به وقت نماز (پایانی) :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَکِّرٌ ، ... .
سلام علیکم (الف) ، صبح بخیر .
امروز ، که گویا اتوبوسا کار نمی کنن ، خب وسیله ی شخصیم که دیگه نداریم بریم سر کار ، گفتم ضمن عرض تسلیت مجدد بمناسبت امروز ، بحثو به جایی برسونم !
خب این رسوندن می تونه معناش اینم باشه که مثلا بگوشی ، و نوشتشو به چشمی برسونم ! و والسلام !
خب سلام در زبون قرآن ، که به :"زبان عربی" نازل شده ، معنی ختم کلامم داره ! # و ختم کلامم می تونه رسیدنش به گوشیم باشه !
البته نه :"گوشی" ایی که پیامرسونا حرفشونو به اونا میرسوننا ! چه خارجیش و مثلا همین :"تلگرامی" که ... ، و چه داخلیش و مثلا :"سروش" .
خب برا اینکه اینام نیاز به گوشی دارن که به اون برسونن ! حالا چی !؟ بمونه ! فقط :"والسلام" و اونم :"والسلام علیکم" یادشون نره (ت) .
------------------------
الف :
... ، الْحَمْدُ لِلَّهِ ... ، وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ (ب) ، ... ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یعْدِلُونَ ، ... .
یه حرفی که زده میشه ، خب برا یکی زده میشه ، وگرنه معنا نداره حرف زدن ! همینطورم مثلا گوشی که حرفی براش زده نشه !
و این در بقولی :" مابعدالطبیعه" ی گوشم جریان داره ، که حسی برا شنیدن نداشته باشه !
ناگفته نمونه که این در قضیه جریان ... حس ، عضو و مثلا حرفی که به اون گوش داده میشه هم برقراره ، و اینم نمونه که در هردو سر چه از مثلا طرف حس ، و چه از طرف اونچه که به عضو حسی میرسه ، مثلا حرفی که بگوش میرسه ، و گفتم که این فرق داره با گوش دادن به حرف ، هرچند به اصطلاح یه :"الخوارزمی" یا بقولی :"الگوریتمی" داره ، ولی آغاز و انجامی :"صفر" نداره ! که ان شاءالله فرصت بشه بیشتر میگم ، و :"فعلا" اینو خواستم گفته باشم که یکی از طرفین قضیه "صفر" یا خالی و یا تهی ، بعبارت دیگه عدمی نیست !
یعنی بعنوان مثال یکی حرفی نزده باشه و بگوشی نرسیده باشه و شنیدنی اتفاق افتاده باشه ! همینطور در مسیر نزولشم ، یعنی شنیدنی در کار نباشه و گوش داده بشه به حرفی ! که زده بشه !
نه نزولی ! مثل نزول مثلا حرف خدای رحمانِ رحیم ! که اینم بمونه سر فرصتش ان شاءالله ، "فعلا" همین :"قدر" گفته باشم که بعنوان مثال وقتی حرف یه عالم یا دانشمندم که به گوشی میرسه ، که تا اون وقت ! بهش نرسیده ، هرچند اون گوش یه پای قضیه هست ، که گفتم ، ولی گوشی در اندازه ی اون حرفیه که بهش رسیده ، همینطور حسشم # و ما بعد اونم !
همینطورم # و ما بعد نزول مثلا حتی حسی (پ) که برای مثلا گوشی گفته بشه ! مگه اینکه قضیه بقولی پنجاه پنجاه باشه بحساب ! البته نه بحساب علم یا دانش ریاضی رایج در مراکز علمی دنیا و منجمله ایران و بعد جمهوری اسلامیم !
ب :
إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ ، عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ ، تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ ، ... .
پ :
که گفتم نهایت حرف بشر تا این زمانم همینقدر یا اندازه هست ! که بعد رنساس یا انقلاب صنعتی در اروپا و غرب و دنیا ، منجمله در ایران و بعد جمهوری اسلامی ایران به صراحت به زبونم آورده میشه ! اونم نه به :"زبان علم" یا دانش ! بلکه به :"زبان قرآن" م مثلا !
