سفارش تبلیغ
صبا ویژن
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

 

سلام علیکم .

    دیشب باز برف خوبی آمد ، یعنی باز امروز فرصتی دست داد که خدمت برسم و در ادامه ی بحثی که پیش آمده ببینیم چگونه  نقد می کنیم یا می سنجیم و اندازه می گیریم .

   البته ما بعنوان یک نفری که دین دارست برای این کار مثلا اندازه گیری فکر می کنیم یا می اندیشیم ، چراکه آخرین کتاب دینی می گوید : انه فکر و قدر .

   ولی آیا مثلا منتقدی که دینی به او نرسیده هم فکر می کند و مثلا می سنجد ؟

    و در ثانی چگونه می سنجد یا اندازه گیری می کند ؟

    خب فعلا کاری نداریم که یکی مثلا می گوید حس می کنیم و می سنجیم مثلا مثل دانشمند حسی یا حسیون ، و یا یکی هم عقل یا خرد را کارشناس ، کاردان یا به اصطلاح متخصص و شایسته ی این کار می گوید مثلا مثل به اصطلاح حکیم یا این چیه فیلسوف ، و یا این وسط میان عقل و حس یا حس و عقل هم میداندار قلب یا دلست مثلا مثل به اصطلاح عارف و شاید هم این چیه عاشق و شایدم بقول مرحوم علامه طباطبایی همان که میان قوای سه گانه ی ما اول قوه ی خیالمان است که فعال می شود ، البته پس افتادن عضوی از اعضای قوه ی حس مثلا چشم ما به جهان بیرون از حس هم و دیدنش !؟

    ولی در این فرصت می خواهیم برای یافتن پاسخ پرسش دوم تا می شود فکر کنیم انشاءالله تعالی .

    چه گفتم ؟ فکر کنیم !؟

    بگذریم ، در بحث گذشته گفتیم که در تعریف فکر گفته شده : فکر حرکتی است به مبادی و از مبادی به مراد ، در مورد نقد هم گفته شده : در قدیم که پول بصورت سکه بود و سکه هم از طلا ، نقره و دیگر ، کسانی که سر و کارشان با پول بصورت سکه بود آخر کارشان داشته ی روزانه ی طلا ، نقره و دیگرش را می سنجیدند که چقدر ش طلاست ؟ نقره ؟ و از دیگرش هم به چه اندازه ؟ و این اندازه گیری یا سنجش نقد گفته می شد که ملاک یا میزان سنجش و اندازه گیری آنها هم طلا ، نقره و دیگر بود .

   بعبارت دیگر برای یافتن پاسخ پرسش خودشان که مثلا دشت یا کاسبی روانه ی ایشان چقدر است ؟ این کار را می کردند یعنی نگاه می کردند که ببینند چقدر ش طلا ، نقره و دیگر است ؟ و البته برای این کار یعنی نگاه کردن هم چشمشان می افتاد به دخلشان .

   ولی برای اینکه ببینند ، و در ثانی طلا ، نقره و یا قسم دیگرش را ببینند .

   پس این دیدن چشم یا مثل آن تعریفی که برای فکر گفته شده ، حرکت چشم بینایی برای دیدن مقدار طلا ، نقره و دیگر دخلشان بوده و بعبارت دیگر بنا را برای دیدن اینها می گذاشتند ، نه اینکه مثل تعریفی که از فکر گفته شده حرکتی داشته باشند به طرف دخلشان و بنا را براین بگذارند که در دخل چشمشان به چه می افتد ، چراکه در تعریف مذکور گفته می شود که حرکت به مبادی ( تصوری و تصدیقی ) ست .

   مگر اینکه بگوییم بنارا بر ( تصور و تصدیق ) بگذاریم ، مثل صرافهای قدیم که بنارا بر طلا ، نقره و دیگر مسکوکات می گذاشتند ، که از قضا قضیه هم همینطورست !

   مثلا در تعریف علم یا دانش گفته شده : دانش اگر همراه با ( حکم ) ی باشد تصدیق است والا تصورست ، والا هم مثلا چنین حاشیه زده شده که : و ان لم یکن اذعانا بالنسبة فتصورا .

   بعبارت دقیقترش بنا بر همان دورقم ایجاب و سلب گذاشته شده ، در حالیکه در تاریخچه ی نقد دیدیم که می خواستند ببینند دخل چیست ؟ نه اینکه چی نیست ؟ در حالیکه در تعریفی که عرض شد ، اگر هم بنا را بر ( تصور و تصدیق ) بخواهیم بگذاریم ، یک رقمش چیزی جز عدم یا سلب رقم دیگرش نیست !؟

  بنا براین اینکه در تعریف نقد ، سنجش و اندازه گیری گفته شده که مثلا مثبت و منفی یا منفی و مثبت چیزی را دیدنست یا مثلا خوب و بد یا بد و خوبش را ؟ این با تعریف فکری که گفتیم سازکارترست تا آنچه که به آن نقد و بررسی گفته می شد .

  مطلب دیگر اینکه در آیه ی : انه فکر و قدر ،  فقط این گفته نمی شود که ولیدبن مغیره اندیشید و اندازه گرفت ، و بر مبنای : جادو ، داستان اسطوره ها و دیگرش ، مثل طلا ، نقره و دیگر مبانی اندیشه ی صرافهای قدیم و برفرض مبانی منطق قدیم و جدید که ایجاب و سلب یا صفریک جدیدش باشد ، بلکه در آیه هر فکری با این مبانی را هم می گوید که هر چند اندیشیدند و اندازه گرفتند ، ولی : ... کیف قدر ؟

  خب ، فعلا بسه در این فرصت و ادامه ی بحث بماند برای فرصتی دیگر ان شاءالله تعالی .

 


  

 

سلام علیکم .

    امروز صبح برف می آمد و ما هم کار را تعطیل کردیم و فرصتی شد که خدمت شما عزیزان برسم ، در این فرصت در ادامه ی موضوع حکومت که عرض شد یعنی حکم کردن یا بقول خودمان فرمان دادن می خواهیم از حاکم  یعنی حکم کننده یا حکم ران و یا فرمان روا حرف بزنیم .

