانده از پاسخ دادن ، این مسئله برایش پیدا شده ، مسئله ای که شفافش همانست که عرض شد : بماند .
خب ، حالا که فیض اجباری نصیبم شد که خدمت برسم بی مناسبت نیست که نگاه دیگری هم داشته باشیم به فرمایشات مرحوم علامه که اول مثلا یک سیاهی را به حافظه یا بایگانی بقول ایشان سپردند و پیرو آن ، یعنی بقول عکاس عزیز و گرامی پیرو اولی بود که یک سفیدی را هم وارد حافظه کردند و پس از حکم اولی است عدمش نیست ، یا نه ی آری ووو ی اولی پیدا شد ، کجا ؟ زیر سر همان کلاهی که در همان کتاب وارد شده توسط ستاد انقلاب فرهنگی ما یا بروزش شورای انقلاب فرهنگی ما ، آمده که : کلاه با زیر کلاه فرق دارد ، بعبارت دیگر حافظه با موضوع بحث و گفتگوی ما فرق دارد ، محفوظ یا نگهداری شده را عرض می کنم .
خب ایام ایام خامس ال عباست که از ماترک آخرین پیام آور خدا که کتاب الله آن بقول عکاس گرامی پاک شده بود می رفت که پنجمین ثقل دیگرش هم دلیت شود ، که نه تنها از سر دلیت شده اش هم کتاب خدا بگوش رسیده بلکه : باز این چه شورش است ... ؟
بسم الله الرحمن الرحیم .
محفوظ یا نگهداری شده (3) :
سلام علیکم .
الحمد لله رب العالمین با تلاش چند روزه ی مخابرات این چیه تلفن محل ما دیروز درست شد و نیازی نیست که بروم به این چیه کافی نت تا در خدمت شما عزیزان باشم .
امیدوارم که نه تنها مسئله ی گرم کردن بلکه مهمتر مسئله نان خانه های شما هموطنان و منجمله هم استانی های عزیزم نیز درست شود که یکی از شما فرموده بودید و برای ما که از دور دستی بر آتش داریم مثل ایشان ملموس نیست .
مثلا همین چند روز پیش که از شهر برمی گشتم در این چیه اتوبوس یکی می گفت که به عده ای نان نرسید ، در حالی که به چهره ی با سیلی سرخ کرده اش نگاه می کردم داشتم دنبال صورتی از کسی که توان تهیه ی نان خانواده اش را در این روزها هم ندارد می گشتم ، در حافظه ام را عرض می کنم .
در این چند روز از ماه محرم آیا شما هم دیده اید تکیه ای را که قدمت برپایی دویست ساله دارد ؟ از این چیه سیما را عرض می کنم، البته بنده از این چیه هیئت ها انتظار ندارم ، چراکه هیئت محلی جای مسجد محل را که نمی گیرد ، نه اینکه برپایی اینها در محرم و صفر و موقت است ، بلکه برای اینکه اینها هم سنگ بنایشان مثل موسسات ، سازمانها و ادارات ماست .
راستی در شهر یا مدینه ی محل شما هم محفوظی حافظ خانه ی شما نیست ؟! مسجد محلتان را عرض می کنم ؟ عجب سئوالی می کنم ! تازه اگر هم باشد حافظش که محفوظی مثل جمعه ی شهرتان که نیست !
بگذریم بریم سر بحث و گفتگویمان از محفوظ و نگهداری شده که در پاسخ پرسش یاس گرامی هم استانیمان گفتیم که فرقی نمی کرد محفوظ ثقلین بروایت آخرین پیام آور خدا باشد یا قطع و وصلی بروایت ارسطویی هم !؟
باز هم پیش از ورود به بحثمان یعنی محفوظ ، البته بروایت ارسطویی مرحوم علامه ، عرض کنم که در اولین نگاهمان به فرمایش ایشان در این زمینه می بینیم که روایت ایشان به روایت افلاطونی بیشتر می ماند تا روایتی که ارسطو مدعی آن شده است .
