ادامه ی موضوع اندیشه در قرآن (2) :
... ، انّه فکّر و قدّر ، ... . (1)
سلام علیکم ، شب بخیر .
بعداز ظهری کمی خوابیدم و دیدم حالا که خوابم نمیاد (2) بحث اندیشه در قرآن رو پیگیر بشم .
اندیشه :
در نوشته ی دیروز (3) گفتم که گفته شده :
... ، انّه فکّر ... .
یا مثلا گفته شده :
ای برادر تو همه اندیشه ای (4)
و این اختصاص به فرهنگ دینی یا اسلامی و مسلمونا و ایرونیا نداره ، بعد قرون وسطی در اروپا هم مثلا گفته شده :
من فکر می کنم (5)
یا من می اندیشم ، ویا می اندیشم .
اندیشه در قرآن :
خب ، حالا اندیشه در چی ؟ در قرآن ، حالا چرا نگفتم اندیشه در کتاب خدا ؟
پیش از پاسخ به این و پرسش قبلی که رفته باشه زیر سوال ، یه مثال بزنم .
گفته شده که از اولین رییس قوه ی قضائیه ی جمهوری اسلامی ایران پرسیده شده بوده که :
کجای قرآن :"عشق" اومده ؟
پاسخ رو با این پرسش داده بودن که :
به من بگید کجاش نیومده ؟
خب ، حالا اگه می گفتم اندیشه در کتاب خدا ، خب کجای سبعا من المثانی ، یا سوره ی حمد اندیشه ، یعنی فکر اومده ؟ خب بله اونجا که :
... انعمت ... .
گفته شده ، چراکه نعمت شامل نعمت فکر یا اندیشه هم میشه .
بلکه اونجا هم که گفته شده :
... ، الرّحمن ... .
حتی اونجاهم که گفته شده باشه :
... الرّحمن ... .
حالا در :
بِ ... .
چطور ؟
خب ، برا امشب ناگفته نمونه که اندیشه در قرآن ، معناش فقط اینا که گفتم نیست ، می تونه معناش تفکّر یا اندیشیدن در قرآن باشه ، یعنی اینکه قرآن گفته :
... ، انُه فکّر ... .
یعنی او در قرآن اندیشید ، به قرآن فکرکرد یا اندیشید و قدّر ، یعنی سنجیدش ، اندازه ش گرفت ، ... ، شب بخیر .
زیرنویس :
1 - سوره ی مدّثر .
2 - البته اگه برم بخوابم طبق معمول خوابم می بره ، یعنی بی خوابی به سرم نزده ، بلکه بقول آرلوند در پاسخ به رییس جمهور آمریکا ، راحت می خوابم .
3 - دو شنبه 26 بهمن 1395 هجری شمسی .
4 - مولوی .
5 - دکارت .
همفکری :
سلام علیکم
... ، کَذَلِکَ یوحِی إِلَیکَ وَإِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ، لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَلِی الْعَظِیمُ ، ... . کتاب خدا ، قرآن عظیم ، سوره ی شوری .
بحثی رو که امشب می خوام ، یعنی تصمیم دارم مطرح کنم ، یه چیزیه مثل همزبونی ، هم احساسی و همینطور همدلی ، البته اگه چیزی به اسم دل یا قلب داشته باشیم و کاریم بنام تقلب ! که معادلشو به فارسی ببینیم چی میشه گفت !؟ که مثل تقلب که کار قلبه ، اونم کار دل باشه .
البته گفته شده که مهر یا محبت و بقولی عشق کار دله ، ولی آیا مثلا :"تفقّه" کار دل یا قلب نیست ؟ حالا :"تعقّل" ؟ بمونه ! که کار عقل یا خِرَده ، ولی گفته شده که بعضیا عقلشون تو مثلا چششونه ، یعنی چی ؟ یعنی تعقل کار چشم می تونه باشه ! چه رسه به حس و قلب یا دل .
