پیدایش 2 :
بِ ... ، تَبَّتْ یدَا ... .
سلام علیکم
اول عیدو بهتون تبریک بگم و بعد سر بحث جدید ، نو و تازه رو بازکنم ، مثل ماه نوی که وارد اون شدیم ، ولی با ماههای دیگه همین فرقو داره که اول گفتم ، یعنی اولش عیده ، و عید فطر گفته میشه .
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، الم ، ذَلِکَ الْکِتَابُ ... .
چرا ؟ برا اینکه بقول امام علی علیه السلام ، با روزی که پشت سر گذاشته شده فرق داره ، نه اینکه بقولی در بیرون : دیروز نیس ، یا نیست اونه ووو ، پس یه پدیده ی تازه ، نو و جدیدیه !
چرا ؟ چون اون نیس ! ووو ! پس چی ؟ پس شد دوتا ! یکی اون و یکیم این ، که اون نیس ! و ... .
راستی امروز بعد نماز ، نماز فطرو میگم ، دیگه چی اومده ؟ آیا از اونچه بقول امام باقر علیه السلام ، در ماه گذشته خورده شده هم فطریه داده میشه ؟ یا از اون و اینم که در بیرون گفته میشه خورده شده ؟ حالا با چی ؟ بمونه .
چراکه اگه از همونی باشه که در قسمت پایانی بحث قبلی ، بحث پیدایش پدیده ، بین من و دانش آموزا ، حتی دانش آموزای پایه ی اول ابتدایی ، رد و بدل شد ، فرق داره با بده بستون بین مثلا کتاب ریاضی اونا و بازخوردش ، اونم بعنوان : "تعلیم و تربیت" ، "آموزش و پرورش" و حالا "آموزش عالیش" بمونه که بعد پایان دوران دبستان و دبیرستان فعلی ، و یا دبستان و راهنمایی و دبیرستان قبلیه که یادگار دوران تحصیلی ولیعهد آخرین شاه دوران شاهنشاهی در ایران بود ، حتی بعد جمهوری اسلامی در ایران .
الان دم غروبی که رفته بودید بیرون گفتم از فرصت استفاده کنم و بگم که بقول حضرت ابراهیم علیه السلام امروز ، حتی روز عید ، جدید و نو هم داره غروب می کنه ، چه اینکه اعلام شده باشه امروز عیده و چه اینکه دیشب با چشم خودتون ماه نو رو تو آسمون دیده باشین و ...
همونطور که ماه قبلو تو آسمون دیدم و براتون گفتم که : ماه تو آسمون پیدا شد ، و ... .
الانم شما می تونید برید و تو غرب آسمون اونو با چشم خودتون ببینید و بعدش بیاین و مثل من بگین : ماه تو آسمون پیدا شد ، و ... .
مثل حرفی که در بیرون زده میشه ، پس از پیدا شدن یه پدیده ای براشون ، که این فرق داره با اونکه گفتم که از ناپیدا هم در بیرون گفته میشه ، مثلا در بلژیک ، فرانسه و آمریکا ، و در اینجا ، یعنی ایرانم گفته میشه ، ولی با چشم خودشون ندیدن ، که گفتم ربطی به ما نداره ! حتی اگه بگن ایران خانه ی ما هم هست ! چراکه ما از نعمت چشم برخورداریم ، و دیدنی با چشمو تا با چشم ابراهیمی خودمون نبینیم فقط بعنوان شنیده با گوش موسوی می تونیم بپذیریم .
راستی دو آیه ی آخر سوره بعد حمد رکعت اول نماز عید چی بود ؟
پیدایش 2 (قسمت دوم) :
... ، الم ، ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیبَ فِیهِ ... .
سلام علیکم ، صبح بخیر
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، یسْأَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَینِکُمْ وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ، إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ ...
