سفارش تبلیغ
صبا ویژن
< 1 2

خانه و ...

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

دیگه چه خبر ؟ از بیرون ؟ بیرون از خونه ؟ آخه رفتین آزمایشگاه ! من موندم مثلا رادیومعارف ، که اگه بذارین گوش بدم با صدای کم میذارین ، یا به تلویزیونم که شده مثلا تماشا ، بذارین نگا کنم که دیگه چه خبری از بیرون میده ، سرو صدا مگه میذاره ؟ حالا نگیم غرغرتون !

خب گفتم حالا که رفتین بیرون ، برگشتین بی خبرم نذارین .

حالا تا برگرین اینو گفته باشم که راهبردا استراژیها فقط به مثلا زکاة برای فقر زدایی ، و انفاق برای پر کردن چاله چوله های باقیمونه ختم نمیشه ، در سبک مادر داریم که همسایه قبل از خونه ، ولو اینکه فقیرم نباشن ، به چاله ای هم نیفتاده باشن .

چرا حرف از داشته ی ، نه نداشتنی ، مثلا روشنایی ، حالا این خونه رو روشن بکنه ؟ یا بیرونو ؟ مثلا مسجدو ؟ که در این مورد گفته شده : چراغی که به خانه رواست ، به مسجد حرامست . 

حالا ما کار نداریم به این دم ، که اهل مسجدم هست ؟ یا مسجد خانه معنا نداره براش هنوز ، مثل وقتی که بچه بودین و مثل الان که خودتون می تونین آزمایشگاهم برین ، از بیرون خبر نداشتین ، مثل داستان حضرت ابراهیم علیه السلام گه براتون گفتم ، که گفت : ای بابا ! تا حالا تو غار بودم و ...

أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیاتِنَا عَجَبًا !

کاریم به این نداریم که آیا مانند شهرداری می دمد که : شهرما خانه ی ما

یا مانند یکی از اصحاب سلامت : خانه ی ملت

ولی دیگه چه خبر ؟! آخه شما رفتین بیرون از خونه ! نرفتین ؟ نمی روند ؟ بیرون از شهر ، خانه ی ملت ووو ؟ مثل شما ؟

کیا ؟ خب خانواده ، اهل بیت ، اصحاب ووو

برا چی ؟ خب بیرون چه خبر ؟

آیا هنوز حرف از قوی شدنه ؟ سلامت چطور ؟ دیگه ؟

چرا ؟ خب در فرهنگ مادر داریم : همسایه بعد خونه

حالا همسایه معناش چیه ؟ بی ربط به خونه نیست ، مثل خونه ای که ما در آن زندگی می کنیم ، و بی ربط به بیرون از خونه هم نیست ، چراکه اونوقت دیگه همسایه گفته نمی شد ، میشد یکی از ما در خانه ، نه در بیرون از خانه و مثلا خانه به خانه ما ، پس معنای خانه ی همسایه رو میده مثل خانه ی ما . 

خب از همسایه چه خبر ؟ از رقیمشان چه خبر ؟ بیرون از شهر ، خانه ی ملت ووو چه خبر ؟ از خانه ی مادر چه خبر ؟ از خانه چه خبر ؟ چراکه مثلا شهرها مثلا استان دارن ، حالا استاندارشان بمونه ، ولی خانه به استان که ختم نمیشه ! وقتی همسایه داشته باشه ، مثل مرد و زن در خانه ، دواستان هم خونه دارن .

حالا بقول ما ترکها چرا راه دور بریم ؟ از همسایه دیوار به دیوارمون در خونه ! چه خبر ؟ مثلا بقول من پدر از مادر چه خبر ؟ حالا نزدیکترش بمونه که عقل و خرد احوال پرس دل و قلب بشه ، چراکه در کجا ؟ همونجا که فاقد اونن ؟ و خالی ، صفر و تهی از سکنه ؟ از خونه چه خبر ؟ 

چرا ؟ خب برای اینکه همسایه ام در آن علاوه بر مثلا تقویت و سلامت ، دیگه چی کم داره از همسایش ؟ 


  

 

بنام خدا...

وَالْمُرْسَلَاتِ عُرْفًا (1) ... وَیلٌ یوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ (15) ...وَیلٌ یوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ ...

سلام علیکم

گفتیم ثلث سوم کلاس چهارم را ، که هیچ روزی از دوران مدرسه رفتنمان مانند آن نبود ، در پادگانی بود که مدرسه نداشت و ...

