خواندن چشمی (ب) :
بازخوانی :
سلام علیکم و باز شب (ب) خیر .
دیشب حرف از نوشته ای بود که فرستاده شده ، که خونده بشه با چشم .
حالا کاریم نداشتیم به اینکه :"خواندن" چه تعریفی داره !؟ (پ) و گفتیم مثل همین که الانم داریم این نوشته را می خوانیم ، حالا آیا به این کار مثلا :"باز خوانی" هم گفته شده !؟ یا "بازخوانی" یه کار دیگه هست !؟ البته کار دیگه ی چشمی !؟ فعلا محل بحثه ، و با خوانندهای دیگه فعلا کاری ندارم ، و فعلا هم مقصود و منظور نوشته ای هست که یکی فرستاده ، چه با معرفی خودش ، و چه بقولی : انظر ما قال .
البته نه اینکه چشم بنداز به نوشته ! چرا که : بسم کی !؟ یا به چه نامی !؟ آیا بنام فرمانده !؟ که : انظر ... .
یا بنام چشم !؟ چراکه ایندو با هم فرق داره !
خب ، حالا این بمونه ، علی ای حال این کار چشم ، یعنی خواندش رو آیا "بازخوانی" م گفته میشه !؟ یا ایندو هم با هم فرق دارن و چشم یه کار دیگه هم می کنه ؟ و اسم اون بازخوانیه !
یا نه ! بازخوانی کار چشم نیست و کار کارگر پسا چشم ، یا پسا خواندنه !؟ و کار چشم مانند مثلا :"رسول" یه که مرسوله رو بدون دخل تصرفی (ج) به چشم رسونده و بقولی کارش :"ابلاغ" بوده !؟ ابلاغ نوشته ی سر بسته و مهر و موم هم مثلا ! مثل پستچی بعنوان مثال .
خب ، حالا پس از خواندن ، اگه کار چشم تمام شده باشه ! بازخونی رو به کی واگذار کنه !؟ واگذار که نه ! کارش نبوده که واگذارش بکنه ! خب چی !؟ یعنی :"بازخوانی" چی شد !
حالا بمونه با فرمان :"إقرا" یا بازخوان به اونم !؟ و معرفی فرماندهشم !؟
خب ، برا امشب بیشتر از این چشاتون خسته نکنم ! شب بخیر .
-------------------------------------
ب – شب دوم ، امشب .
پ – خواندن (ت) ، منجمله خواندن چشمی :"ترجمه" هم گفته شده ، حالا بمونه که :"هرمنوتیک" یا متن خوانی و اولشم برا خواندن متن دینی هم گفته شده باشه .
و "ترجمه" را هم مثلا تفسیر ، تعبیر و ... گفته شده .
ت – خواندن نوشته یا متن ، متنی مکتوب یا نوشته ای که خواننده اش چشمه . (ث)
ث – خب متونی هم هست که خواننده ی اونا گوش و دیگر اعضای حسیه ، بعنوان مثال وقتی سخنرانی حرف می زنه ، این گوشه که مامور به خوندن یا گوش دادن به اون میشه ! و وقتی همون سخنران حرفشو بصورت نوشته یا مکتوب در بیاره فرمان :"إقرأ" یا بخوان اون رو برا چشم صادر کرده ، مگه اینکه یکی یه چیزی نوشته باشه ، و حتی منتشرم نکرده باشه ! چه رسه با ارسالش برا یکی ! حالا هوایی ؟ یا زمینی ؟ مثلا بوسیله اینترنت یا پست و پستچی و تحولیش ! یا برویت رسوندنش به چشمی که :"بخوان" ! یا :"بشنو" و دستورات دیگه برا اعضای حسیه دیگه ، مثلا بچش ... رو تشنه لب !
ج – مثلا پیش مطالعه ! برا مثلا کمک به چشم هدف نوشته یا مکتوب ! و مثلا ترجمه ، تفسیر و یا ... ی نوشته براش !
یه جایی بچشم خورد که در ترجمه چهار تا عامل موثر بوده ، حالا بمونه که اونجا عامل دین یا اسلام گویا بقول مرحوم علامه محمد تقی جعفری در :"تاریخ علم " منجمله علم یا دانش :"ترجمه" هم علم یا دانش بحساب نمیاد ، گویا !
اون چهار تا عامل رو گفته بود عبارت ! ن از :
چهار عامل 1 - (روابط سیاسی، 2- (علاقه نخبگان فرهنگی ـ سیاسی)، 3 -(نظام آموزشی ) و 4- (ایدئولوژی غالب) .
حفظ انقلاب (2) :
سلام علیکم
بازخوانی انقلاب :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ وَالتِّینِ وَالزَّیتُونِ ، وَطُورِ سِینِینَ ، وَهَذَا الْبَلَدِ الْأَمِینِ ، لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ ، ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ ، إِلَّا الَّذِینَ ... .
گفتن برم تخم مرغ بگیرم برا نهار ! میرم و برمی گردم ان شاءالله و میگم :
خواندن و نوشتن انقلاب :
ای بابا ! کر که نیستم ! الان میرم میگیرم !