    چراکه حرف این بود که حکم حکم خداست و هریک از ما هم بقدر خویش حاکم یا حکمران ، ولی مثلا برادرمان جناب دکتر غریب عزیز و گرامی حرف را چنین برداشت کرده اند که باید حکم حکم خدا باشد و حکم ما هم خدایی ، وگرنه اصلا حکم نیست .

    و این مسئله برایشان پیش آمده که اگر حکم نیست پس چیست ؟ به تعبیر ایشان :  ... چه مصداقی دارد ... ؟

    عرض شود که اگر یادمان باشد ما در قسمت پایانی بحث قبلی رسیدیم به همین جا که وقتی مثلا گفته می شود : این سفیدی سیاهی نیست ، نظر مرحوم علامه طباطبایی در اینجا بقول استاد شهید مرتضی مطهری این بود که :

    این قضیه یعنی مثلا این ، که مثلا سفیدی است ، سیاهی نیست ، یا آن ، که مقصود جناب دکتر عزیز و گرامی است ، حکم نیست ، اول اینکه از سه قسمت تشکیل نشده که عبارت باشد از این مثلا سفیدی یا مثلا آن که مقصود ماست ، و سیاهی یا حکم بقول ما ، و رابطه ی فیمابین ایندو ، یعنی فی مابین مثلا سیاهی و سفیدی و یا مقصود ما و حکم ، بلکه از دوقسمت تشکیل شده .

    و در ثانی در این قضیه ، به تعبیر استاد شهید قضیه ی سلبی ، حکمی صادر نمی شود ، نه اینکه صادر می شود و از یکی از دورقم ایجابی و سلبی سلبی آنست .

    خلاصه پایان بحث قبلی به اینجا رسید که مرحوم علامه تعبیر ( عدم الحکم ) را می خواستند پیش بکشند ، حالا بقول عضوی از اعضای حسی ؟ یا حسش ؟ و یا ... ؟ که ماند .

    بماند ، حالا آیا مقصود مثلا برادمان هم همینست ؟ یعنی آیا پرونده ی بحث قبلی مفتوحه است ؟  

    یک وقتی داستان راستان تقسیم صفر میان احمد و اکرم در کتاب ریاضی سوم ابتدایی را برایتان گفته ام ، که وقتی از مدرسه به خانه آمدند و مادرشان برایشان شامی کباب !؟ گذاشته بود که نهار بخورند ، و گربه هم همان نزدیکیها در عکس کتاب نشان داده می شد ، و ایندو باهم گفتند که اگر شامی کبابی در کار بود هریک سهمی از آن داشتند ولی حالا که ( نیست ) این !؟ را میان خود تقسیم می کنند و در آخر داستان هم دیدیم که کتاب گفته بود : به هرکدام هیچ شامی کباب می رسد !؟

   حالا هم اگر مقصود مثلا برادرمان این است که این عدم الحکم یا حکم نیست را کس یا کسانی در نظام اجتماعی ما بین خود تقسیم کرده اند ؟ خب نوش جانشان ، مثل هیچ شامی کبابی که بقول دانش شیرین ریاضی بخورد دانش آموزان ما داده شده ، می شود و ... !؟ که امیدوارم دانش آموز نگاه کند به غذایش که بقول امام باقرالعلوم علیه السلام در تفسیر : انظر الی طعامک ، مقصود فقط صبحانه ، نهار و شامی نیست که می خورد ، دانش آموز را عرض می کنم و کاری با مدیریت ها در سطوح مختلف جامعه ندارم بقول مثلا برادمان ... ، که :

    حالا سوال اینجاست که اینها در نظام اجتماعی ما چه مصداقی دارند؟

 


  

 

سلام علیکم .

    جناب دکتر غریب عزیز و گرامیم در پیامشان پرسشی را مطرح فرموده اند که اول آن را ببینیم بعد بریم دنبال پاسخی که به ایشان داده شده و بعدش هم ببینیم نظر شما عزیزان چیست ؟

    ایشان چنین فرموده اند :

    سلام

    تولد امام رضا ع برشما و عزیزانتان مبارک
   
ممنون از پیامتان . تذکر لطیفی بود . حتمآ متوجه بودید که منظور من از حکومت ها همین دولت های چند روزه هستند که با جابجایی شان بسته به میزان برداشت شان از حقیقت- حکم را هم جابحا می کنند.
   
در ضمن راهنمایی برادر ی که اجازه ی اندیشه ای جز آ نچه خود معتقد است را نمی دهد . و در مقام نمایندگی از اندیشه ای آن را  تخریب می کند و زیبا را به خلایق  زشت می نماید و راهنمایی هم نمی خواهد دیگر راهنمایی نیست .
   
راستی اگر حکومت را همان حکومت واحد الهی می دانید منظورتان از اینکه همه در آن حاکم و محکومند چیست؟

    اما عرض بنده خدمت ایشان :

    علیکم السلام دکتر جان قریب . 
    
با عرض تبریک متقابل عرض کنم که ما حداکثر دو رقم حکم که نداریم که حکومت یا حکم کردن و بقول خودمان فرمان دادن هم حداکثرش هم دو رقمی باشد و یک رقمش مثل مثلا همان که اجازه ی اندیشیدن را و در واقع حکم یا فرمان دادن را به دیگری ندهد ، مثل خوارج که می گفتند حکم یا فرمان از آن خداست ، پس : ای علی تو حق فرمان دادن نداری !؟ در حالی که خودشان حکم می دادند که : حکم حکم خداست !؟ که امام علیه السلام هم فرمودند حرف شما کلمه ی حقیست ولی اراده ی شما اینست که من حکم نکنم ! در حالیکه خودتان حکم رانید . خب فکر می کنم پاسخ پرسش شما را هم دادم ، چراکه حکم حکم خداست و هو معکم اینما کنتم ، حالا مانده به این که هو یا او چقدر با هریک از ماست که به همان اندازه هم حکمرانی یا فرمانروایی داشته باشیم . ناگفته نماند که هرچند بقول مولی : هو مع کل شیئ ، ولی : لابمقارنه ، و هرچند : غیر کل شیئ ، ولی : لا بمزایله ، که در خطبه ی اول نهج البلاغه امام الحاکمین فرموده اند .
    راستی سلام و تبریک ما را به والده ی بچه ها و به شرح ایضا نوردیده ها خصوصا محجبه خانم برسانید .
    جمعه هم بر شما مبارک باد .