خب ، پس بحث یا کاوشی که می خوام داشته باشم ، باشما و نه تنهایی ، وقتی می تونیم داشته باشیم که یه چیزی به اسم فکر یا بنام اندیشه داشته باشیم ، نه اینکه من یا شما داشته باشیم ، و یکی از ما نداشته باشه ، یا یه کاری به اسم تفکر یا بنام اندیشیدن داشته باشیم ، وبقولی که در بحث قبلی گفته شده این کار ، کار یه چیزی به اسم فکر یا بنام اندیشه در ما نباشه ، بعنوان مثال مانند دیدن نباشه که کار چشم یا حس بینایی و بقولی پنج یا شصت و هشت تای دیگه هم نباشه ! مثل :"عِین" که گفته شده باشه هفتاد معنی داره ، خب نزد هفتاد تا دیگه ! یا هفتا دیگه ! وگرنه نزد مثلا چشم که یه معنی بیشتر نمی تونه داشته باشه که !
خب فکر ! می کنم وقتی مثلا گفته شده باشه :
فکر کنید و پاسخ دهید
اونم در مراکز علمی ، اگرم چیزی به اسم فکر یا بنام اندیشه هم گفته نشده باشه که داریم ، فکر کردن یا اندیشیدنو که میشه طرح کرد !؟ و مثل چی ؟ گفتم که مثل : همزبونی ، هم احساسی و ...
قانون اندیشه یا فکر :
سلام علیکم ، شبتون بخیر .
الحمدلله ربّ (1) العالمین امروز ، یعنی الان فرصتی دست داد که پشت کامپیوتر بشینم .
خب وقتی کتاب خدا میگه :
اقرا بسم ربک (2) ... .
خب به منم میگه دیگه ، مگه اینکه ربّ العالمین ربّ من نباشه ! و فرصتی رو که گفتم ربطی به اون نداشته باشه ، یا مثلا گفته بشه برفرضم که ربّ العالمینم ربّ تو ، یعنی منم باشه ، چه ربطی داره ؟ خب منکه بیش از همون فرض که ادعا نکردم ! حالا چه ربطی داره ؟ آیا ربطی نداره ؟
خب بله قبول که ربط داشتنش دلیل می خواد ، ولی منکه گفتم ، یعنی منکه فرض نکردم ، که برا فرضم دلیل بیارم .
حالا بمونه که اصلا این فرض که گفتم ! یعنی چی ؟
خب ، حالا که خدا (3) یعنی ربّم این فرصتو داده از فرصت استفاده می کنم و بحثی رو گفته بودم ، قبلا در اینجا ، مطرح کنم .
خب چرا تحت عنوان :"قانون اندیشه یا فکر" ؟
اینکه مثل "اسقلال اندیشه " و آخرش " انقلاب ، قیام یا برپایی اندیشه" باز مطرح شده ؟!
خب بله ! دلیل داره ، چیه دلیلش ؟
دلیلش اینه که وقتی مثلا گفته میشه ، هنوزم گفته میشه :
اسقلال ، آزادی ، جمهوری اسلامی
اینکه برای این گفته نشد که فقط گفته بشه :
... جمهوری اسلامی ایران
اونم الان ! که تحریم جمهوری اسلامی ایران برداشته شده !
بله اگه گفته شده بود :
استقلال ، آزادی ، جمهوری اسلامی ایران
خب دنیا محروم از :
استقلال ، آزادی ، جمهوری اسلامی
بود ، ولی منکه تا یادم میاد حرف این بود :
اسقلال ، آزادی ، جمهوری اسلامی
آیا هنوزم هست ؟ اونم درحالیکه دنیا ، به نمایندگی پنج بعلاوه یکش تحریمشو برداشته !؟
اونم بقول رییس جمهور ... جمهوری اسلامی ایران تحریم بانکیشو !