ت :
چراکه واجبه ! وگرنه نمازم تمومی نداشت ! بدون سلام !
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته .
معرفت علمی :
سلام علیکم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ ... .
... وَ ... .
... انْشَقَّ الْقَمَرُ، ... .
اشاره :
ضمن عرض تسلیت ، و آرزوی بهبود ، بابت زلزله که تا آخرین خبر(پ) ی که بگوشم رسیده کم تر از 320 کشته و کمتر از 3950 مجروحم نداشته ، که امیدوارم زیاد گسترده تر از این نبوده باشه و تا میشه هم نباشه ، هرچند از آن (پ2) گفته یا نوشته شده و میشه و خواهد شد ، ولی فقط شنیدنی با گوش ، یا خواندنی با چشم نبود !
خب دیشب حسش کردیم ! نه حرکت پرده ها ، چراغای آویزون و .. رو با چشم ، و بعدش :
زلزله
رو با گوش ، بلکه مثلا همون که شبکه ی خبر تلویزیونم بعدش خبر از :"حسّ" ش در تهرانم داد و ... .
و مردم مثلا محل ما هم رفتن بیرون ، و ماشین یا خودرو هاشونم از پارکینگ در ! آوردن ، خب مام اگه داشتیم در میاوردیم دیگه ! خودش که نمی تونست ! حالا نمیگم یه روزی اونقد پیشرفت کنه که تا "حس" کرد ، نه اینکه شنید یا خوندش ! نه تنها خودش بیاد بیرون ، بلکه در پارکینگم باز کنه ! یا بشه براش ! چه رسه به اینکه مثل حیوونی مارم خبر کنه ! که می خواد یه خبری بشه ! و مثلا با بوق زدنش ! یا ... .
شناخت دانشی ! :
یا دانش بنانش ! :
بعد از ظهر :
دیشب که مردم اومده بودن تو کوچه ، چشم به بچه ای نیفتاد ! البته بچه که میگم بچه ای رو میگم که نمی تونسته خودش بیاد .
خب شادید همسایه ها هممثل ما بچه ی کوچیک نداشتن ، ولی اگه داشتن چی ؟ و اگه مادر یا پدرش ، و یا خواهر یا برادری که می تونست بیاد ، اونم بغل نمیکرد بیاره !؟
واگه میاورد در گستره ی کدوم حس بود !؟ حس شنوایی ؟ بیناییش !؟ و یا مثلا همونی که زلزله رو درک کرد !؟ یا با زلزله درکش کرد !؟
باچی !؟ و گستره ی چی !؟ که گستره ی ایندو! حس ، بلکه دوشدن حسم در گستره ی اونه !؟ که گفته میشه : ایندو ، این سه ، ووو حس ! حتی : حس !
مثل همون که گفتم تلویزیون گفت : در تهرانم حس شد ! حتی اگه مقصودم :"لمس" باشه ! بنام "لمس" و قلمی لمسم .
پ – که از تلویزیون ، از شبکه ی خبرسیمای جمهوری اسلامی ایران ، بگوش رسیده .
پ2 – که گویا در عراق به ثبت رسیده بوده ، که ته تغاری رو از تهرون راهی ما کرده بود که خبر از ما بگیره ! و وقتی تونست تماس بگیره احساسشو حس کردم !
حالا بمونه که در گستره ی :"مجازی" در :"کربلا" هم به ثبت رسیده بود !
همینطور ، شبکه خبرم که اول در :"حلبچه" و بعد در :"خانقین" به ثبت رسوند ، که تا خبر از تلفاتی جانی و بدنی در :"قصرشیرین" داد ، دیگه نیازی به مجوز ، :"روادید" و یا ... نداشت ! (پ3)
خب گویا الحمدلله ! که در :"همسایه" گی ما نبوده ! و در آخرین خبری که بگوشم رسیده ، در :"سرپل ذهان" ثبت شده !