    و اما نظر شما ؟ ...

 


  

 

سلام علیکم .

    خوشحالم که مطلب برای عزیزان روشنه .  

    : ( چراکه ) مثلا صاد گرامی بروشنی آنرا فرموده اند ، ببینیم :

    ضمن عرض ادب و سلام و عرض تبریک بمناسبت سالروز تولد آقا عالم ال محمد صل الله علیه و اله و سلم در رابطه با بحث شما ، اندیشه ، معرفت و آغاز ش را ( عرض میکنم ) بقول شما ، آقا فرموده اند :
    عبادت زیاد ، البته کثیر نه متعدد بقول حضرت علامه و همچنین علامه ی شهید ، تفکر یا اندیشیدنست ، و اولش هم معرفت یا شناخت ، حالا در شناخت دینی شناخت او و در غیر دینی شناخت خود ، و اصل یا پایه و اساس این معرفت هم توحید است و نه واحدی دو رقمی بقول منطق قدیم و جدیدش و چند رقمی فازی که در یکی از وبلاگها دیدم گفته شده منطق خدا هم منطق فازیست !
    : ( چراکه ) گفته منطق قرآن که حرف خداست منطق فازی است .
    عین مطلب ایشان در آخرین نوشته بنده در وبلاگم آمده .
    خلاصه آقا خیلی خیلی دور شده ایم از محمد و ال محمد صل الله و علیه و اله و سلم و خیلی خیلی نزدیک شده ایم به معلم اول ، ثانی ووو ، و امروزه هم که باب دندان است ریاضی و ریاضی فیزیکش .
 

    خب ضمن عرض تبریک متقابل خدمت ایشان و شما عزیزان یاعلی .


  

 

    پیدایش کثرت در معرفت یا شناخت (3) :

    صورت مسئله (3) :

    نقطه ی آغاز (5) :

    گفتیم که به نظر مرحوم علامه نقطه ی آغاز قوه ی خیالی است ، البته پس از اینکه بقول ایشان : مثلا عضو بینایی ما افتاد به چیزی در جهان خارج و آنرا دیدیم .

    حالا کاری هم به این نداریم که پس از حس آن تجرید از حسی که ایشان می فرمایند یعنی چه ؟ و آیا تجرید کننده هم همین قوه ی خیال ماست ؟ ووو ؟ مثلا تجزیه و ترکیبی هم که استاد شهید در پاورقی فرموده اند و تفکر یا اندیشیدن را هم نوع زاینده ی ترکیب عنوان فرموده اند هم همینطور ، یعنی فعلا بماند .

    و نه تنها با این هم کاری فعلا نداریم که بقول استاد شهید قوه ی خیال و حافظه یا بایگانی بقول مرحوم علامه یکیست ، بلکه با یادآوری حافظه هم کاری نداریم که پس از مرحله ی حس در مرحله ی همین قوه ی خیال یا حافظه است ؟ یا مرحله ی بعد این قوه یعنی قوه ی عقل ؟ که مشروح این سه مرحله از قول ایشان بعرض رسید .

    فقط این پرسش را مطرح می کنم در اینجا ، یعنی در به اصطلاح دنیای این چیه اینترنت جهانی !؟ که آیا حکم یا فرمانی که مرحوم علامه در فرمایشات خویش دارند چند رقمیست ؟

    یعنی با این هم کاری ندارم که این کار ، حکم یا فرمان را عرض می کنم ، کار حس است ؟ یا خیال ویا عقل ایشان ؟

    کدام حکم یا فرمان بقول خودمان ؟

    همان که در این فرمایش مرحوم علامه آمده :

    در نخستین بار که چشم ما بر اندام جهان خارج افتاد و البته این سخن بعنوان مثال گفته مى‏شود و گر نه پیش از این مرحله مراحل زیادى از حس و بویژه از راه لمس پیموده‏ایم و تا اندازه‏اى خواص مختلف اجسام را یافتیم فرض کنیم یک سیاهى و یک سفیدى دیدیم سیاهى و سفیدى براى مثال اخذ شده و غرض دو خاصه حقیقى از خواص محسوسه اجسام است مثلا اول سیاهى را که با حرکت ابصار بوى رسیده بودیم و پس از وى سفیدى را ادراک کنیم و البته هنگامى که سیاهى را ادراک کردیم معناى وى را با تجرید از حس ادراک نموده یعنى پیش خود بایگانى و ضبط کرده و پس از آن بادراک سفیدى پرداختیم و هنگامى که با حرکت دومى به سفیدى رسیدیم هنگامى است که سیاهى را داریم همینکه به سفیدى رسیدیم سیاهى را در آنجا نخواهیم یافت و معلوم دویمى را چون بجائى که اولى را برده بودیم ببریم ... .

