جنبش تبیین اشتغال نیمه ی نخستین :
سلام علیکم .
اول یه چیزی رو یادآوری کنم ، اونم اینکه ماه مبارک سالروز تولد نخستین نوه ی پیامبر صل الله علیه و اله وسلمه ، همچنین سالروز خلافت همین مولود نیمه ی ماه مبارک ، از سلسله خلافت علوی .
چراکه پس از رحلت پیامبر و پس از خلیفه ی سوم بود که با فشار مردم علی بن ابیطالب خلیفه شد و بعد او بود که حسن بن علی جانشینش شد .
البته خلیفه جانشین با پیگیری جنگ با معاویة بن ابی سفیان ، که ناتمام مانده بود و منجر به آتش بس و واگذاری خلافت به معاویه ، از خلافت بازماند ، متاسفانه !
چرا ؟! برا اینکه بد نیست یادی کنم از شورای شش نفره خلیفه ی دوم ، که علی بن ابیطالب یکی از آن شش نفر بود و وقتی در شورا مطرح شد که آیا بر اساس کتاب خدا ، سنت پیامبر و سیره ی شیخین (خلفای پیشین) خلافت می پذیرد ، گفت :
طبق کتاب خدا ، سنت پیامبر و رای خودش قبول می کند .
که پیشنهاد داده شده در شورا به عثمان شد و او خلیفه شد ، بعد او بود که مردم روی آوردن به علی بن ابیطالب و همونطور که گفتم خلیفه شد و یه خلافتی بجا گذاشت که نظیرش تا کنون مانند نداشته ! چرا !؟ خب برا اینکه حسن بن علی فرصت تکرارش را پیدا نکرد ! البته بقول حسین ابن علی : به سیره ی :"جدّ "و"أب" .
یا بقولی نیمه ای از:"ثقلین" ، یعنی :"سنّت" ، که اگر محقق می شد ، اونوقت حسین بن علی می گفت : جدّ ، أب و أخی ! که متاسفانه نشد ! و همین خلافت کوتاه علی بن ابیطالب رو هم یه امری آرمانی ، رویایی ووو جلوه داده و برا بعضیا هم غیر عملی ! و ... ! حتی غیرعلمیم ! حتی علوم اسلامی در مدارس ویژه ی علوم دینی و بعبارت دیگه حوزه ! چه رسه به در دانشگاه ها و منجمله در این :
ج.ا
و :"بر بنیان دانش" غربی !
امّا بعد : إِنَّا أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ أَنْ أَنْذِرْ قَوْمَکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ یأْتِیهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ، ... .
بحث رسید به اینجا که آیا فقط مثلا چشم ، دیده و دل یا قلب ، ودر نهایتم :"بایگانی" مهمون ماه مبارکه ؟ (پ) بقولی مثلا فکر و عقل چی !؟
فعلا کاری ندارم که گفته شده :
علم یا دانش اگر همراه با اذعان به نسبت باشه تصدیقه ، والّا تصوره ، والّا هم گفته شده یعنی : اگه همراه با اذعان به نسبت نباشه ! تصوره .
ولی همینکه گفته شده و میشه : "تصور و تصدیق" حکایت از این داشته باشه که مثلا بقول استاد شهید مرتضی مطهری : همه ی علوم یه تصوراتی دارن و بعد تصدقشونه .
آیا داستان اینه ؟
شارحی که در دهه ی شصت تو تلویزیون یا سیمای این :
ج.ا
نهج البلاغه رو شرح میداد ، "تصور و تصدیق" ی رو که در خطبه ی اول اومده ، احتمال داد که مقصود همون تصور و تصدیق ابواب منطق قدیم باشه .
در حالیکه نهج البلاغه می گوید :"کمال" تصور تصدیقه ، و درثانی تعبیر اینه : ... ، وکمال (تصوره) تصدیق به ، ... .
شب بخیر . شب هشتم ماه مبارک هزار و چهار صد یک هجری شمسی
---------------------------------------------------
پ :
حالا به مثلا روایت : نخستین بار که چشم ما بر اندام جهان خارج افتاد و مثلا یه سیاهی دیدیم و ... .
میزبان ماه مبارک ! بمونه !
حافظه ی ماندگار (پایانی) ، تصدیق :
سلام علیکم ، شب بخیر .
یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ، ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیةً مَرْضِیةً ، فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ، وَادْخُلِی جَنَّتِی .