پیدایش درون :
در بحثی که دیروز مطرج شد ، گفتم که نه تنها اونچه که در بیرون بچشم بیاد ، بلکه بگوش اومدنی هم بدون شک مورد پذیرش ماست ، منتها به عنوان بگوش رسیده ، مثل دیگر مطالب پنج عضو حسی بدنمون از بیرون ، علاوه بر این که هر مسلمانی بقول امام علی علیه السلام ، تسلیم اونه ، چه اقرار بکنه و چه به زبون نیاره ، مطلب نه تنها به همین ختم نمیشه ، بلکه حالا شاید یه چیزی در بیرونم باشه که مثلا به چشم اومدنی باشه ولی به تا حالا به چشم ما نیومده ، خب در مقابل اینم چشم ما مثل هرچشمی مسلمه که تسلیمه ، و چیزی که عیانه حاجت به بیان نداشت دیروز .
اینو با اینم که نیاز به یادآوری نداشت گفتم اول صبحی ، پیش از اینکه بریم بیرون براتون گفته باشم ، تا ان شاء الله که از سر کار برگشتیم ، بگم که نماز عید دیروز فقط در رکعت اول قنوت نداشت !
پیدایش پدیده (قسمت پایانی) :
سلام علیکم ، شب بخیر
بسم الله الرحمن الرحیم ، ... .
آنچه گذشت :
یادم نمیاد یه سالی از سالهایی که در آموزش و پرورش بود ، پس از سلام علیک و "آشنایی" با دانش آموزای پایه ای که تدریس می کردم این کاری رو که می خوام بگم نکرده باشم ، چیکاری رو ؟
... ، الم ، غُلِبَتِ الرُّومُ ، فِی أَدْنَى الْأَرْضِ وَهُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیغْلِبُونَ ، فِی بِضْعِ سِنِینَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَمِنْ بَعْدُ وَیوْمَئِذٍ یفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ ، بِنَصْرِ اللَّهِ ینْصُرُ مَنْ یشَاءُ وَهُوَ الْعَزِیزُ ... .
البته نه وقتی که چشمشون به من بود ، یا حتی بعدشم که گوش می دادن ببینن چی میگم ، بلکه اونوقتی که حواسشون جمع بود ، اینکارو می کردم ، چیکارو ؟ دارم میگم دیگه .
مثلا یه چیزی رو ، معمولا گچی رو که با اون روی تخته بسم الله الرحمن الرحیمو نوشته بودم ، به دانش آموزنشون می دادم ، بعد دستم می بردم پشتم و از اونی که بهشون نشون داده بودم پرس و جو می کردیم !
اصراریم نداشتم که همه به زبون بیارن ، اونچه رو که از اون بیاد میاوردن ، هرکدومشونم بیاد میاورد و می گفت ، میگفتم درسته ؟ و تو اینم اصرار نداشتم ، که همه بگن بله ، آره ...
چرا ؟
... ، الم ، أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یتْرَکُوا أَنْ یقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یفْتَنُونَ ؟ ... .
خب یکیش اینکه چیزی رو که بهشون میگم ، ازشون پرسیدم ، بیاد بیارن ، همونو ، و برا اینم که بیاد بیارن علاوه بر مثلا چشم و گوش ، و بینا و شنواش ، یه چیز دیگه هم دارن ، علاوه بر ایندو هم ، که نه تنها می تونن ببینن و بشنون ، بلکه می تونن بیادم بیارن ، ووو
حتی اگه دانش آموز پایه ی اول ابتدایی هم باشن ، که یادش بخیر سالهای آخر تدریسم تو همین پایه بود .
و حتی نمی تونن بخونن ، بنویسن ، چه رسه به "محاسبه" و داشتن : " دستگاه محاسباتی" توانایی مثل اونچه که در درس ریاضی مدرسه ، اونم با چشم خودشون خواهن دید !
