طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

نوشته شده در سوم خرداد 1393:

سلام علیکم

افزایش جمعیت:

وقتی این نوشته دستتون میرسه، خصوصا دست پسرخونه، که مرد خونه اونه، حتی برا ته تغاری که برا خودش مردی شده، هر چند که "مجبور" به خدمت و نظام وظیفه ی اجباری "نظریه ی سیاسی اسلام/کشورداری" جناب آقای محمدتقی مصباح یزدیست! که بقول آقا امام علی علیه السلام  "ناچار" از آنست، نه بقول جناب مصباح یزدی "موظف" باشه، آنهم در نیروی انتظامی نظریه ی ایشون، مثل همون مامور معذوری که خانم صاحبخونه ی ما راهشون داد بیان تو ساختمون ولی بما نگفت که نیروی انتظامی "جمهوری اسلامی" ایرانست.

جماعت:

لیس علیکم جناح ان تدخلوا بیوتا غیر مسکونه فیها متاع لکم والله علیکم ما تبدون و ما تکتمون،...

البته اگه مرخصی اومد، و نماز و بجماعت خواستین بخونین، مانعی نداره که امام جماعت بشه، همونطور که منم یادت بیاد پشت سرت نماز خونده ام.

داداش بزرگه هم که بیاد مهمونی نیز همینطور، تا یادم نرفته بگم شاید حرفی داشته باشه که نتونه به خانومشم بگه، همینطور به پدر دومش، بعبارت دیگه پدر خانومش، همینطور به اوستا کارش، بعبارت دیگه پدر خانومش، همینطور به اوستا کارش، بعبارت دیگه پدرخونه ی کارش یا پدرکار خونش.

مسئله:

مثلا چی بگه؟ مثلا الان مرد خونه ی ما کیه؟ اونم بقول آقا امام حسن ثانی علیه السلام مرد سیاسی خونه، بعبارت دیگه "پدر سیاسی" خونه؟

پرسشی که اگه هم در "نظریه ی سیاسی اسلام/کشورداری" جناب مصباح یزدی مطرح شده باشه، و به اونم پاسخی داده شده باشه، عملا بعنوان مثال مامور معذور نیروی انتظامی دستگاه قضایی جمهوری اسلامی، بعبارت دیگر نظریه ی سیاسی، ایران برایش مطرح نبوده!؟

ولواینکه افسر هم بوده باشد و "دانشکده ی افسری" را هم گذرانده باشد، برای ورود به بیت یا خانه ای مثل خانه ی ما، که نه تنها در آن، بلکه در ساختمان هم مردی ساکن بود!؟

ولواینکه صاحبخونه و ساختمونم خانم ایشون باشه! که مجوز ورود داده باشه، مگر اینکه فیها متاع لک...

چرا؟ برا اینکه وقتی ان شاء الله مثل برادرت ازدواج کردی و مرد خونه ای شدی، پس خونه، منجمله خونه ی ما هم مرد داشته، و پرسش اینه، خب الان مرد خونه کیه؟ و مرد خونه ی ما و برادرت کیه؟ آیا بقول دانش شیرین ریاضی پذیرفته شده از غرب، مثل دانش سیاسی ووو، اگر و فقط اگر دو خانه داشته باشیم، آنگاه خانه ای داریم که ایندو زیر مجموعه ی آن هستند؟

حالا بمونه "اسم" اون خونه؟ که بقول ما در نماز اون عبادی و... است، نه سیاسی و...، یا دیگر و...، و اینکه جناب مصباح یزدی نیازی به "عبودیت" مثلا در دانش ریاضی ووو منجمله سیاسی ندارن!

یا در خانه تو و برادر کوچکترت چطور؟

یا بقول پیامبر صل الله علیه و آله و سلم: اگه و فقط اگر دو نفر، حالا مرد و زن، یا مرد و مرد مثل تو و برادر کوچکترت، داشته باشیم، یا دو مردخونه مثل خونه ی ما و برادر بزرگترت، آنگاه یکی از ایندو امام دیگریست، منجمله در سیاست ووو، تحت عبودیتی مثل: ایاک نعبد و...، چرا که اگر هم بقول سوره حمد تحت بسم الله الرحمن الرحیم هم نداشته باشیم، ولی نماز بدون "...نعبد و..." نداریم، حتی در فرادا، چه رسد به جماعت و...

یا صاحب الزمان، خلیفه الرحمن، شریک القران و امام الانس و...



  

سلام علیکم

اول تسلیت بگم نیمه ی ماه رجبو، خصوصا به دخترخونه و آرزوی "خودداری" هرچه زینبی تر براش، بعد بریم سر بحث "مردم" ی که بنابر فرض "مرد و زن" داشتیم.

فرض دیگر:

فان لم تجدوا فیها احدا فلا تدخلوها حتی یوذن لکم و ان قیل لکم ارجعوا فارجعوا هو ازکی لکم والله بما تعملون علیم،...