    واستاد شهید هم در پاورقی این قسمت از فرمایش ایشان فرموده اند :

    ( یکى از اعمال مخصوص ذهنى عمل مقایسه سنجش است از لحاظ ترتیب قدر مسلم اینست که این عمل پس از عمل تخیل تبدیل کردن علم حضورى به علم حصولى و پس از سپردن حد اقل دو صورت به قوه حافظه انجام مى‏گیرد هر چند در عمل مقایسه وجود دو صورت شرط نیست زیرا ممکن است‏یک چیز خودش را با خودش سنجید و مقایسه کرد ولى قدرت ذهن بر این عمل وقتى پیدا مى‏شود که حد اقل دو صورت پیش خود حاضر داشته باشد . ذهن در اثر قوه سنجش قدرت دارد که هر دو چیز را با یکدیگر مثال سفیدى و سیاهى متن و یا یک چیز خودش را با خودش مثال سیاهى و سیاهى متن بسنجد و تطبیق کند و چون در این مرحله مقایسه بین دو مفهوم است و نظر بخارج نیست‏باصطلاح حمل اولى است نه حمل شایع و دو مفهوم بسیط را با یکدیگر مقایسه مى‏کنیم ذهن بلا واسطه حکم ایجابى یا سلبى مى‏نماید یعنى در تصدیق خود احتیاج به حد اوسط ندارد و از اینجا معلوم مى‏شود که اولین تصدیقهایى که ذهن بانها نائل مى‏شود مربوط به عالم مفاهیم است نه به عالم خارج حمل اولى است نه حمل شایع بعضى از روانشناسان جدید معتقدند که اولین احکامى که ذهن طفل صادر مى‏کند مربوط بخواص اشیاء خارجى است و قهرا از قبیل حمل شایع است نه حمل اولى و البته آن هم آن خواصى که با احساسات و تمایلات طفل بستگى دارد از قبیل این قند شیرین است و در حقیقت طفل در احکام اولیه خود ارزش اشیاء را براى خود و بعبارت دیگر منافع خود را از اشیاء بیان مى‏کند تحقیق در این مطلب که آیا اولین احکام ذهن چیست‏با غرض این مقاله بستگى ندارد آنچه با غرض این مقاله بستگى دارد اینست که مفاهیم وجود و عدم و وحدت و کثرت بلکه ضرورت و امکان و امتناع پس از توفیق یافتن به حمل چیزى بر چیزى و برقرار کردن نسبت‏بین دو چیز براى ذهن پیدا مى‏شود .
    بعضى دیگر پنداشته‏اند که اولین حکمى که ذهن صادر مى‏کند حکم بوجود دنیاى خارج است و البته این نظریه از چند جهت مخدوش است و لا اقل از این جهت که حکم بوجود دنیاى خارج فرع اینست که ذهن تصورى از وجود هستى داشته باشد و تصور وجود نه فطرى است و نه از راه هیچیک از حواس معقول است که وارد ذهن شود و این تصور فقط پس از توفیق یافتن به حمل و حکم بین دو چیز براى ذهن دست مى‏دهد پس لازم است قبل از آنکه ذهن حکم مى‏کند بوجود عالم خارج لا اقل یک حکم دیگر کرده باشد .)

خواننده ی عزیز دقت دارند که نه تنها در موضوع بحث از نقطه ی آغاز ، بلکه در موضوع پیدایش کثرت در معرفت یا شناخت و همینطور در تعریف اندیشه هم این دورقم نقش اساسی و بنیادی دارد و اصلا بنای کار هم در منطق قدیم ارسطویی و هم در منطق جدید ریاضی یا این چیه رایانه ای و حتی منطق تازه بدوران رسیده ی این چیه فازی هم بر دو رقم گذاشته می شود ، حالا چه به زبان قدیمش ( ایجاب و سلب ) و چه با الفبای جدیدش ( صفر و یک ) .

  و همانطور که پیش از این به نقل از استاد شهید بعرض رسید ، به دانش آموز یا شاگرد هم گفته می شود :

    ... تو اینرا ( این دو رقم را عرض می کنم ) فعلا تعبدا فرض کن و روی این فرض ببین قضیه چگونه است تا بعد در محل خودش برایت ثابت شود ، ... .  

   بعبارت دیگر بعد گفته خواهد شد که این را از کجا آورده اند ؟ در جهان خارج که مثلا چشم به آن نیفتاده ، مثل مثلا دو حالت قطع و وصلی که در ریاضیات برای شاگرد گفته می شود ! حالا بماند چند حالتی منطق فازی !؟

   پس در کدام جهان ؟ ان شاءالله در فرصت بعدی ببنیم مرحوم علامه این دو رقم را از کجا آورده اند ؟ این حکم یا فرمان دو رقمی را عرض می کنم .

  فعلا خدا نگهدار .

 


  

 

پیدایش کثرت در معرفت یا شناخت (3) :

 

    صورت مسئله (3) :

 

    نقطه ی آغاز (4) : پاسخی به یک پرسش :

سلام علیکم .

    عکاس گرامی پرسشی را مطرح فرموده اند به این صورت :

    اگه ما اون دوران قبل از ورود به این جهانو واینکه چه چیزی اول بار چشممون به اون خورد ومعرفت پیدا کردیم ویا نکردیم نسبت به اونچیز آیا وقتی که به دنیای دیگری از این دنیا وارد شویم هم همینطور خواهد بود ؟

     آیا باز هم از یاد آوری آنچه که در گذشته بوده اینگونه عاجز خواهیم بود ؟

    مثلا :

    میگویند که در مراحل زندگی مرحله ایی بنام مرحله ذر (ذره) بوده که خداوند پیمانی از همه نوع بشر گرفته است که در این دنیا ویا در دنیایی که در شکم مادر بوده ایم اون پیمان را بخاطر نمیاوریم وهیچ چیزی از اون لحظه ها بخاطر نداریم همه اون چیزی که از اون دوران در ذهن این دنیاییمون هست چیزایی هست که بعد از بدنیا آمدن به ما آموخته اند واگر نمیگفتند ماهم نمیدانستیم .

این معرفت آیا در دنیای دیگر هم اینگونه خواهد بود ؟ آیا همه آنچه را که در این دنیا بوده ایم در دنیای دیگر به ما خواهند گفت تا بیاد بیاوریم اونهم به همین صورت ؟ در حالیکه میدانیم معرفت آموختنی نیست بلکه نوعی شناخت است که در جوهره وجودی هر کس باید پیدا شود وخودش به آن برسد .

   عرض شود که دنیایی ما در آن هستیم بعبارت دیگر زمان حال ما قبل و بعدی دارد ، ولی اینکه ماقبل و مابعدش کدام دنیایی است ؟ مسئله ای است که در این پرسش آمده و پاسخ آن هم داده شده ، البته دنیای ماقبلش که عبارت است از دنیایی است که در شکم مادر بوده ایم و به نظر می رسد که قبل از آن هم تعبیر به عالم ذر یا مرحله ی ذر شده .