مثلا بشقابی رو که توش دوتا میوه هس ، بهشون نشون داده میشه ، بعد یکی دیگه توش گذاشته میشه ، و وقتی که چهار پنج تا شد ، یکی یکی ازش برداشته میشه تا اینکه می بینن توش هیچی پیدا میشه !
مثل چی ؟ مثل ماه تو آسمون ! مثل امشب ... ! در حالیکه اگه ماه نو پیدا نشده باشه ، ماه فعلی که پیداس ! پیدا هم نباشه ، ناپیداش که تو آسمون پیدا نیست ! که مثلا احمد و اکرم تو پایه ی سوم ابتدایی تو کلاس درس شیرین ریاضی ، اونو بین خودشون نه تنها تقسیمم بکنن ! بلکه به هرکدومشونم به " حساب " : " هیچ " م برسه و ... ، اونم در آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران .
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، ... ، کِتَابٌ مَرْقُومٌ ، ... ، کِتَابٌ مَرْقُومٌ ، ... .
شب بخیر .
پیدایش پدیده 28 :
سلام علیکم ، شب بخیر .
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، إِذَا السَّمَاءُ انْشَقَّتْ ، وَأَذِنَتْ لِرَبِّهَا وَحُقَّتْ ، وَإِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ ، ... ، وَأَذِنَتْ لِرَبِّهَا وَحُقَّتْ ، ... .
پیوند قلبی :
تا خوابم نیومده اول بگم که امروز رفتیم بیرون ، اونم نه یه قدم ، خب این یعنی چی ؟
نه اینکه رفتیم سرکار و خسته ایم و خوابمون میاد و ...
این درست ، اینم درست که برای کسب درآمدی رفتیم و منتشم سر بیرون نمیشه گذاشت ، ووو
ولی معنای دیگه ای هم داره ، یکی همونکه در بدو تولدمون داشت ، پدیده ی بدنمونمو میگم که درنخستین ارتباطمون با بیرون برامون پیدا شد ، یعنی چی ؟
یعنی محسوس شد ، مثلا بچشم اومد ، خصوصا وقتی بچشم اومد ، خصوصا برا خودمون ، برا درون ، براما که دیدیمش ، ولو اینکه در بیرون گفته بشه بچشم نمیاد ، یا اگه بیادم مگه چقده در برابر چشم اندازی به اندام دنیای بیرون ؟ که اعتراف "چشم باز" ی در این گفته نهفته .
اونم از دولب مبارک اندامی در بیرون ، که مثل بدن ما فضایی از بیرونو اشغال کرده ، اشغالگرم نیست ، مثل ما ، و نوش جانش .
ولی آیا در مقابلش یه قدم ، "ولو یه قدم" براش برداشته ؟
که گفتم بله برداشته ، همون که بهش چشم باز کرده ، حالا از همون وقتی که چشم باز کرد به دنیا ، و "نخستین بار که چشمش افتاد به اندام جهان خارج " ؟ بمونه .
خب قبول ، هرچند که زیر اعترافشم بزنه ، و اندامشو جزو اندام جهان خارج بحساب نیاره در "دستگاه محاسباتی" خودش ، خب بازم چشم باز کرده به دینا که ؟
برای این پرسیدم که یه وقت شاید هنوزم بگه "خودش" و که گفت ، یکی از اون دوتایی بگه که " تو" خودش نیگر داشته ! و یه قدم ، "ولو یه قدم " م بقول پیامبر برای هضمش برنداره !
همینم کفایت می کنه که ارتباطی با بیرون داشته ، و مثل ما بیرون رفته دیگه ، چه مثل ما ، یعنی من که اول گفتم بزبون بیاره و چه تو خودش نگه داره ! چی رو ؟
اونم تو این ماه مبارک ! که در درسهایی از قران شبکه ی یک گفته شده داره "در" ش بسته میشه ، تو خبرای تلویزیونم اگه گفته شد که فردا شب ماه نو تو آسمون دیده نمیشه ، پس فرداشب که دیگه نیازی به دیده شدن نداره ! و پیداس که سه شنبه میشه عید فطر .