ضمن تبریک بمناسبت بیست و هشتم ماه رجب ، ماه خدا ، و روز مبعث ، بعثت خاتم پیامبران ، و در آستانه ی ماه شعبان ، ماه پیامبر خاتم صل الله علیه و اله وسلم ، که ایندو ماه مقدمه ی ورود به ماه مبارک رمضانه ، بد نیست بمناسبت بحث مطلبی رو از استاد شهید مرتضی مطهری ، در نخستین ! علم یا دانش از بقول ایشون :"علوم اسلامی " که در مجموعه ای بنام :"آشنایی با علوم اسلامی" ، که قبلا در اینجا هم براتون گفته ام بگم .
برا اینکه هرچند شباهتی به بحت من داره ، ولی یه فرق اساسی و بنادی داره ، اونم اینکه ایشون ، اگه یادتون باشه فرموده ان فارابی یا بنا بر قول مشهور معلم ثانی ، منطق معلم اولو باب بندی کردن به دو باب ، و پس از ایشون ، فارابی ، علم و دانشم دو قسم شد .
و اگه بازم یادتون باشه استاد شهید فرموده اند در علوم ، یعنی هرعلم یا دانشی ، (اقدام) ی دو کار یا دو (عمل) ه ، یعنی همون دو باب ، دو قسم ووو ، منجمله (دو تعریف) ، و همینطور دو تصدیقم !
حالا فرقش با حرف من چیه ؟ فرقش همین (من ) یا شما و یا دیگریست ، همونی که به ایندو کار یا عمل اقدام می کنه ، این اساسی و بنیادی و اصلی ترین فرقه ، چراکه کی ایندو کارو می کنه ؟ من ؟ شما ؟ یا ... ؟
نه اینکه کی تعریف می کنه ؟ یا اول تصدیق می کنه ؟ بلکه کی (تعریف و تصدیق ) یا (تصدیق و تعریف) می کنه ؟ جز من ؟ شما ؟ یا دیگری ؟
برا اینکه حرف روشتر بشه ، پرسش اینه که آیا مثلا چشم یا عضو دیگری از اعضای حسی ما اقدام به این دو کار یا عمل می کنه ؟ یا اقدام کننده مثلا حس بینایی و یا حواس دیگر ماست ؟ و یا (خاتم) حواس پنجگانه ی ما ؟ و یا ... ؟
البته حتی هر عضوی از اعضای بدن ما در اقدام به کار یا عملی دخیلن ، ولی بحث از اقدام کننده به عمل یا کاریه که (موندگاره ) ، در حالیکه بعنوان مثال در یادآوری چیزی که مثلا چشم ما به اون افتاده ، دیگه نیازی به افتادن چشم ما به اون نیست ، همینطورم حسش ، بینایی رو میگم .
حالا بمونه که مقصود از (ماندگار) و (ماندگاری) یعنی چی ؟! و آیا اونی که الانم در حال اقدام به عمل یا کاریه ؟ یا اونی که از اولش ، اول کار یا عمل ، تا آخرشم دست اندرکاره ؟
چه در مقام تعریف ، و چه در مقام تصدیق ، البته اگه ایندو کار یا عمل به ترتیبی باشن که معلم ثانی ابداع کرده و بقول استاد شهید ، لااقل تا الان ، دیگران از آن پیروی کرده ان .
خب ، در خاتمه بد نیست اینم گفته بشه که تازه (تصدیق) ی که در علوم ، که گفتم بقول استاد شهید همه ی علوم ، خودش دو قسمه ! یعنی وقتی میگن تصدیق ، مرادشون (تصدیق ! و تکذیب) یا (تکذیب و تصدیق !) ه !
در باب تعریفم همینطوره ! و اختصاص به ( اقدام) به یکی از این (دو) کار یا (عمل) نداره !
حالا بمونه که هر کدوم از این دو هم مثلا زشت و زیبا ، یا زیبا و زشت ، یا خوب و بد ، و یا ... ، خلاصه مثبت و منفی داره در اصل ، بنیاد و ... !
مثلا در (شکل) اول استدلال ، یا باب تصدیق ، که گفته شده ، لااقل تا این زمانم ! که :
کبری کلی باشه ، و صغری موجبه (مثبت) !
خب کبری چی !؟ آیا مثل (خوب) ملای رومی ؟ که در قسمت قبلی گفتم مسکوته !
برا همین در کتب بعنوان مثال اومده :
هر انسانی فانی (منفی) است ، سقراط انسان است ، پس سقراط فانی است !
بعبارت دیگه (ماندگار) نیست !
در حالیکه کی ماندگار نیست !؟
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته . پدر .