با سلام مجدد ، خصوصا به مادر پدر !
خب ، یادم میاد برا نخستین بار که چشم به انقلابی با شعار :
من فکر می کنم ، یا فکر می کنم ، پس هستم .
و حالا نقطه تمامم که گفتم ، افتاده باشه ، در اثری از آثار بدون استثناء خوب استاد شهید مرتضی مطهریه ، اینو برا این گفتم که مثلا در همبن رفت و برگشتی که برا گرفتن تخم مرغ که گفته شدم ، چشمم که افتاده باشه به خیلی چیزا ، چه رسه به اینکه چیزیم به چش اومده باشه ! بازم همشون مثل افتادن چشم به چش مغازه داری نبوده که دیروز قرار بود با هم تسویه حساب کنیم !
خب بله ، دیپلم من ادبیه و حتی اگه در اون دوران چشم افتاده باشه به این شعار انقلابی ، بازم مثل افتادنی نیست که در اون اثر افتاد ، که فرق داره با آثار دیگه هم که یادم بیاد تو اونا خونده باشم ، چه رسه به اینکه خورونده باشن ! (1)
خب برگردم سر بحث ! کجا بود !؟ آهان افتادن چش و نخستین بارش .
البته ناگفته نمونه اینا که گفتم هیچکدومش ، بدون استثناء ، به بچش اومدن :
انّه فکّر
ی قرآن عظیمم (2) نمیرسه ! چه رسه به خوندنش در اون ! مثل خوندن اونی که چشای مغازه دار می گفت ، و بشرح ایضا شعاری رو که گفتم تو اثری از استاد شهید خونده باشم .
چراشم روشنه ، منتها مثل این می مونه که من این شعار رو که قبلانم شنیده یا خونده باشم ، برام فرق داشت با اونی که در اثری از آثار اونم خوب استاد شهید خونده باشم . (3)
البته اگه خونده باشم و مثل :
انّه فکّر
بچشم نخورده باشه ، اونم حتی همانطور که گفتم اینقدم غصه نخورده باشم ! که چرا نه تنها نخونده ، بلکه مثل چیزایی بوده باشه که تو مثلا همین رفت و برگشتی که داشتم میون راه بوده و حالا پیشکش که مثلا به موضوع بحث مربوطه و ... ، بلکه بچشم نخورد !
خب ، پیش از اینکه طولانی بشه و حوصله رو سر بیاره اینم بگم و بمونه برا فرصتی دیگه ان شاءالله ، اونم اینکه صبح که رفتم نون گرفتم و برگشتم ، از همون میانبری که گفتمم رد می شدم ، زمزمه ی :
یا مقلّب القوب و ... .
نه تنها بگوش میرسید ! بلکه از برفا خبری نبود ! و باریکه ای که گفتم از رد پا ها توش بود ، و دیگه لازم نبود برم تو برفا یا اونی که از روبرو میاد بره ، تا رد بشه ازم .
زیرنویس :
1 – مثل خیلی چیزایی که تو مثلا همین رفت و برگشتم به مغازه ! که اونقده غصه خوردم ، اونقده غصه خوردم ... ، که بمونه ! در این فرصت ، فقط اینو بگم که بی ربط به حفظ انقلاب نبود !
2 – کتاب خدا ، قرآن عظیم ، سوره ی مدّثّر .
3 – بد نیست یادمون بیاد که سخنرانی گفت : قرآن کافی نیست .
فرهنگخانه :
سلام علیکم
بازم مثل دیروز اسم این نوشته رو من گذاشتم فرهنگخانه ، شما اسمشو می تونین مثلا بذارین بانک ! بانک اطلاعاتی ! ووو
البته ما در فرهنگمون فرهنگ که داریم ، آخه گفتیم فرهنگمون ! خانه هم داریم ، ولی بانک چطور ؟ خب بله از وقتی که بانک شاهی ، بانک رضا شاهی ووو تاسیس شد داریم ، ولی پیش از اون چطور ؟ اونوقتا اگه یکی می گفت : "بانک" برای اولین بار به گوش رسیده بود .
البته فرهنگ و فرهنگخونه هم همینطوره ، یه اولین باری داره ، ولی مقصودم اینه که بانک خارجیه ، از غرب وارد فرهنگمون شده ، مثل همین "کلیشه" ای که در باره زن میگه ، که مقام معظم رهبری در دیدار امروزشون با زنان نخبه یا فرهیخته ، بقول خبر ساعت چهارده تلویزیون ، به آن اشاره داشتن .
پس منظورم این بود که بانکم مانند مثلا جمهوریست ، که قبلن تو فرهنگمون نبود ، زمان شاهنشاهی رو میگم ، البته حرفش بود تو فرهنگنامه ها ... ، که از این حرفای "کلیشه" ای توش ثبت شده .
... یبَینُ اللَّهُ لَکُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ ، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، ... ، فَمَنْ یعْمَلْ ... یرَهُ ، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ، ...