چراکه این ماه که داره تموم میشه ماه چیه ؟ ماه نزول چیه ؟ به کجا ؟ حالا : " ولو یه قدم " بعد نزولش بمونه برا فرصتی دیگه ان شاءالله ، که امیدوارم در همین باقیمانده از ماهی که دراونیم باشه و کار به روز عرفه نکشه !
پیدایش پدیده 27 :
سلام علیکم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، إِذَا السَّمَاءُ انْفَطَرَتْ ، وَ ... .
ازدواج دانشجویی :
اول خدا رو شکر بگم که پیش از افطار اجازه ی نشستن پشت کامپیوترم بهم داده شد ، البته قبل از اذان ظهرم که دیدم مشتری نداره از فرصت استفاده کردم ، ولی مثل الان نبود که بعد اذان مغربم بتونم براتون حرف بزنم .
تور علمی :
چرا ؟ خب برا اینکه امروز بیرون از خونه نرفتم ، بقول پیامبر " ولو یه قدم " ، البته نه برا اینکه جمعه بود و طبق قرار داد صابکارمون نمی تونه بازخواست کنه و ...
البته با بدنی که محل بحثمونه یه قدمم بیرون از در خونه نرفتم و مثلا چشم به کوچه هم نینداختم ، وگرنه همونطور که گفتم پیش از ظهر با کامپیوتر سیر و سیاحتی داشتم و ...
همونطور که بازم مثلاعصری دید و بازدیدی داشتم از برنامه ی معرفت شبکه چهار تلویزیون ، که می خواست منم ببره تا منطقه ی صفر مرزی خودش ! که خودشم نبینه ! مثلا تو : " آینه " ، و منم خودمو نبینم با : "سخن آفرینی " اون ! که : " غیب " شده بود پشت حرفش ، در حالیکه بقول همون آینه ی تمام و کمال : " علی " پیدا بود ! تمام قدش .
البته نه در تور چشم و حتی بازش ولو یه قدم ...
چشم ، اومدم ، سر سفره ی افطار ...
... , عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ وَأَخَّرَتْ ، ... .
نماز روزتون قبول ، دلم می خواد که سفره ی افطاری رو باز تر اینم بکنم ، ولی بازم به دیروقت میکشه و فردا دیگه جمعه و تعطیل رسمی نیست که بشه نرفت سرکار طبق قرارداد ...
البته نه اینکه بجای دلخواه بعنوان مثال همون برنامه : "معرفت" تلویزیون تور : "خیال" ی گذاشته ، بعد تور " حس " ی ، اونم بعنوان یه تور علمی ! اونم بفرموده ی پیامبر که : طلب العلم فریضة علی کل مسلم و مسلمه ، اونم دلخواه یا بخیال ! خدا که محب یا دوستدار طلاب و جویندگان علم و دانشه ، یا بقول ایشان : عاشقشونه !
چراکه سفره محقر میزبانی ما از ایشون فعلا حسی از اعضای بدنی هس که گفتم کوچکتر از سفره ی غزه هس ، بدنی که محل ازدواج درون با بیرونه ، و اگر بجای ازدواج حسی گفته شد علمی ، برای این بود که در بیرون مثلا : "دانش محور" گفته میشه ، و صرف نظر از اونم که "خیال محور" رو هم شامل بشه ، ولی در سفره اش " حس محور" ی که هس .
البته نه فقط برای اینکه در بیرون حرف از مثلا علوم حسی هس ، بلکه از باب معرفت علومی هم هس ، که یکی از ابواب علمشون باب معرفته ، و سر سفره معرفتم با معرفت حسی میشه افطار کرد .
پس بحث همون بحث ازدواج و فعلا بحث ازدواج حسیه ، تورم تورحسی ، فعلا یه عکس یادگاری با حسی از بیرون داشته باشیم کافیست ، یا تصویری سر سفره ی عقد در " آینه " با اون .