راستی از عراق چه خبر!؟ حس کردن ! و ... !؟
راستی از داعش چه خبر !؟ به :"گردن" نگرفته !؟ خب معلومه که نه ! :"طبیعی" رو هم به گردن بگیره !؟ اونم زیرزمینیشو!؟ بقولی :"بابا تو دیگه کی هستی!؟" ، یا :"به تعبیر معروف " دیگه :"جلل الخالق!؟" چی آفریده یا خلق کرده ! خدا دیگه ! پس کی !؟ طبیعت مثلا !؟ خب بله گفتم طبیعیه ! ولی طبیعت رو چی !؟ مثل "خودرو" !؟ یا ماشین رو چی !؟ ماشین یا خودرو آفرید !؟ یا خلق کرد !؟
پ3 – مثلا :
زلزله زلزله ما داریم میاییم ، ... .
سیره ی علمی :
سلام علیکم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ ، وَأَنْتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ ، وَوَالِدٍ وَمَا وَلَدَ ، لَقَدْ خَلَقْ ... .
اشاره :
خرمشهر که آزاد شد ، تا رادیو بگوشم رسوند ، با داداش مهدی رفتیم بیرون (پ) و :
الله اکبر ، الله اکبر ، ...
گفتیم ، به همین مناسبتم بود گفته امام که : خرمشهررا خدا آزاد کرد .
امسالم ، تو راهپیمایی اربعینم ، گفته شد :
اربعین را خدا خلق کرد (پ2) .
فراموشی :
اول اینو بگم تا یادم نرفته ، بعد برم سر اونی که می خوام بگم ، که خیلی لطیفه !
داداش مهدی که گفتم اونوقت مدرسه نمیرفت ، نه اینکه کودکستان میرفت ، یا بعدش که شد مهد کودک ، چرا ، پیش دبستانی رو تو خونه میگذروند ، همین ! حالا ! اونم بگوشش خوردو بقولی :"خودرو؟" ؟ یا به چشش و دنبال من ؟ یا من بهش گفتم بیا (پ3) و اومد و یا مجبور بود بیاد !؟ ووو ؟ بمونه !
لطیفه :
بعد از ظهر :
کی فکر(پ4) شو می کرد !؟ اونم من !؟ یادش بره !؟
بعد چهل و سه سال خوردن انواع دستپخت بقولی :"حاج خانم" خونه ، تازه اونم با :"داده" یا :"بودجه" ی من ! ، حالا دقت و ظرافت درگیاهی و حیوانی ووو ی مورد نیازم بمونه ! از این فرصت خدا دادی بهره نبرم !؟ و در جلسه دوم آموزش ، اونم فقط آبگوشت ! یادم بره که درجسله دوم (پ5) که گفته شد نخودا رو ببین نرم شده ، و راهکارشم گفته شد که با دندون ببین ، دیگه لازم نبود گفته بشه که بعدش گفته شد اگه نرم شده بود سیب زمینی رو بریز ، البته بعد پوست کندن و شستنش ، گفته ی جلسه ی قبلم باز تکرار بشه !؟ که گفته شده بود وقتی نرم شد ، البته نه بازم با دندون تکرار بشه ! بلکه با کاردی مثلا ، بعد زیرشو خاموش کن !
آخه دیروز سرآشپز که پیش از رفتن بازم نهارو بار کرده بود ، وقتی اومد رفت تو آبگوشت کمی آب ریخت و بعد مدتی زیرشو خاموش کرد و گذاشت سر سفره و ... .
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، ... ، فَلْینْظُرِ الْإِنْسَانُ مِمَّ خُلِقَ ؟ ... .
حرفو کوتاه کنم با فرمایشی از امام باقرالعلوم علیه السلام و بمونه برا فرصت دیگه ان شاءالله .
راستی مثلا آبگوشت علمیم داریم !؟ حتی بقول پیامبر :"محمد بن عبدالله" (پ6) بگستره ی علم یا دانش بدن ، که گوش و چشمیم که گفته شد ، هرکدومشون مشتی از پنج مشت ، مشتی بنام :"بدن" هستن تازه !