پیش از ادامه ی بحث اینم گفته باشم که هرچند سن من نهایتش به مادرمادرم خدابیامرز قد میده، ولی بقول آقا امام علی علیه السلام  با مطالعه ی تاریخ هم حضرت آدم ابوالبشر علیه السلام رو داریم، و هم حضرت عیسی بن"مریم" علیه السلامو.

حتی آفرینش بانوی دوعالم ام ابیها سلام الله، پیش از آقا امیرالمونین علیه السلام نیز در فرهنگمون داریم، ولی "نظریه سیاسی اسلام/کشورداری" آقای مصباح یزدی طی سخنرانیهایی پیش از خطبه های نماز جمعه ی تهران بوده، که بصورت کتابی منتشر شده و من از کتابخانه ی زندان آنرا گرفتم و یادداشتهایی از قسمت مورد بحثمان برداشتم، پس نه تنها مربوط به عصر و "زمان" آخرین پیامبر"اسلام" حضرت محمد بن "عبدالله" صل الله علیه و آله و سلم است، که بقول خدا خاتم انبیاء از حضرت آدم نبی علیه السلام لغایت حضرت عیسی بن مریم علیه السلام پیش از ایشانست، بلکه همانطور که گفتم برای نمازگذارانی مثل ما، مثل منو مادرتان گفته و نوشته شده، مثل "منی" که پدر خانواده ی "خانه"ای هستم، نه میلیونها نمازگذاری هم که بقول آقا امام علی علیه السلام برایشان مسئله نباشد که از کجا به نماز جمعه آمده اند؟ و به کجا می روند؟

خانه داری:

نکته ی دیگر، علاوه بر "مردم"، که در "نظریه ی سیاسی اسلام/کشورداری" جناب مصباح یزدی نمی توان از آن "خودداری" کرد، همانست که یکدهه پیش از این دختر خونه با راه اندازی وبلاگ "از مسجد چی باقیمانده؟" به آن اشاره کرده.

چرا که برای سکونت و خودداری که فقط "خانه" نداریم، برای "خانه داری" هم خانه داریم، و این مهم کمافی السابق، قبل از انقلاب، هنوز هم به مثلا بخشداری، فرمانداری و استانداری وزارتخانه ای آمده در "نظریه سیاسی اسلام/کشورداری" جناب مصباح یزدی، یا مانند "شهرداری"هایش واگذار شده، در حالیکه بعهده ی پدر، سرپرست و ولی خانه است، تا زمانیکه اسلام براش "خانه"ای تاسیس نکرده باشد، مثل همان که پیامبر پس از هجرت به امرخدا بنیانگذاشت.

خب حالا در "نظریه سیاسی اسلام/کشورداری" جناب مصباح یزدی، به این امر هم فکری شده؟ ولو اینکه یه"خانه"ی دونفره، چه بر فرض "مرد و زن" و چه "زن و مرد" روی زمین و مثلا در ایران پیدا شده باشد؟

پس نکته دیگر در رابطه با "کشور" در"نظریه سیاسی اسلام/ کشورداری" ایشانست، و مثل "مردم" کشور، خانه وووی ایشان که در قسمت قبلی به آن اشاره شد، جای بحث داره.

مگر اینکه در "نظریه سیاسی اسلا/کشورداری" ایشان مثل ما "مردم"، مردم"خانه"ای هم نداشته باشند، برای سکونت و خودداری هم!؟

حالا محدوده ی خانه، کشور ووو و بقول باب الحوائج آقا موسی بن جعفر علیه السلام از شرق تا غرب کره ی زمین بماند!

مگر اینکه دخترخونه اسم وبلاگشو گذاشته باشه: "از باغچه ی مادر چی باقیمونده؟" برای سکونت، خودداری و خانه داری ما؟ ما "مردم"؟ منو مادرتون؟

السلام علیک یا "بقیه" الله!

 

ارسال در وبلاگ خانواده ی خانه توسط: ته تغاری


  