البته من حرفی ندارم که علاوه بر حس رو هم طلب یا جستجو کرد ، ولی به اسم علم و دانش ، حتی معرفت و شناخت رو هم نمیشه سر سفره گذاشت ، چه رسه به خیال ، عشق ووو ، که معادلی براش در درون یافت و کنارش گذاشت در برابر : " آینه " ، و اسمشم گذاشت : " ازدواج دانشجویی" !
فعلا تصویر دو بدن در " آینه " ، با حسی مشترک هم کافیه ، برای پیوند زناشویی ، زناشویی درون با بیرون ، با " بدن محوری" .
پیدایش پدیده 26 :
سلام علیکم ، شب بخیر
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، ... .
خب رسیدیم به شب جمعه ی آخر ماه ، چه این ماه سی روزه باشه و چه نباشه ، تو هفته ی آینده باز تو آسمون شب اول ماه نو رو خواهیم داشت ان شاءالله ، در مغربی مثل شب اول این ماه ...
پدیده ی ازدواج :
... ، یوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ ، ... .
که تا مثلا چشم وا کنین پیدا شده ، که گفتم اختصاص به باز شدن چشم نداره ، و اختصاصم به ماه آسمون نداره ، مثل همون مس سرتا پای بدنمون .
فرهنگ خواستگاری :
... ، هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ مُوسَى ؟ إِذْ نَادَاهُ رَبُّهُ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى ؟ ... .
یا مثل همون باز شدن گوش که در قسمت قبلی گفتم ، پس مختص باز شدن یکی از اعضای حسی ما نیست ، همینطور طلب و خواست اون ، مثل خواستگاری گوش که باز شدنش برای جستجو یا طلب صوت و حرفی باشه و بشنوه که :
اذْهَبْ ... ، فَقُلْ ... ، وَِ ... .
خب اونم که از بیرون بخواد پیوندی با مثلا همین شنوایی ما داشته باشه همینجوری جلو میاد ، حرفش در وادی ، سرزمینی که گوش ماس ، دم از همین حرفا می زنه ، در میدان کار ، که خاص گوشم نیست ، که مثل غزه در این روزا که نمایندگی کنه ، بلکه میدان کار هر یک از اعضای حسی بدنم هست ، وبرای همین گفتم که بدنمان میون درون و بیرونه ، همین بدنی که جرمش : " کوچک" از اندازه ی غزه هس ، در مقیاس خودش با جرم دنیای بیرون ، که کره ی زمین و غزه در اون یکی از سیارات منظومه ی شمسی گفته میشه .
خب ، بازم دیروقت شد و ان شاءالله می خوایم فردا هم صبح زود بریم سرکار ، خب ان شاءالله ازدواج شما دوتا هم که فقط مثلا کارت پایان خدمت نمیخواد ! که یکیتون بگه بعد خدمتی که رفته ! اگه :"قدرت" نخواد ، "پول" نخواد که براش کار کنه ، "فرهنگ" چطور ؟
حالا : " دستگاه محاسباتی " ش بمونه ، چشم بینا ، گوش شنوا ووو ؟ چطور ؟ تا یکی رو پیدا کنه ، یا : " براش " پیدا کنن ، اونم : بره ... ، بگه ... ، و ... .
پیدایش پدیده 25 :
سلام علیکم ، شب بخیر
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، عَمَّ یتَسَاءَلُونَ ؟ ... .
خب دیر وقته و صبحم که نه جمعه و نه تعطیل رسمیه که طبق قرار داد بشه نرفت سر کار ، چراکه سر برجی که پیش رو داریم که مثل دیروز نیست ، مگه اینکه خدا نخواسته اتفاقی پیش بینی نشده ، یا مثل قضیه غزه پیش بیاد ، که هرچند : "دستگاه محاسباتی" ما حسابی براش باز کرده باشه ، ولی مثل سربرجی که پشت سر گذاشتیم بشه ، که الحمد لله نه تنها به خیر گذشت ، بلکه تونستیم برای برا تولد یکی از شما دوتا که امروز بود نیز ککی هم بگیریم ، حالا کادو مادو طلبتون بمونه .