پ - بیرون بیرون که نه ، آخه جاییکه ما سکونت داشتیم ، مستاجرش که فقط ما نبودیم ، علاوه بر خود صابخونه ، دو خونواده ی دیگه هم ساکن بودن ، یکیشون رییس آموزش و پرورش منطقه ی اونجا بود ، حالا بعدش سرپرست مدارس ایرانی در کویت شده باشه ؟ هم بمونه ، اونجا برا خودش اگه یه محله نگیم ! دستکمی از یه محل نداشت ، اونم با رفت و اومدایی که به اونجا میشد و به مرکزیتی درمنطقه اونجا در اومده بود ، مثلا یه روز نماینده ی شهرستان تو مجلس ، بعد سخنرانی رو منبر مسجد جامع اونجا ، اومد و رفت خونه ی آقای رییس که گفت ، حالا قبلش مثلا مدیرکل خدا بیامرز آموزش و پرورش استان و ... بمونه .
پ2 – مقام معظم رهبری .
پ3 – مثلا :" ... بیا تا بریم ، ... .
پ5 – در نوشته ی قبلی ، دیروز ، تحت عنوان :"نقطه سرخط ، سرخط علم یا دانش و گستره ی اون "
پ6 - که خدا و فرشتگانشم درود می فرستن بر او (صل الله علیه و اله و سلم ) ، اونم بقول برنامه :"سمت خدا" ی امروز تلویزیون ، نه فقط با سخنگوی گوش و شنواییشم ، یا با سخنگوی چشم و بیناییشم ، بصورت نوشته ی به زبون آورده شده !
بلکه به :"وسیله" ، :"توسط" و یا ... ی :"مومنین" هم ، چه مرد و چه زن و چه مانند ایندو .
اللهم صل علی محمد و ال محمد
پ4 – خب یادم رفت ! که بگم مراجعه بشه به نوشته ی : ألسّلام ... .
زبان پژوهش :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، حم ، وَالْکِتَابِ الْمُبِینِ ، إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیلَةٍ مُبَارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنْذِرِینَ ، ... .
سلام علیکم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، الم ، تِلْکَ آیاتُ الْکِتَابِ الْحَکِیمِ ، هُدًى وَرَحْمَةً لِلْمُحْسِنِینَ ، الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ یوقِنُونَ ، ... .
خدا رو شکر که یه بار دیگه به شبهای قدر رسیدیم ، به اولین شب ، شب نزول قرآن ، که امیدوارم به شب درک و دریافت این بارشم برسیم ان شاءالله ، البته بقول نیلوفر گرامی " قیمتی " تر از سال گذشته .
چراکه سال گذشته هم درک و دریافتی داشتیم ، حالا چفدر ؟ مثلا به قدر و اندازه ی یادآوریش ، مثل مطلبی که نیلوفر گرامی به نقل از دیگری برامون یادآوری فرمودن .
خب برا چی ؟ آیا برا اینکه ما هم برا دیگری یادآوری کنیم ؟ یا هی برا خودمون !؟ خب آخرش چی ؟
یا می خوان ما بهش فکر کنیم و بیندیشیم ؟
مثل اونچه که به زبون آورده میشه ، از کتاب خدا گرفته یا هر نوشته یا گفته ای ، حالا بقول اون برنامه ی معرفت تلویزیون نازل شده از علم و دانش گوینده یا نویسنده اش ؟ یا عالی ترین درک و دریافتش ؟ که درک و دریافتی علاوه بر علم و دانشم داشته باشیم ، یا نازل ترش ؟ نه نازل تر از علم و دانش فقط ، بلکه نازلتر از یادآوری حافظه هم ، حتی حافظه ای که دستاوردش درک و دریافتی جمعی حواس باشه و مثلا از طریق شنیدن گوش باشه که به زبون آورده ای رو درک و دریافت کرده ، یا مثلا چش که نوشته ی اونو درک و دریافت کرده ، اون به زبون آورده رو میگم .