نوشته شده در روز سه شنبه 23 اردیبهشت 1393:
سلام علیکم
اول امروزو تبریک بگم، خصوصا به دختر خونه که الان نماز صبحو خونده و دلش میخواد روز پدرو بهم تبریک بگه و اگر آزاد بود یه زیرپوشی یا جورابی هدیه بده، که اگر از من می پرسید به شورت بیشتر نیاز داشتم، و اگر میذاشتن میگفتم برام سیگار بیاره!
چراکه وقتی شورت لازم میشه شسته بشه، یکی دیگه داشته باشم بهتره، ولی تا وقتی خیسه میشه با زیرشلواری و شلوارم سر کرد، اما مگه میشه با مثلا "نظریه ی سیاسی اسلام/کشورداری" جناب آقای محمدتقی مصباح یزدی، اونم مثل رساله علمیه ای که در نوشته ی قبلی گفتم "موظف" به عمل به آن بود کنار اومد!؟ اونم با عقبه ای چون نایب امام زمان و پیامبرخدا!؟
یادآوری: ... لعلکم تذکرون،...
در نوشته ی قبلی، یعنی روزکار قسمت پایانی، گفتم "مردم" مثل ما، مثل من و مادرتان، که مثل شما منم پدر و مادر داشتم، خدا رحمتشون کنه اونا هم بی پدر مادر نبودن، هرچند که مادرپدرم و پدرمادرمو دیده بودم و یادم میاد و برام گفتن که وقتی به دنیا اومدم مادرمادرم خدابیامرزهم در قید حیات بوده.
خب تعریف شناخته شده و "معروف" ما از "مردم" اینه، شما هم بقول خدا خلقناکم من ذکر والانثی حالا مقصود آقای مصباح یزدی از "مردم" چیه؟ و نظریه ی سیاسی ایشون مبتنی بر چه تعریفی از "مردم" است؟ مسئله ای است که نظریه ی ایشون، حتی اگر عقبه اش بقول ایشان مقام معظم رهبری جمهوری اسلامی ایران و بنیان گذارش حضرت امام رحمت الله علیه هم باشد نیز با آن روبروست.
که در نوشته ی قبلی گفتم با "مردم" صورت مسئله ی ایشان کار دارم که "مردم" آمده در آن را از کجا آورده اند؟  ولو اینکه میلیونها نمازگذار نماز جمعه ی تهران هم آن صورت مسئله بگوششان خورده باشد و برایشان این مسئله پیدا نشده باشد که کدام "مردم"؟
فرضیه ها:
صرف نظر از فرض "زن و مرد" در "شکل"گیری "مردم"، فرض "مرد و مرد" هم به لحاظ اینکه ایشان "مرد" هستند نیز فکر نمیکنم مقصود ایشان از "مردم" باشد، می ماند همان که در نوشته ی قبلی گفته شد، یعنی "مرد و زن".
در این صورت مسئله "موظف" بودن یکی از ایندو در مقابل دیگریست، که در نظریه ی ایشان آمده، در حالیکه صرف نظر از نکته ای که در نوشته ی "روزکار" به آن اشاره کردم، عملا در "شکل" گیری "مرد و زن" آینده، یعنی فرزند آندو، هم پدر نقش دارد و هم مادر و هر یک از "مرد و زن" وظیفه ی خاص خود را دارند و چنان نیست که در نظریه ی ایشان آمده، و بلحاظ "مرد" بودنشان هم، آنکه "موظف" در آن نظریه است "زن" است (پ1)
البته فعلا حرف این است (پ2)، ایشان در نظریه ی خود مقصودشان از "مردم" چیست؟ اگر مقصودشان همانست که "معروف" و شناخته شده نزد ماست؟ بعد بریم سر بحث بعدی که بعد "مرد و زن" مثل دو تا مرد با هم حرف بزنیم، مثل "پدر" دو خانواده و خانوار ان‌شاءالله، و روز پدر بر ایشان هم مبارک باشد و بر عقبه ی مورد ادعای ایشان هم بشرح ایضا.
پی‌نوشت:
پ1- در بحث و گفتگو، هرچند یکی از طرفین که در حال گوش دادن بحرف دیگریست گوشش باردار می‌شود، ولی در بحث و گفتگو لازم نیست که طرفین یکی مرد باشد و دیگری زن، همجنسی در این جا فرق دارد با همجنس بازی در غرب مثلا.
پ2- حالا "کتمان" مردم در " شبهه" ی نسبت داده به " شبهه انداز" در نظریه ی ایشان بماند!؟

اصلاح: پسرخونه

لَّیْسَ عَلَیْکمُ‏ْ جُنَاحٌ أَن تَدْخُلُواْ بُیُوتًا غَیرَْ مَسْکُونَةٍ فِیهَا مَتَاعٌ لَّکمُ‏ْ  وَ اللَّهُ یَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَ مَا تَکْتُمُونَ ،...


  

نوشته شده در عصر دوشنبه 15 اردیبهشت 1393

امروزم مثل دیروز:

بقول علما و دانشمندانی در قدیم، آفتاب که از طرفی در اومده، در طرف دیگر فرو میره، اینجا صبح از پشت دیوار هواخوری که بیرون اومده، مثل دیروز میره پشت دیواری که زندون زنها اون طرفه و دخترخونه اونجاس و نمی دونم الان داره چیکار میکنه، منکه نماز عصرو شکسته خوندم، مثل دیروز و هفته ی گذشته.

یا ایها الذین أمنوا لاتدخلوا بیوتا غیر بیوتکم حتی تستانسوا و تسلمو اعلی اهلها ذالکم خیر لکم لعلکم تذکرون،...

آخه وقتی خانم صاحبخونه در زد و گفت با شما کار دارن، اونا یه مرد با لباس شخصی و یه خانم چادری بودن، پیدا شدن سر و کله ی سرکار نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران از پله ها بعد از بفرمایم به اون دو تا بود، وگرنه برای این دو هم نبود، اگر مامور بودن.

خب منو دختر خونه که با پای خودمون از خونه بیرون نیامدیم، و به دایره ی اجرای احکام و دادگاهی در شهر محل سکونتمون رفته باشیم، بعدشم به این شهر و زندونش، و قصد اقامت ده روزم کرده باشیم.