خب مسئله چیه ؟ آیا وقت :
استقلال ، آزادی ، جمهوری اسلامی دنیا نرسیده ؟ اونم با رفع اون تحریم !؟
یا قضیه یه چیز دیگس ؟
نکنه ... جمهوری اسلامی ایران تحریمو برداشته !؟
ولو بقول وزیر امور خارچه ی جمهوری اسلامی ایران : پنج در صدم !؟ چه رسه به نود و پنج ! یا بُرد بُرد طرفین ، "دو" طرف و یکی از آندو ... جمهوری اسلامی ایران ، نه : "جمهوری اسلامی ایران!" و فارق و فارغ از :
استقلال ، آزادی و جمهوری اسلامی
که به بحث " اندیشه ی برپایی ، قیام و انقلاب ووو ، مثلا نهضت" پرداخت .
مگر اینکه بعنوان مثال :
تا انقلاب مهدی نهضت ادامه دارد
م با تحققش در ایران ، مثلا با :
جمهوری اسلامی
دیگر ادامه نداشته باشه .
در حالیکه :
الحمدلله ربّ العالمین
نه فقط ربّ من ، و من ایرانیم نهایتش .
---------------------------------------------------------
(1) قرآن مکتوب ، سوره ی الحمد
(1) سوره ی اقرا
(1) قرآن مکتوب : بسم الله الرّحمن الرّحیم
انقلاب ، قیام یا برپایی اندیشه (پایانی) :
این بحث در حالی پس از بحث :"استقلال اندیشه" مطرح شد ، که در آن بحث بنا شد بحث :" اندیشه ی اسقلال" رو داشته باشم ، بعد اینکه گفتم فرقه میون ایندو ، چراکه پس از انقلاب ، قیام یا برپایی مردم ایران ، بحث از اولی با این پرسش روبروس که چه نیازی به استقلال ، همینطورم آزادی اندیشه ؟
حالا چرا ؟ یکی دونکته گفتم ، یکی اینکه انقلاب ، قیام یا برپایی اندیشه ، هرچند مثل استقلال اندیشه هست ، منتها شاید مثل فکرکردن من در قبل از انقلاب ، قیام و برپایی من ، مثلا بعد نوزده ی دی پنجاه و شش باشه ، و هنوزم همون باشه ، نه تنها بیرون از خونه ، یعنی در جمهوری اسلامی ایران ، بلکه پس از برجامم در دنیا .
مگر اینکه فکر یا اندیشه ی انقلاب ، قیام یا برپایی رو ، حالا با همون قیام نوزده دی مردم قم ، یا حتی حالا هم که دروازه دنیا برویم باز شده از یکی که اون فکر یا اندیشه رو داره پیروی کرده ، یا دنباله روی کنم .
البته اگه فکر یا اندیشه ای برای انقلاب ، قیام یا برپایی ، پیش از برپایی مردم قمم نداشته باشم ، و پیش از اونم پیرو بودم تا مثلا وقتی که پا رو زمین گذاشتمم نه ! بلکه برا پا گذاشتن رو زمینم ، یعنی بدنیا آمدنمم .
و خلاصه اینکه از وقتی پا بدنیا گذاشتم در فکر و اندیشه پیرو بوده ام و خواهم بود و خواهیم بود !
چرا ؟ مگه چه خبر شد ؟ مگه یکی فکر کرد ؟ یا اندیشید ؟ و در فکر یا اندیشه پیرو نبود ؟ که منم دومی باشم !
حالا بازم پیرو اون ؟ باشیم ، بمونه .
ولی اون پیرو یکی دیگه نیست که مثل ما ؟ نه فقط من ، چرا ؟
خب اونوقت فقط منم که پیرو فکر یا اندیشه ی نه یکی ، بلکه بجز خودم هستم ، بجز فکر یا اندیشه ی که دارم ، ولی از دیگری ، بلکه از دیگران بجز من .
نکته دیگرم اینکه حالا صرف نظر از اینم ، هر دوشم ، منجمله حتی پیرو بودن فقط منم ، از خودمم نباشه ! و اینم به پیروی ، پیروی فقط منم باشه !
خب ، حالا پاسخ پرسش مثلا :
سرجا من کو ؟
روشنه .