ت – شهر سازی : زبانی و مکانی

1 - مهندسی و ساخت غربی :

ابوی مرحوم فقط برای مدرسه در پادگان چهل دختر جلو نیفتاد ، بلکه بعدش در بنای مسجدی بنام مسجد سلمان فارسی در کنار پادگان هم پیشقدم شد و ما هم کمک می کردیم به بنا و کارگرش که از درجه داران جلسات دینی بودند ، ولی بیشتر برای بازی و شیطونی کردن به آنجا می رفتیم که امیدوارم نوشته هایش پاک شود و خوانده نشود مثل الان که یادم آمد و ...

خب اشکالی نداشت پادگانی که آمریکایی ها ساخته بودند و مهندسی هم بیشتر از ایرانیها خوانده بودند مسجد نداشته باشد ، همین پارسال که در شهر خوی با بنده زاده ها مهدی و محمد سنگکاری می کردیم در ساختمانهای شرکت مسکن مهر عدالت گستر شهرک ولیعصرش ، نه تنها این ساختمانها بلکه در همان محل شرکتهای مسکن مهر دیگر هم مسجدی در مجموعه ی خود نساخته بودند .

آنوقت ما انتظار داشته باشیم زمان شاه و آنهم آمریکایی ها برای نه فقط پادگان و نظامیانش ، حتی برای افسرمحله و حتی گروهبان محله اش که خانواده ی ما ساکن آن بود بیاید مسجد بسازد ؟ برای خواندن و نوشتن چی بسازد ؟ آنوقتها من که ندیدم یکی حتی ابوی خدا بیامرز ما هم ، حتی بپرسد خب چرا پادگان مدرسه هم ندارد ؟! چه رسد به مسجد .

اما بعد : 

در بگومگویی که با اهل بیت خودمان درخانه داشتیم گفته شد این جمعه هم که میاد مثل جمعه ی گذشته که بجای مشهد رفتیم امامزاده ی نزدیک شهرمون ، بازم بریم زیارت ، علی اوسط  هم به برادر کوچکترش گفت تو هم بیا ، باز هم گفت : نه ، من که فقط گفتم به ما خیلی خوش گذشت ، همین ، ولی وقتی بقیه مثلا از شرکت در نماز جماعت آنجا گفتند ووو ، یادم افتاد مسجد دهستان امامزاده ای که رفته بودیم و یاد مسجد سلمان فارسی که گفتم افتادم که جدای از پادگان بود و در آنهم مدرسه جدا از خانه ی ما .   

2 – مهندسی و ساخت دینی :  

پس مسئله فقط مدرسه نبود که رضایت به جدایی مدرسه از خانه داد و به خواندن و نوشتن خود ادامه داد ، حالا می خواهد مدیرش شاه هم نباشد ، چراکه آمریکا هم که باشد باید از سوراخ سوزن مثلا چشم ما که بگذرد تا ساخت و سازی داشته باشد در حس و دل ما ، حالا گیریم که از آنطرف عقل و فکر ما هم سر پستشان خواب باشند و یک تناقض نمایی هم در حافظه ی ما کاشتند ، آخرش که چه ؟ آیا هنگامه ی یادآوریش را نداریم ؟

ما را در بچگی به جلسات  دینی می بردند ، وقتی هم که خانواده ی ما به پادگان چهل دختر نقل مکان کرد این جلسات به نوبت در خانه یکی از اهالی گروهبان محله ی این پادگان دایر می شد ، یکی از آن جلسات با بقیه فرق داشت ، مثلا سوزی دیگر داشت ، به سوز عاشورا و تاسوعا که نمی رسید ، ولی سوزی دیگر داشت ، یکی دیگه مثلا آخرش صبحانه می دادند وتازه بعدش هم مدرسه نمی رفتیم ، ولی یکی دیگه اش نقشی دیگر داشت ! در خواندن و نوشتن من : من شهردانشم و علی ورودیش .

شهری که حتی مسجدی جدای از مسجد النبی را نمی پذیرفت چه رسد به مدرسه و مدرسه ی نظامیش ... ، مثل خانه ی من .

یاعالم ال محمد علیه السلام ، که در نیشابور یاد کردی شاه کلید را ، ... أنَا ... 

 


  
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :212
بازدید دیروز :2409
کل بازدید : 1341159
کل یاداشته ها : 1761


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