امروز که داشتم میرفتم سر کلاس درس فاکس واحد فرهنگی زندون، سر راه کتاب "نظریه ی سیاسی اسلامی/کشورداری" ی آقای مصباح یزدی رو، که از کتابخونه تو راهرو گرفته بودم تحویل دادم. یادداشت هایی از "جلسه ی سی و سوم" اون و "اسلام و مدل های گوناگون حکومتی"ش ورداشتم، مثلا در صفحه ی 143 "شبهه ی عدم ارائه ی طرح و راه کار حکومتی از سوی اسلام" رو مطرح کرده و برای رفع شبهه پرسش "آیا اسلام شکل حکومت دارد؟ یا بعهده ی مردم نهاده؟" و... فعلا با "مردم"ش کار دارم، حالا "مردم" شبهه انداز بمونه! ولی گویا"مردم" آمده در صورت مسئله هم، مثل "مردم" شبهه، دورقمیست! مثلا در آنجای کتاب که یکی از این دو "موظف" به پذیرش از خدا، پیامبر، جانشین پیامبر و و جانشین امامست، و "سرگردان" ! که با راهکار دیگر "مردم" کتاب از سرگردانی هم بدر میاد! فقط کافیست "مدل" آن "دیگر" را پذیرا باشد، مدل آن دیگر که از غرب "مدل پذیره"! یعنی اصل "ثابت" این کتاب! و "متغیر"ش هم بستگی به غرب داره که مثلا وقتی فهمید زمین هم مثل الشمس تجری...، زمین ثابت هم متحرک شده و "مردم موظف" هم حرفشان تغییر کند! مدلهای اجتماعیشونم همینطور بنابر "صورت زمان" ! همگام با غرب و بروز شدنش. چرا که بقول کتاب، نه تنها "مردم موظف" لازم نیست! بلکه "کارشناسی" لازم را برای پذیرش مستقیم و بلاواسطه از غرب را هم ندارند! حتی در عصر ماهواره! خب به لحظات ملکوتی اذان مغرب داریم نزدیک میشیم و به تنها نمازی که نماز پیامبر و تسبیحات اربعه رو داره و شکسته هم نداره، پس فعلا خدانگهدار- پدر خونه

پینوشت: الزانیه و الزانی...

1- اهل بیت اهل خانه، مردم خانه، خانواده و خانوار خانه، نخستین مدل روی زمین از اهل حافظه ی ما، مای ایاک نعبدگو به امامت یکی از مای حافظه، که یک طرفش اهل بیت قلب و دله، با پیام آوری برای معرفت و شناخت، و طرف دیگرش خانواده ی عقل و خرد، بابت حجت منطقی قدیم و جدید و جبر گزاره هایش. مدل اهل بیت با یه مرد و زن "شکل" گرفته ، حالا مرد و زن، دختر و پسرش را جمهوری اسلامی ایران هم می خواهد به مدل غربی مثلا به شهروند تغییر دهد، دلیل به عدم راهکار دین نیست، چه رسد به اینکه خدای نخواسته، خواسته یا نخواسته، کارش به متلاشی کردن این "شکل" باقیمانده از "مردم" کشیده باشد! در حالیکه جای این "گونه" رو پیراهن تیم ملیت! برای...

2- با سلام خدمت ته تغاری و آقاشون، اول تشکر کنم از تلاششون در این چند روز در رفت و آمد به دادگستری و زندان، که مجبور به گرفتن وکیل شده باشند! ولی پول وکیلو از کجا میارین؟ و اگر در مقابل چندغازشان مردم "دیگر" پول بیشتر بدهند چطور؟ ووو! که همه و همه بماند، ولی مگر وکیل جز در نظام و قوه قضاییه ی جمهوری اسلامی ایران که با "نعمت" چشم بینای خود دیدند، و صراط الذین انعمت علیهم در نماز می گوییم، می تواند کاری بکند؟!

3- ارسال در وبلاگ خانواده ی خانه: توسط ته تغاری، البته با اجازه ی آقاشون، سرپرست خانواده و "خانوار" دو نفریشون، و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

 


  

روز کار :

سلام علیکم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ سُورَةٌ أَنْزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنْزَلْنَا فِیهَا آیاتٍ بَینَاتٍ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ(النور/1)ا ... (نرم افزار سایت المبین Al-Mobin )

امروزم مثل دیروز :

 

دیروز آفتاب در اومد و غروب کرد و نیمه های شب بود و وقتی در اینجا کارم تموم شد یه وبگردی هم کردم ، یعنی برای بروز بودن امروز یه سریم به تازه نوشته ها اینجا ، یعنی پارسی بلاگ زدم ، خصوصا تازه نوشته های برگزیده اش برای خواندن منم ، اونجا هم حرف خودمو زدم .  


  

روز قیام و برپایی (قسمت پایانی) :

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، لَمْ یکُنِ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْ ...  