چراکه برا روز جمعه از همون ککم خبری نیس ! ولو بمناسبت چهلمین سالگرد روز ازدواج من و مادرتون ، حتی نه تنها کارفرمای کار جدیدمون ، بلکه کارفرمای قبلی هم به قرار داد : "عمل" کنن ، واو به واوش و "خالص" ، ونه با نا نوشته و ناپیدایی در اون .
تغییر قبله :
... ، یوْمَ یقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلَائِکَةُ ... .
روز تولد شما که فقط روز پیدا شدن بدن شما تو این دنیا نیس ، که رویکرد به این دنیا هم فقط لمسش باشه ، مثل مس بدن ، بلکه بعنوان مثال روز تولدی با :"چشم باز" م از شما که چشم دارین انتظار میره ، مثلا گفته میشه : چشاتو وا کن ، منو نیگا کن ... .
ناگفته ، بعبارت دیگه ناپیدا نمونه که ، همونطور که در مس سرو پای خود گفته شد ، گوینده اش می تونه خومون باشه و لازم نیس که بدنیاآمده و پیدا شده ی "چشم باز" م بگفته ی دیگری باشه ، و حتی نقشی مثل نقش مادرم که گفتم داشته باشیم ، بعد روز ازدواج ! ازدواج با آن گفته ، اونم بدون قراردادی فی مابین !
چراکه وقت که مثلا مادر به فرزندش میگه : چشاتو وا کن ، منو نیگا کن ... ، پیداس که فرزندش "چشم باز" میکنه ، و مادرشو نیگا می کنه ... .
خب ، دیروقته ، اینم بگم و بمونه ان شاءالله برا فرصتی دیگه ، چراکه در رویکرد به دنیا ، مثلا همین نیگا کردن بخودمون روز تولد خودمونم داریم ، بعبارت دیگه رویکرد به خودمون ، که لمس بدن پیدا میشه ، یا همین دیدن با "چشم" ، یا "باز" شدنش ، فقطم چشم گفته نشده .
شنیدین : ... چشم و گوشش باز شده ؟
پیدایش پدیده 24 :
سلام علیکم ، شب بخیر
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، ... ، أَیطْمَعُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ یدْخَلَ جَنَّةَ نَعِیمٍ ؟ ... .
خدا رو شکر که آخرش فرصت نشستن پشت کامیپیوتر به من داده شد ، شما هم خدا رو شکر کنین ، شاید همینم بعضی نداشته باشن و بوسیله اون بتونن حرفشونو بزنن ، مثلا به همه فرصت داده میشه که برن ، اونم تو شبکه ی چهار سیمای جمهوری اسلامی ایران حرفشونو بزنن ؟
البته همه ی شبکه هاش همینطوره ، این شبکه رو برا این گفتم که وقتی از سر کار اومدم و فراقتی پیدا کردم و دیدم کامپیوتر اشغاله از مادرتونم اجازه گرفتم ، که داشت تلویزیون نگا میکرد ، به اون شبکه که زدم دیدم بحث : " وحی و تجربه ی دینی " داره ، نه وحی و تجربه ی اون ، یا دین و تجربه ی این .
البته بمونه که بقول خبر بیست و سی شبکه ی دو در "پیچ و خم" ش تبلیغات بازرگانی عرفان ، نام اساتید ووو رو هم پخش کرد ، ولی : " نفس الامر" ش منو یاد : " وجود " انداخت که یکی اساتید دانشگاهی که می رفتم می گفت و رفتم پای تخته و حرفشو بهش نشون دادم که ببینه چی میگه ، آخه می گفت واجب الوجودم یکی از اقسام وجوده ، مثل خدا تو نفس الامر ! مثل ماه تو آسمون بحث ما ! که به تدریج کامل شد و داره به شکل روز اولش در میاد ، البته به نقل از آقا امام علی علیه السلام گفتم که متقارنش ، و به تبع در مشارق آسمون .