سلام علیکم
در بحث از دانش اندیشه یکی از مسائل علم یا دانش بود که مطلب طالب علم یا جوینده ی دانش است و برای اینکه مطلب روشن بشود در این بحث می خواهیم به این پرسش بپردازیم که علم یا دانش یعنی چه ؟
البته همانطور که مرحوم مرتضی مطهری فرموده اند ، که در نقدی از این چیه مارکسیسم دارند ، مانعی ندارد که بقول مرحوم علامه چشم ما بیفتد به آنچه که از مثلا پیش از میلاد و مثلا در یونان باستان تا کنون در باب علم یا دانش گفته شده ، چراکه استاد حرفشان در نقدی که دارند اینست که استاد به شاگرد می گوید فعلا این مطلب را دریافت کند تا بعد دلیلش را هم درک یا دریافت کند .
درک یا دریافت :
پس مانعی ندارد که مثلا چشم ما بیفتد به فرمایش مثلا مرحوم علامه که در باب " ادراکات و علوم حصولی " در مقاله ی پنجم اصول فلسفه و روش رئالیسم فرموده اند و حتی درک یا دریافت حسی چشم یعنی بینایی را هم داشت ، چراکه ما هم مثل ایشان علاوه بر درک یا دریافت عضوی مثل چشم کاری مضاعف یا بیشتر از این درک یا دریافت را هم داریم که مرحوم علامه از آن به دیدن تعبیر فرموده اند ، مگر اینکه حرف این باشد که این کار ما یعنی دیدن کار عضو افتاده به فرمایش ایشانست .
ولی وقتی حرف از حس و مثلا حس بینایی می زنند پس مدرک یا دریافت کننده ای علاوه بر عضو و مثلا چشم داریم ، می ماند اینکه برای عضو مثلا چشم درک و دریافتی از مثلا جهان خارج که به آن افتاده بود نداشته باشیم و نخستین درک یا دریافت ما پس از مثلا افتادنش به جهان خارج دیدن چشم باشد که کار حس بینایی چشم باشد ، بعبارت دیگر در این کار افتادن چشم ما به جهان خارج این عضو ما درک و دریافتی نداشته باشد که بدین وسیله حسش یعنی حس بینایی با جهان خارج ارتباطی برقرار کرده باشد و مثلا حرف این باشد که چشم عضوی از اعضای حس بینایی است و یا همین که معمولا گفته می شود چشم عضو بینایی است و کارش دیدن است .
ادراکات یا دریافتها :
خب تا اینجا ما هم مثل مثلا مرحوم علامه درک و دریافتی داریم ، حالا چه کار مثلا چشم ما باشد که فرمودند می افتد به جهان خارج و مثلا فرمایش ایشان و چه کار عضو بینایی باشد که عبارت باشد از چشم ، و فعلا کاری هم نداریم که چرا ایشان فرموده اند : ادراکات ؟
و کاری هم نداریم به اعضای دیگری که داریم و مثلا گوش هم عضو شنوایی باشد و دیگر اعضای حواس پنجگانه ی ما ، مگر اینکه مراد از ادراکات این ادراکات حواس پنجگانه ی ما باشد ، که به نظر نمی رسد مقصود این باشد فقط ، و مراد از تعبیر " علوم " هم مثلا علوم حسی باشد فقط .
با این حساب آنچه که مرحوم علامه پس از افتادن چشم ما به جهان خارج ، بلکه در افتادن چشم ما به جهان خارج فرموده اند ، یعنی علاوه بر حسی بینایی و دیدن یعنی تجرید از حس ، بایگانی و بعد هم یادآوری آن در مقایسه با دیدنی که بار دیگر چشم ما به جهان خارج افتاد و حتی حکم به مثلا این سیاهی است که چشم ما به آن افتاد ، دیدیم و مجرد از حس بایگانی کردیم و بشرح ایضا حکم به این سفیدی است در بار دیگر افتادن چشم به جهان خارج ، و حتی عدم الحکم این آن نیست ، مثل این سفیدی آن سیاهی نیست که نخستین بار چشم ما به آن افتاد ، یعنی است و نیست و حتی بقول ایشان پندارش هم کار عضو این کار است که تا کنون مثلا چشم بود بقول ایشان ، یعنی مثلا چشم ما افتاد به جهان خارج و مثلا همین فرمایش مرحوم علامه و درک دریافتی حاصل شد که نامش علم است .