    در حالیکه وقتی گفته می شود دنیا به معنی پایین ، پست و از این دست است و در ثانی در برابر آخرت ، البته فیمابینی هم دارند این دو که از آن تعبیر به عالم برزخ می شود ، مثل همین عالم خیالی که مرحوم علامه فیمابین عالم حس و عقل ما مطرح فرموده اند .

    بنابراین پاسخ پرسش وقتی می تواند شفاف باشد که مراد ما از مثلا دنیا شفاف باشد .

   همچنین قضیه ی یادآوری مثلا دنیای قبل از دنیایی که در آن زندگی می کنیم هم ، که ماقبل و ما بعدش مسئله است ، مثلا در مقدمه ی همین مقاله ای مرحوم علامه به قلم استاد شهید دیده می شود که نظر افلاطون با شاگردش ارسطو در مقوله ی یادآوری متفاوت است ، هر چند هم که هردو یادآور محفوظی باشند ، چراکه یکی یادآور لوح محفوظ معقول است و یکی هم یادآور لوح محفوظ محسوس .

   همین برداشت متفاوت را به بقول استاد شهید عقلیون و حسیون اروپایی یا غربی دارند .

   البته این وسط هم به اصطلاح عرفا یا اهل دل با دلی آرام و قلبی مطمئن اشاره به ضمیرآگاه خودشان هم کرده اند ، بعبارت دیگر یادآورش شده اند ، حالا از کجا ؟ خب لابد ایشانم از حافظه یا بقول مرحوم علامه از بایگانی خود ؟

   خلاصه اینکه این متفکرین بقول استاد شهید ، جمله بنا را بر دنیای حافظه گذاشته اند در یادآوری حتی افلاطونیان ، چه رسد به ارسطو ئیان که گویا این پرسش هم بنابر نظر ایشان باشد !؟ چراکه در پرسش آمده :

   ...  بعد از بدنیا آمدن به ما آموخته اند واگر نمیگفتند ماهم نمیدانستیم .

   البته اگر آموزنده یا گوینده دنیایی تر از ما باشد . مثل همین دنیا یا مرحله ی حسی که مرحوم علامه در این مقاله از آن سخن گفته اند که چشم برزخی یا عالم خیالی ایشان به آن افتاده ، همانطور که چشم حس بینایی به مثلا یک سیاهی در اندام دنیای جهان خارج بقول ایشان .

   ناگفته نماند که پاسخ دینی به این پرسش عکاس گرامی مثل بحث اندیشه در قرآن ماست و فعلا بحث ما نیست .

   فعلا کافیست همین ها را عرض شد شفاف کنیم تا ببینیم چه پاسخی دارد این مسئله ، هرچند مسئله ای اصلی بنده در این پرسش همان نقطه ی آغاز این پرسش است که عکاس گرامی فرموده اند :

    اگر ما ... .

   آیا ما در حال حاضر و در این دنیا ؟ و ماقبلش مثلا شکم مادر که در مقدمه ی همین مقاله به قلم استاد شهید می بینیم که مثلا فخر رازی از آیه ای از آیات قرآن چنین برداشت کرده که : ما وقتی از شکم مادر زاده شدیم هیچ نمی دانستیم ؟ و بشرح ایضا هیچ هم نمی شناختیم ؟

   چراکه در این پرسش مطرح شده هم شفاف نیست بین معرفت یا بقول خودمان شناخت و دانستن ، هرچند که آمده باشد که :

  ... میدانیم معرفت آموختنی نیست بلکه نوعی شناخت است که در جوهره وجودی هر کس باید پیدا شود وخودش به آن برسد .

 بعبارت شفاف تر اینکه آیا پاسخ پاسخی معرفتی باشد ؟ یا علمی ؟

چراکه هرچند ما از مادر که زاده شدیم : لاتعلمون شیئا ، ولی : هل اتی علی الانسان حین من الدهر و لم یکن شیئا مذکورا ؟ که هیچی هم بیاد نداشته باشیم که بر اساس آن حفظ هم نکنیم ؟ یا بقول مثلا استاد شهید در توضیحات همین مقاله ی مرحوم علامه بقول عکاس گرامی ( ذهن ) ی هم نداشتیم ؟ حالا چه بیادآورد و چه حفظ کند بقول مرحوم علامه !؟ چه نخست یک سیاهی و بعد یک سفیدی ووو ، و چه نخست یک سفیدی و بعدش یک سیاهی ووو ، و همینطور یک و یک یا یک بعلاوه ی یک در حافظه یا بایگانی ، حالا در کدام بایگانی ؟ لابد مثل صفریک منطق جدید ، حتی خالی از معرفت یا شناخت هم ، بعبارت دیگر یک ذهن خالی خالی و صفر کیلومتر .

  با آرزوی هفته ای بهتر از هفته ای که در پس سر یا پشت سر گذاشتیم برایتان فعلا خدا نگهدار .

 


  

 

    پیدایش کثرت در معرفت یا شناخت (3) :

    صورت مسئله (3) :

    نقطه ی آغاز (4) :

    بطور خلاصه برای عزیزانی که هنوز فرصت افتادن چشمشان به توضیح داده شده را نداشته اند عرض شود که تا اینجای بحث بنقل از مرحوم علامه و توضیحات استاد شهید : نقطه ی آغاز نه تنها محفوظ محسوس مثلا دیده شده ما که با افتادن چشم به آن در جهان خارج همین جهان خارج است ، بلکه پیش کشیدن یا یادآوری ما هم تا اینجا چیزی جز یادآوری جهان خارج نیست .  