چراکه : برای نخستین بار افتادن چشم به جهان خارج بقول ایشان ، با افتادن سایه ای در غار بقول افلاطون مناسبترست تا افتادن مثلا یک سیاهی به چشم ، حسش ووو تا بعنوان محفوظ در حافظه یا بایگانی بقول ایشان .
البته اگر چشم بدون اطلاع حسی افتاده باشد به جهان خارج بقول ایشان ، که از قضا گویا قضیه از همین قرار هم باید باشد که عرض کردم : قطع و وصل ارسطویی هم !؟
که در این صورت روایت روایت جدیدی است و متناسب با دو رقمی صفر یکی که معرف حضورتانست و وجه رایج روایت محفوظ حافظه .
منتها گویا غرب ، که گویا جیره خوار تمدن و فرهنگ گذشته ی ما هم باشد ، در شرق شناسی خود مثل غرب شناسی ما نبوده ، بلکه دیده مقصد جهان خارجی که چشم ما افتاده به آن اشراقش بایگانی یا حافظه ی صفر کیلومتر ماست ، یعنی گویا زحمتش را گذشتگان ما کشیده باشند و نونش را غرب خورده باشد که ما وارد کننده ی صفریک آنها هستیم آنهم فقط مصرف کننده اش و نه حتی مثل گذشتگانمان تکمیل کننده اش که آثار یونان باستان را به کمال خود رسانده باشند .
خب ، برای اینکه برای عزیزانی چون جوان ایرانی عزیز هم بیشتر از این طولانی نشود شما را بخدا می سپارم و فعلا از محضرتان مرخص می شوم تا فرصت بعدی ان شاءالله تعالی ، والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته .
ب
سم الله ... . والحمد لله ... .محفوظ یا نگهداری شده (2) :
سلام علیکم
.اول از همه کانونی گرم را برایتان آرزومندم و امیدوارم که اگر هم مثلا گاز کانونتان قطع بشود و با اطلاع قبلی هم نباشد
لااقل آخرای شب نباشد که برای گرم کردن خود بمانید که این وقت شب چه بکنید ؟ یعنی حالا دیگه حواسمان جمع است اگر چنین بشود ، البته حواسمان جمع است و نه اینکه همین کفایت می کند .خب باز محرم و ایام سوگواریست ، ضمن عرض تسلیت بمناسبت شهادت آقا ابا عبدالله علیه السلام و اولاد و یارانش التماس دعا دارم
.امابعد ، پیش از ادامه ی بحث ، بلکه آغاز بحث
!؟ یک مسئله ای بود در فرمایشات شما خصوصا صاد عزیز که دلیل استقبال ما از آثار بجا مانده از یونان باستان ، و همین حالا بازهم از غرب چیست ؟ ناگفته هم نماند که بنده مانع از این نمی شوم که مثلا صاد گرامی مسئله را به این صورت هم مطرح کرده باشند که آیا پیامبر اعظم صل الله علیه واله و سلم چیزی برای ما بجا نگذاشتند که برویم سراغ یونان باستان و حالا هم غرب ؟ آنهم ما بعنوان متفکر اسلامی بلکه بازهم بقول استاد شهید مرتضی مطهری : حکیم اسلامی ؟در هر صورت مسئله بی پاسخ نمانده ، مثلا جناب آقای مصباح یزدی در درس اول کتاب آموزش فلسفه خود جهت این استقبال را چنین فرموده اند
: مسلمانان در سایه تشویقهاى رسول اکرم ص و جانشینان معصومش به فراگیرى انواع علوم پرداختند و مواریث علمى یونان و روم و ایران را به زبان عربى ترجمه کردند و عناصر مفید آنها را جذب و با تحقیقات خودشان تکمیل نمودند و در بسیارى از رشتههاى علوم مانند جبر مثلثات هیات مناظر و مرایا و فیزیک و شیمى به اکتشافات و اختراعاتى نائل گردیدند .ناگفته نماند که عامل دیگری را هم بقول ایشان دخیل بوده و آن عبارت از