حالا چه به زبون آورده ، بقول اون برنامه ، دونسته رو به زبون آورده باشه ، یا عالیتر و یا نازلترشو ، نازل کرده باشه برای گوش یا چشمون .
برا چی ؟ خب برا اینکه بشنویم ، ببینیم ، ولی فقط همین ؟ بدانیمم همینطور ! حتی اگه گفته نشده باشه ، که گفتم شده ، این دیدن و شنیدنم علم یا دانشه .
خب بعدش چی ؟ یعنی بعد دونستنش چی ؟ همونطور که پرسیدم : آخرش چی ؟ حالا بزبون آوردنش ، برا دیگری هم نه ! برا خودمونم ! بمونه !
چراکه آیا مثلا وقتی بگوشمون رسید و شنیدیم به زبون میاد و میاریم ؟ یا مثلا بچش اومد و دیدیم ؟ ویا هردوش ؟ و جمعی ایندو ؟
حالا چه بینایی جامع شنوایی باشه ، و چه جامع ایندو .
خب ، حالا نیلوفر گرامی ، که فرمایش ایشون بعنوان مثال است ، پس از شنیدن ، یا دیدن و یا جامعه ایندو اون فرمایشو بزبون آوردن ؟ البته نه برای دیگری ! چراکه فرمایش ایشون برای ما ، همونطور که گفته شد ، قدر و قیمت یادآوری رو داره ، اونجا که گفتم : یه سومی اظهار فرمودن ، کریمانه .
یعنی قدر مسلم ارزش و "قیمت" یادآوری رو داره ، حالا ارزش فکر و اندیشه و عالیترش جای پژوهش داره .
منتها چه پژوهشی ؟ چراکه یادآوری شده ، بتبع محقوظ بوده ، حالا قبلش مقلوب و محسوس ، یا بقول مثلا مرحوم علامه مجرد و محسوس بوده ، بمونه .
پس اگر روند پژوهش و الگوریتمش ختم به یادآوری نشه ، پژوهش دیگه پیشرو داریم ، حالا اون چیه و به چه زبونیه ؟ بمونه .
چراکه نیاز نه تنها به "همفکری" داره ! بلکه پیش از اون به "همزبونی" ! البته همزبونی فکری ، نه مثلا همزبونی قلبی و دلی ، در "همدلی" مثلا .
که امیدوارم مثل فرق مولا در صبحدم امشب شکافته نشه به مثلا : "قیمتی" و "هرقیمتی" و اونم "بی قیمتی" ! که شده ! کجا ؟ درست همینجا ! پژوهش فکری رو میگم ! زبان علمو میگم !
اونم درد آورتر از شکافتن فرق مولا ! چراکه ای کاش مثل اون یه متفکر ، یه عالم یا یه دانشمند خودی اینکارو کرده بود ! بلکه از قدیم و یونان باستانش گرفته تا عصر حاضر ، به زبون آوردش نه تنها به اصطلاح مسلمان ، بلکه ایرانیم نبوده ! و متفکر و عالم و دانشمند ایرانی مسلمانم مثل نیلوفر گرامی نقل قول کرده ! و اگرم بهش فکر کرده به زبون اون فکر کرده !
البته نقله که جدیدشو یه ایرونی به زبون آورده ! ولی گفتم که : "جدیدشو" !
به به روحانی ، دولت و ... (پایانی)
... ، طه ، مَا أَنْزَلْنَا عَلَیکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى ، إِلَّا تَذْکِرَةً لِمَنْ یخْشَى ، تَنْزِیلًا مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَالسَّمَاوَاتِ الْعُلَى ، الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى ، لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَمَا بَینَهُمَا وَمَا تَحْتَ الثَّرَى ، ... .