خب ، هرچند سربرج نشده که بعد از پانرده بهمن که مهندس گفته بود می تونیم بریم کار کنیم و افتاد به سر برج ، ولی چون یکی دو روزه آبی که گذاشتم حیاط پشتی یخ نزده ، ان شاءالله فردا بریم ببینیم میذاره کار کنیم ؟ آخه وقتی بهش گفتم قبل از پانردهم اگه اومد زیر صفر چی ؟ گفت مانعی نداره .
اینو برا این گفتم که اگه ان شاءالله بریم مشغول بشیم مثل این یکی دوماهه نمی تونم بحث " اندیشه ی برپایی یا قیام و انقلاب " رو که فکر می کنم بشه مطرح کرد ، طرح و بحث کنم .
خصوصا وقتی برا جبران این یکی دو ماهه صبح بچه ها هم (همفکر) ن هرچه زودتر بریم و تا شبم تا بتونم کار کنیم ان شاءالله . والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته .
-------------------------------------------
کدواژه ها : بانک و بانکداری + پیرو بانک و بانکداری + اقتصاد مقاومتی + همفکری
اندیشه ی بلند (2) :
شب بخیر
قرآن مکتوب :
أَیوَدُّ أَحَدُکُمْ أَنْ تَکُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخِیلٍ وَأَعْنَابٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ لَهُ فِیهَا مِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ وَأَصَابَهُ الْکِبَرُ وَلَهُ ذُرِّیةٌ ضُعَفَاءُ فَأَصَابَهَا إِعْصَارٌ فِیهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَتْ کَذَلِکَ یبَینُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ(البقرة/266)
قرآن عظیم :
... أَوَلَمْ یتَفَکَّرُوا مَا بِصَاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ مُبِینٌ ...
خب گفتم که بعد از ظهر کمی خوابیدم ، پس تا خوابم نمیاد فرصت دارم که بحثو پیگیر باشم .
خب کجا بودیم ؟
بقول شبکه ی دانایی تلویزیون :
میدون ونک
تا یادم نرفته (کد)
میریم که داشته باشیم :
میدون آرژانتینو (کد2)
میان میدون ونک تا میدون آرژانتیم :
خیابون (کد3)
خب ، دیگه چی ؟ که یادمون باشه ؟ آخه نه فقط همه ی اونایی که از تلویزیون (کد4) به گوش (کد5) رسید که یادم نمونده که بقول تلویزیون :"کد" گذاری کنم ، بلکه
آهان یادم نره :
پلیس (کد6)
خبر بیست و سی تلویزیون :
پلیس ماشینایی رو که جریمه ی یه میلیون داشته باشن به پارکینگ منتقل می کنه .
تا یادم نرفته حواس (کد7) م باشه ، مدرسه ی مثلا تو میدون ونک یا میدون آرژانتین که نه ، سرکار با ماشین نریم ، آخه به پلیس چه ربطی داره که چرا بیمه نداره ؟ تازه پول پارکینگم جدا ، به پلیس چه ربطی که اینم نداشته باشیم که از پارکینگ در بیاریم ؟ تقصیر اون چیه که دوماهه هوا سرده و زیر صفره ؟
خب حواسم به ترافیک باشه ! چی می گفت تلویزیون ؟ آهان ، بلکه
قرار نیست همه ی اونایی که گفتو مو بمو کدگذاری کنم که ، حالا تو میدون ونک ؟ یا آرژانین ؟
نه دیگه اونجا که پلیس باشه امن تره ، بهتره تو خیابون "بذارم"
چی گفتم !؟ (کد8)
خب تا بقول تلویزیون :" ترافیک" نشده راه
ای بابا ، بازم کد؟ کی راه بیفتم از اینجا ؟
یعنی چی !؟ راه نیفتاده اینهمه کد؟ اونم تو خیابون و میدون آرژانتین !؟ تو میدون ونک !؟
پامو تو خیابون بذارم چی ؟
نگران نباش ! ( کد6) اونجاس !
اینجای :"کوتاه" اونجای :"بلند" م !؟
خب خودت چی فکر می کنی ؟
چی ؟ بارکد داره مگه ؟
یادم نمیاد تو تلویزیون اینی که گفتی بگوشم خورده باشه ! گفتم که یاداشت که نمی کردم ، گوش می کردم .