: عامل سیاسى بود دستگاههاى ستمگر بنى امیه و بنى عباس که به ناحق مسند حکومت اسلامى را اشغال کرده بودند به شدت احساس نیاز به پایگاهى مردمى در میان مسلمانان مىکردند و در حالى که اهل بیت پیامبر صلوات الله علیهم اجمعین یعنى همان اولیاى به حق مردم معدن علم و خزانهدار وحى الهى بودند دستگاههاى حاکم براى جلب افراد وسیلهاى جز تهدید و تطمیع در اختیار نداشتند از این رو کوشیدند تا با تشویق دانشمندان و جمعآورى صاحب نظران به دستگاه خویش رونقى بخشند و با استفاده از علوم یونانیان و رومیان و ایرانیان در برابر پیشوایان اهل بیت ع دکانى بگشایند .خب ، بنده فعلا کاری با این مسئله و صورت مسئله و پاسخهای داده شده به آن ندارم ، چراکه در بحث از واقعیت محفوظ که نگهداری شده از چه موقعیتی برخودارست به این هم پرداخته می شود
.بعبارت دیگر هرچند هم که مثلا جناب مصباح مثلا در پایان درس هفتم همان کتاب چنین نتیجه گرفته باشند که
: 5- بنابر این فلسفه نخستین یا متافیزیک تنها علمى است که مبادى خود را مدیون هیچ علم دیگرى نیست بلکه سایر علوماند که براى اثبات مبادى تصدیقى نیازمند به آن مىباشند و از این روى بجا است که آنرا مادر علوم بنامیم .ولی پوشیده نیست که این اثر خوب ایشان هم از محفوظات ماست و به تعبیر ایشان به
مام حافظه سپرده شده و در آن نگهداری می شود .بنابراین چون فرقی نمی کند که محفوظ ماترک آخرین پیام آور خدا باشد یا میراث یونان باستان ویا آثار خوب دیگر بجا ماند در حافظه ی ما ، امیدوارم که یاس گرامی هم پاسخ مسئله ی خودرا گرفته باشند که پرسیده باشند
: چه چیزی را بحافظه می سپاریم ؟خب بسم الله ، ببینیم چی پیش می آید ؟
نگاهی به فرمایش مرحوم علامه در این زمینه
:دیدیم ، یعنی پس از اینکه بقول مرحوم علامه نخستین بار که چشم ما افتاد به مقدمه ی استاد شهید برای مقاله ی پنجم اصول فلسفه و روش رئالیسم مرحوم علامه دیدیم ، نیازی نبود به این ، چراکه ساده و روشن داستان راستان محفوظ همین افتادن مثلا چشم و دیدن یا حس کردن با مثلا حس بینایی است ، فقط می ماند داستان ما بعد حس که بقول مرحوم علامه تجرید از حس است تا برسیم به حافظه و داشتن محفوظی مثل مثلا همان
( یک سیاهی ) بعنوان مثال بقول ایشان ، ارسطو و پیروان ایشان را عرض می کنم ، وگرنه داستان راستان نه تنها متفکر بلکه بقول استاد شهید حکیم اسلامی مثلا افلاطونی که طور دیگریست ، البته بقول ایشان تا برسیم به حکمت متعالیه که همداستان شده باشند ، هرچند باز هم دیدم ایشان هم داستانش داستان ارسطوییست !؟حالا ما چه مرحوم علامه را پرچمدار ی از سردمداران حکمت متعالیه بگیریم و چه بقول استاد شهید صاحب نظری که نظریه ی جدیدی در این باب داده اند فرقی نمی کند ، چراکه صرف نظر از ادامه ی مثلا بچشم آمده یا افتاده بچشم و محسوس ، روایت قصه ی محفوظ بروایت ایشان هم روایتی ارسطوییست
.بنابراین این روایت هم مثل مابعد محسوس جای بحث دارد و فقط همین دو تا هم نیست ، علاوه بر ایندو باز هم فرمایشات ایشان جای حرف دارد که ان شاءالله یکی یکی در فرصت دیگر به آن می پردازیم ، تا فرصت دیگر فعلا خدا نگهدار
. امیدوارم که در فرصت بعدی این چیه تلفن منطقه ی ما هم درست شده باشد و نیاز نباشد که مثل حالا کار بکشد به این چیه کافی نت و فقط مثلا این گاز نیست که قطع و وصل می شود ، بلکه تلفن هم گویا دوحالت دارد ؟ حالا بروایت ارسطویی ؟ وصل و قطع ؟ یا قطع و وصل جدیدش ؟ صفر یک را عرض می کنم ؟بسم ... الرحمن الرحیم ، الحمد ل ... رب العالمین
محفوظ و نگهداری شده :
سلام علیکم .