حالا فرض کنیم پیامبر مبعوث نشده ، انقلابیم رخ نداده ، حتی ایرونی اون ، ولی کجا ؟! نشده و رخ نداده رو میگم ؟ محل و جاشو میگم ؟ مگه اینکه بعثت و رخداد ، حالا صرف نظر از زمانش ، همین جا و مکان باشه ، نه بقول مثلا جناب قمشه ای در شبکه چهار سیما ، در سخنرانی همین امروز : "نفس" ش یا "دومیش" و بقول استاد شهید مرتضی مطهری : تا دو نشه بازی نشه !
امروز می خواستم تنهایی برم سر کار ، ولو یه مترم شده کار کنم و ... ، ولی وقتی تو این فکر بودم تلویزیون ، همون شبکه چهار ، داشت بیننده شو دعوت به "همزبونی" با خودش میکرد ، حالا دعوتش به :"همدلی " بمونه ، فرصت دست داد امروز میگم ، فعلا می خوام از همزبونی باهاش بگم .
ان شاء الله که همینم بتونم بگم ، آخه با کدوم زبون بگم ؟! وقتی بقول تلویزیون برا گفتنش زبون زبون ریاضیه !؟ اونم در خلق و آفرینش عالم ! پس فرض کنیم که بِرَند زبونی نداریم ، نه تنها :
اقرا باسم ربک الذی خلق ، ...
بلکه ریاضیشم !
ولی زبون چی ؟! نداریم ؟ چراکه برنامه ی تلویزیونی که ایرونی نبود ! خارجی بود ! و با بِرَند ایرونی به گوش می رسید !
حالا بمونه که همون :"یکی بود یکی نبود" ایرونی با بِرَند "هندی" که بقول تلویزیون ، البته برنامه ی خارجیش ، توسط عربا به اونجا رفته " طی هشت قرن" ، بگوش می رسید ؟ یا کشف "هندی" با بِرَند ایرونی ؟ ولی یه "بود" ی به گوش می رسید ! نه "نبود" ی مثل "نشده و رخ نداده" ای گه گفته شد !
بعد همین یکی بود یکی نبودم جناب قمشه ایم نفرمودن که گفته میشه : یه چیزی بود ... ، مثلا آدمی ، حیوونی ، ویا ... ، و قصه که با نبودی برا بچه ها گفته نمیشده و نمی شود و نخواهد شد .
البته انصافا ایشون مثل بن بستی که در خارج برای "زبون ریاضیشون" پیش اومده ، یه اشاره ای به بن بست "یکی بود یکی نبود" نمودن ، ولی مثل خارجیا براش چیزی به زبون نیاوردن ! هرچند خارجیا هم برونگاهی به زبون نمیارن ، و وقتی میگن :"فازی" مقصود فازی از همون "صفریک" شونه ، و دارن میگن کاری با سروتهش ندارن ، و دعوت به "همدلی" تو اون وسط میکنن !
یاد یکی بود یکی نبود ، انرژی هسته ای ، که گفته میشه " حق مسلم ماست " که نه ، چراکه آمریکا و پنجش ، البته صهیونیست و شیشش ، میگن چی ؟ نبودشو ، صفرشو ، ووو ، بلکه یاد :"دانش " اون افتادم ، چراکه این "ما" کجای هسته تشریف داره ؟ سرش ؟ تهش ؟ که نبود و صفرم نباشه !؟ و می خواد ته یا سرشو بدونه ؟
یا وسط و تو "دل" ش ؟ و می خواد سرو ته یا ته و سرشو بدونه ؟ و اونوقت بقول تلویزیون ، البته خارجی ، با فیلمی هندی "جا" یگاهتونو نشون داد ؟! که در وسط یه "معادله" ی ریاضی بود ؟!
جایگاه شما که چیزی جز میان مثبت و منفی یا منفی و مثبت ، و بعبارت دقیقش همون کشف هندی نیست ! که قرار بود "ته" یا "سر" هسته باشه ! و :
... عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى !؟
و :
لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَمَا بَینَهُمَا وَمَا تَحْتَ الثَّرَى !؟
حالا گیرم که بقول تلویزیون هرچهار سالم "نوبل" ریاضیم بهتون بدن تو "هند" ، و یا ...