   بنابر این دخلی به بحث ما ندارد که پیگیر نقطه ی آغاز پیدایش کثرت در معرفت یا شناخت و شناخت اندیشه هستیم ، که مراد از افتادن چشممان به جهان خارج حتی یادآوری آن نیست ، چه رسد که نهایتش بقول مرحوم علامه حفظ یا بایگانی آن باشد ، بلکه مراد از یادآوری حافظه هم تفکر یا اندیشیدن در باره آنست ، چراکه بنابر تعریفی از فکر هم که گفته شده : حرکة الی المبادی ، مثل حرکت به جهان خارج ، من المبادی الی المراد هم گفته شده ، پس مراد فقط حفظ یا بایگانی جهان خارج نیست ، : ( چراکه ) ما حداقل یادآوریش هم می کنیم .  

   این شامل نه تنها فرمایشات مثلا حضرت علامه و بشرح ایضا استاد شهید هم می شود ، بلکه فرقی هم ندارد که مثلا چشم ما افتاده باشد به اولین آیه ای از قرآن هم که در آن فکر یا اندیشه آمده ، آیه ی : انه فکر و قدر ، را عرض می کنم .

   البته این حرف ما هم باز ناطق بود بقول مرحوم علامه که توضیح آن هم بعرض رسید .

   مگر اینکه ذکر یا یادآوری محفوظ فقط یادآوری جهان خارج نباشد و بقول مرحوم خمینی : ضمیر آگاهی هم داشته باشیم که به نقل از جهان خارج هم نباشد و مثلا بقول چشم حس بینایی ما باشد .

   به عبارت دیگر ما بعنوان یک طالب علم و بشرح ایضا معرفت یا بقول خودمان جوینده ی دانش و همینطور شناخت خود و از جمله فکر یا اندیشه ی خود بقول مثلا برنامه ی : ضمیر منیر سیمای سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران ، کاری به جهان خارج و برفرض کثیر و متعدد یا زیاد بودنش نداشته باشیم و سر و کارما دستکم با مثلا چشم خودمان باشد که کثیر تر از نه تنها بر و بحرست بلکه به آسمان در جهان خارج هم می افتد .

  و فعلا هم کاری با علم و معرفت و یا بقول خودمان دانش و شناخت دینی هم نداریم ، هرچند که دانشگاه دینی یا اسلامی ما هم بقول پیامبر اعظم صل الله علیه واله وسلم بیرونی نباشد ، بلکه : انا مدینة العلم و ... .

  خب ، این تا اینجای کار ، حالا هم می خواهیم هم باز ببینیم که بعد این هم مثلا مرحوم علامه در این زمینه چه فرموده اند ؟ هر چند بحث ما بحث دینی نیست که بپرسیم از : اهل ذکر یا یادآوری بقول خودمان ، تا بعد ذکر وارث ایشان باشیم که تفکر یا اندیشیدنمان دینی باشد .

  خب ایشان ، مرحوم علامه را عرض می کنم ، می خواهند بفرمایند که کاری به جهان خارج ندارند بلکه نقطه ی آغاز کارشان یکی از قوای سه گانه ی خودمانست ، قوه ی خیالمان که پس از قوه ی حسی ماست که دستاورد های حسی و بر فرض کثیر و متعدد و یا زیاد حسی را هم که یکی از اقسام علم حضوری ما هم بقول ایشان می باشد تبدیل به علم حصولی می کند .

  خب برای اینکه بازهم شما عزیزان را خسته نکنم فعلا تا همین جا را داشته باشیم ، حالا در حافظه یا بایگانی یا جای دیگر مان ؟ بماند ، تا ان شاءالله بعد یادآوریش به آن بپردازیم یا به آن فکر کنیم .   

   فقط بد نیست در مورد فرض یه فرمایشی از استاد شهید را ببنیم که در اثر خوب نقدی بر مارکسیسم ایشان دیده ام  .

   ایشان در آن کتاب تحت عنوان : مارکس و فلسفه ی هگل ، فرموده اند :

   ... به شاگرد می گفتند تو اینرا ( که یه حس و یه خیال و یه عقل داریم ، حالا نخست خیال و الباقی تحت آن یا ... ؟ بماند ) فعلا تعبدا فرض کن و روی این فرض ببین قضیه چگونه است تا بعد در محل خودش برایت ثابت شود ، ... .   

   روشن است که مطلب داخل این چیه پرانتز از بنده بود ، هر چند بقول مرحوم علامه ما باید فرض را بر این بگذاریم که یه قوه داریم و اونم قوه ی خیال و آغاز کارمان از همین نقطه است .

تا بعد یاعلی .

 


  

 

پیدایش کثرت در معرفت یا شناخت (3) :

    صورت مسئله (3) :

    نقطه ی آغاز (2) : نگاهی به یک نظر

سلام علیکم  و علیکم السلام .  

    ضمن عرض تبریک امروز جمعه خدمت شما عزیزان عرض شود که یکی از عزیزان در پیامشان فرموده اند :

    سلام علیکم ، اهلا و سهلا

بله مسلم است که حضرت علامه مثلا چشم و ما بعدش را بقول امام زین العابدین علیه السلام چراگاه جهان خارج نفرموده اند مگر اینکه بقول شما حرف حرف خدا باشد و رسول و اولی الامرش در ظرف چشم ، گوش و دیگر اعضای حسی ما ، که بقول شما بحثتان فعلا بحث دینی نیست .

بلکه کارگاه ایشان یا بقول شما نقطه ی آغاز کار در جهان درون ماست و بقول ایشان در میان حس و عقل ما یعنی محل خیال یا بقول ایشان بایگانی و حافظه ی ما .

ولی همانطور که مقصود نظر شماست کارگرش گویا نیست که حس ما کارگر این نقطه است ، طبق نظر ارسطو ئیان و همینطور حسیون ؟ عقل ما به نظر مثلا عقلیون ووو ؟

البته یک نظر ی هم مثلا عرفا دارند که کارگر این میدان را خود این میدان در میان حس و عقل می دانند که قلب یا دلست .

خلاصه هرچند میدان کارزار روشن است که در دل حس و عقل ماست ولی کارگرش که ما باشیم روشن نیست در فرمایشات حضرت ایشان و همچنین استاد شهید که فرمایشات ایشان را در اصول فلسفه و روش رئالیسم توضیح داده اند .