-------------------------------------------------------
کد : یادآوری ، کوتاه ، کوتاه مدت
کد2 : بلند ، بلند مدت ، موندگار
کد3 : خب میان مدتو دیگه
کد4 : تلویزیون
کد5 : گوش
کد6 : پلیس ، تلویزیون ، مشاور ، پاسبان ، آژان ، نگهبان ، ووو ، حالا یکی ؟ یا شورایی ؟ بمونه ، مثل خانم روانشناس و آقا دکتر تلویزیون دانای من ...
کد7 : جمع
کد8 : امن
بازم کد : راه
آشنایی با دانش دین ( پایانی!) :
بعد نماز صبح با مادرتون ، البته بعد لقمه صبحم که ستون بدنه :
... ، اقْرَأْ بِاسْمِ رَبّ ... ، ... ، اقْرَأْ وَرَبّ ... .
خب ، تا برم نون بگیرم ، اینو بگم که یادش بخیر بقول برنامه ای رادیویی ، که از وقتی رادیوی خونه خراب شده دیگه بگوشم نرسیده : "علوم انسانی دانان" ، که تعبیر علوم انسانی از من بود و بعنوان مثال گفته شد ، البته نمی دونم ! که بجاشم میشه گفت حتی ریاضی فیزیک دانان ، یا علوم تجربی دانان ، ووو !؟ البته اگه باشن ؟ و باشه !؟ چه رسه به هنر دان و دانانش !
وقتی می خواد قرائتی از متنی علمی ، حالا انسانیش ، ریاضی ووو ش بمونه ، داشته باشه ، گویا یادش میره که به ما بگه کجای متنیم !؟
حالا صلاح ملک خود خسروان دانن ، ولی وقتی به یکی مثل من میگه چی ؟ حالا منی مثل خودشم بمونه ! ولو صفر ، خالی و تهیم تو متنه ؟ یا بعد وارد میشم !؟ حال کیش بمونه ! مثل همون که گفتم بشم شما و مثل دوتا من !
در نماز جماعت فرادی هم همینطور !
این اول صبحی نمی خوام غیبت ، اونم عالم و دانشمندی رو بکنم و بگم مثلا کی ؟ و چی گفته ؟
پس به گفته ای از باب دانش علیه السلام بسنده می کنم و من و شما از این بخونیم حدیث مفصلشو .
ایشون وقتی فرمایشی دارن می فرماین ، مثلا : "الحواس ائمة الاعضاء ، القلوب ائمة الحواس ، الافکار ( یاد یه سخنرانی افتادم که دیروز از تلویزیون پخش شد و سخنران توصیه می فرمود ، خصوصا به جوانانی مثل شما ، که فکر کنن ، بیندیشن و بعد عمل کنن ) ائمة القلوب و العقول ائمة الافکار " ، خب الان خودشون بمونه ! اون مثل منی که ایشون دارن به اون می فرماین داره به ایشون مثلا گوش میده ؟ یا مثل دل میده ؟ و یا ... ؟
حالا فرقی نمیکنه (هبوط) شم همینطور ، که گفته شده باشه : "العقول ائمة الافکار ، الافکار ائمة القلوب ... . " .
یادش بخیر ! اونوقت بقول سریال مرد هزار چهره ی تلویزیونی : به اینا همش چی ؟!
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته ، پدر .
--------------------------
مرتبط : البته بعد نونوایی :
جوونی کجایی که یادش بخیر ! آخه یادم اومد که در اون ایام ، یادش بخیر در یکی از آثار بدون استثناء خوب استاد شهید مرتضی مطهری چشم به فرمایشی از ایشون افتاده که می فرماین ! تفکر نوعی یادآوریه ، نوع زاینده ی اون .