اقسام علم یا دانش :
حالا این علم یا دانش ما همان علمی است که مثلا گفته شده : العلم ان کان اذعان بالنسبة فتصدیق ، والا فتصورا ، یعنی همان این این است وگرنه این آن نیست که طبق نظر مرحوم علامه که بقول مرحوم مطهری در نوع خودش بدیع و جدید می باشد عبارتست از حکم و عدم الحکم که درقضیه ی موجبه ی مثلا این یک سیاهی است و به شرح ایضا این یک سفیدی است ، و قضیه ی سالبه ی سفیدی سیاهی نیست ، یا این یک آن یک نیست !؟ نظریه ی مرحوم علامه اینست که : درمقایسه ی این یک با آن یک عضومدرک که تاکنون چشم بوده متوقف می شود ، بعیارت دیگر روند کار افتادن چشم باز می ایستد ، و مثل حکم به این این است ، حکم به این آن است نمی کند و این عدم الحکم حکم پنداشته می شود و لابد ادراکات یا علوم پیدا می شود !؟ و عبارت بود از یک قضیه ی موجبه و یک قضیه ی سالبه و البته با طبق نظریه ی جدید و بدیعی که ایشان داده اند .
قال النبی : العلم علمان ، علم الابدان ، علم الادیان
خب اگر بنا باشد که ما مثلا چشممان بیفتد به فرمایش دیگران که ببینیم چه می فرمایند و بدینوسیله دانا شویم ، چرا چشم انداز ما یونان باستان باشد ؟ ولو اینکه امام خمینی (ره) هم در کشف الاسرارشان کشف فرموده باشند که نه تنها ارسطو و افلاطون ، بلکه استادش سقراط و استاتید قبلی او هم شاگردی حضرت سلیمان نبی علیه السلام را کرده باشند ، خب چرا به پیام پیامبر خدا نیفتد ؟ که بقول مرحوم محمد تقی جعفری گویا از از یونان باستان تا امروز هیچ اتفاقی مثلا در یثرب یا مدینه نیفتاده !
حالا بماند منطق سلیمانی که چه تفاوتی با مثلا منطق ارسطویی دارد ؟ چراکه آن حضرت به شاگردشان بدون دلیل نفرموده اند : انه من سلیمان و انه بسم الله الرحمن الرحیم ، چراکه بعدش دلیل هم آورده اند .
ولی ما اگر دستمان را گذاشتیم در دست علما و دانشمندان یونان باستان ، و امروزه هم بگذاریم در دست غرب دارای علم و دانش ، کی و چه وقت می خواهند دلیلی برای حرف خود داشته باشند ؟
اینکه نمی شود ما مثلا چشممان بیفتد به فرمایش مثلا مرحوم علامه و نهایت این چیه الگوریتم این افتادن هم حکم و عدم الحکم این افتادن باشد و علم آغاز شود !؟ چراکه کافیست واحد درک یا دریافت ما را بتوانند تقسیم کنند ، حالا بماند به تقسیمی که یکی از اقسامش عبارت باشد از عدم قسم دیگر !؟ مثل همین نظریه ی جدید مرحوم علامه که عبارت است از حکم و عدم الحکم ، هرچند بنده که فرقی بین این نظریه و تقسیم قدیمی علم به تصدیق و تصور نمی بینیم ، چراکه تصور عبارت است از : وان لم یکن اذعان بالنسبة ، یعنی علم اگر تصدیق نباشد پس تصورست .
ادامه ی این بحث بماند تا فرصتی دیگر انشاءالله تعالی ، قبل از خدا حافظی بد نیست یادآوری کنم که امروز روز جمهوری اسلامی است که حضرت امام خمینی (ره) فرمودند به آن رای " آری " بدهیم و دادیم ، که عده ای اندک هم رای " نه " یعنی نه آری ! دادند حالا طبق نظریه ی جدید عدم الحکم مرحوم علامه یا مثل یکی از اقسام قدیم علم که تصور یعنی نه تصدیق است بماند ، ولی 31 سالست که دلیلش را نه تنها آن مرحوم بلکه دیگری هم تاکنون برایمان نفرموده که چرا ؟
البته خیلی ها و منجمله مثلا استاد مطهری در همان نوروز 58 در این چیه تلویزیون تشریف آوردند و فرمودند که : حکومت اشکالی دارد و جمهوری شکلی از حکومت است ، و تعبیر اسلامی را هم چنین فرمودند که اسلام برنامه ی زندگیست و برای تمام شئون انسان برنامه دارد ، و محتوی حکومت هم طبق برنامه ی دین است ، که همین امروز هم باز از این چیه سیما شاهدش بودم ، همانطور که مثلا دیشب شاهد سخنرانی برادر حسن رحیم ازغدی در همین زمینه بودم .
ولی هنوز که هنوزه برای بنده این مسئله هست که آیا دین یا اسلام برای شکل حکومت حرفی نزده ؟ از یونان باستان تا امروز ؟ مثلا در یثرب یا مدینة النبی ؟!