در قم هم ، تا وقتی که در آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران بودم ، فقط با کتاب کار نداشتم ، که مثل اکثر آموزگاران و دبیرانش حرفم این باشه که حرف حرف کتابه ، بلکه علاوه بر این دو کتاب ! با کتاب دانش آموزم کار داشتم ، مثل کتاب چشم و گوشی که به من می دادن وقتی به آنها کتاب اداره را درس می دادم ، مثل دیگران بهنگامش و حرف اکثرشان فقط همان بود که گفتم ، و کم پیدا می شد که حرف فقط حرف خودشان بود ، خصوصا در مواردی مثل همان نماز جمعه که در قسمت قبلی گفتم .

چراکه مواردی نظیر این را جزو مواد درسی نمی دانستند ، همونطور که در زمان شاه هم نبود ، در حالیکه :

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ ... ، لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَیتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیةِ اللَّهِ وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یتَفَکَّرُونَ ،... یسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ .

تسبیح گفت خدا را آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است ...

تسبیح گویدش آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و اوست عزتمند حکیم . ( برگردانها از آقای محمد کاظم معزّی) .

ولی من تمام مطالب کتاب را همانطور که در آن آمده بود واو به واو تدریس می کردم ، حرف خودمو هم می زدم و به کتابی هم که دست دانش آموز بود نیز چشم داشتم .

یادم میاد یه روزی بعنوان سرگروه آموزشی پایه ای که تدریس می کردم رفته بودم تهران ، آخه اونوقتا قم یکی از شهرهای استان تهران بحساب می اومد ، در جلسه ی سرگروهها ی شهرستانهای استان تهران مولف یکی از کتب درسی آومده بود برای پاسخگویی به سئوالات در مورد اون کتاب ، من گفتم یه محور اعداد بکشن و روی اون مثلا دوی بعلاوه یکو نشون بدن ، اینکارو کردن ، بعد گفتم حالا دوی بعلاوه صفرو نشون بدن ، که بازم کردن ! بعد گفتم اگر "دانش آموز" از من بپرسه چرا در دومی روی محور جلو نرفتم ؟ چه پاسخی بدم ؟

خب اونم به من جواب داد ، ولی به دانش آموز چطور ! دانش آموزی که کتاب بینایی در دست داره ، مثل من ، مثل اون ! مثل هر چیزی در آسمون و زمین که کتابش دستشه ، کتاب و نوشه ای بروشنی خودش ! مثل من ، مثل ما بعنوان یه خانواده یا همون خانوار ! با کتاب و نوشته ای که دستمونه !

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ ، وَرَأَیتَ النَّاسَ یدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا ، فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کَانَ تَوَّابًا .


  

روز قیام و برپایی :

... عَلَى الْإِنْسَانِ ... بِسْمِ ... (الطلاق/1)  : نرم افزار سایت المبین (Al-Mobin)

سلام علیکم

نخستین جمعه ی اردیبهشتو بهتون تبریک میگم . 

اسم این نوشته رو می خواستم بذارم روز کارگر ، شایدم روز معلم که کارش مثل کاری بود که داشتم ، البته نه اینکه ندارم ، چراکه درست یه روز مونده به سال بازنشستگی از آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران از اون جدا شدم و رفتم سراغ یه کار دیگه و الانم مشغول این کارم .

چراکه بقول علما و دانشمندا اثبات شئی نفی ما عدا نمی کنه که ، یعنی منکه بعنوان سرپرست خانوار در اون جمهوری بحساب بیام ، دلیل براین نمیشه که فقط سرپرست خانواری در نیاز به یارانه باشم و یارانه هم یه چیزی اقتصادی باشه و بقولی مثل علوم اقتصادی بی نیاز از عبودیت باشه خوندنش در دانشگاه و دیگر مراکز علمی !

مگر اینکه بقول حسین : سرپرست در سرپرست خانوار سرپرست والسلام !

 ... یا أَیهَا النَّبِی إِذَا طَلَّقْتُمُ ال ... (الطلاق/1)      : نرم افزار سایت المبین (Al-Mobin)

نه حتی معرِّف یه مرد ، وفراگیر نام وکل اسماء ، و خانشین خدا تو خانوار ، از آدم گرفته لغایت میم خاتم ، چه رسه به اینکه ذوج و زوجه ای هم داشته باشیم ، که بقول خاتم : اگر و فقط اگر همین دو باشدم ، نه تنها ایندو خدا دارند و زیر مجموعه ی فراگیر آن جامع ایندو ، بلکه یکی از این دوهم امام دیگریست ! و امام خانوار و : "بشرح ایضا" ولی فقیه خانوار و جانشین امام زمان در خانوار !

چه برسه به اینکه بقول معروف امسال معنی مدیریتم بده ، و خواسته بوده باشیم برای داشتن آمار مدیریت خانوارم ثبت نام کرده باشیم ، حالا جهادی و حسینی اون بمونه ! و بشرح ایضا مهتاب زینبی اون ... ، مثل آفتاب پدر و مادر ایندو . 