حالا زاینده اش یعنی چی ؟ صرف نظر از نوع دیگش که ... ، که مثل دیگر نوعش مثلا منجر به عمل ، یا عمل زا نباشه ، و نوع کارآفرینشم کارآفرین چه کاریه ؟ ولی کیو مشغول بکار میکنه !؟ خدای نخواسته بیکارو ؟ نازاشو !؟
ووو ؟ بمونه !
بشرح ایضا ، بقول یادش بخیر مرحوم علامه محمد تقی جعفری ، بازم در بهار همون سال و تو همونجا که گفتم چه :" پسین" و چه :"پیشین" ش ، تفکر رو میگم ، فکرکردنو میگم ، و کار پس و پیش یا پیش و پسشو .
سلام علیکم
ضمن آرزوی هفته ای بهتر از هفته ای که پشت سر گذاشته ایم برای شما عزیزان اول تشکر کنم از برادر نادر چهاردهی عزیز که وقت گذاشتند و قلم رنجه فرمودند ، سعی کردم نظر ایشان را در ادامه ی مطلب بگذارم که بیش از تعدادی از کلمه را ظرفیت نداشت .
خب برویم سر بحث و کاوشی که داشتیم ، ابتدا عرض کنم که در برابر یک داده مثل مثلا همین داده ی برادر عزیزمان ما دو کار انجام می دهیم ، البته چهار تا گفته اند و از آن به اسفار اربعه تعبیر شده یعنی سفرهای چهار گانه ، این دو کار ما یکی درک یا دریافت داده است و یکی هم کاری که ما پس از آن انجام می دهیم ، در این زمینه باب دانش علیه السلام که عرض شد پیامبر فرموده : " انا مدینة العلم و علی بابها " یک سفارشی دارند که عبارتست از تقوی و نظم امر ، که هرچند بحسب ترتیب ابتدا تقوی را سفارش می فرمایند و بعد نظم را ولی بحسب بحث ما اول نظم امر را عرض می کنم .
یعنی در مقابل یک داده که عرض شد یک کارما درک و دریافت آنست اول همانطور که مثلا مرحوم علامه بعنوان مثال فرموده بودند مثلا چشم ما آنرا می گیرد و بعد نوبت کار حس بینایی است و همینطور ادراکات دیگر که عرض شد در این زمینه نه فرمایشات مرحوم علامه روشن است و نه توضیحات مرحوم مطهری در پاورقیهای مطالب ایشان ، چراکه بعد حس تجرید از حس را داریم در فرمایشات ایشان در حالیکه کارگرش روشن نیست ، مثل مثلا کار بایگانی که کار حافظه ی ما باشد ، هیمنطور کار یادآوری که در پاورقی ذکر شده باشد ، حالا آیا کاری بنام تفکر یا اندیشیدن و همچنین تعقل هم داریم ؟ و ترتیبش کجای کارماست بماند که ما فقط در پاورقی می بینیم که تفکر را تحت کاری بعنوان ترکیب داریم که نوعی ترکیب و نوع زاینده اش نامبرده می شود و از عقل یا خرد و کارش نه درمتن و نه در پاورقیها خبری نیست ! وهمینطور دل یا قلب که در کجای کار ما قرار دارد ؟
قدر مسلم اینکه مثلا چشم ما دریافتی از داده دارد ، همینطور حس ما و بی نیاز از حافظه هم نیستیم و همینطور یادآوریش ، چراکه داده را بیادمی آوریم ، ولی هرچند که این نظم و ترتیب را در پاورقیهای مرحوم مطهری داریم آیا علم یا دانش یعنی همین ؟ که مثلا چشم ما به چیزی بیفتد ، حسی از آن داشته باشیم ، حفظ کنیم و بیادآوریم ؟
مرحوم مطهری در مثلا اثر خوب آشنایی با علوم اسلامی خود فرموده اند : " ما وقتی که شخصی را که تاکنون ندیده بودیم میبینیم ، یا شهری را که تاکنون نرفته بودیم ، مشاهده میکنیم ، احساس میکنیم که اکنون در خود و همراه خود چیزی داریم که قبلا نداشتیم ، و آن عبارت است از تصویری از آن شخص و تصویر یا تصویراتی از آن شهر . حالت اول ما را که این تصویرات را نداشتیم و منفی بود ، جهل مینامند ، و حالت دوم ما که اثباتی است و تصویراتی از آنها داریم و این تصویرات ، ما را با آن اشیاء که واقعیات خارجی میباشند مربوط میکنند ، علم یا ادراک نامیده میشود . " .