... ، کَلَّا إِنَّا خَلَقْنَاهُمْ مِمَّا یعْلَمُونَ ، ... .
پس خدا رو شکر کنیم ، که شاید یکی مثل : "ما" همین فرصتم نداشته باشن .
حالا چه مثل من یا یکی از شما دوتا که گفتم بدنمونم حکایت از ما داره ، و چه یکی به نمایندگی از ما بعنوان یه خانواده ، یه جماعت و یه ... ، مثل نماینده ی خدا روی زمین ، برا رسوندن حرف خدا به مردمش ، حرفی که به اون رسیده ، حالا به عضوی از حواس پنجگانش ؟ یا به دل و قلوب حسی ؟ و یا ... ؟ بمونه .
چراکه هنوز در"پیچ وخم" بدن و حسی از اون هستیم .
خب ، می خواستم بگم که سر برجی که گفتم رسید ، روز تولد یکی از شما دوتا روکه فرداس بهش تبریک بگم ، ووو ، که بمونه .
خب دیروقته و ان شاءالله صبح زودم می خوایم بریم سرکار ، پس ان شاءالله در فرصت دیگه ، خصوصا از روز تولد ، اونم روز تولدی در عالم اکبر و بزرگتر از این دینا ، و روز تولدی که تبریک گفتم .
پیدایش پدیده 23 :
سلام علیکم ، شب بخیر .
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، ... ، فَلَا أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ ، وَمَا لَا تُبْصِرُونَ ، ... .
چرا ؟ الان میگم ، ولی اول بگم که شما دوتا هم مثل من روز تولدتون یادتون نمیاد ، منتها همونطور که من روز تولدتونو بیاد میارم ، شما هم روز تولد خواهر و برادر کوچیکترتونو می تونید بیاد بیارین .
ودیگه اینکه این روز تولد اختصاص به من و شما دوتا نداره ، هربنی آدمی ، حتی پیامبرا رو هم شامل میشه .
خب ، موضوع بدنمون بود ، بدنی که از بدو تولد داشتیم ولو کوچیکترشو ، و پیش از بدنیا آمدنم داشتیم ، منتها در رحم مادر ، و در اونجا شکل گرفته ، که فعلا با شکل گیری و رشدش در اونجا کاری ندارم ، ولی اینو هیچ بنی آدمی نمی تونه منکر بشه که پیش از بدنیا آمدن از مادرش ، بدنی نداشته ، بشرح ایضا همون حسو ، لمسو میگم ، ولو اینکه مثل بدنیا اومدنش یادش نباشه .
حالا نقش مادر در شکل گیری بدن چه بوده ووو ، بمونه ، ولی مدتی حامل و باردار بدنمون که بوده ، و خونه ی اول بدنمون که رحم مادرمون بوده ، ...
حالا بعد بدنیا آمدن و نقشش بمونه ، چراکه شاید پیدا بشه مادری که در مثلا زمان وضع حمل یا بعد آن و شایدم قبلش از دینا رفته باشه و ...
پیدایش پدیده 22 :
الهی به بی بی دوعالم !
سلام علیکم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، وَالطُّورِ ، وَکِتَابٍ مَسْطُورٍ ، ... .
غرض از مزاحمت بعد ازظهری اینه که بچه ها مادرتون یادتون نره ، قدرشو بدونین ، من نمیگم مثل من کف پاشو ببوسین ، ولی محوربودنش تو خونه که مثل روز روشنه .