خب امروز شب شد و نتونستم حرفمو برای تون خوندنی کنم اینجا ، مثل "اقرا" ی یعد : "خلق الانسان من علق" سوره ی آغازین بعد سوره ی حمد کتاب خدا ، که در این سوره بعد بسم الله ... ، هرچند نام رب در آن آمده ، ولی بنام ربک را سوره اقرا می بینم .

خب قبلن از سرپرست و کاربلد خواندن حرف زدیم ، فقط شاید نگفته باشم که تا وقتی که حرف لمس کردن بدن ، چشیدن زبان و بو کردن بینی و حتی گفتن از دیدنی هاست ، خب سرپرست خانوار مهتاب گوشه و آفتابشم شنوای ، اختصاص به گفتن از بیرونم نداره ، حتی حرف ازعقل و خرد ، فکر و اندیشه ، ذکر و یادم شنیدنیس ، چه رسه به حرف قلب و دل و قلوب حسی .

ولی پای کتاب و نوشته که پیش بیاد ، که بخوایم ببینیم چی گفته میشه ؟ نه تنها گوش مسئولیت پاسخگویی به پرسشو نداره ، بلکه شنوایی اونم " لن ترانی" ، و برای انس با جهان خارج ، بیرون ووو نیز چشم ، بینایی ووو کارگرکاره و روز آموزگارو معلمم . 

خب تا طولانی تر این نشده برگردیم سر حرف ، که با تبریک امروز باز شد ، یادم میاد قبل از جدای از آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران ، که نگفتم خدا جدا کرد ، چه وقتی که در جوار کریمه ی اهل بیت سلام الله علیها ، دختر آقا موسی بن جعفر و خواهر آفتاب طوس علیه السلام بودیم و در مدرسه ی شهید سید مصطفی خمینی 2 ی اونجا مشغول کار بودم ، و چه اولش که در مدرسه طالقانی قره ضیاءالدین ، که بخش چایپاره ی خوی گفته می شد ، کار تدریسو آغاز کردم ، در کتب درسی یه حرفی بود در رابطه با بحثم .

این حرف حرف بعد انقلاب بود و زمان شاه از این حرفا تو کتابای درسی منکه یادم نمیاد به این شکلا اومده باشه ، که حرف از روز جمعه و کارای این روز و منجمله نماز جمعه در این روز به دانش آموزان زده بشه ، خب منم طبق کتاب تدریس می کردم ، ولی بقول آفتاب در شورای شش نفره ی خلیفه ی دوم ، حرف خودمم می زدم . 

مثلا از دورکعت اول و دوم نمازجمعه هم حرف می زدم ، البته در حد وسع ، وسع خانوار ، اهل بیت کلاسو میگم که یه طرفش من بودم مثل امام جمعه ، امام جماعت محل و گوینده ی نعبد در فرادا هم ، و طرف دل داده به من ، مثل گفتگو در حافظه ...

نه در حافظه ی آمده در کتابای درسی دانش آموزان آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران ، و یا در جایی که دانش آموزانش فاقد آن باشن و در آن اقامه حرف کرد ! برپایی نماز جمعه در آن ! طبق کتاب ! در کلاسِ مثل دانشگاه ! بی نیاز از عبودیت در آن ! 

وحرف آخرین آفتاب غروب کرده ، برپایی نماز در خانه در عصر غیبت امام ، ولی و سرپرست ، مثلا سرپرست چشم وقتی که بعنوان مثال افتاد به جهان خارج ، بیرون و بعنوان مثال ندید ، "من قبل" قبلش کتاب گوش ، شنوایی ووو رو داره ، منبعد ، بعدشم بی کتاب نیست برای انس با جهان خارج ، بیرون ووو ، انسانو میگم ، که گویا در خلا هم قابل ذکره ! در کتب علمی ! حتی بدون بدن برای لمسم ! حالا بدون همین بدن گوشش چگونه برپا کنه این حرفارو ، ولو فراداش بمونه ، جماعت ، جمعه و حج جهانیش پیش کش ! کاریم با گوینده حرف نداریم که با چی این حرفارو می زنه ؟ با حرف کار داریم ، کارداره گوش ، گوش انسان در انس با جهان خارج یا نگا به بیرون ، نه نگا به درون ، مگر این که حرف بیرون اون تو لونه کرده باشه و حرف حرف خود آدمم نباشه ! یا آدم حرفی برای گفتن نداشته باشه ! و حرف حرف نوشته شده در لوح باشه ! و فقط شنیدنی ! نه حتی فقط خواندنی ! 

و فرمان : اقرا ، بخوان 

راستی یادم رفت که بگم تازه مشغول آموزگاری شده بودم که با نخستین اعزام از خوی مدرسه رو رها کردم ، و وقتی مرخصی آمده بودم دیدم سرپرستی خانوارمو دادن به یه ... ، و برگشتم سرخونه ...

و بعدش که از این کار ورم داشتن و شدم دفتر دار و ... تا مخیرم کردن که به بجز استانهای آذربایجان غربی که در اون بودیم ، و شرقی و کردستان به جای دیگه انتقالی بدم و این شد که راهی قم شدیم و ... 

خب شب بخیر 


  

روز کار :

یا حسین !