وبعد در نتیجه می فرمایند : " پس علم صورتی از معلوم است در ذهن . لهذا در تعریف علم و ادراک
گفته شده : العلم هو الصوره الحاصلة من الشیء عند العقل . یعنی ادراک عبارت است از صورتی که از یک شیء در ذهن پدید میآید . " .در حالیکه روشن نیست صورت داده ای نزد مثلا چشم ، حس بینایی ، حافظه و بیاد آورده شده هم یعنی عندالعقل یا نزد عقل ؟
در ادامه ایشان می فرمایند : "
انقسام علم به تصور و تصدیق از این جهت است که علم ما به اشیاء ، گاهی به این شکل است که ذهن ما حکم میکند به وجود یا عدم نسبتی میان اشیاء ، یعنی علم ما به شکل قضاوت میان دو چیز است و حالت قضائی دارد ، و گاهی به این شکل نیست . " .بلکه : " گاهی
آنها را از نظر میگذراند بدون آنکه حکمی درباره آنها بکند . در صورتی هم که حالت قضائی به خود میگیرد و میان دو شیء حکم میکند ، حکم و قضاوت یک چیز است که تصدیق نامیده میشود و صورتهایی که از محکوم علیه و محکوم به یعنی دو چیزی که ذهن میان آنها حکم کرده است ( در ذهن حاصل میشود ) چیز دیگر است . صورتهایی که ذهن میان آنها حکم میکند تصور است ." .و همنیجاست که فرموده اند : " تقسیم علم به تصور و تصدیق اولین بار به وسیله حکیم عالیقدر اسلامی
" ابو نصر محمد بن طرخان فارابی " ابداع و عنوان شد ... . " ، که عرض شد این یعنی تقسیم منطق ارسطویی به بابهای معرفت و حجت از طرف فارابی با تقسیم علوم ایشان به نقلی و عقلی همخوانی دارد و می بینیم که بی مناسبت با تقسیم علم به تصور و تصدیق از طرف ایشان هم نیست .چیزی که در این میان روشن نمی شود یکی همانست که عرض شد یعنی ما وقتی در مقابل یک داده نقش پذیرنده را داریم که اگر از پذیرش عضو مثلا چشم ما شروع می شود تا کجاست ؟ و نظم و ترتیبش چیست ؟ آیا مثلا ختم به یادآوری می شود ؟ یا بعد ذکر یا یادش هم ادامه دارد ؟
مسلما تصدیق و رقم دیگرش تکذیب یک داده چیزی نیست که با داده داده شده باشد ! و یا کار مثلا چشم باشد ! مگر همین که برای ما مثلا منطق قدیم بعنوان " ایجاب و سلب " یا منطق جدید بعنوان " صفریک " می گوید و چشم ما هم به آن می افتد ! و یا برای چشم رقم نیفتادنش را هم بحساب بیاوریم ! و همینطور عدم حس ووو تا : " عدم الحکم " ی که مرحوم علامه فرموده بودند و در پاورقی هم مرحوم مطهری توضیح دادند که مراد دو رقم " ایجابی و سلبی " است .
یعنی همان پیشگفتاری که در بحث قبلی عرض شد دارند و قضیه قضیه ی افتادن چشم است نه افتادن داده ای به چشم که چشم ما با این پیشگفتار می افتد به داده ای .
البته قضیه همینطورست ، یعنی این چشم است که داده ای را می گیرد و نظم امر همانست که باب دانش علیه السلام فرموده اند ، یعنی اول تقوی و بعد نظم امر و ما بعمد اول نظم امر را مطرح کردیم !
خب تا طولانی نشده شما را بخدا می سپارم و ان شاء الله تا فرصت بعدی فعلا خدا نگهدار .