من که دلم می خواست الان تو قم بودم و میرفتم گلزار ... ، سرخاک مادرم ، الان که کتاب لامسه رو سر بدنه ، و بر خاکش بوسه می زدم ، الان که لامسه حامل بدنه تا بارشو به مقصد برسونه ، در عالم درون که بقول صاحب این روزا عالم اکبر و بزرگتر از عالم بیرونه ، حتی بزرگتر از عالم شگفت انگیز بدنمون ، عالم میان دوعالم درون و بیرون .
مامان بزرگ خویی هم یادتون نره ، که خدا برامون نگهش داره در محوریت خانواده ی مادریتون .
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، تَبَارَکَ الَّذِی بِیدِهِ الْمُلْکُ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ ، الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیاةَ لِیبْلُوَکُمْ أَیکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ ، الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا مَا تَرَى فِی خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِنْ تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى مِنْ فُطُورٍ ، ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَینِ ینْقَلِبْ إِلَیکَ الْبَصَرُ خَاسِئًا وَهُوَ حَسِیرٌ ، وَلَقَدْ زَینَّا السَّمَاءَ الدُّنْیا بِمَصَابِیحَ ... .
پیدایش پدیده 21 :
سلام علیکم ، شب بخیر
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، یا أَیهَا الْمُدَّثِّرُ ، قُمْ فَأَنْذِرْ ، ... .
امشب حرف زیادی براتون ندارم ، فقط می خوام بگم که دستاوردمون هرچندم که چشمگیر نباشه ولی اول اینکه بقول آقا امام باقر علیه السلام ، از هیچی بهتره ، و در ثانی بی نیاز از بیرون هم هستیم که بریم پیشنویسی از مثلا بلژیک ، یا فرانسه و یا آمریکا رو ، نه تنها وارد ، بلکه پاشم امشب امضاء کنیم !
شب امضاء :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، ... ، اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَینَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ ... ، یدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ یعْرُجُ إِلَیهِ ... .
البته بازم یادآور بشم که به ما ، یعنی من ربطی نداره که که بیرون چی میگه !؟
چرا ؟! برا اینکه از سر تا پا ی بدن منم مثل شما دوتا حکایت از مجموعه ای داره ، نشون به اون نشونی که امضاء حس لامسه پاش خوابیده ، به شهادت میان ایندو ، دستی که مس کرد ، بهنگام وضو ، طهارت پیش از برپایی نماز .
خب در نمازم که امضای : " نعبد" ، و نه اعبد ، رو داره ، حالا پیشنویس پیشنهادی بیرون این باشه که : مجموعه ی جامع نداریم ، یا مثلا دم غروبی در تلویزیون شبکه ی چهارش بگه : "ما نیستیم ، هرچه هست اوست" .
ما با دوچشم همون بدنمون دیدیم که با دولب بدنشون اینو فرمودن در بحث از : " کمال انقطاع " .
ولو اینکه لب بربندیم و سکوت اختیار کنیم ، بر : "عشق" برگردون : "محبت" ی هم در دعایشون داشتن ، ووو
مگه اینکه بخوان پاشو امضاء کنیم ! اونم نه با بدنمون ! بلکه با حسی از حواسش ، که بهش قلب و دلم گفته بشه و دریافت کننده ی فرمایش ایشونم باشه .
بعدشم یادمون نره و شاید بخوان بهش فکرم بکنیم ، تازه علاوه بر این ، یعنی اندیشیدن ، مهر و امضای عقل و خردمونم پاش بزنیم !
خب ! محضر خونش کجاس این وسط من !
که بقولی : " بمجرد حسش به اونجا سپرده میشه " ؟
که یادمون بمونه ! فراموش نشه ! که به اون استناد بشه ؟
وقتی دولب باز میشه برا گفتنش و به زبون میاد ؟ مثل فرمایش ایشون ؟ لا ینقطع از بدن ؟ مثل بدن ما ؟
البته فعلا حس لامسه بالاسر بدنه ، از اون می تونن امضاء بگیرن .