سلام علیکم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، هَلْ أَتَى عَلَى ال ... ؟

پرسش خوبیه ، یادم میاد وقتی برای مهندس برجسته کار می کردیم ، چه تو ساختمون هفت طبقش تو ارومیه ، خیام جنوبی ، کوچه ی 21 و 19 ، آخه دوکله بود ، حالا بقول : "معروف" یا : "منکر" ؟ بمونه ، و چه تو پادگان میرآباد ، هروقت می اومد سرکار می گفت : "کارمی کنید" ، حالا برای احوال پرسی یا ... ؟ بمونه ، چراکه حدود دو ونیم میلیون تومن از فقط کار میرآباد بهمون بدهکاره ، حالا خونش بمونه ، چند ساله کار خونش تموم شده ، طبقاتیشو فروخته ، کرایه داده ، توش میشینه ، ووو ؟

خب بله کارگریم ، حالا بقول "معروف" به اسم آدم ، تنها یا با زوجش در بهشت جمهوری اسلامی ایران در طول این سه و نیم دهه ؟ یا بنام انسان ، اونم "معروف " و شناخته شده اش با : "کرامت" ؟ م که قابل ذکر و یادآوری نباشیم ، حالا : " آحاد" مون ، یا خونوادگی ویا خونواری ؟ دیگه بشر که بحساب میایم !؟

وگرنه این کیه که دشمن ، اونم آمریکا و شیطان بزرگم ، بقول معروف دم از حقش می زنه ؟!

پس فعلا کاری ! به روز کار نداریم و پیش از پاسخگویی به پرسش مثلا : کار می "کنم ، یا کنیم" ؟ همونطور که پس ازفرمایشات مقام معظم رهبری درنخستین روز امسال کنار قبر پاره ی تن آخرین پیام آور خدا ، براتون گفتم هنوز در مقام اثبات این پرسش هستیم که آیا هستیم ؟ حالا بسم آدم ، یا بسم انسان ، یا بسم بشر و آحادشم ، و در ثانی چی داریم ؟ مثلا حافظه داریم ؟ که قابل ذکر بودنمون در جمهوری اسلامی ایران رو یادم ، ببخشین یادمون بیاد ؟ ولو به مثقال عدد صفر ؟

خب از ما ثبت نام بود که کردیم ، اونم نه تنها برای اعلام نیازمندی به یارانه ، بلکه برای گرفتن دفترچه بیمه هم که خیلی وقته نداریم ، خوب دیگه چیکاره ایم ؟ که یادمون ، ببخشین یادم نمیاد ؟ 

حسین : آیا کسی هست مرا یاری کند ؟ 

حسین : مثل منی هست ! 

فرهنگ حسین  

حسین فرهنگ 

فرهنگ کار و کار فرهنگ 


  

روز تولد ما :

سلام علیکم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

سخنو با یادآوری حرفی که دیروز زدم آغاز می کنم ، در نوشته ی روز تولد مادر ، در نوشته ی قبلی ، از اونجاش که گفتم با مادر نشستم و به سریال خط نگاه کردم و اونجاش که دختر یه حرفی به مادر زد و مادر به اون نیگا کرد و گفت : " چرا ... ؟ " .

الرَّحْمَنُ

تولید مثلشو برا تون گفتم ، ولی شاید بعنوان مثال زمانی ، وقتی که : برای نخستین بار چشمتون افتاد به اون ، بگین چرا نگیم مادر نگفته باشه : چرا اونایی که می فهمن " نمی فهمن " ؟ 

یا اینم گفتنی نباشه ؟ مثل نیگای سلبی ما ؟ 

مثلا همونطور که در سخنرانی روز اول امسال مقام معظم رهبری تو مشد داشتیم ؟

یا وقتی که بقول مرحوم علامه : باردوم که چشممون افتاد به بیرون ؟ نه به اونی که بار اول چشممون افتاد بهش و دیدیم و حکمم کردیم ؟

ووو ؟ 

خب بله تولید مثل یعنی همین دیگه ، تولید علمم ، فکرم ، تولید همین نام امسالم ، ولی عدم تولید یعنی چی ؟ و با چی ؟ 

فَبِأَی آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ؟ 

مثل : " نمی فهمن" نه ها ، اینکه تولید مثل شد ! با گوش ، حس وووی خدا دادی .

مثل : " عذاب میکشن " تولیدی ... که تو : "خط" تولید افتاد ! مانند خط تولید مثل ریحانه ی مادر تو این سریال .

... نَارٍ ، فَبِأَی آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ، رَبُّ ...

یادم میاد تو جوونی یه فیلمی دیدم که می گفت : " من بودم تقی فرصت ، علی نصرت ، مهدی آق منگل ... " ، یا مثلا سریال ترکیه ای : "حلالم کن" ، چراکه از تلویزیون فارسی زبون خودمون دیدم . 