 

   عرض شود که خیر ، ایشان نقطه ی آغاز کارشان بقول خودشان جهان خارج است و کارگرش هم روشن ، : ( چراکه ) فرموده اند :

    برای نخستین بار که چشم ما بر جهان خارج افتاد ... .

    بله ، در تعبیر : ( برای نخستین بار که چشم ما بر جهان خارج افتاد ... . ) ، هرچند گفته نشده باشد که چشم حس بینایی ما افتاده بر مثلا یک سیاهی یا نخست بر یک سفیدی ویا بر یکی دیگر از جهان خارج ، ولی بعدش می فرمایند : که مثلا یک سیاهی را دیدیم .

    بنابر این هم میدان کارزار روشن است و هم رزمنده اش و به تعبیر دیگر بسیجی این میدان ان شاءالله ، فقط امیدوارم که چشم ما چراگاه جهان خارج حد اکثر یک سیاهی و صفر مثلا سفیدی یا اول یک سفیدی و صفر سیاهیش نباشد و یا بقول منطق فازی هم نه این حداقل سیاهی و سفیدی و یا سفیدی و سیاهی جهان خارج ، بلکه بی نهایت (خاصه ) : بقول مرحوم علامه ! یعنی جهان خارجی کثیر یا متعدد ، زیاد ووو بقول استاد شهید که زحمت توضیح فرمایشات ایشان را کشیده اند .

    در ضمن توضیح تکثیر ما به عارف در میان حسی و عقلی هم جالب بود ، امیدوارم که امت وسط باشند انشاءالله ، عرفا را عرض می کنم ، و غایت آمال ایشان هم درک یا دریافت جهان خارجی نباشد که عرض شد ، متعدد ، زیاد ووو یش را عرض می کنم ، بلکه مثل معرفت یا شناخت دینی بحمدالله رب العالمین ، عالمی واحد باشد ان شاءالله تعالی .    

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته .

 


  

 

    پیدایش کثرت در معرفت یا شناخت (3) :

    صورت مسئله (3) :

    نقطه ی آغاز (2) :

    موضوع بحث ما تعریف یا شناختی از فکر یا اندیشه است و پیدایش این شناخت که از یک نقطه ای آغاز شده .

    خب این که اختصاص هم ندارد به اینکه موضوع شناخت اندیشه باشد یا هرچه که مثلا شما بفرمایید مگر اینکه اولین معرفت یا شناخت ما شناخت اندیشه باشد ، نقطه ی آغاز کار ما در این بحث یا کاوشمان است .

    خب ، قدر مسلم این نقطه بقول مادیگرا جهان ماده ای نیست که بقول مثلا مرحوم علامه : مثلا چشم ما به آن افتاده باشد ، حالا چه این که جهان چشم و مابعد آن بقول مادیون و همینطور پیروان منطق جدید ! شناخت ما تاثیری مادی از جهان ماده باشد و چه بقول پیروان منطق قدیم ارسطویی با سلبی از آن باشد مثلا مجرد از آن .

    چراکه در آغاز ما بودیم و این ما بود که بقول مرحوم علامه : مثلا چشمش افتاد به جهان خارج یا همان جهان مادی که عرض شد ! مگر اینکه مسئله نقطه ی آغاز کار مثلا جهان خارج باشد و این نطقه آغاز ما ! و مثلا چشم ما ! و بعد هم مثلا مجرد از مثلا چشم مادی ما یعنی نقطه ی آغاز کار حالا چشم در جهان حس و البته حس مربوطه یعنی بینایی ما !

    خب ، داستان حافظه یا بقول مرحوم علامه : بایگانی ما هم در ادامه ی این است ؟ یا نه مراد این نیست ؟ خب مقصود چیست ؟

    آیا مسئله اینست که پس از تکثیر جهان به مثلا جهان خارج و رقم دیگرش این رقمش هم مثل جهان دیگرش تکثیر شده به مثلا همان جهانهای حس ، خیال یا حافظه و عقل ؟ و مایی که افتاد به جهان خارج یعنی این سه ؟ یا بلحاظ دیگر تکثیرات دیگری هم دارد این ما ؟

   آری ، نقطه ی آغاز کار دین ما و اولین معرف یا شناخت ما از دین هم مالک یوم الدین است و ایاک نعبد و ایاک نستعین ، ولی بحث ما فعلا بحث دینی نیست و مثل معلمین یا آموزگاران منطق ، چه قدیم و چه جدیدش می خواهیم ببنیم شروع بکارمان از چه نقطه ای است ؟ بعبارت دیگر نقطه ی آغاز کارمان چه نقطه ای است ؟

   آری ، اگر ما نقطه آغاز کار ایشان باشیم این چشم و این گوش ما تا چه بفرمایند ، ولی مشتری اعضای حسی ما خدایشان است و پیام آور و جانشینش ، نه جولانگاه هر کس و بقول امام علی ثانی علیه السلام جولانگاه شیطان هم ، که خدا دور از خودش کرده ، حالا تا کجای همان جهان مادی ؟ بماند .

   خب بحث ما هم که این نیست  ، انشاء الله در بحث از اندیشه در قرآن به این هم می رسیم ، یعنی به اندیشه ی دینی هم می رسیم ان شاءالله .

   با آرزوی جمعه ای بهتر از قبل برایتان فعلا خدا نگهدار .

 


  

 

پیدایش کثرت در معرفت یا شناخت (3) :

صورت مسئله (3) :

    عزیزانی که فرصت مطالعه ی مقاله ی ( پیدایش کثرت در ادراکات ) مرحوم علامه را هم پیدا کرده باشند دیده اند که مسئله مسئله ی ( پیدایش کثرت در ادراکات و علمهای حصولی ) است ، بعبارت دیگر ( پیدایش کثرت در علم و ادراک ) .

   حالا بنده کاری با مقصود ایشان از ادراک و علم و به اصطلاح ایشان ادراکات و علمها ندارم ، کاری هم با فرمایش صاد گرامی ندارم که ماحصل فعالیت ما هم درک یا بقول مرحوم علامه علمی حضوریست ، یعنی یکی از اقسام ادراک یا علم حضوریست .