سلام علیکم
اول تا یادم نرفته امروز جمعه را خدمت شما عزیزان تبریک عرض کنم و همچنین پیشاپیش عید سعید غدیر را و بعد هم یک نکته ی دیگر را هم متذکر شوم تا برسیم به موضوع اصلی این بحث که عبارت است از دانش اندیشه .
نکته اول این بود که آنچه که دیگری برای ما می گوید نقلی است و نفعی بحال ما ندارد تا عقلی نشده باشد ، حالا فرقی هم نمی کند که گفته شده برایمان مثلا علوم یونانی ترجمه شده باشد یا الان که علوم غربی ترجمه می شود و مختص مثلا علوم انسانی آنها هم نیست که این بازنگری که گفته شده شامل آن بشود بلکه دانش تجربی و ریاضی آنها را هم شامل می شود .
خب نقلی تا عقلی نشود نفعی بحال ما ندارد ، یعنی چنین نیست که مثلا در جایی دیدم یکی از حوزویان ما گفته : حوزه علمیه وظیفه اش شناخت، تبیین و معرفی دین است. در واقع به یک معنا اصالت را به علوم دینی می دهد. علوم دینی هم علومی هستند که مبتنی بر متن دینی هستند و متن دینی هم قرآن و روایات است.
خب چه فرقی می کند که گفته شده برایمان را خدا و رسولش و امامان ما گفته باشند یا مثلا دانشمندان یونان باستان یا حالا هم غربیان ؟ حالا کاری نداریم که متن خوانی یا این چیه هرمنوتیک ما در هر شکل و شمایلش تاکنون را آیا عقل ما عهده دارست ؟ یا مثلا حس ، دل ووو ی ما ؟
یعنی ثقلین یا بعبارت دیگر کتاب و سنت هم تا نقلی است نفعی بحال ما ندارد مگر اینکه عقلی شده باشد ، اما نکته دیگر .
حالا صرف نظر از حرف خدا و پیامبر و دیگر معصومین شاید گفته شود که ما با معقول دیگران سرو کار داریم و فقط این معلومات دیگران نیست که برای برای ما گفته می شود ، یعنی اگر عقلی شده برای دیگری را داشته باشیم چطور ؟ حرف عقلا چطور ؟ در این زمینه هم امام علی علیه السلام فرموده اند : العقل عقلان ... ، یعنی عقل هم دو قسم است و از قضا این هم مسموع و مطبوع دارد و :
... لا ینفع المسموع اذا لم یکن المطبوع .یعنی منظور شنیده شده یا همانطور که در توضیح عرض شد خوانده شده هم می باشد ، حالا چه معلوم دیگری باشد یا معقولش فرقی نمی کند ، یعنی معقول دیگری هم تا عقلی نشده برایمان نفعی بحال ما ندارد .
این را برای آن عرض کردم که مثلا صبح امروز در دعای ندبه گفته باشد : ... انا مدینة العلم و علی بابها ... ، هرچند این فقط حوزه ی ما نیست که دینی است بلکه حرف از دانشگاه اسلامی هم زده می شود و دانشگاه اسلامی دانشگاهی است که در علم یا بقول خودمان دانش از بابش وارد می شود و باب دانش علیه السلام هم دیدیم که هم علم و هم عقل را وقتی نافع می فرمایند که مطبوع شده باشد و تا مسموع است نفعی بحال ما ندارد .
بعبارت دیگر آیا در روز غدیر گفته شده : من کنت مولا فهذا علی مولی ؟ یا این مثلا یونان باستانست که در باب دانش حرف دارد و امروزه هم غربیان ؟ حالا معقول و نافع این گفته ی پامبر در غدیر خم بماند !
حالا باب دانش یعنی چه ؟ فعلا
همینقدر عرض کنم که فکر بعد ذکر است ، فکر یا اندیشه ای که علم یا دانش کار آنست که موضوع بحث ماست و ان شاءالله در فرصتی که دست بدهد به آن می پردازیم .تا فرصت بعدی فعلا خدا نگهدار