ضمن تشکر از صاد عزیز بابت پاسخی که داده اند ممنونم از یاس گرامی که پرسشی را درمیان گذاشته اند ، امیدوارم که شما هم این مسئله را بحافظه سپرده باشید ، ولو موقت .
خب ، در تاریخچه ای که بعرض رسید اینهم ناگفته نماند که واقعیت یا دوام قراردادی بعنوان دانشمند یا سوفیست با پیدایش دوستدار دانش یا فیلسوف به پایان تاریخش رسید ، همینطور هم آخرالزمان این هم با پیدایش یادآوری شاگردش و بشرح ایضا سرنوشت این نیز با پیدایش یادگیری شاگرد این هم به حافظه سپرده شد .
حالا ما فعلا یا موقتا کاری با این تاریخچه نویسی هم نداریم که پیش از این و بعد این هم چه بوقوع پیوسته ، چراکه گویا مثلا بقول استاد شهید مرتضی مطهری حکمای اسلامی در تکمیل آخرین پدیده که پدیده ی یادگیری باشد کوشیده و مثلا معلم ثانی و شیخ الرییس آنرا بحد کمال خود رسانده اند .
در حالیکه مثلا شیخ اشراق هم آخرین پدیده ای را که بحافظه سپرده بود به نهایت کمال خود رسانده ، هرچند که بروایت استاد شهید این دو هم مثل دیگران در کوثر حکمت متعالیه بهم رسیده اند .
خب این محفوظ ، یعنی مسلم است که حافظه و حافظی در کارست که این حفظ و نگهداری شده ، ولی بقول صاد عزیز تاریخچه ی محفوظ و نگهداری شده اینست ؟ واگر اینست چرا هنوزهم ادعای دانشمندی و بقول ایشان خطیبی برقرارست و به تاریخ نپیوسته ؟ که مثلا بعدش دوستدار دانش باشیم ؟ ووو ؟
بعبارت دیگر بقول یاس گرامی حالا مسئله اینست که : حالا چیکار کنیم که این حافظه پایدار بمونه ؟
راستی یادم رفت جمعه ای را که پشت سر گذاشتیم متقابلا خدمت خواهر خوبم یاس گرامی تبریک عرض کنم ، برای شما هم هفته ی بهتری را آرزومندم ، هفته ی پایدارتری را ، هرچند که بقول ملای رومی ، ببخشید ایرانی : هفت شهرش را عطار پشت سر گذاشته باشد و بقول ایشان : ما اندر خم یک کوچه ی آن باشد ، من را عرض می کنم که عطار هفت شهرش را پشت سر گذاشته باشد ، از جمله شهر حافظه اش را .
شهر حافظه ی شهر من را عرض می کنم ، راستی : انا مدینة العلم و علی بابها هم در تاریخ آمده ؟ اگر محفوظ است پایدار است ؟ یا ... ؟