   همچنین با این هم کاری ندارم که مسئله آیا پیدایش کثرت است ؟ یا کثرت پیدا شده ؟ که مسئله همانطور که در این مقاله مطرح شده حتی این هم نباشد که ریشه یابی کنیم نخستین ادراکات و علمهای حصولی را ، بلکه مسئله : ریشه های نخستین ادراکات و علمهای حصولی ، است ، که وضع موجود درک یا علم کثیری را ریشه یابی کرد ؟

   ووو ؟؟؟

   ولی با نقطه ی : آغاز کار وی کار داریم ! بعبارت بهتر : با نقطه ی آغاز کارمان کارداریم ؟  چراکه حرف مرحوم علامه در مسئله ی : (ریشه های نخستین ادراکات و علمهای حصولی ) اینست :

   در نخستین بار که چشم ما ... .

   چراکه بنده هم بشری مثل ایشان هستم ، یعنی در نخستین بار که چشم بنده هم بر مثلا : ( اندام جهان ) و بقول ایشان : ( جهان خارج افتاد ) ، همچنین به جهان دیگرش ، مثل مثلا : ( درون بینی ) که در پاورقیهای این مقاله به چشم می آید و همینطور : ( خود بینی ) هم بقول این مقاله ، و هریک از شما عزیزان هم مثل بنده .

   بله ، اگر حرف از حرف خدا باشد ، و بیکی از این سه یا سه راه دیگری درک شدنی باشد یه حرفی ، ولی فعلا بحث بحث دینی نیست ، ان شاءالله در بحث از اندیشه در قرآن به درک یا دریافت بشر از سخن خدا هم می رسیم .  

   فعلا یادمان نرود ما هم که پیگیر تعریفی از فکر یا اندیشه ی خود هستیم که موضوع بحث یا کاوشمان است ، نقطه آغاز این کارمان هم بقول مرحوم علامه از همین جا آغاز می شود ، و بد نیست ببینیم درک یا دریافت ما از اندیشه از کجاست ؟ از خود ؟ از وراء خود ؟ در درون خود ؟ یا بیرون خود و بقول این مقاله : جهان خارج ؟  

   و قانون گذاران قانون فکر یا اندیشه چطور ؟ یعنی دستور العمل اندیشه ی ما را از کجا آورده اند ؟ مثلا قانون قدیم فکر یا اندیشه را ؟ و یا جدیدش را ؟ و جدید جدیدش هم ؟ منطق فازی را عرض می کنم ؟ که می گوید : وضعییت موجود یا حال چیزی نه تنها بقول قدیم ایجابی و سلبی نیست ، بلکه بقول جدیدش حداکثر دو حالت صفریک هم نیست ، بلکه حداکثر یک حالت داریم و بر وزن لا اله الا الله نیست حالتی الا آن ، که به نظر بنده هرچند حرفش حرف خوبی می تواند باشد ، ولی همینکه می گوید حداقل دو حالتی نیست و چند حالتی را پیش می کشد می بینم که مرادش از آن آن واحدی نبوده از اول بلکه اینهم بنا را بر حداکثر دو حالت گذاشته و بعد بر سه ، چهارش ووو این چیه دیجیتال بی نهایت بقول ریاضیاتش ، نه یکی که نهایتی ندارد مثل بنده یا شما و یا ما بقول مرحوم علامه و در بحث دینی هم خدا که فعلا بحث ما نیست و بحث بحث خودماست و اندیشه اش ، اندیشه ی مثلا بنده مثل اندیشه شما و همینطور مثلا اندیشه ی حضرت علامه هم و بشرح ایضا اندیشه ی مطهر ... .

  خب ، ببینیم نقطه ی آغاز کارمان و از جمله تفکر یا اندیشیدن ما بقول مثلا مرحوم علامه از کدام نقطه است ؟

نقطه ی آغاز :

   استاد شهید مرتضی مطهری در پاورقی مقاله ی سوم همین اثر مرحوم علامه ، یعنی مقاله ی : ( علم و ادراک ) سه نقطه را ترسیم فرموده اند ، آنجا که می فرمایند :

    قدما و همچنین متاخرین براى ادراکات انسان از خارج سه مرتبه قائل شده‏اند مرتبه حس مرتبه خیال و مرتبه تعقل .

   عزیزان می توانند در پیوست توضیح استاد شهید از این مراتب اراکی ما بقول ایشان را ببینند ، چراکه شاید به تعبیری مثل مثلا : قوه ی ( خیال یا حافظه ) هم چشمشان بیفتد !؟ حالا قوه ی خیال یا حافظه ی برنامه داری مثل برنامه ی ایجاب و سلب قدیم ، یا صفریک جدید و یا نه حداکثر این دو برنامه ، بلکه به اصطلاح بیشتر از این هم بقول برنامه ی جدید جدیدش ؟ بماند .   

    ولی می بینیم که مرحوم علامه هم در ریشه یابی : ( ریشه های نخستین ادراکات و علمهای حصولی ) به یکی از همین ادراکات ما ، یعنی حافظه یا بایگانی بقول ایشان چنگ انداخته اند  ، ایشان پس اینکه دستاورد فعالیت ما ، که در نوشته ی قبلی بعرض رسید بقول ایشان یکی از اقسام علم حضوریست چنین فرموده اند :

   ... اگر چه میان او و سایر علمهاى حضورى بى فرق نیست ولى باید دانست که این علم حضورى چهار قسم مذکور خود بخود نمى‏تواند علم حصولى بار آورد پس بجاى دیگرى باید دست دراز نمود .

   خب ، بازهم ضمن عرض تبریک امروز ادامه ی بحث بماند برای فرصتی دیگر ان شاء الله ، انشاءالله که حوصله ی عزیزانم را سر نیاورده باشم  ، فعلا یا زهرا .


پیوستی

  
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :14
بازدید دیروز :177
کل بازدید : 1336881
کل یاداشته ها : 1761


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