اینو براتون گفتم ولی برا این بازم میگم که امروز چهارشنبه ی ، براتون گفتم که پدربزرگ خدا بیامرزتون مارو توبچگی وامیداشت که شبا بعد نماز سوره ی اذا واقعه و صبا سوره ی وزاریاتو بخونیم و من بعد مدتی دیگه حفظ شده بودم و رو خونی نمی کردم ؟ و شب جمعه سوره ی الرحمانم بخونیم ؟

خب چرا ؟

... ، فَبِأَی آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ، ... 

... : برای نخستین بار که چشم ما ... ، چشم بعنوان مثال گفته شد ، ...

گفت ما ...

خوشامدگویی به ما 

مثل ما در ایاک نعبد نماز ، و خوشامدگویی مالک یا ملک یوم الدین ؟ یا بقولی بی نیاز ، یا انصراف داده از ثبت نام در ...

السلام علیک یا اباعبدالله  

یا حسین 


  

روز تولد مادر :

سلام علیکم

اول خوش آمد بگم به مادر بعد بریم دنبال حرفی که در این فرصت می خوایم بگیم ! چرا ؟ حالا میگم .

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، المر تِلْکَ آیاتُ الْکِتَابِ وَالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیکَ ... 

 پدیده :

تا یادم نرفته اینم بگم بعد بریم !؟ مادر گفت : کرایه ی اتوبوسا رو زیاد کردن ، پرسیدم : "ملایم" ؟ یه چیزی گفت در حدود یک سوم قبلی ، حالا این : "اصلاح قیمت" چقدر در یارانه ی قبلی اصلاح خواهد شد ؟ بقول برگردون آقای معزی : "وای برای ... " . 

وقتی که صدام کرد برم نماز مغربو بخونیمم پرسیدم : "داخل شهری چطور؟" گفت : رفتنی سه هزار و پونصد تومن دادیم ، برگشتنی پنج هزار تومان ، یعنی همون مسیر رفتو ، البته اینم اضافه کرد که به شهر مادر بزرگ که رسیدن پول کرایه سواری رو به راننده ندادن ، یعنی یه جایی تو ترمینال بود به اونجا دادن ، برا اینکه از مسافرا اضافی نگیرن . 

چی میگم ؟ از یه پدیده ی بقول تبلیغات تلویزیون :"رویایی" و در مثلا "کیش" نمی گم که نه تنها اون زن زابلی که در کتاب جمع آوری شده ی "اقتصاداسلامی" استاد شهید اومده ، بلکه مانند ماها هم اگر نگیم محاله برامون دیدنش ، تازه اگه هم پدید اومدنی باشه برامون زیاد برامون دیدنی نیست که اینهمه برای پدید اومدنش تبلیغ میشه و "رویایی" نامیده میشه و که ...

تولید مثل :  

البته اینم بگم ، با اینکه مادربا اومدنش تلویزیونو قرق کرد ، ولی الان که دیدم داره سریال "خط" و نگا میکنه باهاش نشستم نگاه کردم ،  اونجاش که مادر از دخترش پرسید : چرا اوناکه می فهمن "می فهمن !" ؟ یاد یکی از پدیده هایی افتادم که در نوشته ی " روز تولد " ، نوشته ی قبلی براتون پدید آوردم ، آخه سریال اینو گفت : " چرا اونایی که می فهمن عذاب میکشن ؟ " . 

چراکه نه تنها پدیده ی : " نخستین بار که چشم ما افتاد به اندام جهان خارج ... "! یا بقول مقام معظم رهبری در سخنرانی روز اول امسال : "بیرون" ، حالا "کلیشه" ای یا " رویایی " چه غربی و چه شرقی آن ، و یا بقول یکی از کارتون خوابای همون سریال "آرزو" و یا بقول دیگری "هدف" ، ووو ؟ بلکه پدیده : " مادر" م را در آن خوشامدگویی کردیم ! 

چراکه نشانی ایندو پدیده فقط در بیرون نیست ، خوشامدگویی در: " درون " م داره ، مثل پدید آمدن آندو در من هم ، که گفتم : حالا کوتا قد مادر ؟ 

اینم بگم و برم شام بخورم که مادر صدا ... ، خوشامد به پدیده هایی نه تنها مثل آدم ، نوح ، عیسی ، موسی و ابراهیم ، و حتی به محمد ، علی ، حسن و حتی حسینم می توان گفت ، مثل حواس پنجگانه ، با قلب و دل ، ذکر و یاد ، فکر و اندیشه و حتی عقل و خرد ، ولی مادرو با چی ؟ جز در سایه ی خدا ؟ با مثل روح و جانی که در ما دمیده ؟ در حافظه ؟ برای تولید مثل مادر ؟ 

حالا کو تا حافظه !؟ ما هنوز اندر خم افتادن چشم به بیرون هستیم و نهایتش یه چیزی در بینایی ما پدید اومد و اونم برای نخستین بار ! جز این نارل شده برایمان از جهان بیرون ؟ حالا در کجا ؟ بمونه کلیشه ای ذهن ... اومدم ، برم تا مادر محسن ...  

 


  
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :69
بازدید دیروز :92
کل بازدید : 1398744
کل یاداشته ها : 1768


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