اونم در حالیکه برفرض داشته باشیم :
اقرا و ربک الاکرم ، الذی علم بالقلم ، علم الانسان ما لم یعلم ؟
البته در خاتمه ناگفته نمونه که مالم یعلم نه دونستن نبود ، صفر و ... ، چراکه به کی ؟ آیا همون که میان مثبت و منفی یا منفی و مثبت قرار داره ؟ چه در ایران و چه در خارج .
بلکه "یکی" که هست ، البته نه صد در صد "یک" ! چراکه :
... إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیطْغَى ، أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى
حالا نه دهمش مانعی نداره ، البته بشرط یکدهم بودی ! نه حتی صد در صد نبودی ، همینطور صفرکیلو مترش ! یادش بخیر نامگذاری سال گذشته !
به "دو" نام خدای "رحمان رحیم" ، إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ ، لَیسَ لِوَقْعَتِهَا کَاذِبَةٌ ، ... .
در حاشیه (پایانی قسمت اول) :
سلام علیکم
باران رحمت الهی امروز سنگ تموم گذاشت ، بی سابقه بود ، در این سال ، هرچند که ما رو خونه نشین کرد و نشد بریم سر کار .
البته نه کار امسال که در نامگذاری امسال اومده ، که گفتم با صابکارش کار ندارم که ملته یا دولت ؟ و یا همونطور که در نامگذاری اومده دولته یا ملت ؟ یا هردوش ؟! و شایدم هیچکدومش !؟ البته بقول عوام ! که خواص به اونا نسبت میدن !
خب می مونه کار ، که عبارت از "همدلی و همزبونی" ، البته همونطور که گفتم "همزبونی و همدلی " ، چراکه همونطور که من به زبون آوردم ، تعبیر "همدلی و همزبونی" م به زبون آورده شده .
حالا به چه زبونی ؟ این قسمتو با حرف در این زمینه می خوام به پایان برسونم .
زبان دل :
دل یا قلبم مثل عضو و حس ووو ی ما زبون خودشو داره ، درستکه وقتی ما حرف می زنیم ، حالا به زبون ایرونی یا خارجی و بقول عربا عجمی ، چراکه همونطور که زبونای دیگه نزد اونا زبون عجمی بحساب میاد و اختصاص به زبون پارسی یا فارسی ما نداره ، نزد ما هم ، مثل دیگر زبونا ، زبون دیگری خارجی و عجمی بحساب میاد ، خب ما به هرزبونی که حرف بزنیم می تونه زبون دلمون باشه ، همونطور که می تونه زبون عضو ، حس وووی ما باشه .
مثلا گفته شده که عرفا حرف دلشونو می زنن ، یا مثلا علما و دانشمندا ، مثلا دانشمندای حسی حرف حسشونو می زنن ، البته این دومی رو در عین حال که می گن ! ولی به زبون نمیارن ! یا نمی خوان به زبون بیارن ! چراکه زبون علمی فقط زبون حس نیست ! حتی عرفا هم امروزه دفتر و دستک علمی وا کردن و برا خودشون نه تنها در مثلا حوزه ، مدارس ویژه علوم دینی ! بلکه در مثلا دانشگاه ها هم کلاس و درس دارن !
دل یا قلب :
من فکر می کنم با اینکه بیش از چهارده قرن از ظهور اسلام می گذره ، یعنی بعث آخرین پیامبر اسلام ، که در همین ماه رجب سالروزش پیش رو داریم و پیشاپیش تبریک بگم ، ولی هنوز بشر تو مایه های دل ، قلب و مراکز حسی داره سیر می کنه ، در حالیکه ما بعد آخرین پیامبر اسلام ، که فلب یا دلشون گیرنده ی حرف خدا بوده ، حالا بانوی دوعالم حضرت فاطمه سلام الله هم بمونه که دوسه سه ماهی گیرنده ی حرف خدا بوده ، عالم امامتو داریم ، یعنی گیرنده ی حرف خدا رو زمین بوده و هنوزم هست ، وگرنه نه تنها "اهل زمین " بله "زمین" م به "زبون" آورده نمیشه در حرف خدا که عبارت بود ، هست و خواهد بود :
... الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ... .