که مثل "کلیشه" ای بنام عدده ! که تو ده روز گذشته شاهد آن بوده ایم ، مثلا از تلویزیون ، برای مطلع شدن از متقاضیان یارانه ، که بجای رقم اول گفتن ، می گفت : عدد اول .
حالا گیریمم که عدد اول ، بازم ما که تو فرهنگمون عدد "صفر" نداشتیم ! حالا کاری نداریم که میگن یه دانشمند هندی اونو کشف کرده و اسم خودشم رو کشفش گذاشته یا گذاشتن ، ولی مثل بانک ، جمهوری ووو بعدش وارد فرهنگخونه ، بانک و بانک اطلاعاتی ما شده !
پس فرق داره با مثلا زمین لرزه تو فرهنگ ما ، ولو اینکه اینم اول داشته و اسم یه چیزی رو خودمون گذاشتیم زلزله .
مثلا فرض کنیم شب آخر وقت تو خونه نشستی پشت رایانه ، کامپیوتر ... ، خونه یه تکونی می خوره ، مثلا دختر خونه میگه : زلزله و اهل خونه ...
خب این حرکت زمینو اگه قبلن حس نکرده باشی ، تو فرهنگخونه ات اسم زلزله رو روش نذاشته باشی ، چرا اهل خونه ... ؟
البته نه اینکه تا یکی گفت زلزله تو هم مثل اهل خونه ...
مثلا فرض کنیم تو خونه کنار سفره و داری صبحونه می خوری که بری سرکار ، در همین حال مثلا گوینده ی خبر شبکه ی یکم میگه : تو مکزیک زلزله اومده ...
و تو داری به خوردن نون تازه ادامه میدی
إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ ...
یاد حرفی از حضرت امام ، رهبر انقلاب ، در رابطه با دادن آزادی به زنان در زمان شاه ، افتادم که : مگر مردان آزادن !؟ که حالا زنان باشن ، که حالا غرب زن را فهمیده یا درست فهمیده باشه ؟
حالا بمونه "فهم" درست و غلط ، یا درست و نادرستش ، و بقول ما ترکها راه دور نریم و سابقه آشنایی مرد و زنو پیش از بدنیا آمدنشون پیگیری کنیم ، که کی و کجا ایندو با هم آشنا شدن و نخستین برخورد ، رویارویی ، گفتگوی ایندو تمدن اتفاق افتاده ؟ ولی شما ، مثل هربنی آدمی ، وقتی وارد این دنیا شدین ، برای آشنایی با اون کاربلدش بدنتون بود ، و با لرزشی که فضای جدید بر اندامتون انداخت اول از خودتون باخبر شدین ، چراکه لمس کردین اونی رو واردش شدین و بعدهم همونطور که در نوشته ی دیروز گفتم کار افتاد دست کاربلدی که گفتم کارش خوندنه ، خوندن فرهنگخونه لامسه ی لمسی که با بدن از این دنیا داشت .
حالا کاری ندارم که در این فرقی ندارید شما دوتا باهم ، چراکه بحث ما شروع بکارتون تواین دنیاست و ادامه اش تا در این دنیا هستین ، و گفتم که در آغاز با خودتون آشنا شدین وقتی تنتون به تن این دنیا خورد ، نه اینکه در فضایی خالی ، صفر و تهی قرار گرفته باشین ، حالا می خواد قد دنیای خانه باشد یا سقفش آسمون و فرشش زمین .
کاریم ندارم به کشف اون فضا در دنیا ! چراکه مکشوف از مقوله ادامه ی کاره ! مثل مفهوم ، و کشف هم مثل فهمه .
عمل و کاری ما بعد فرهنگخانه سازی کاشفانی مثل بَدَنِتون ، که خودش مکشوفه ! مکشوف حسش ، در لرزه ای که در ارتباطش با جرمی در این دنیا در اون می افته ، و متقابلا هم لرزه بر اندام طرف مقابلش میندازه و اونم ...
که گفتیم این عمل و کار پیش از بدنیا اومدن فعلیت یافته و به انجام رسیده و اختصاص به این دنیا نداره ، و اختصاصم به بنی آدم و حتی حضرت آدم ابوالبشر علیه السلامم نداره .
حالا کاری به اینم ندارم که تا این بدن رو در دنیا داره ماوقع همینه ، چراکه موضوع بحث فرهنگنامه ی حضرت آدم نبی علیه السلامه و فرهنگخانه ی همین اتفاق تکراری ! در این دنیا ، تا اینکه برخورد کنیم با اونو ولرزه ی بر ما افتد و ...
برخورد با فرهنگنامه ای در فرهنگخانه ای ، برای باز خواندن ! تا ان شاءالله برسیم به کتاب مادر و بازخونی اون !
خب تا یادم نرفته پیشاپیش فردا رو که روز تولد خانم حضرت فاطمه سلام الله است و روز مادر نامگذاری شده رو بهتون تبریک میگم ، همچنین روز درست نیمه ی دیگررو ! نه غلط و نادرست نیمه دیگه ! مثل نامکشوف ، نامفهوم ووو