چه گیرنده اش عضوما و مثلا گوشمون باشه ، و چه حس و مثلا دل ، قلب و مرکز شنوایی ، و چه دل یا قلب ! ووو
اونوقت بشر دم از حافظه می زنه !
در حالیکه همونطور که پیش از این در اینجا گفتم ، حافظه دو طرف داره ، مثل عرش خدا ! و یه طرفش دل یا قلب و قلوب حسی و اعضای اونه ، و حافظه جامع طرف دیگشم هست ، امامتو میگم ، امامت پیامایی که دل یا قلب و قلوب حسی مثل پیامبرا با "ارتباط " عضوشون با "خارج = عجم" برقرار کردن ، با "همزبونی و همدلی" با بیرون و بقولی "اونورآب" .
حالا زبون امامت چیه ؟ بمونه ! یعنی زبون "کار" رو پیاما چیه ؟ بمونه !
خب ، پس بیکار نبودم تو خونه ! تو این روز زیبای بارونی رو میگم ، چراکه یادم میاد فکرمیکردم ، حالا حسنیش بمونه ، فکرمی کرد من ! حالا حسینیشم بمونه ! مثل شما ! یعنی ما ! مای نعبد گو در نماز ! که سلام نمازم به اون داده میشه !
حالا زبون فکر چیه ؟ بمونه ، و زبون من چیه هم بمونه !
چراکه اولش یادآوری حافظه هست و زبون اون ! حالا اعلا و علیش بمونه ! اونم یادآوری نه تنها حرفای خدا که آخرین پیامبر اسلام گیرنده ی اون بوده ، بلکه ...
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
ضمن عرض تسلیت بمناسبت ایام فاطمیه ، که امیدوارم بهره ی کافی رو از اون برده باشین و ببرین ، و منم از اون بی بهره نذارین ، الحمد لله که دست خدا بهاری دیگرو رقم زد و دسختشو درک کردیم ، که بهمین مناسبت تبریک میگم و سالی نو رو برا همه آرزومندم ، سالی بهتر از آونچه که پشت سر گذاشته شد ، چه یه سال و چه مثل من یه شصت و اندیشو .
خب امسالم که سال همزبونی و همدلی ملت و دولت ، البته :" دولت و ملت ، همدلی و همزبانی " نامیده شده ، حالا تا فردا که طبق سنوات گذشته در مشهد بیشتر باز بشه ، فعلا یه نامی داره از یه کاری برای دولت و مردم ، که من با اون کار کار دارم ، و فعلا وارد ارتباط کارگر و کار ، و کار کارگر نمیشم .
کاری که بناست در این سال بیشتر مورد توجه قرار بگیره !؟ در همه ی کارا ، منجمله اقتصاد ، فرهنگ ، ووو ی سال گذشته ، همچنین در اقتصادم مقاومتی ووو ی اونم ، و ... ، در این نامگذاری روشنه که عبارت از :"همدلی و همزبون " ه .
که اینم مثل کارگر و کار ، یا کار و کارگره !؟ چطور ؟!
چراکه دل یا قلبم مثل دیگر ادراکات ما مثل اعضای حسی ، حواس ووو ، زبون خاص خودشو داره ، البته مقصود زبان مثلا عرفا ، شعرا ووو نیست !
بله زبان معرفت و شناخت هست ! ولی اون معرفت و شناختی که همه داریم ، داشتیم و خواهیم داشت ، معرفت و شناخت اولیه که همه داریم ، و اختلافی اگه هست همونه که در سال گذشته بحثمون به اون رسید ، که در کلمات کلیدی آخرین نوشته ی سال گذسته اومده : " کمال اول" .
ان شاءالله اگه فرصتی دست داد در این زمینه می خوام حرف بزنم .